
اين آيات، از بين شاهدان قيامت كه طبق آيات ديگر قرآن كريم و روايات، شامل موارد متعددي مي شوند، به گواهي رسول 6اشاره صريح كرده است؟
الميزان، احسن الحديث و مجمع البيان به اين دليل هيچ اشاره اي نكرده اند. نمونه چنين آورده كه “…بعضى از مفسران احتمال دادهاند منظور از”لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً” اين است كه آنها آرزو مىكنند، اى كاش در دنيا كه بودند واقعيات را مخصوصا در باره پيامبر اسلام 6كتمان نمىكردند”،135 اما در ادامه اين نطر را مردود مي شمارد.
اما به نظر ما دقت در آيات 41 و 42 نشان مي دهد خداوند در ادامه بيان خصوصيات مخالفان حق (36 و 37 و 38) به نحوي زيبا با مطرح كردن بحث قيامت و گواهي پيامبر 6در آن روز بر اعمال بندگان، در صدد بيان رذيله اخلاقي ديگري از اين گروه است. “دروغگويي” يكى از امور باطنى و ملكه آنان است، آن روز اين ملكه نيز بروز مىكند، و با اين كه همه حقايق را از پرده برون افتاده مىبينند، باز دروغ مىگويند، و اين “دروغگويى” ظهور همان ملكه است. گواهي رسول 6 بر مخالفان دستور ايشان در آن روز، راه هرگونه بهانه جويي را بر آنان مي بندد.
اين گروه اگر دروغگو نبودند كه در انفاق ريا نمي كردند و مردم را با اعمال به ظاهر خداپسندانه فريب نمي دادند، در حالي كه به خدا و قيامت ايمان ندارند (وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ) (38).
2-2-4- نحوه اتصال خط ارتباطي اهل كتاب باتوحيد و نبوت و قوانين تكويني
از آيه 44 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ) خداوند به رسول 6خطاب كرده و از گروهي از اهل كتاب سخن به ميان آورده است. در نگاه اول شايد به نظر برسد كه ارتباط اين قسمت با آيات قبلي قطع شده و مطلب از هم گسيخته است. اما با نگاه دقيق تر به آيات متوجه مي شويم كه از آيات 44 الي 57، يكي از مصاديق و روشن ترين طايفه هايي كه خصوصيات مطرح شده از مخالفان حق در آيات 36 الي 42، بخصوص نافرماني از رسول6( يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ ) بر آنها تطبيق پيدا مي كند نام برده شده است. اهل كتاب مصداق روشن كساني هستند كه طبق فرموده خود قرآن كريم، رسول 6 و قرآن را كتمان كردند در حالي كه به حقانيت آنها علم داشتند ( الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).136
در اين مجموعه از آيات، خداوند به برشمردن ويژگيهاي كافران اهل كتاب و يهوديان بدكردار، ريشه اينگونه اعمال وپيامد هاي دنيوي و اخروي آن مي پردازد تا دشمني آنها با راه حق برهمگان مشخص گردد (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ) (45) و چهره واقعي آنها براي هميشه فاش شود.
برخورد اهل كتاب (يهود) با كتاب آسماني در آيه 44 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ ) بيان شده است. عبارت (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ ) نشان مي دهد آنها بخشي از كتاب خود (توراة) را در اختيار داشتندو اين با حقايق مسلم تاريخي نيزكاملا سازگار است كه قسمت هايي از آن با گذشت زمان، تحريف شده يا از بين رفته است. كتاب آسماني مايه هدايت و سعادت بشر است ولي آنها آن را، بر اثر سوء نيت تبديل به وسيله گمراه شدن خود و ديگران كردند چون هرگز دنبال حقيقت نبودند بلكه همه چيز را با عينك سياه ريا ، حسد و مادي گري مي نگريستند.
آنها در هر لباسي كه باشند دشمن حقيقي مومنان،در صدد فريب آنها و پيوسته به دنبال اهداف شوم خود هستند هرچند خداوند مومنان را در برابر دشمني آنها حفظ مي كند (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى بِاللَّهِ نَصِيراً)(45).
