
توحيدمحوري و معادباوري را به دليل ارتباط آن با مباحث نظري عرفان در اين نوشتار واميگذاريم؛ اما سه ويژگي مهم ولايتمحوري، باطنگرائي و شريعتگرايي كه ارتباط نزديكتري با سلوك عرفاني دارد، در ضمن سه گفتار بررسي ميكنيم.
گفتار اول: ولايتمحوري
ولايت باطني: ولايت راه دستيابي به بواطن و حقائق عالم و زمينهساز دستيابي انسان به سرمنزل مقصود و هدف غايي سلوك يعني توحيد است. راه ولايت با شناخت نفس شروع ميشود و با فناي انسان در وجود سرمدي خداي سبحان استمرار مييابد. اين دو امر (شناخت نفس و فناي انسان كه خود نتيجه شناخت واقعي روح است)، معناي ولايت را تشكيل ميدهند، دستيابي به اين ولايت تنها از سر منشأ آن، يعني ولايت مطلقه الهيه كه پيامبراكرم( و وارثان او دارند، امكانپذير است. لذا دستيابي به ولايت از مجراي ولايت مطلقه كمال حقيقي انسان است.68
در عرفان شيعي، امام ـ يعني متصدي حفظ و نگهداري از تماميت دين از جانب خدا ـ چنانكه نسبت به ظاهر اعمال مردم، پيشوا و راهنماست، همچنان در باطن نيز سمت پيشوايي و رهبري دارد و قافلهسالار كاروان انسانيت بوده اين كاروان را از راه هدايت باطني بهسوي خدا سير ميكند. انسان در باطن اين حيات ظاهري، حيات ديگري (حيات معنوي) دارد كه از اعمال وي سرچشمه ميگيرد و خداوند براي رسيدن به اين حيات، انسانها را از طريق پيغمبران و امامان كه هدايت و رهبريشان به امر خداست، بهسوي حيات معنوي سوق ميدهد، اينان برخوردار از عصمت و عاليترين مرتبه حيات معنوي ميباشند؛ زيرا خدا تا كسي را خود هدايت نكند، هدايت ديگران را به دستش نميسپارد و كسي كه رهبري امتي را به امر خدا بهعهده دارد، چنانكه در مرحله اعمال ظاهري رهبر و راهنماست در مرحله حيات معنوي نيز رهبر و حقايق اعمال با رهبري او سير ميكند.69
جايگاه اهلبيت( در همه ابعاد اعتقادي، فكري، اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي و عرفاني، جايگاه ممتازي بوده است، كه جا دارد كه مرجع فكري و ديني در تمام شؤون فردي و اجتماعي باشند. ايشان امتداد نبوت و همان اوليالامر بودند، كه خداوند اطاعت ولايت و محبت ايشان را واجب گرداند؛ و پيامبر اكرم( ايشان را عدل قرآن و مفسر معرفي كرد، كه هرگز از آن جدا نميشوند.70 از آنجا كه رهبري جامعه، وساطت ما بين خدا و انسانهاست و رهبر يك جامعه بزرگترين وسيله رسيدن به حيات طيبه و اهداف متعالي آن و در نهايت وصول الي الله است و چنين شخصي بايد همه استعدادها و نيازها و باطن افراد جامعه را دريافت كند و اين جزء حجت خدا يعني انبيا و اوصياي ايشان نيستند. اهلبيت( حامل نبوت با تماميت آن بودند ايشان اسوه حسنه در همه ابعاد بودند، بنابرين يكي از ابعاد امامت در شيعه، هدايت ارشادي امام به باطن و اسرار احكام و عقايد شريعت اسلام است، اين معنا مستلزم و متضمن معرفت و محبت به امامان معصوم( بوده، به دنبال آن نوع خاصي از سرسپردگي معنوي و روحاني به همراه معرفت و محبت برآمده از آن را متبلور ميسازد.71
خلافت ظاهري در جهت رهبري معنوي جامعه: گرچه تعطيلي و سلب خلافت ظاهري از اهلبيت(، به تعطيلي ولايت باطني نميانجامد، اما بيشك بُعد ظاهري خلافت و حاكميت امامان معصوم، دربردارنده آثار معنوي فراوان و زمينهساز بسياري از شكوفاييهاي معنوي است، و بيشترين تأسف شيعه از انحراف مسير خلافت، ابعاد اعتقادي و معنوي آن است. بهعنوان نمونه، در ارزيابي ثمرات معنوي و عرفاني دوران كوتاه (كمتر از پنج سال) خلافت امام علي(، اين موفقيتها را ميتوان برشمارد: ارائه قيافه جذاب سيره نبوي( به مردم، خاصه به نسل جديد با روش و سيره عادلانه، زاهدانه و معنوي خود، به يادگار گذاشتن ذخاير گرانبهايي از معارف الهيه و اسرار معنوي در ميان مردم و در نهايت، تربيت گروه انبوهي از رجال ديني و عرفاني كه در ميان ايشان جمعي از زهاد و اهل معرفت مانند اويس قرني و كميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد هجري وجود دارند كه در ميان عرفاي اسلامي، مصادر عرفان شناخته شدهاند.72
