
قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و َنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين﴾ 542
مراد از نقض ميثاق معاهده بود كه پيغمبر با آن ها نمود كه همراهى با مشركين نكنند و تخلف نمودند، و بعضى گفتند قرار داد جزيه بوده لكن ظاهر اين است كه همان عهد و ميثاقى است كه در آيه قبل مذكور شد از اقامه نماز و ايتاء زكاه و ايمان به رسل و اعزاز آن ها و صرف مال در سبيل و راه خداوند كه احكام الهى را پشت پا زدند و انبياء را كشتند و از تورات موسى و زبور داود و انجيل عيسى هيچ نام و نشانى نگذاشتند. در دنيا گرفتار قتل و غارت و اسيرى شدند و بعضى مسخ شدند به قرده و در آخرت معذب به سختترين عذاب گرفتار.
الان هم مشاهده ميشود كه هيچ طائفه حتى طبيعى قساوت قلب آن ها به مقدار يهود نيست بالاخص با مسلمين خصوصا اگر اولاد پيغمبر باشند يا نام پيغمبر را داشته باشند حتى خود آن ها نسبت به يكديگر از زن و فرزند فقط دوستى آن ها با مال و زخارف دنيوى است.
تحريف عبارت از اين است كلمه را بردارند و جاى او كلمه ديگر گذارند و اين معمول يهود و نصارى در هر عصر و زمانى بوده و هست. اگر مراجعه كنيد به احوال يهود و نصارى از عهد موسى و عيسى تا عصر حاضر خيانتهاى آن ها از حد و حصر خارج چنان چه كتب خود آن ها بر اين شاهد است.
ظاهر اين است كه استثناء راجع به جملات همين آيه است كه اين قليل به معاهدات و ميثاقى كه با خدا بسته بودند باقى و ثابت بودند و دستور آمد از جانب حق كه با اين دسته قليل مساعدت فرما زيرا اين ها قابل هدايت هستند و قساوت قلب اين ها را نگرفته و مورد لعن الهى نشدند و خيانتى از آن ها سر نزده و تحريف كلمات را نكردهاند و آخرت را فراموش نكرده و در مقام تحصيل حق و حقيقت هستند . اگر تقصيرى در مورد شما كردهاند آن ها را عفو فرما ﴿و اصفح﴾ از تقصيرات آن ها در گذر چنان چه وظيفه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نسبت به كفار همين بوده با كمال ملايمت آن ها را دعوت به اسلام ميكرد و براى آن ها اقامه معجزه مينمود و آن ها به شرف اسلام مشرف ميشدند و اگر لجاج و بهانهگيرى و عناد و عصبيت در آن ها مشاهده مينمود با آن ها جهاد ميكرد.
چه احسانى بالاتر از اين است كه آن ها را از تيه ضلالت و كفر نجات دهد و به شاهراه هدايت بياورد و از شقاوت و عذاب جهنم به سعادت و بهشت سوق دهد.543
4ـ5ـ6 دریافت کننده پاداش دنیوی و اخروی
﴿فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين﴾544
بداد خداى ايشان را پاداش اين جهان چون نصرت و دولت و غنيمت و فتح و شهادت و نام نیکو نكو پاداش آن جهان چون رحمت و مغفرت و جنّت و رؤيت، و خدا دوست دارد نكوكاران را.545
4ـ5ـ7 محبوب خدا شدن
تعريفي كه از حب546 داريم اين است كه وابستگي خاص، كشش ويژه عاطفي بين انسان و كمالش را گويند. راغب ميگويد: «محبت؛ يعني اراده آن چه را كه ميبيني و يا ميپنداري خير است.» به نظر او، «محبت از اراده برتر است؛ پس هر محبتي اراده است، ولي هر ارادهاي محبت نيست.» راغب معتقد است: «محبت خداوند نسبت به بنده همان نعمت دادن به وي است؛ و محبت بنده به خداوند تقرب جستن به اوست.» پس دوستي خداوند نسبت به آنها همان مبرا نمودن آنها از هر ظلم و پاك نمودن آنها از هر آلودگي معنوي، از قبيل كفر و فسوق به واسطه عصمت و يا آمرزش الهي به خاطر توبه است؛ چون گناهان و ظلمها محبوب خداوند نيستند. چنان كه خداوند فرموده است:
﴿ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾547 ﴿وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ﴾548
