
سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً﴾488
اين آيه شريفه استثنايى است از حكم كلى ديدار اثام و خلود در عذاب كه در آيه قبلى بود و در مستثنا سه چيز قيد شده: اول توبه، دوم ايمان و سوم عمل صالح.
در اثرگذاري توبه همين بس كه علاوه بر پاك كردن اعمال بد، آنها را به خوش كرداري نيز تبديل ميكند.489
ب: ﴿إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحيمٌ﴾490
مراد از” ظلم” مطلق نافرمانى خدا، و مراد از” حسن بعد از سوء” توبه بعد از معصيت و يا عمل صالح بعد از عمل سوء است و معناى آيه مورد بحث اين است كه: هر چند گفتيم غير انبياء همه ظالمند، و ليكن كسى كه با ارتكاب گناه ظلم مىكند و سپس آن گناه و سوء را مبدل به حسن مىسازد، يعنى توبه مىكند يا عمل صالحى انجام مىدهد، من كه غفور و رحيمم ظلم او را مىآمرزم و به او ترحم مىكنم، پس او نيز نبايد بعد از اين از چيزى بترسد.491
4ـ3ـ5ـ2 قانون محو:
الف: ﴿وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ﴾492
اين كه صبر را مطلق آورده مىرساند كه اشخاص مورد نظر آيه همه اقسام صبر را دارند، و لي با اين حال صبرشان را مقيد كرده يعنى اگر صبر مىكنند فقط و فقط به منظور رضاى پروردگارشان است. پس اگر خداوند مدحشان كرده نه از اين نظر است كه صفات ممدوحى دارند، بلكه مدحشان از اين جهت است كه اين صفت ممدوح يعنى صبرشان به خاطر خداست. و مقصود از ﴿وجه ربهم﴾ جهت الهى عمل و يا فكر و يا نيت است. و معناى اينكه فرمود: ﴿وَ أَقامُوا الصَّلاةَ﴾ اين است كه نماز را بر پا داشتند، يعنى نگذاشتند ساقط شود، و به اجزاء و شرايط آن خللى وارد نساخته و آن را ترك ننمودند و خوارش نداشتند. و اگر” صلاة” و”انفاق” را بر صبر عطف نموده از باب عطف خاص بر عام است، تا به قول بعضى اهميت و عظمت آنها را برساند. و مقصود از انفاق، مطلق انفاق اعم از واجب و غير واجب است، چون آيه شريفه در مكه نازل شده، كه هنوز آيات راجع به زكات واجب نازل نشده بود.
ماده” درأ” به معناى دفع است، و معناى آيه اين است: وقتى به گناهى تصادفا آلوده مىشوند، كار نيكى مىكنند كه نيكيش از بدى آن گناه بيشتر است، و يا حداقل معادل آن است و آثار سوء آن را جبران مىكند، حال چه اينكه اين گناه را به وسيله كار نيك جبران نمايند و يا به وسيله توبه لكه آن را بشويند، چون فرمودهاند:” حسنات گناهان را از بين مىبرد”. و هم فرمودهاند: “كسى كه توبه كند مانند كسى است كه گناه نكرده باشد”. و نيز چه اينكه خود مرتكب شده باشند، و يا ديگران نسبت به ايشان انجام داده باشند مثل اينكه به ايشان ظلم كرده باشند، و ايشان با عفو و احسان تلافى كنند، و يا به ايشان جفا كرده باشند ايشان به حسن خلق و گشادهرويى جبران نموده باشند، و يا منكرى ديده و از آن نهى كرده باشند، و يا ترك معروفى سراغ داشته بدان امر كرده باشند. همه اينها درأ (دفع) سيئه به حسنه است، و دليلى از ناحيه لفظ آيه كه دلالت كند به خصوص يكى از اينها وجود ندارد.493
ب: ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرينَ﴾494
ظاهر اين آيه شامل نمازهاى پنج گانه است كه نهار دو طرف دارد كه يكى از اول فجر تا ظهر، ديگرى از ظهر تا غروب نمازهايى كه در اين دو طرف خوانده مىشوند عبارتاند از نماز صبح و ظهر و عصر. ﴿زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ﴾ كه به معنى نزديكيهاى شب است شامل وقت نماز مغرب و عشاء است كه در اوائل شب مىباشد و نزديكيهاى آن از روز است.