بيشك دغدغه و تلاش اهلبيت( براي دستيابي به خلافت ظاهري، كه خداوند براي ايشان قرار داده بود، هدايت استعدادهاي جامعه به سوي سعادت معنوي و سوق جامعه به سوي قرب حق تعالي بود، و اگر اين انگيزه نبود، حكومت بر مردم از آب بيني بز و لنگه كفش پارهاي بيارزش تر بود؛ اميرالمؤمنين( در خطبه شقشقيه كه پس از بيعت مردم با ايشان و به دست گيري خلافت فرمودند:
سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نميكردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگي ستمگران، و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش ميساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب ميكردم، آنگاه ميديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني بزغالهاي بي ارزشتر است.73
ايشان در نامهاي كه توسط مالك اشتر، به مردم مصر فرستاد، دليل تلاش خود براي گردآوري سربازان و تشويق آنها به مبارزه را اينگونه بيان ميكند:
همانا من براي ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او اميدوارم، لكن از اين اندوهناكم كه بيخردان، و تبهكاران اين امّت، حكومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگي كشند، با نيكوكاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند… اگر اينگونه حوادث نبود شما را بر نميانگيختم، و سرزنشتان نميكردم، و شما را به گرد آوري تشويق نميكردم، و آنگاه كه سرباز ميزديد رهاتان ميكردم.74
تلاش امام حسن( در اصلاح امور خلافت و تأمين حداكثري مصالح جامعه اسلامي از طريق صلح با حاكم زور اموي، قيام ماندگار عاشورا و اهداف آن در در كلمات نوراني امام حسين(، و تلاشهاي آشكار و پنهان ساير اهلبيت( در جهت برقراري خلافت اسلامي، همگي در جهت شكوفائي استعدادهاي جامعه در جهت قرار گرفتن در مسير قرب و معنويت بود. گرچه اهلبيت( در جايگاه خلافت و ولايت امر ظاهري قرار نگرفتند (مگر در دوره اندك خلافت اميرمؤمنان( و فرزندش امام حسن() همچنين در جايگاه ولايت و مرجعيت باطني آنگونه كه شيعه اماميه دريافتند، نيز قرار نگرفتند، ولي هدايت باطني جامعه تا حدود زيادي مديون ايشان بود، و اميد است امت اسلامي با بازگشتي به اصل و حقيقت اسلام اين جايگاه را مغتنم شمارند و اين امانت الهي را ادا كنند.
گفتار دوم: باطن گرايي
شيعه محيط تعليم معارف و اسرار باطني: تشيع بالذات و بهخودي خود راه آشنايي با اسرار و معارف باطني، و شيعه محيط تعليم اينگونه اسرار و معارف بوده است. بيترديد عامل مؤثر در پيدايش گرايشات معنوي و عرفاني در ميان شيعه و بهوسيله شيعه در ميان ديگران، ذخاير معنوي و عرفاني بوده كه از پيشوايان شيعه به يادگار مانده، ذخاير علمي كه پيوسته شيعه آنها با نظر تقديس و احترام نگاه ميكند. از اين ذخائر معنوي حتي در مقياسهاي بسيار كوچك آن در آثاري كه از ساير صحابه پيامبر( و تابعين خبري نيست. در ميان صحابه پيغمبراكرم( (كه نزديك به دوازده هزار نفر از ايشان در كتب رجال ضبط و شناخته شدهاند) تنها علي( است كه بيان بليغ او از حقايق عرفاني و مراحل حيات معنوي به ذخاير بيكراني مشتمل است. و در آثاري كه از ساير صحابه در دست است، خبري از اين مسائل نيست، در ميان ياران و شاگردان او، كساني مانند سلمان فارسي، اويس قرني، كميل بن زياد، رشيد هجري و ميثم تمار پيدا ميشود كه بيشتر عرفا، ايشان را پس از علي( در رأس سلسلههاي خود قرار دادهاند.75
