
خالی از اسطورهپردازیست و بیشتر از هر چیز هنجارهای اخلاقی در آن تبیین و تشویق شدهاند. از میان آثار اوستایی موجود، مهمترین بخش اسطورهای، یشتهاست که بیشترین نقل قولها از شخصیت کاووس در این بخش جای دارد. با این حال اوستای موجود چیزی در حدود یک چهارم اوستای بیست و یک نسکی دورهی ساسانیست. همانگونه که نقلقولهای پراکنده از برخی نسکهای گم شده اوستای ساسانی چون سوتکرنسک در دینکرد نشان میدهد؛ کاووس شخصیتی مطرح در اوستا بوده که تمامی گزارشهای اوستای پیرامون او دست کم به طور مستقیم به دست ما نرسیده است. آنچه در ادامه میآید، نقل و بررسی قسمتهای اوستای موجود است که در نام کاووس در آنها آمده است.
تمام متون اوستایی در یک زمان و مکان مشخص خلق نشدهاند و تفاوت گویشی میان قسمتهای مختلف اوستا موجود است. این تفاوتها هم در ضبط تلفظ کلمات دیده میشود و هم در ویژگیهای دستوری. بنابراین ما گاه برای یک واژهی واحد در اوستا چند صورت مختلف ضبط را مشاهده مینماییم. همینگونه است نام کاووس در اوستا که به دو صورت: kavi-usan و kavi-usaana آمده است. که شکل نخست را در یشت پنجم (آبان یشت) و شکل دوم را در دیگر جاهای اوستا میبینیم.
2-2-1-1 کاووس در یشتها
در یشت پنجم، بندهای چهل و پنج تا چهل و هفت، کاووس دومین «کَوی» است که برای اردوی سورا آناهیتا بر فراز کوه ارزیفیه قربانی میکند و از او میخواهد که بر هفت کشور مسلط شده و بر پریان و جادوان و فرمانروایان دشمن پیروز گردد و این خواستهی او پذیرفته میشود.
«کاووس توانا در پای کوه «اِرِزیفیَه» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد و از وی خواستار شد: “ای اردویسورَ اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همه کشورها شوم که بر همه دیوان و مردمان دُروند و جادوان و پریان و «کوی»ها و «کرپن»های ستمکار چیرگی یابم.” (اوستا، ج1، 1379: 305)
اردویسورَ اَناهیتا که خواستهی زَور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند؛ او را کامیابی بخشید.» (همان)
در یشت سیزدهم (فروردین یشت)، بند 132 نیز هنگام ستوده شدن فروهر کیانیان پس از ستودن فروهر کیقباد و کیاپیوه، فروهر وی، «کَوی اوسذنَ» ستوده شده است.
«فروشی کوی کواته را میستاییم. فروشی کوی اپیوه را میستاییم. فروشی کوی اوسذن را میستاییم. فروشی کوی ارشن را میستاییم. فروشی کوی پِسَنَ را میستاییم. فروشی کوی بیرشن را میستاییم. فروشی کوی سیاورشن را میستاییم. فروشی کوی هوسرو را میستاییم. (اوستا، ج2، 1379: 426)
در بند سیونه، یشت چهاردهم (بهرام یشت) هنگام یادکرد پیروزی، نیرومندی و قدرت ترسآور ایزد بهرام، از کاووس در زمرهی فرمانروایان و فرمانروازادگانی یاد شده که خواهان کسب چنین قدرتی بوده است.
«… آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آناند؛ فرمانروازادگان آرزومند آنند؛ ناموران آرزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.» (همان، 439)
در یشت نوزدهم (زامیاد یشت)، بند هفتاد و یکم، نیز ضمن گفتوگو از فرّ کیانی گقته شده که مدتی این فرّ به kavi-usadana رسید.
«… فَری که به کیقباد پیوست؛ که از آنِ «کی اپیوه»، «کاووس»، «کی آرش»، «کی پشین»، «کی بیارش» و «کی سیاوش» بود…..» (همان، 498)
2-2-1-2 کاووس در متون پراکندهی اوستایی
آفرین پیغامبر زرتشت
یادکرد دیگر از کاووس در اوستای موجود در بند دوم «آفرین پیغامبر زرتشت» است. محتوای این متن شامل دعاهای زرتشت است به جان گشتاسب به خاطر پذیرفتن دین زرتشتی. در بند دوم زرتشت آرزو میکند که ویشتاسب نیز چون کاووس بسیار پُر «ورج» (معجزه) گردد.
«باشد که چون کاووس پر ورج گردی.»
کاووس در اوگمدیچا
همچنین در یکی دیگر از متون پراکنده اوستایی با عنوان «اوگمدیچا»، بندهای شصت تا شصت و پنج گفته شده که هرچند کاووس و افراسیاب یکی به آسمان رفت و دیگری در زمین کاخی ساخت، (هنگ افراسیاب) امّا هیچ یک نتوانستند از چنگ «استوهات» دیو مرگ بگریزند و فناپذیر شدند.