جمله ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾ حاكى است كه كارهاى خوب از جمله نماز، مكفر و از بين برنده گناهان است و احتياج به توبه نيست . به نظر بعضى مراد آثار معاصى است كه بر نفوس عارض مىشود، نماز آنها را از بين مىبرد و «ذلك» يعنى اين تكفير و از بين بردن براى اهل موعظه و تذكر، تذكار و پند است.495
4ـ3ـ6 بهره مند از حسنه براي شفاعت كننده آن
﴿مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقيتاً﴾496
در اين آيه براي شفاعت نيكو از واژه “نصيب” استفاده شده و براي شفاعت بد از واژه “كفل” استفاده شده است. پس ميتوان براي آن تفاوتي قائل بود. به همين خاطر اين دو مفهوم مورد بررسي قرار ميگيرند.
كفل به معني بهره و چيزي است كه از قسمت به كسي داده ميشود. ولي كاربرد نصيب در چيزي است كه بهره و نفع صاحبش بيشتر از آن است و در جايي است كه رنج و زحمت داشته باشد و كفل عكس آن است.497
مراد به شفاعت نيك دعاى خير است، و مراد به شفاعت بد دعاى بد است براى آن كه مؤمنان يكديگر را دعا كردند و جهودان نفرين كردند، حق تعالى گفت: هر كه دعاى نيك كند او را از آن نصيب باشد، و هر كه دعاى بد كند او را از آن نصيب باشد. در خبر مىآيد كه: چون مؤمنى ديگرى را دعا كند در غيبت او، فرشتگان گويند، خداى تعالى ابتدا به تو كند. و چون كسى، كسى را نفرين كند به ناحق، آن نفرين باز گردد به او، اگر او نيز مستحقّ آن نباشد با جهودان گردد.
حسن بصرى و مجاهد و ابن زيد گفتند: مراد به “شفاعت حسنه” وسيلت است، و آن كه شفاعت كند براى كسى ديگرى را تا او را از بند رها كند يا حقّى مستحقّ به او بخشد، يا در حقّ او مكرمتى كند و شفاعت بد آن است كه در حقّ كسى تخليط و نكادت و نميمت كند و سبب سازد تا مضرّتى به او رسد. و امير المؤمنين على- عليه السّلام- گفت: «الشّفيع جناح الطّالب» شفاعت كننده بال طلب كننده است.498
4ـ3ـ7 بهره مند شدن درخواست كننده حسنه دنيايي و آخرتي
﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ﴾499
منظور گفتن به زبان قال نيست، بلكه گفتن به زبان حال است، و معناى آيه اين است كه: بعضى از مردم نمىخواهند مگر دنيا را، و اينان در آخرت هيچ نصيبى ندارند، بعضى هم هستند كه نمىجويند مگر آنچه را كه مايه رضا و خوشنودى پروردگارشان باشد، چه در دنيا و چه در آخرت: اينان از آخرت هم نصيب دارند.
از اين جا روشن مىشود كه چرا حسنه را در نقل كلام اهل آخرت ذكر كرد و در نقل كلام اهل دنيا نقل نكرد، چون كسى كه چيزى از امور دنيا مىخواهد مقيد نيست به اينكه آن چيز نزد خدا هم حسنه باشد يا نباشد، او دنيا را مىخواهد كه همهاش نزد او حسنه و خوب است، چون مايه زندگى دنيايى او است، و با هواى نفسش موافق و سازگار است، به خلاف كسى كه رضاى خدا را مىخواهد كه در نظر او آنچه در دنيا و آنچه در آخرت است دو جور است، يكى حسنه و ديگرى سيئه، و او نمىجويد و درخواست نمىكند مگر حسنه را.500
آيه ديگر در اين باب:
﴿وَ اكْتُبْ لَنا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابي أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ﴾501
موسى نخست از درگاه پروردگار خود مسئلت مىنمايد كه در زندگى دنيا يك نوع حسنه و در زندگى آخرتش حسنه ديگرى روزيش كند، آن گاه جمله بعدي را اضافه مىكند، و تعليل بودن آن به اين عنايت است كه حسنه زندگى دنيا جز نيكويى عيش آن چيز ديگرى نمىتواند باشد، و رجوع به خدا كه عبارت است از سلوك طريقه و پيروى راه فطرت او، آدمى را به نيكويى عيش و حيات طيب در دنيا و آخرت هدايت مىكند، و به عبارت ديگر حيات طيب از آثار بازگشت به سوى خدا است، و با اينكه موسى از قول خود و ديگران مىگويد: «ما به سوى تو بازگشت كرديم» جاى آن هست كه خداوند در آينده حيات طيب را روزيشان فرمايد، مناسب با كلمه ﴿و اكتب﴾ كه به معناى قضاء و تقدير است نيز همين روزى كردن در آينده است.502
