
مي دهد (کوزر،1372: 361).
وبلن درنخستین کتاب خود تحت عنوان «نظریهی طبقه تنآسا» درصدد تبیین مصرف و الگوهای آن برآمده و مفاهیمی ازقبیل: طبقهي تنآسا و مصرف نمايشي و… را دراین کتاب به خوبی تشریح نموده است که بعدها بسیاری ازجامعه شناسان درتحلیل سبک زندگی و مصرف ازنظریه وبلن بهرههای خوبی بردهاند.
دراين کتاب، وبلن اصطلاح مصرف متظاهرانه یا خودنمایانه را مطرح كرد كه بعدها داراي كاربرد فراواني شد و منظور او ازاین اصطلاح این بود که الگوهای مصرف طبقه تنآسا، نه برای برآوردهکردن نیازهای واقعی، بلکه برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی طرح گردیدهاند. این الگوها براتلاف بنیاد نهاده شدهاند: اعم از اتلاف وقت، کارو کالاها. بنابراین، وبلن آنها را به مثابه کنشهای مصرف میدید که هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمیکند (کیویستو، 1378: 56-55) درواقع، مصرف ازمنظر او، کنش نمادینی است که از طریق آن، طبقهي مرفه میکوشد با مصرف اسرافآمیز، تمایزات خود را از طبقات اجتماعی پایین تر نشان دهد؛ البته وبلن برخی از ویژگیهای طبقهی تن آسا را این گونه برشمرده است: مصرف متظاهرانه و بی حدوحصر، مهمانی وهدیه دادن زیاد، داشتن حیوانات خانگی (به ویژه سگ)، استفاده ازکالاهای لوکس وتزیینی (و کتابهای عتیقه) درمنزل و…
جورج زیمل (1918-1858): زیمل نخستین جامعه شناسی بودکه به جهان فراغت و پدیدهي مصرفگرایی نيز توجه نمود؛ این موضوع در مقالهي او با عنوان «مُد» (19004) قابل مشاهده است؛ وی در این مقاله، دلایل تعدد تغییرمُد _ مانند پوشاک، آشپزی، هنر، معماری و موسیقی و… در فرهنگ مدرن را جستجو و بررسی میکرد؛ به نظر او، در دوران مدرن، برخلاف گذشته، چنان انواع گستردهای از انتخاب برای مصرفکننده عرضه میشود که به افراد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازند؛ به دیگر سخن، مردم به مُدهای جدید و متفاوت با آهنگی پر شتابتر جذب می شوند. چرا که میخواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل دهند. با وجود این، مُد، تنها مسالهي انتخابهای فردی نیست، در واقع این انتخابها تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی را سامان میدهد (کیویستو، 1378: 179).
ازنظر زيمل، «مُد» به منزلهي تمايز طبقاتي نه تنها فرد را به مثابه عضوي ازيك طبقه خاص متمايز ميكند، بلكه عدم عضويت اودرگروههاي ديگر را نيز برجسته ميسازد. بدين ترتيب، ازنظرزيمل، مُد نتيجهي تقاضاي اجتماعي است. مُد، وسيلهاي را فراهم ميسازد كه افراد ازطريق آن هم جنبههايي ازهويت خويش را ابراز ميدارند و هم به كمك آن تعاملات اجتماعي خود را ميسازند. با اين حال، تفسيرافراد ازمُد ازقراردادها و عرف اجتماعي تأثير ميپذيرد. جامعهشناسان مصرف، معتقدند كه براي مُدشدن يك كالا، ميبايست معاني را با آن تداعي و براي مصرف آن همراه ساخت؛ براي اين منظور بايد كالاها و محصولات را با مقولههاي فرهنگي شناخته شده مرتبط نمود؛ ازسوي ديگر، نظام توليد مُد براي ترويج مُدهاي جديد و جلب مخاطبين بيشتر ميكوشد تا معاني فرهنگي نهفته دركالاها و مصرف آنها را به طوراساسي تغييردهد (ذكايي، 1386: 150-149)
ماکس وبر (1920-1864): مفهوم سبک زندگی درنظرات ماکس وبر، با موضوع قشربندی او مرتبط است؛ به طوری که وبر، برای بررسی قشربندی اجتماعی، علاوه برمفهوم طبقه و حزب، به مفهوم گروه منزلت نیز اشاره میکند (کوزر، 1373: 313).
وبر وقتی ازطبقه سخن میگوید، ضمن پذیرفتن ايدهی ماركس مبتني بر روابط اقتصادی و تمايز طبقات اجتماعي بر مبناي توليد، مفهوم مصرف را نيز به آن ميافزايد؛ بنابراین، اگر بپذيريم كه ماركس در قرن نوزدهم، جامعه را بر مبناي توليد طبقه بندي كرد، بايد گفت وبر نیز در قرن بيستم طبقه را بر مبناي مصرف تقسیم بندی نموده است؛ بنابراین، مصرف ازدیدگاه وبر، فرآیندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوتهای میان گروههای اجتماعی بوده و صرفاً ازعوامل اقتصادی ناشی نمیگردد (فاضلی، 1382: 28) البته وبرمعتقد است درهرطبقه درقالب گروههای منزلتی نیز ميتوان سبكهاي زندگي متفاوتي را مشاهده نمود.