«نه آنهایی که به بالا پریدند (پرواز کردند)، نه آنهایی که فرو رفتند (در زمین)، نه آنهایی که به بالا پریدند چون کاووس با همهی فدرت و شکوه شاهیاش نتوانست از «استویهات» بگریزد. نه آنهایی که فرو رفتند چون افراسیاب که برای خودش کاخی آهنین در زیر زمین ساخت هزار برابر بلندی یک مرد. در این کاخ او ستارگان و ماه و خورشید را ساخته بود که میچرخیدند و نور میافشاندند. در آن کاخ او هر کاری را برای خوشیاش انجام داد و شادترین زندگی را داشت. با آن همه نیرو و جادو، نتوانست از استوهات بگریزد.» (خرده اوستا، بیتا: 176)
2-2-2 کاووس در متون پهلوی:
در متون پهلوی روی هم رفته دربارهی کاووس بیشتر از دیگر کیانیان سخن به میان آمده است. که در اینجا نقلقولهای این کتابها پیرامون این شخصیت بر اساس اهمیّت این متون به ترتیب آورده میشود.
2-2-2-1 دینکرد
دینکرد از سوتکرنسک که یکی از بخشهای گم شدهی اوستا است نقل میکند که کاووس یکی از چهار پسر «کیاپیوه» و بزرگترین آنها بوده است و کیاپیوه نیز فرزند کیقباد بوده است. دینکرد 7 35/8 وی بر هفت کشور پادشاهی کرد و بر جادوان و پریان و «کوی»های یاغی چیره شد و فرمانهایش با یک گردش چشم اجرا میشد. دینکرد 8 13/13
کاووس فرمانروای هفت کشور بود و بر فراز البرز هفت کاخ پدید آورد. یکی از زر، دوتا از سیم، دوتا از پولاد و یکی از آبگینه.
وی دیوان مازندران را مغلوب کرده و در این کاخها به بند کشیده بود و از آنها در انجام کارهایش استفاده میکرد. چون کسی که ضعف و پیری به او روی کرده و مرگش نزدیک بود از نزدیک این کاخها میگذراندند دوباره نیروی سلامت و جوانی خویش را باز مییافت و به صورت جوانی پانزده ساله در میآمد و به همین روی کاووس فرموده بود تا همگان اطراف این کاخ زندگی کنند تا ضعف و پیری در ایشان راه نیابد و فرمانهایش زودتر از گردش یک دست اجرا میشد. دینکرد 9 4/22
بنا بر دینکرد هنگام نقل از سوتکر نسک دیوان برای اینکه مرگ بر او مستولی کنند مشورت کردند و سرانجام آرزوی رفتن به آسمان و دیدن جای امشاسپندان در دل او راه یافت تا به همراه مردم بدکار و دیوان به مرز تاریکی رفت و آن جا فرّه از او جدا شد و خود او از سپاه دور افتاد و سرانجام در دریای فراخکرت فرود آمد و بدین طریق میرنده شد.
کشتن اوشنر دانا
اوشنر وزیر خردمند کاووس بود. وی دیندار، پارسا و خردمند بود و همهی زبانها و لهجههای ایران زمین را میشناخت و در مباحثه بر همگان پیروز میگشت. امّا به فرمان کاووس کشته شد. هفتم دینکرد 36-37
در دینکرد آمده که به گناه به آسمان رفتن نریوسنگ میخواست کاووس را بکشد امّا فروهر کیخسرو نگذاشت زیرا که سیاوش از او زاده نشده بود و اگر این کار را میکرد انتقام از توران غیر ممکن میگشت. (نهم دینکرد 22 7 تا 12)
کشتن گاو هدیوش
کتاب هفتم دینکرد 2 62 تا 66 امّا در دینکرد تورانیان به دل کاووس میاندازند که این گاو را بکشد.
به آسمان رفتن کاووس و جدا شدن فر از او در دینکرد نهم 22 5-6 آمده
2-2-2-2 بندهشن:
«خانه کاووس را گوید که یکی زرّین بود که بدو بر مینشست؛ دوتا از آبگینه بود که او را اسبستان بود، دوتا پولادین بود که او را رمه بدان بود. از آن به هر مزهای چشمهی آب بیمرگ تازد که پیری را چیره گردد، زیرا هنگامی که پیرمد بدین در اندر شود، برنای پانزده ساله بدان در بیرون آید و مرگ را نیز از میان بَرَد.» (بهار 1380: 137)
«در شاهی کاووس در همان هزاره دیوان ستیزهگر شدند و اوشنر به کشتن آمد و اندیشهی (کاووس) را گمراه کردند تا به کارزار آسمان شد و سرنگون فرو افتاد، فرّه از او گرفته شد، پس، به اسب و مرد جهان لگدکوب کردند (تا) او را به بوم هاماوران، به فریب، با پیدایان کیان در بند کردند. یکی که (او را) زین – گاو خوانند، که زهر به چشم داشت، از تازیان به شاهی ایرانشهر آمد. به هر که به بدچشمی نگریست، کشته شد. ایرانیان افراسیاب را به خواهش خواستند تا (باز) گشت و آن زین – گاو را کشت و (خود) شاهی ایرانشهر کرد. بس مردم را از ایرانشهر برد و به ترکستان نشاست. ایرانشهر را ویران کرد و بیاشفت، تا رستم از سیستان (سپاه) آراست و هاماورانیان را گرفت، کاووس و دیگر ایرانیان را از بند گشود. با افراسیاب به اوله رودبار، که سپاهان خوانند، کارزاری نو کرد. از آن جای (وی را) شکست داد. بس کارزار دیگر با (وی) کرد تا (وی را) بسپوخت، به ترکستان افکند، ایرانشهر از نو آبادان کرد.
