
زيرا كسى احتمال نمىدهد كه زندان وسيله رسيدن به عزت و سلطنت شود.
يوسف در اين موقف كه برادران ايستادهاند اسمى از بلاى بزرگ به چاه افتادن نياورد، آرى او نمىخواست، و فتوت و جوانمرديش به او اجازه نمىداد كه برادران را شرمنده سازد، بلكه گفت: ﴿وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي﴾ و مقصودش از اين اشاره، اين بود كه پروردگار من بعد از آنكه شيطان در بين من و برادرانم مداخله كرد و ميان ما را به هم زد به من احسان كرد، و شد آنچه كه نبايد مىشد، و در آخر به جدايى من از شما منتهى گرديد، و پروردگارم مرا به سوى مصر سوق داد و گواراترين زندگىها و بلندترين عزتها و سلطنتها را روزيم فرمود، و آن گاه دوباره ما را بههم نزديك كرد و همگى ما را از باديه و بيابان به شهر و زندگى مدنى و مترقى منتقل نمود.
جمله ﴿إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ﴾ تعليل بيرون شدن از زندان و آمدن پدر از باديه است، و با اين جمله به عنايت و منتى كه خدا به او اختصاص داد اشاره كرد، و نيز آن بلاهايى كه وى را احاطه كرده بود بلايى نبود كه گره آنها باز شدنى باشد، و يا احتمالا از مجراى خود (كه هلاكت وى بود) منحرف گردد، ليكن خداوند از آنجايى كه لطيف است هر چه را بخواهد انجام دهد در آن نفوذ مىكند، در بلاهاى من نيز نفوذ كرد، و عوامل شدت (و هلاكت) مرا به عوامل آسايش و راحتى مبدل نمود و اسباب ذلت و بردگى مرا وسايل عزت و سلطنت كرد.507
4ـ 4ـ 1ـ 2 آزمايش با حسنات و سيئات براي بازگشت
(وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾508
در تعقيب جريان موسى و بنى اسرائيل در اين آيات آمده: آنها تا قيامت زير دست بوده و در زير فشار ديگران خواهند بود، اين ظاهرا به جهت آن است كه علت بدبختى كه عصيان است پيوسته در آنها خواهد بود، چنان كه آيات بعدى درباره اختلاف آنها نشان مىدهد. بعد در مقام قضاوت عادلانه فرموده كه قسمتى از آنها نيكوكارانند و خدا به طور گوناگون امتحانشان كرد تا به سوى خدا برگردند، آن گاه فرموده: نسلهاى آينده نيز مانند پدرانشان ميثاق خدا را ناديده گرفتند با آنكه مىدانستند و نيز فرموده: از اسلاف آنها نيز گروهى پاكانند و در آخر به مناسبت پيمان بنى اسرائيل به پيمان همگانى خدايى اشاره شده كه به طور طبيعى از همه انسانها از اول خلقت گرفته شده و انسانها طورى آفريده شدهاند كه اقرار به وجود خدا و بندگى او در نهاد آنها از همان زمانى كه در پشت پدران بودند گذاشته شده است.
اين آيه يك خبر است درباره نسل اول و يا يهودى كه نزديك به زمان موسى بودند و در عين حال حق پاكان را ناديده نگرفته است آنها فرقه فرقه شده و در زمين پراكنده شدند، لفظ «دون» به معنى پائين است يعنى: گروهى پائينتر از صالحان بودند، آن وقت ﴿بلوناهم﴾ راجع به گروه پائين است كه آزمايش شدهاند تا به راه حق برگردند.509 در اين آيه برخورد امم در برابر آزمايشهاي الهي را ذكر ميكند. فعل ﴿بلوناهم﴾ تكرار آزمايش را ميرساند، چون خداوند مشتاق به بازگشت بندگانش است.
پياپي بودن امتحان، رحمت يزدان در حق بندگان است، و يادآوري ايشان است، و پائيدن آنان از فراموشكاري و غفلتي است كه منتهي به گول خوردن و نابودي ميشود.510
و آنها را به خوشى و سختى و آسايش و ناراحتى مبتلا كرديم، زيرا نعمتها انسان را به ياد خدا مىاندازند و بلاها انسان را وادار مىكنند كه از خداوند در خواست نجات و آسايش كند، در نتيجه، انسان به سوى خدا بازگشت مىكند. ممكن است گفته شود: آن ها هرگز در راه دين نبودهاند كه به سوى آن بازگشت كنند. پاسخ اين است كه چنين تعبيراتى در اين موارد مانعى ندارد. چنان كه به كسى كه مىخواهد در مهلكه بيفتد، مىگويند: به راه راست باز گردد. برخى گويند: يعنى به اصل فطرت، بازگشت كنند.511
4ـ4 ـ 2 انفعالات منفي
گروه دوم از رسيدن حسنه به مسلمانان ناراحت شده و هر وقت حسنهاي به ايشان رسيده، آن را به خود نسبت داده، و سيئه را به اولياي الهي نسبت دادهاند.