با این وجود، مفهوم سبک زندگی، حاصل بسط تأملات وبردرباره گروههای منزلت است؛ درنظر وی، افتخار منزلت به طور معمول، درسبک زندگی خاصی انتظار میرود که ازهمهي کسانی که دوست دارند دراین حلقهي منزلتی عضو باشند، بروز میکند؛ به طوری که این انتظارات، افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار درمحدودهای خاص متعهد میکند (فاضلی، 1382: 28). وبرضمن اشاره به گروههای منزلتی، درواقع به عضویت یافتن مشترک و آگاهی گروهی اهمیت میدهد؛ و معتقد است گروههای منزلتی، اغلب سبک زندگی یا شیوهي رفتاری دارند که آن را ازبقیهي افراد جامعه متمایز میسازد (گرب، 1373: 77) بنابراین، گروههای منزلتی براساس قواعد مصرف کالا به عنوان جلوهي مخصوص سبکهای زندگی قشربندی میشوند و طبقه بندی انسانها درگروههای منزلتی، بیش تر برالگوهای مصرف آنها مبتنی است تا جایگاهشان دربازار یا فراگردتولید (کوزر، 1376: 313).
ملوین تامین معتقداست که ماکس وبر واژهي سبك زندگي را برای اشاره به شيوههاي رفتار، لباس پوشيدن، سخن گفتن، انديشيدن و نگرشهايي كه مشخصكننده گروههاي منزلتي متفاوت است، به کارگرفت؛ برهمین اساس هم اصطلاح «سبک زندگی» را بهکاربرد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجهای ازآبرومندی است، بیفزاید (تامین، 1373: 110).
بورديو (2002-1930)14: سبك زندگي شامل اعمال طبقهبندي شده و طبقهبندي كنندة فرد در عرصههايي چون تقسيم ساعات شبانهروز، نوع تفريحات و ورزش، شيوههاي معاشرت، اثاثيه و خانه، آداب سخنگفتن و راهرفتن است، در واقع عينيت يافته و تجسم يافته ترجيحات افراد است. سبك هاي زندگي، شيوههاي مصرف عاملان اجتماعياي است كه داراي رتبهبنديهاي مختلفي از جهت شأن و مشروعيت اجتماعياند. اين شيوههاي مصرفي بازتاب نظام اجتماعي سلسله مراتبي است؛ اما چنانچه بورديو در كتاب تمايز بر حسب منطق ديالكتيكي نشان ميدهد مصرف صرفاً راهي براي نشان دادن تمايزات نيست، بلكه خود راهي براي ايجاد تمایزات نیز است (باکاک، 1381: 96).
پییربوردیو، شاید تنها جامعه شناسی است که بنیان نظری محکمی برای تحلیل مصرف پدیدآورده و تنها نظریهپردازی باشد که نظراتش تا به این حد دارای انسجام و قدرت تبیینکنندگی است (فاضلی، 1382: 34). وی درنظر داشت، تحلیل کند چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی-اقتصادی ازمیان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روشهای ارایهي خوراک و غذاخوردن، مبلمان و تزیین داخلی منزل را بهکار میگیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را ازدیگران متمایز سازند (باکاک، 1381: 92)
اگر ماركس طبقه را صرفاً اقتصادي ميديد، بورديو طبقه را بر مبناي سرمايههاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تشريح کرده است؛ به نظر وي، حجم و انواع سرمايهها طبقه را شكل ميدهد و منش افراد، درون هر طبقه را به يكديگر وصل ميكند و بر مبناي اين منش مشترك سبكهاي زندگي شكل ميگيرد؛ البته به معناي دقيقتر بايد گفت مصرف، اجازهي بازنمايي سبكهاي زندگي مختلف و ذایقههاي مختلف را ميدهد و نهايتاً اين که سبكهاي زندگي و ذایقههايي كه بر مبناي سرمايههاي بالا شكل ميگيرد، به مصرف كالاهايي ميانجامد كه تمايز اجتماعي ايجاد ميكند اين منطق تمايز در مصرف، در کانون توجه بورديو قرار دارد (حمیدی، 1386: 92).