دیگر افراسیاب کوشید، کیسیاوش به کارزار آمد. به بهانهی سودابه – که زن کاووس سودابه بود- سیاوش به ایرانشهر باز نشد. بدین روی که افراسیاب زینهار (آوردن سیاوش) به وی را پذیرفته بود، (سیاوش) به کاووس نیامد، بلکه خود به ترکستان شد. دخت افراسیاب را به زنی گرفت. کیخسرو از او زاده شد. سیاوش را آن جای کشتند.» (بهار 1380: 139-40)
«از قباد کی اپیوه زاده شد. (از کیاپیوه) کیارش و کیبیارش و کیپشین و کیکاوس زاده شدند. از کی کاووس سیاوخش زاده شد و از سیاوخش کیخسرو زاده شد.» (بهار 1380: 1-150)
«کیکاووس تا رفتن به آسمان هفتاد و پنج سال، و پس از آن هفتاد و پنج سال، روی هم یکصدوپنجاه سال. » (بهار 1380: 155)
2-2-2-3 گزیدههای زادسپرم:
در گزیدههای زادسپرم نیز آمده که اورمزد گاوی بزرگ آفرید که مرز میان ایران و توران را مشخص میکرد و کاووس جهت دستاندازی به توران یکی از پهلوانانش به نام سریت srit را مامور کشتن این گاو کرد و سریت با خواست خود تن به کشته شدن به سزای این عمل داد.
«آنگونه که پیداست که در آن هنگام که توران را علیه ایران در زمین «نوازک» پیکار بود، اورمزد برای پیکار نکردن، گاوی بزرگ آفرید که سامان (= مرز) ایران در برابر توران بر پشت، بالای سم او پیدا بود و در بیشه نگه داشته شده بود. هنگامی که پیکار بود، به وسیلهی آن گاو سامان (= مرز) شناخته میشد. تا هنگامی که کاووس را به پرکامگی (= مغرورانه) بهری از سرزمین توران را از ایران کردن آرزو بود و دید که تا آن گاو هست این کار دشوار است زیرا با قدرتی که او را بود، آنگاه نخواست که با آن گاو مرز باشد.
هفت برادر بودند و آن هفتمین «سریت» – یعنی هفتم- خوانده میشد. به تن بزرگ و با زور بسیار و کاووس را از راههای گوناگون فریادرس و در شمار خاصان بود. کاووس او را پیش خواست و فرمود که: «برو! آن گاو را در بیشه بکش!» سریت رفت، چون او را خواست کشتن، گاو به زبان مردم با او مجادله کرد که: «مرا مکش، چه اگر مرا بکشی، آن کس که فروهرش در هوم دور دارنهی مرگ است – که نام او زردشت سپیتمان است- در زمین پیدا شود، بد کردن تو را در جهان بگوید و به روان تو دشواری آنگونه باشد که در دین پیداست که: چگونه باشد کیفر آن ودگ که بدی او را گویند، پس مرگ همسان آن باشد.» و کسی که او (= گاو) را مرگ برآمیزد (= بکشد) بدی او نیز به سبب مرگ گاو است.
سریت چون آن سخن را شنید، بازگشت و دوباره به سوی کاووس رفت و او را از چگونگی آگاه کرد. این را نیز گفت که: «گاو به شگفتی گفت که: هر که در زمین جنگکامهتر است، اکنون کشتن گاو را فرمان دهد». کاووس را که میل بر جنگ بود؛ گفت که: «برو و او را بکش!» سریت گفت که: «به کشتن گاو توانا نیستم، چه از ناله او مرا بخشایش در دل است». کاووس گفت که: «به همان بیشهرو! که در آن پری سالاران بسیار مسکن دارند، بخشش را از دل تو ببرند». سریت به بیشه رفت. پریان بسیار را دید که دهان گشاده داشتند و ایشان برخروشیدند که: «بکش! مبخشای!» بخشش از دل او برفت، به بیشه باز رفت و با مشت سه جای پشت گاو را بشکست. گاو زاری و بانگ شگفت برداشت. سریت، پس از کشتن گاو، از آن ناله که شنید، آنگاه او را ناشادی گران بود. به سوی کاووس باز رفت و
