
كردن به اين عقوبت گرفتار مي شوند و اين در حقيقت شبيه همان چيزى است كه در آغاز سوره بقره آيه 6 به آن اشاره شده است.
و اما مجازات دوم كه به آن تهديد شدهاند دوري از رحمت الهي است همانطور كه اصحاب سبت به اين عقوبت گرفتار شدند (…مِن قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ ) (47).
آيه50 (انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى بِهِ إِثْماً مُبِيناً ) نيز نتيجه امتيازاتي كه يهود و نصارى براى خود قائل بودند و گاهى مىگفتند؛ ” ما فرزندان خدائيم” 52و گاهى مىگفتند؛ ” بهشت مخصوص ما است و غير از ما، در آن راهى ندارد” 53 را مرتكب شدن به دروغ و گناهي بزرگ مي داند. آيه 160 ( فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً ) نتيجه ظلم يهوديان وجلوگيرى كردن آنها از گرايش مردم به دين و راه الهي را ، حرام شدن قسمتي از چيزهاى پاكيزه كه بر آنها حلال بود، بيان مي كند.
آيات 51 و 52 به ايمان اهل كتاب به پليدي ها و طاغوت اشاره كرده و نتيجه آن را قضاوت غلط در مورد مومنان و گمراه خواندن ايشان و دور شدن از رحمت خداوند و نيافتن هيچ يار و ياوري مي داند (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً) (51)، ( أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً) (52).
آيه 150 به يكي ديگر از اعمال ناپسند اهل كتاب اشاره كرده وآن تبعيض قائل شدن بين رسولان الهي است به طوري كه، مىگويند به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مىكنيم و مىخواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند و آيه 151 نتيجه اين كار را كافر شدن ايشان دانسته است (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً) (150)، (أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (151)اين تبعيض در قبول واقعيتها، كه از هوا و هوس و تعصبات جاهلانه و احيانا حسادت و تنگ نظريهاى بىدليل سرچشمه مي گيرد، نشانه عدم ايمان به پيامبران و خدا است.
آيه 155 و 156 و 157 به قسمت ديگري از اعمال زشت مسيحيان از جمله پيمان شكني، انكار آيات الهي ، كشتن پيامبرا به ناحق، مسخره كردن رسولان، تهمت زدن به حضرت مريم و دروغ گفتن در مورد كشتن حضرت عيسي7اشاره كرده و پيامد آن را در آيه 155 ، مهر زدن خداوند بر دلهاي ايشان مي داند به گونه اي كه جز عده كمى از ايشان ايمان نمىآورند (فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً ) (155)، ( وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً ) (156)، ( وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً ) (157).
آيه 48 و 116 به نتايج شرك اشاره كرده است و آنها را عدم بخشش الهي، در حالي كه پائينتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايستگى داشته باشد مىبخشد، و مرتكب شدن مشرك به گناهي بزرگ وگمراهي دور بيان مي كند (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً)(48)، (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً) (116).
آيه60 و 62 به عمل گروهي از منافقان اشاره كرده كه گمان مىكنند به قرآن و كتب آسماني پيشينيان ايمان دارند ولى مىخواهند طاغوت و حكام باطل را به داورى بطلبند با اينكه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند و نتيجه آن گمراه شدن توسط شيطان، گرفتار شدن به مصيبت هاي بزرگ، آمدن نزد رسول6 و قسم دروغ خوردن است (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً) (60)، (فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً ) (62).
آيه 64 (…إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً) هدف از ارسال رسولان را اطاعت مردم دانسته ولي به متخلفان اميد مي دهد كه در صورت توبه حقيقي به درگاه خداوندو معذرت خواهي از رسول6و تغيير در رفتار و كردار به پذيرش توبه شان اميدوار باشند.
آيه76 ( الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً) نتيجه ايمان حقيقي را تلاش براي نابودي دشمنان خدا و جهاد در راه او مي داند و نتيجه كفر را جهاد در راه طاغوتها و تامين اهداف و برنامه هاي ايشان معرفي مي كند.