4ـ3ـ8 زياد شدن حسنه براي آورنده آن
﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيماً﴾503
ذره يعنى مورچه كوچك. و گفتهاند: هر يك از اجزاى ريز غبار كه در هوا معلّق مىباشد «ذره» است. اين آيه دلالت مىكند بر اين كه منع ثواب و كم كردن آن و يا كيفر بيش از حدّ مجرم، ظلم است. علت اينكه خداوند ظلم نمىكند اين است كه به قبح آن عالم و از آن بىنياز و بىنيازى خود آگاه است. كار زشت را كسى مرتكب مىشود كه جاهل باشد يا به آن نيازمند باشد يا فكر كند كه محتاج آن است در حالى كه واقعا از آن بى نياز است. خداوند از اين امور و هر گونه نقص و عجزى منزه است.504
اگر كار نيكى به اندازه ذرّهاى باشد. كلمه ﴿مثقال﴾ به دليل اضافه شدن به ﴿ذره﴾ كسب تأنيث كرده و مؤنث شده است. ﴿حسنه﴾ به رفع نيز قرائت شده است بنا براين كه ﴿كان﴾ تامه باشد يعنى خداوند پاداش آن را چند برابر مىكند. از جانب خود به صاحب كار نيك از راه تفضّل پاداش بزرگى عطا مىكند. علت اين كه خداوند عطاى خويش را «اجر» ناميده اين است كه عطا و بخشش در پى برخوردار شدن از پاداش است.505
4ـ3ـ9 نتيجه گيري
طبق ميدان معناشناسي قانونمندي هاي حسنه، حسنات اموري هستند كه در بين همه انسان ها جريان دارند، چه مومن و چه كافر، چه صالح و چه كافر، چه پيغمبر و چه غير آن. منشا و مبدا آن از سوي خداوند است (نساء/ 79). هر كس حسنه آرد، پاداشي بهتر از آن، ( قصص/ 84ـ نمل/ 89) و يا ده برابر آن دريافت ميكند (انعام/ 160). خداوند وعده داده كه نواقص آن را رفع ميكند (شوري/ 23) و آن را زياد ميگرداند (نساء/ 40). در آياتي ديگر، از تبديل و محو سيئات به حسنات سخن گفته است. بندگاني كه پس از ظلم، توبه كنند، ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند مشمول چنين قانوني خواهند شد (فرقان/ 70ـ نمل/11ـ رعد/ 22ـ هود/ 114). هر كس شفاعت نيكويي كند، در دنيا و آخرت، (بقره/ 201) از آن بهره مند مي گردد (نساء/ 85).
4ـ 4ـ انفعالات حسنه
در اين بخش دو نوع برخورد با حسنه وجود دارد.
4ـ4ـ 1 انفعالات مثبت
برخورد گروه اول موجب حمد الهي و بازگشت به درگاه الهي ميشود.
4ـ4ـ 1ـ1 حمد وثناي الهي
﴿وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بي إِذْ أَخْرَجَني مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني وَ بَيْنَ إِخْوَتي إِنَّ رَبِّي لَطيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ﴾506
مقتضاى اعتبار و ظاهر سياق اين است كه بالا بردن بر تخت، با امر و دستور يوسف، و به دست خدمتكاران انجام شده باشد، چون يوسف وارد شده نور الهى كه از جمال بديع و دلآراى او متلألأ مىشده ايشان را خيره و ازخود بىخود ساخته تا حدى كه عنان را از كف داده و بىاختيار به خاك افتادهاند، يوسف وقتى ديد پدر و مادر و برادرانش در برابرش به سجده افتادند، جريان رؤياى خود را به پدر گفت در حالى كه آن روز طفل صغيرى بود، وقتى به ياد آن روز افتاد آن خواب را تعبير به امروز كرد كه ايشان در برابرش به سجده افتادند: و گفت: پدر جان اين تعبير خوابى بود كه من قبلا ديده بودم، خداوند آن رؤيا را حقيقت قرار داد. آن گاه شروع كرد به منظور اداى شكر خدا او را حمد و ثنا كردن، و گفت: ﴿وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ﴾ احسان پروردگار خود را در اين كه از زندان يعنى بلايى بزرگ نجاتش داد به ياد آورد، آرى خداوند آن بلا را مبدل به نعمتى كرد كه هرگز احتمالش را نمىداد