آيه 46 ( مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً ) نشان مي دهد آنها براي تضعيف حكومت رسول 6ايشان را مسخره مي كردند. يكي از ترفند هاي ضد انقلاب مسخره كردن رهبران ديني است كه خود ريشه در تكبر در برابر حق دارد.
در سوره بقره (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ )137 مومنان نهي شديدي شده اند از گفتن كلمه (راعنا) و موظف شدند به جاي آن لفظ (انظرنا) را به كار ببرند وسرپيچي از اين فرمان نشانه كفر و پيامدش عذاب دردناك بيان شده است. با توجه به آيه 46 سوره نساء، (مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا، وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ، وَ راعِنا، لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ، وَ طَعْناً فِي الدِّينِ) مشخص مي شود كه كلمه (راعنا) در بين يهوديان يك قسم نفرين و فحش بوده، و معنايش، بشنو خدا تو را كر كند، بوده است. اتفاقا مسلمانان وقتى كلام رسول خدا 6 را درست ملتفت نمي شدند، بخاطر اينكه ايشان گاهى باسرعت صحبت مىكرد، از ايشان خواهش مىكردند كه كمى شمردهتر صحبت كنند تا ايشان متوجه بشوند، و اين خواهش خود را با كلمه (راعنا) كه عبارتى كوتاه است اداء مىكردند، چون معناى اين كلمه در بين عرب به معني مراعات حال ما را بكن، است، ولى همين كلمه در بين يهود يك رقم ناسزا بود.
يهوديان از اين فرصت كه مسلمانان هم مي گفتند؛ (راعنا- راعنا) استفاده كرده، وقتى به رسول خدا 6 مىرسيدند، مىگفتند؛ راعنا، به ظاهر وانمود مىكردند كه منظورشان رعايت ادب است، ولى منظور واقعيشان ناسزا بودكه در آيه 46 سوره نساء خداوند آنها را رسوا مي كند. زمانيكه منظور واقعى يهود روشن شد، مسلمانان موظف شدند ديگر كلمه (راعنا) را بكار نبرند، بلكه به جاى آن چيز ديگري مثلا (انظرنا) يعنى كمى ما را مهلت بده را بگويند.
يكى از كارهاى كافران اهل كتاب، تحريف حقايق و تغيير چهره دستورهاى خداوند بوده است. ما شنيديم و مخالفت كرديم ( وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا )، به جاى اينكه بگويند شنيديم و فرمانبرداريم (سمعنا و اطعنا )، درست به سخن كسانى مىماند كه گاهى از روى مسخره و استهزاء مىگويند؛ از شما گفتن و از ما گوش نكردن. جملههاى ديگر آيه نيز شاهد اين گفتار است. قسمت ديگري از سخنان عداوتآميز و آميخته با جسارت و بى ادبى آنها عبارت ( وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ؛ بشنو كه هرگز نشنوى) مي باشد.
آنها براى نگهدارى يك عده از همه جا بىخبر علاوه بر تحريف حقايق و خيانت در ابلاغ كتب آسمانى كه سرمايه اصلى نجات قوم و ملت آنها را از چنگال ستمگرانى همچون فرعون تشكيل مىداد، به حربه ناجوانمردانه استهزاء و سخريه كه حربه افراد خودخواه و مغرور و لجوج است متوسل مىشدند.
عبارت ( وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا ) پيامد اين مسخره كردن را كه بر اثر كفر، سركشى و طغيان مي باشد، دور شدن از رحمت خداوند مي داند به گونه اي كه دلهايشان چنان مي ميرد كه به اين زودى در برابر حق، زنده و بيدار نمىگردد، فقط دسته كوچكى از آنها افراد پاكدلى هستند كه آمادگى پذيرش حقايق را دارند و سخنان حق را مىشنوند و ايمان مىآورند. بعضى اين جمله را جزء خبرهاى غيبى قرآن دانستهاند، زيرا همانطور كه قرآن در اين جمله خبر داده است در طول تاريخ اسلام تنها عده كمى از يهود ايمان آوردند و به اسلام پيوستند و بقيه آنها از آن روز تا كنون، با اسلام سر جنگ داشته و دارند.