4ـ4ـ2ـ1 ناراحتي معاندان
﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾512
اگر برسد شما را نصرتى و غنيمتى مانند جنگ بدر، بد آيد ايشان را و دلتنگ شوند. و اگر برسد شما را غمى و المى چنان كه در احد واقع شد، خوشدل و شادمان شوند به آن. و اين علامت كمال عداوت است كه به مصيبت كسى شادمان و به شادى كسى غمناك گردند. و اگر صبر كنيد اى مؤمنان بر جفاى يهود، يا كيد منافقان، يا آزار منافقان، يا بر جميع تكاليف دينيه، و بپرهيزيد از مخالطه و مجالست دشمنان خدا، ضرر نرساند شما را مكر و حيله آنها هيچ چيز را، و فضل الهى و حفظ و نصرت او است كه وعده فرموده صابران و متقيان را به تحقيق خداى تعالى به آن چه بجا مىآوريد از صبر و تقوا، به علم ازلى، احاطه كننده است.
آيه شريفه اشعار است به آن كه كفار و معاندان نسبت به مسلمانان، حالشان چنين است كه در مصيبت مسلمانان، شادمان و به شادى و خوشى آنان غمناك شوند. و اگر مسلمانان صبر نمايند در ناملايمات و مشقات و بپرهيزند از مخالفت فرمان الهى، هر آينه كيد و مكر و حيله معاندين به ايشان ضرر نرساند و فرج را خداوند متعال ظاهر سازد.513
پس راه حل مقابله با ناراحتي و عداوت معاندان عبارت است از: صبر و تقوا، در نتيجه مكر خداوند هويدا ميشود.
آيه بعدي:
﴿إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ﴾514
اگر برسد تو را خيرى و نعمتى و نصرتى و غنيمتى، بد آيد ايشان را و دلتنگ و غمناك شوند به سبب خيرى كه به شما رسيده. اگر مصيبتى تو را رسد از قتلى و هزيمتى و آفتى در نفس و مال، مىگويند به تحقيق فرا گرفتيم حذر و احتراز خود را و دورى جستيم پيش از اين مصيبت به سبب آن كه حاضر نشديم و به خانه نشستيم. يا اخذ نموديم امر خود را در مواضع هلكه، پس سالم مانديم از وقوع در ورطه و برگردند به خانههاى خود و حال آن كه خوشحالى و شادى كنند به آن چه رسيده است به مؤمنين از شدت و بلا. از ابن عباس نقل شده كه مراد از حسنه، روز «بدر» و مراد از مصيبت، روز «احد» است. فخر رازى گويد: اين قول اگر به خبرى، ثابت شود مقبول، و الا واجب است حمل بر هر حسنه و بر هر مصيبتى، زيرا حال منافقين معلوم باشد كه به رسيدن هر حسنه و هر مصيبتى، چنين وصفى را دارا بودند. در تفسير برهان على بن ابراهيم از ابى الجارود از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده در اين آيه شريفه: اما حسنه، پس غنيمت و عافيت، و اما مصيبت، بلاء و شدت است.515
4ـ4ـ2ـ2 نسبت دادن حسنه به خدا و نسبت دادن سيئه به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و سلم
﴿أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً﴾516
تفسیر آن از نظر گذشت.
﴿ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾517
به بيان حقيقت حسنات و سيئاتى كه به آن جناب مىرسد از لحاظ مبدأ و منشا آنها پرداخته، خاطر نشان ساخت كه رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم فى نفسه و مستقلا خصوصيتى در اين حقيقت كه خود يكى از احكام وجودى و دائر بين همه و يا حداقل دائر در بين انسانها است ندارد و حسنات و سيئات در بين همه انسانها جريان دارد، چه مؤمن و چه كافر، چه صالح و چه طالح، چه پيغمبر و چه غير آن.