﴿فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرين﴾549 ﴿وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين﴾550
﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾551 ﴿وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ﴾552. در اين آيات همه رذيلتهاي انساني آمده است و هرگاه از انسان حضور محبت خدايي به او زدوده شود به صفات مقابل آن؛ يعني فضايل توصيف ميشود؛ چون انسان از دو حالت خارج نيست: فضيلت يا رذيلت.553
آيات مشتمل بر محبت خدا نسبت به محسنين:
﴿وَ أَنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾554
﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾555
﴿فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾556
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ ﴿وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾557
﴿لَيْسَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين﴾558
خداوند چگونه محب ميشود؟ خداوند در آيات متعددي پرهيزگاران، پاكان، نيكوكاران، عدالت پيشگان، جهادكنندگان، توكل كنندگان و… را محبوب خود معرفي كرده است. البته در اين پايان نامه گروه محسنين مورد بررسي قرار ميگيرند. طبق آيات الهي، كساني كه در راه خدا، چه در حال تنگدستي و چه در حال گشايش روزي انفاق ميكنند، فروبرندگان خشم، عفو كنندگان مردم، تقوا پيشگان، ايمانآورندگان، كساني كه عمل صالح انجام ميدهند و نيكي كنندگان در زمره محسنين قرار داده شدهاند. محسنيني كه به خاطر داشتن اين صفات محبوب خدا شدهاند.
پس اينان به دنبال نيكو شدن هستند، و كسي محب صادق است كه خلاف ميل و دستور محبوب خويش كاري نكند و دائما به ميل و فرمان او عمل نمايد ، اين است صداقت در دوستي. يعني خودي در كار نباشد و هرچه دوست خواست بي چون و چرا بپذيرد و خانه دل را تحويل او بدهد. اين اولين گام در دوستي و باب ورود به حب الله است.
پسندم آنچه را جانان پسندد.559
4ـ5ـ8 نزدیک بودن رحمت الهی به محسنین
﴿وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنين﴾560
مقصود اين است كه مؤمنين را نبايد كشت و نبايد گمراه كرده و از ارتكاب معصيت بايد خوددارى كرد، زيرا خداوند، زمين را به وسيله قوانين دينى اصلاح كرده است. ميسر از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه در اين باره فرمود: زمين فاسد بود و خداوند به پيامبرش اصلاح كرد؛ و خدا را از ترس كيفر و به اميد پاداش، يا از ترس رد و به اميد اجابت، يا از ترس عدلش و به اميد فضلش بخوانند. عطا گويد: يعنى از ترس جهنم و به اميد بهشت. احسان، كارى است كه سزاوار ستايش و اسائه، كارى است كه سزاوار نكوهش باشد. برخى گفتهاند: منظور از «محسنين» كسانى هستند كه كارهايشان از بدى پاك و سراسر نيكى باشد. لكن ظاهر عبارت اين معنى را نمىرساند. آن چه مقتضاى ظاهر است اين است كه هر كس كار نيكى كرد، به رحمت خدا مىرسد. نه اين كه اگر ميان نيكى و بدى جمع كرد، از رحمت خدا محروم است.561
4ـ5ـ9 طلب مغفرت
﴿وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ﴾562