در آيه 47 (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً) ابتدا خداوند اهل كتاب را نصيحت مي كند تا به آيات قران مجيد كه هماهنگ است با نشانههايى كه در كتبشان وارد شده است ايمان بياورند زيرا مسلما آنها با داشتن اين همه نشانه، از ديگران سزاوارترند كه به اين آئين پاك بگروند. سپس آنها را تهديد مىكند كه سعى كنيد پيش از آنكه گرفتار يكى از دو عقوبت شويد در برابر حق تسليم گرديد، نخست اينكه صورتهاى شما را بكلى محو كرده و تمام اعضايى كه به وسيله آن حقايق را مىبينيد و مىشنويد و درك مىكنيد از ميان برده، سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانيم (مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها).
منظور از اين جمله از كار افتادن عقل و هوش و چشم و گوش آنها از نظر عدم درك واقعيات زندگى و انحراف از صراط مستقيم است، همانطور كه در حديثى از امام باقر 7 نقل شده كه فرمودند؛ “منظور از آن محو كردن وجوه آنها در مسير هدايت و بازگرداندن آنها به عقب در مسير گمراهى و ضلالت است.”138
اهل كتاب، مخصوصا يهود، هنگامى كه با آن همه نشانههاى روشن در برابر حق تسليم نشدند و آگاهانه به لجاجت و عناد برخاستند، و در صحنه هاى مختلف اين خلافگويى و خلافكارى آگاهانه را تكرار كردند تدريجا به صورت يك طبيعت ثانوى براى آنها شد، گويى به كلى افكارشان مسخ و چشم و گوششان كور و كر شد و چنين كسانى به جاى اينكه در زندگى به پيش بروند به قهقرا و عقب بازمىگردند و اين است جزاى آنهايى كه حق را دانسته انكار مىكنند. همان طور كه قبلا هم گفتيم عمل كردن به دانسته ها، هرچند اندك باشند باعث رشد معنوي مي شود همان طور كه روگرداندن از الهامات فطري و عدم عمل به دانسته، هرچند زياد هم باشد باعث سقوط معنوي مي شود.139 پس طمس و محو و بازگرداندن به عقب، در آيه 47، همان محو فكرى و روحى و عقب گرد معنوى است.
و اما مجازات دوم كه به آن تهديد شدهاند اين است كه از رحمت الهي دور مي شوند همانطور كه اصحاب سبت140 از رحمت خداوند دور شدند (أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). اين گروه براي نمونه ذكر شده اند تا شايد غافلان بيدار شوند و دست از لجاجت خود بردارند.
آيه 48 (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً) صريحا اعلام مىكند كه همه گناهان ممكن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى”شرك” به هيچ وجه بخشوده نمىشود، مگر اينكه از آن دست بردارند و توبه كنند و موحد شوند، و به عبارت ديگر هيچ گناهى به تنهايى ايمان را از بين نمىبرد همانطور كه هيچ عمل صالحى با شرك، انسان را نجات نمىبخشد.در نگاه اول اين سوال به نظر مي رسد كه عدم آمرزش شرك چه ارتباطي به بحث اهل كتاب كه در حال مطرح شدن بود دارد؟
ارتباط اين آيه با آيات قبلي از دوجهت است. اول اينكه اين آيه مىخواهد علت حكم مذكور در آيه47 را مبني بر اينكه به قرآن ايمان بياوريد، و گرنه شما را طمس و لعن مىكنيم، بيان كند .يعني به قرآن ايمان بياوريد زيرا اگر به قرآن ايمان نياوريد، با اين ايمان نياوردنتان مشرك شدهايد، و خدا نمىآمرزد كساني را كه به وى شرك بورزند، در نتيجه غضب و عقوبت او شما را مىگيرد، وجوه شما را طمس مىكند، و يا لعنتتان مىكند. پس نتيجه عدم مغفرت همين است كه آثار دنيوى شرك ظاهر گردد، و طمس و لعن محقق شود.
دوم اينكه كه يهود و نصارى هر يك به نوعى مشرك بودند، و قرآن با اين آيه به آنها اعلام خطر مىكند كه اين عقيده را ترك گويند زيرا گناهى غير قابل بخشش است. اما چون خداى عز و جل عزيز و حكيم است، و هيچ كار او جزافى و بى حكمت نيست، به ناچار