در نظريهي بورديو، سبك زندگي كه شامل اعمال طبقهبندي شده و طبقهبندي كنندة فرد در عرصههايي چون تقسيم ساعات شبانهروز، نوع تفريحات و ورزش، شيوههاي معاشرت، اثاثيه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است، در واقع عينيتيافته و تجسميافتهي ترجيحات افراد است؛ از سوی دیگر، سبكهاي زندگي شيوههاي مصرف عاملان اجتماعياي است كه داراي رتبهبنديهاي مختلفي از جهت شأن و مشروعيت اجتماعياند. اين شيوههاي مصرفي بازتاب نظام اجتماعي سلسله مراتبي است؛ اما چنانچه بورديو در كتاب تمايز بر حسب منطق ديالكتيكي نشان ميدهد مصرف صرفاً راهي براي نشان دادن تمايزات نيست، بلكه خود راهي براي ايجاد تمایزات نیز هست (باکاک، 1381: 96). بدینترتیب، ازمنظر بوردیو «سبک زندگی، محصولات سیستماتیک و نظام مند منش هستند که درروابط متقابلشان و به کمک طرح های منش درک میشوند؛ و به نظام های نشانهای تبدیل میشوند و به صورت اجتماعی مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند؛ مانند: ممتاز، کوچهبازاری و… (بوردیو، 1390: 241). با این وجود ازمنظر بوردیو، مصرف به منزلهي نظامي ازنشانهها و نمادها مطرح است كه كاركردهايي چون تمايزگذاري اجتماعي دارد كه البته به نظروی معنايش از همين تفاوت و تمايز ناشي ميشود و چيزي جز آن نيست؛ از اين رو، مصرف ازنظربورديو همانند پاسخ به نيازهاي زيستي نيست، بلكه مصرف به منزلة استفاده از نظامي از نشانهها و نمادها ميباشد (همان: 92).
بوردیو درکتاب تمایزش، برای شکل گیری کنش یا عمل، به چگونگی ارتباط میان سه مفهوم منش، سرمایه و میدان پرداخت که به نظر می رسد، آن چه که _اصطلاحاً_ به عنوان نخ تسبیح این سه مهره یا مفهوم ازاهمیت خاصی برخورداراست، مفهوم سلیقه درمنظر بوردیو می باشد که خود او نیز درنمودار فرآیند شکل گیری سبک زندگی به آن اشاره نموده و نقش کلیدی آن را یادآورشده است؛ ازطرفی، بوردیو براین باوراست که الگوهای مصرف اصلی ترین عوامل ایجاد کننده سبک های زندگیاند (باکاک، 1371: 99) براین اساس، اهمیت مفهوم سلیقه _که مهم ترین عامل انتخاب درچگونگی مصرف درابعاد گوناگون است_ دوچندان می شود؛ به گونه ای که بوردیو ذوق و سلیقه را فرمول مولد سبک زندگی معرفی کرده و معتقد است: ذایقه و ترجیحات زیباشناختی متفاوت، سبکهای زندگی متفاوتی را ایجاد می کنند؛ به گونه ای که پیش تر نیز به آن اشاره شد، که سبک زندگی درواقع، عینیت یافته و تجسم یافته سلیقه و ترجیحات افراد می باشد (باکاک، 1381: 96).
منش ازدیدگاه بوردیو
به اعتقاد بوردیو، منش، اجتماع و فرد را پیوند میدهد، به طوری که مردم ازطریق ساختار ذهنی خود با جهان اجتماعی مرتبط شده و آن را مشاهده میکنند، میفهمند، احساس میکنند و ارزیابی میکنند. (ریتزر، 1389: 313)
آن چه که ازبرآیند نظرات بوردیو ازمفهوم هبیتاس يا منش مستفاد میشود، این است که منش همان مجموعهای ازخلق و خویهای پایداری درانسانها هستند که به نوعی به عنوان سرمایهي عاملان اجتماعی تلقی می شوند و نوعی ساختار محسوب میشوند که افراد براساس چنین نظامهای درونی شدهای عمل میکنند؛ که بوردیو ازآن با عنوان «ناخودآگاه فرهنگی» یاد میکند؛ بنابراین، منش درچگونگی کنشهای افراد درمیدان اجتماعی مؤثر است؛ به طوری که به شکل گرفتن کنشهای حال و آیندهي آنان کمک کرده و سازنده است؛ البته نه به طور اتفاقی و بدون طرح، بلکه به صورت نظاممند شکل گرفته است؛ ازاین رو، بورديو با استفاده از مفهوم منش، فرآيندي را توضيح ميدهد که به واسطهي آن، عاملها و عملکردهاي تغيير سبك زندگي را بازتوليد ميکنند(ايگلتون، ۲۴۰:۱۳۸۱ ) به هرحال، بوردیو معتقد است منش، خود را درعملیترین فعالیتهای ما ازقبیل نحوهخوردن، راه رفتن، سخنگفتنمان ظاهر میکند. (ریتزر، 1389: 315) البته منش به تنهایی عمل نمیکند؛ بلکه بورديو معتقد است، کنش نتیجهی رابطه بین تمایلات شخص (منش) و جایگاه او درمیدان (سرمایه) است (گرنفل، 1389: 106).
يکي از راه هايي که ميتوان به درک بهتري از مفهوم سبک زندگي از نظر انديشمندان مختلف دست يافت، بررسي عناصر و مؤلفه هايي است که ايشان براي سبک زندگي بر شمرده و يا در تحقيقات خود از آنها به عنوان شاخصه بهره بردها ند. در اينجا منظور از مؤلفه اموري است که مصداق عيني سبک زندگي محسوب مي شوند. بنابراين، اموري که از سوي محققان به عنوان عوامل مؤثر بر سبک زندگي پيشنهاد شده (مواردي مانند ميزان درآمد و تحصيلات)مؤلفه در نظر گرفته نمی شود.
2-5 شاخص های سبک زندگی