منظور از اسرار گرچه در مواردي به مسائل سياسي و اجتماعي ناظر بوده است، اما با واكاوي احاديث در مورد نهي از افشا كردن اسرار اهلبيت( بهخوبي درمييابيم كه در غالب موارد منظور از سرّ اهلبيت( مسائل باطني و معنوي است. پس گرچه اسرار در مواردي مربوط به مسأله حق خلافت و غصب آن از طرف دشمنان بود، اما در موارد بيشتري ناظر به خلافت معنوي، معارف، كرامات و جايگاه معنوي ائمه( بود، لذا برخي اسرار را فرمودند در زمان بنياميه فاش نكنيد؛ برخي را تأكيد فرمودند كه تا ابد نبايد فاش كرد. 76 در احاديثي نظير «مَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِمُحَمَّدٍ( فَلانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إلَي اللهِ وَ إلَي الرَّسُولِ وَ إلَي الْعَالِمِ مِنْ آلِمُحَمَّدٍ( وَ إنَّمَا الْهَالِكُ أنْ يُحَدِّثَ أحَدُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْهُ لاَ يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللهِ مَا كَانَ هَذَا وَ اللهِ مَا كَانَ هَذَا وَ اْلإنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ.»77 به خوبي روشن است كه مسئله غصب خلافت، چيزي نبود كه قلبها آن را ادراك نكنند، يا فقط نبي مرسل يا ملك مقرب فهم كند. و نيز در روايت امام سجاد( كه ايشان در بحث تقيه فرمودند: سوگند به خدا اگر ابوذر ميدانست آنچه در قلب سلمان ميگذرد، او را ميكشت،78 بسيار واضح است كه تقيه و كتمان اسرار از ابوذر توسط سلمان، مسئله خلافت و غصب آن نبوده بلكه سخن از اسرار و معارفي است كه در قلب سلمان است و ابوذر از آن بيخبر است.79
اينكه برخي از معارف بهصورت اسرار و غيرقابل بازگو هستند، يكي بهجهت ناتواني يا كجتابي زبان محاوره است؛ اين معارف بهقدري بلند و غيرقابل توصيف هستند كه با هر لفظ و قالبي بيان شوند حقيقت آن بازگو نشده است و ميتواند مايه سوء استفاده يا گمراهي شنونده واقع شود و بهصورت كلمات متشابه ظهور كند. جهت ديگر سرّ مگو بودن برخي حقايق، ضعف و عدم تحمل شنونده است. اميرمؤمنان( با اشاره به سينه خود فرمودند:
بدانكه در اينجا دانش فراواني انباشته است، اي كاش كساني را مييافتم كه ميتوانستند آن را بياموزند؟ آري تيزهوشاني مييابم، اما مورد اعتماد نميباشند، دين را وسيله دنيا قرار داده، و با نعمتهاي خدا بر بندگان، و با برهانهاي الهي بر دوستان خدا فخر ميفروشند يا گروهي كه تسليم حاملان حق ميباشند، اما ژرفانديشي لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اولين شبههاي، شك و ترديد در دلشان ريشه ميزند؛ پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاي فراوان من نميباشند. يا فرد ديگري كه سخت در پي لذّت بوده، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آنكه در ثروتاندوزي حرص ميورزد، هيچكدام از آنان نميتوانند از دين پاسداري كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش ميميرد.80
افشاي اسرار موجب گرفتاري براي گوينده يا گمراهي شنونده ميشد، اين حقيقت در اشعاري منسوب به امام سجاد( بيان شده است ترجمه اين اشعار چنين است:
من گوهرهاي دانش خود را پنهان ميدارم تا جاهل، با ديدن حق دچار فتنه و آزمايش نگردد. اين سفارشي است كه اميرمؤمنان( به حسين( و پيش از آن به حسن( فرموده است. و بسا گهرهاي دانشي كه اگر آشكار سازم همانا به من خواهند گفت كه تو از جمله بتپرستاني. و مردان مسلماني ريختن خون مرا حلال شمرده، و اين عمل را كه زشتترين كردار است بهترين عمل خود ميدانند.81
كتمان سر و ممنوعيت مطلق افشاء اسرار: گفتيم شيعه محيط تعليم اسرار باطني بود؛ از طرفي كتمان اسرار، از اصول مهم عرفان اهلبيت( بود. لازمه رازداني، رازداري است، لذا ممنوعيت اذاعه معارف و اسرار از اصول تعاليم باطني اهلبيت( بود. رازداري و كتمان اسرار از شرايط بسيار مهم سلوك و مورد اهتمام و سفارش اهلبيت( بوده و توصيههاي فراوان و سفارشهاي عجيبي در حفظ اسرار آل محمد( فرمودهاند، حتي ترك تقيه را از گناهان بزرگ به شمار آوردهاند. حتي در مواردي كه امكان تقيه نباشد، در جهت كتمان سرّ به توريه دستور دادهاند. در روايتي كه ذكر كرديم، جابر بن يزيد جعفي گويد:
اسراري از امام باقر( در سينه داشتم كه بر من سنگيني ميكرد به امام عرض كردم: اين اسرار بر من سنگيني ميكند و گاهي در سينهام ميجوشد كه حالي شبيه ديوانگي به من دست ميدهد امام فرمودند: اي جابر به سمت كوهساران برو و چاهي حفر كن و سر را درون آن فرو بر؛ سپس اسراري كه به