آيه104 (وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً ) نتيجه مخالفت هاي دشمنان با حق را گرفتاري و درد و عذابي مي داند كه هيچ انتظار فرج و گشايشي نيز در آن نيست، برخلاف مومنان كه در سختيها به خاطر داشتن ايمان اميد گشايش دارند.
آيه 107 نتيجه خيانت به خود در اثر نافرماني خداوند و رسول6را مرتكب شدن به گناهي بزرگ دانسته كه دوري از رحمت او را به دنبال دارد (وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً).
در تكميل بحث خائنين آيه 108به آنها هشدار داده كه اعمال زشت و مخفي كاريهاي ايشان از علم خداوند مخفي نبوده وقطعا نتيجه و پيامد آن را خواهند ديد (يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً ).
تهمت زدن به بىگناه از زشت ترين كارهايى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است و آيه112 بيان مي كند، كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود سپس بي گناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه آشكارى بر دوش گرفته است ( وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً ).
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى مىشود، پس از آگاهى دو راه در پيش دارديا توبه كند و يا راه لجاجت و عناد پيش گيرد كه به نتيجه شوم آن در آيه 115 اشاره شده است. كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر6در آيد و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نمايد، خداوند او را به همان راه كه مىرود مىكشاند و در راه غلط خويش به سبب اعمال زشتش راسخ تر مي گردد ( وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى…) .
آيه117 عمل مشركان را در اثر كوتاه فكري، رها كردن خالق و آفريدگار پهناور هستى وتعظيم در برابر شيطان و موجوداتى كه كمترين اثر مثبتى ندارند بيان و نتيجه شوم آن را آيات 119 و 120، دچار شدن به زياني آشكار و فريب وعده هاي دروغين شيطان را خوردن، بيان مي كنند (…وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً) (119)، ( يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً) (120).
آيات 136و137 و 167 و 168، پيامد كفر ورزيدن به خدا و فرشتگان او، كتابها و پيامبرانش وروز قيامت،مانع شدن مردم از راه خدا و ظلم را ،دچار شدن به گمراهى دور و دراز، نيافتن راه مستقيم، دور شدن از رحمت، بخشش و هدايت الهي بيان مي كنند (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً) (136)، (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا…لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً ) (137)، (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً) (167)، (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً) (168).
آيه 142 نتيجه تلاش منافقان براي خدعه و فريب خداوند را، فريب خوردن خود ايشان از خداوند، دانسته است (إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم…).
آيه 143 (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً) نتيجه بي هدفي و عدم ثبات بر ايمان منافقان را، دچار شدن به گمراهي دور مي داند به طوري كه هرگز راه درست را پيدا نمي كنند.
2-1-5-2- بودن خير كثير در بسياري از امور ناخوشايند
آيه19ضمن توصيه به رعايت حقوق زنان و عدم سخت گيري و فشار بر آنها براي غصب و تصاحب اموالشان، امر به معاشرت شايسته با ايشان كرده حتي اگر به جهاتى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشند و بر اثر امورى آنها در نظر شان ناخوش آيند باشند (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً ) زيرا ممكن است انسان در تشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشد، و آنچه را نمىپسندد خداوند در آن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد. خير كثير در رابطه با اين افراد مصاديق فراواني از جمله فرزندان صالح و شايسته مي باشد.
اين قانون در سوره بقره نيز آمده است ( عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ).54 افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر درياست، لذا ممكن است چيزى را ناخوشايند دارند در حالى كه سعادت آنها در آن است يا از چيزى خشنود باشند در حالى كه بدبختى آنها در آن است.
توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورش مىدهد و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مىبرد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مىدهد.
2-1-5-3- ضابطه مندي مشيت الهي
2-1-5-3-1- ضابطه مندي مشيت الهي در بخشش گناهان
آيات 48 و 116 در اين سوره مباركه به اين نكته اشاره دارد كه خداوند هرگز شرك را نمىبخشد و پائينتر از آن را براى هر كس