پس حسنات كه عبارت شد از امورى كه انسان به حسب طبع خود آن را حسن و محبوب مىداند، از قبيل: عافيت و نعمت و امنيت و آسايش همه از ناحيه خداى سبحان است، و سيئات كه عبارت شد از امورى كه انسان از آن تنفر دارد از قبيل: مرض و ذلت و فقر و مسكنت و فتنه و ناامنى، همه و همه منشاش خود انسانها هستند نه خداى سبحان، و بنا براين آيه شريفه نزديك به معناي آيه زير است كه مىفرمايد: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ 518و اين معنا كه حسنات مستند به خداى تعالى و سيئات مستند به خلق باشد، منافات ندارد كه از يك نظر كلى هر دو قسم مستند به خداى تعالى باشد519.
4ـ4ـ2ـ3 نسبت دادن حسنه به خود و نسبت دادن سيئه به موسي عليه السلام و يارانش
﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾520
پس چون آمدى بديشان نيكويى يعنى صحت و سلامتى و ايمنى و وسعت مال گفتند: براى ماست اين حسنه و ما مستحق آنيم و اگر رسيدى بديشان بديى يعنى جوع و خوف و مرض فال بد ميگرفتند به موسى و به آنان كه با او بودند و ميگفتند كه: اين رنج و محنت به ما به شآمت ايشان رسيده است. تعريف «حسنه» با ادات تحقيق و تنكير «سيئه» با حرف شك اشارت بر اين است كه حسنه مقصود بالذات و سيئه مقصود بالعرض است پس حق تعالى رد ايشان كرده فرمود: بدانيد و آگاه باشيد جز اين نيست كه سبب خير و شر ايشان نزد خداى تعالى است يعنى به حكم و مشيت اوست چنان چه حق تعالى در جايى ديگر فرموده ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾521 نه به شآمت موسى و قوم او﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ و لي بيشتر ايشان نميدانند كه آن چه به ايشان ميرسد به حكم الهى و مصلحت اوست كه آن حقيقت جزاى عمل و شآمت كردار ايشان است كه از جانب خداوند به ايشان ميرسد. گفتند فرعونيان موسى را ، هر چيزى كه حاضر كنى آن را براى ما و آن نزد تو حاضر باشد بيار براى ما آن چيز را از معجزه مثل عصا و يد و بيضا و قحط و غلا. اطلاق آيه و معجزه بر آن چه موسى عليه السّلام آورد به اعتقاد موسى عليه السّلام است نه به اعتقاد قبطيان زيرا كه ايشان آن را سحر و باطل ميدانستند بنابراين گفتند: تا سحر كنى چشمهاى ما را به آن آيه پس نيستيم ما مر تو را ايمان آورندگان. چون فرعونيان در عناد و انكار اصرار كردند پس فرستاديم ما به ايشان بلائى را كه طوف ميكرد و فرو ميگرفت ايشان را.522
همان طور كه ديده شد، در آيه 78 سوره مباركه نساء و آيه اخير، معاندين و مخالفين انبيا از روي عدم تفقه و جهل، سيئه را به فرستادگان الهي و ياران ايشان نسبت دادهاند. خداوند در هر دو آيه علت اين نسبت دادن را با عبارت ﴿لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً﴾ و ﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ بيان فرموده است.
4ـ 4ـ3 نتيجه گيري
در اين ميدان معناشناسي به بررسي برخورد مخاطبين در مقابل حسنات پرداخته شد. برخورد مخاطبين دو نوع است. برخوردي مثبت كه موجب حمد و ثناي الهي ميشود. آن جا كه يوسف عليه السلام به دامان خانواده اش بر ميگردد و احسان خداوند را ياد آور شده و به حمد و ثناي خداوند ميپردازد (يوسف/ 100). انفعال بعدي، راجع به گروهي است كه با حسنات و سيئات گوناگوني آزمايش ميشوند تا با نعمت ها و بلاها به ياد خدا افتاده و به سوي او بازگشت كنند. پس برخوردشان در مقابل چنين حسناتي بازگشت به سوي خداوند است (اعراف/ 168). برخورد بعدي، برخورد منفي مخاطبين نسبت به حسنات است. آن جا كه معاندان از رسيدن حسنه به مسلمانان ناراحت ميشوند، (آل عمران/ 120ـ توبه/ 50) يا حسنه رسيده به ايشان را به خدا نسبت ميدهند تا مشمول رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشود،