اى بنى اسرائيل! به ياد آريد هنگام بيرون شدن از سرزمين تيه را كه به شما گفتيم داخل اين قريه، يعنى بيت المقدس، يا اريحا از سرزمين هاى شام شويد و هر چه بخواهيد از اين خوان گسترده بخوريد كه رنج و زحمتى براى يافتن آن نداريد در آن قريه يا در گنبدى كه در بيت المقدس است، وارد شويد در حالى كه خدا را سجده مىكنيد. يا اينكه با نهايت خضوع و فروتنى همراه با شكر و سپاسى كه در نتيجه خروج از سرزمين تيه برايتان حاصل شده است، وارد آن قريه شويد و با زبانتان بگوييد: كه اين سجده و تعظيم، براى تمثال محمد صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السلام است، تا به خاطر آنان، بار گناهان را از دوش ما بردارد. يا اين كه با زبان دل بگوييد. يا اين كه به اين امر معتقد شويد كه توسل به آنان، وسيله آمرزش گناهان است . ما گناهان و خطاهاى كسانى از شما كه گناهكارند، مىبخشيم و نيكوكاران از شما را فزونى مىدهيم.563
4ـ5ـ10 عدم مواخذه الهی
﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ مايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ و َاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾564
يعنى آنان كه زمينگير و ناتوان هستند. چنان كه ابن عباس گفته- و برخى گفتهاند يعنى آنان كه نيروى بيرون شدن را ندارند چه از نظر جسمى و چه از ساير جهات. دردمندانی كه درد شان جلوگير آن ها از بيرون شدن است، سختى و تكليفى در تخلف از جهاد و بيرون شدن با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بر آن ها نيست. درصورتى كه كارشان را از غش و تقلب خالص گردانند.
آن كس كه كار نيكو كند راهى براى سركوفت دادن او در دنيا و عذابش در آخرت نخواهد بود، و برخى گفتهاند: اين آيه هر احسان كنندهاى را شامل گردد چه آن كه هر كس به ديگرى احسان كند احسان او به نفس خود باشد، و احسان به خود بدان است كه شخص رفتار نيكويى داشته باشد كه بدان شايسته ستايش و ثواب گردد. و خدا آمرزنده است بدان كه عذر عذر داران را پذيرفته و معذورشان داشته، و بدان ها مهربان است كه بيش از طاقت آن ها چيزى بر ايشان واجب نكرده است.565
4ـ5ـ11 دادن هديهاي مناسب به زنان پس از طلاق
﴿لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنينَ﴾566
كلمه” مس” كه در لغت به معناى تماس گرفتن دو چيز با يكديگر است و در اين جا كنايه است از عمل زناشويى، و منظور از فرض كردن فريضهاى براى زنان، معين كردن مهريه است. و معناى آيه اين است كه انجام نگرفتن عمل زناشويى و همچنين معين نكردن مهريه مانع از صحت طلاق نيست. كلمه” تمتيع” كه مصدر فعل امر” متعوا” است به معناى آن است كه به كسى چيزى دهى كه از آن بهرهمند گردد، و كلمه” متاع” و نيز” متعه” عبارت از همان چيز است. موسع به كسى گويند كه داراى وسعت مالى باشد، و مقتر به كسى گويند كه در ضيق مالى قرار داشته باشد، و كلمه قدر به فتح دال و سكون آن به يك معنا است.
و معناى آيه اين است كه: واجب است بر شما كه همسر خود را طلاق مىدهيد در حالى كه در حين عقد ازدواجش مهرى برايش معين نكرده بوديد، اين كه چيزى به او بدهيد، چيزى كه عرف مردم آن را بپسندد، (البته هر كسى به اندازه توانايى خود، ثروتمند به قدر وسعش يعنى به قدرى كه مناسب با حالش باشد، به طورى كه وضع همسر مطلقهاش بعد از جدايى و قبل از جدايى تفاوت فاحش نداشته باشد)، و فقير هم به قدر وسعش، البته اين حكم مخصوص مطلقهاى است كه مهريهاى برايش معين نشده باشد، و شامل همه زنان مطلقه نيست، و نيز مخصوص زنى است كه شوهرش با او هيچ نزديكى نكرده باشد، و دليل اين معنا آيه بعدى است كه حكم مساله ساير زنان مطلقه را بيان مىكند. چون اين حكم را حق ناميده پس حكم احسان بر محسنين كه همان مردان طلاقگو باشند محقق و واجب است.567
4ـ 5ـ12 شرکت در جهاد
﴿ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا
