
را به حکم داشتن شخصيت انساني و مسلمان با توانگران و ثروتمندان عرب برابر کرده و به حکم تقوا و فضيلت بر آنها برتري داده و به جهانيان اعلام داشته :”سياه پوست، حبشي و آقاي قريشي در پيشگاه خداوند و حق و عدل هم ارز و از حيث حقوق عمومي برابرند.”(کي نيا ، 1383)
– شخصيت يک ارگانيسم يا سازمان پيچيده ، زنده و پوياي دستگاه متحد بدني و رواني فرد آدمي است که براي هدفي معين به وجود آمده و با نيروي غرايز و استعداد قبلي و ابتکار و هوشمندي و ساير صفات اختصاصي به سوي آن هدف پيش ميرود وضمن مراجعه با واقعيات و در سايه تجربه اندوزي و چشيدن سرد و گرم روزگار به خويشتن سازي و خودشکفتگي و ارتقاء ميپردازد و همواره براي حفظ خويشتن کوشاست.
– شخصيت انسان، سازمان متکامل است هر انسان نه فقط داراي شخصيت است که منشا حقوق و تکاليفي ميشود بلکه شخصيت او سازماني است متکامل. علاوه بر رشد بدني که از وجوه مشترک بين او و ساير جانوران است و مراحل نوزادي، کودکي، بلوغ، نوجواني، جواني، ميانسالي، پيري، کهولت را يکي پس از ديگري پشت سر مينهد و از اين رهگذر دائم در تغيير و تحول است. از نظر رواني نيز با ملاحظه ارتباط موجود بين تن و روان شخصيت او در تحول و تکامل است. علاوه بر غرايز و احساس و ادراک و عواطف داراي انگيزههاي متغيير و فزايندهاي است که او را به سوي تحول و کمال سوق ميدهد و موجب رشد و نمو و شکفتگي شخصيت وي ميشوند.
– شخصيت هر کس از دو جنبه جسم و جان او يا از دو نظر زيستي و وراني قابل توصيف است :
– از نظر زيست شناسي که ظاهر انسان را توصيف ميکند و به شرح وظايف اعضاي بدن او ميپردازد به جنس (مرد-زن)، سن (نوزاد، کودک، نوجوان، جوان، ميانسال، پير، کهنسال)، نژاد (سفيدپوست-رنگين پوست) و اندام (بلند بالا-متوسط القامه-کوتاه قد-چاق-ميانه- لاغر) چهره (زشت و زيبا) و ديگر خصوصيات … اين خصوصيات مواد خام شخصيت را تشکيل ميدهد.
طبقه بندي رفتار انساني بر حسب مزاجهاي چهار گانه که بقراط بنيان نهاده که بعداً بحث خواهد شد تا انسان شناسي سزارلومبروزو و تيپ شناسي زيستي که پيروان هم وطن اين استاد ايتاليائي مانند “پنده” و “دي توليو” پس بنيان گذاردهاند به علاوه تيپ شناسي کرچمر آلماني “هوتن” و “ويليام شلدن” آمريکائي و تيپ شناسي بر پايه فعاليتهاي غدد بسته همگي رفتارها و ويژگيهاي انسانها را از روي اندام و خصايص زيستي مورد بررسي قرار دادهاند و بين سيرت و صورت رابطه تقريبي و نسبي به دست اوردهاند که علي الاصول مويد ارتباط تن و روان است.
– از نظر رواني نيز به قواي عاقله و عواطف وتمايلات و نيروي ارادي و سلوک و رفتار عنايت ميشود.
تمام اين عناصر، کم وبيش با شدت و ضعف و درجات متفاوت ، حتي در دو سوي مخالف، همگي در افراد بشر موجود است و هر کس از آنها، از نيک يا بد برخوردار است. اگر همه افراد آدمي با شخصيت هستند و از اين حيث وجه مشترک با يکديگر دارند و از نظر حقوقي برابرند ولي در عين حال اختلافي هم چه بدني و رواني، چه مادرزاد و موروث و چه آموخته و مکتسب آنها را از يکديگر مشخص و ممتاز ميسازد.
امروزه منش شناسي و رفتارشناسي يا روان شناسي سلوک و رفتار يا رفتارگرائي از رشتههاي روانشناسي محسوب ميگردند که مش و رفتارهاي انساني را بر پايه عوامل گوناگون رواني مورد بررسي قرار ميدهد.
شدت و ضعف عناصر تشکيل دهنده شخصيت در ميان آدميان ، با توجه به کثرت تعداد اين عناصر به حدي است که موجب وجه تمايز هر فرد آدمي از ديگر آدميان ميگردد. اين نتيجه متمايز که “منش” ناميده ميشود سبب ميگردد که هر ادمي در برابر محرکي واحد، واکنش مخصوص به خود نشان دهد. زيرا آدميان اگر چه همگان داراي شخصيت در مفهوم خود هستند ولي همگي داراي منش واحدي نيستند و هر کس در برابر فشار محرکهاي خارجي واکنش متفاوت از خود بروز ميکند.
– از محسنات تعريفي که درباره شخصيت عرضه شده است جامعيت نسبي آن است به اين معني که شخصيت به عنوان موجودي در خلا و به صورت آفريده مستقل و تنها فرض نشده است.
بنا بر آنچه گذشت اين تعريف، هر چند که کامل نباشد و بهتر از آن بتوان تعريفي از شخصيت به دست داد معهذا از تعريفي که ويليام شلدن روان شناس از شخصيت نموده است مناسبتر است زيرا بنا بر گفته او “شخصيت سازمان زنده جنبههاي ادراکي، انفعالي، ارادي و بدني فرد آدمي است.” (سياسي، 25،1349)
در اينجا به بيان دو مورد از آنها که ميتوان به عنوان دو قطب يک طيف از بينشهاي روانشناسان در مورد انسان و رفتارهاي او تلقي شود اکتفا ميکنيم. در يک قطب بينشي قرار دارد که جهان درون انسان را اصيل دانسته، رفتارهاي او را در سايه اين بينش تفسير ميکند، و در قطب ديگر بينشهاي حاد رفتارگرائي قرار دارد که عالک درون انسان را غير قابل مطالعه پنداشته و همه را در رفتار و واکنشهاي ارگانيزم در مقابل محيط تحليل ميکند.تضاد بينشهاي درونگرايانه و برونگرايانه در روانشناسي موجد بروز ديدگاههاي بسيار متضادي در مباحث مربوط به رفتار ور شخصيت شده است.
آلپورت روانشناس متخصص شخصيت در 1961م، با تأکيد بر شخص و اهميت او در مقابل محيط تعريف زير را از شخصيت ارائه کرده است:
” شخصيت عبارت است از سازمن پوياي درون فرد، که ( اين سازمان) مشتمل است بر آن دسته از سيستمهاي روان- تني که رفتارها و افکار ويژه انسان را معين ميسازند.”( احمدي9:1390 ).
چنانکه ملاحظه ميشود در اين تعريف شخصيت، سازماني دروني بيان شده که افعال و افکار ويژه انسان را تعيين ميکند.آلپورت در اين تعريف تلاش دارد اين نکته را نشان دهد که رفتارهاي به ظاهر پراکنده انسان، در مجموعهء واحدي قرار ميگيرد که اين مجموعه مفسر تمامي آن رفتارهاست.از سوي ديگر آلپورت معتقد است که شخصيت نه يک مفهوم کاملاً رواني و نه يک مفهوم کاملاً زيستي است.او معتقد است که بدن فيزيکي انسان بر روي روح و روح نيز متقابلاً بر جسم تأثير ميگذارد و سازمان شخصيت شامل عمل نتقابل روح و بدن است.
در ادامه حاکميت بينش فوق، شخصيت آدمي از عالم درون هر چه بيشتر رانده شود، به رفتار و واکنش فرد در مقابل محرکهاي محيطي، نزديکتر ميشود، والتر ميشل در 1976م، اين بينش را در تعريف خود از شخصيت تجلي ميدهد. او شخصيت را اينگونه تعريف ميکند :
” الگوهاي مشخص رفتار( اعم از افکار و هيجانات) که سازگاري هر فرد را در مقابل محيط زندگيش مشخص ميسازد.” ( احمدي ، 130:1390)
چنانکه ملاحظه ميشود، ميشل شخصيت را الگوهاي رفتاري مشخص ميداند که نوع سازگاري هر فرد را در مقابل محيط او مشخص ميسازد.او تلاش کرده است شخصيت را به شکلي عيني تعريف کند و از پرداختن به مفاهيمي ذهني که قابليت مشاهدهء تجربي را ندارند دوري گزيند.
مقايسه بين دو تعريف ارائه شده، اين نکته را به وضوح نشان ميدهد که تعريف شخصيت مانند بسياري از مفاهيم روانشناسي، بر اساس بينش فلسفي و جهانشناختي دانشمندان مختلف صورت ميپذيرد.پذيرش اين مفاهيم نيز بر اساس همين بينشها صورت ميگيرد.به عبارت ديگر روانشناسان شخصيت، هنگامي که حاصل مطالعات و تفکرات و يافتههاي خويش در باب شخصيت را، خلاصه کرده و آن را در تعريفي فلسفي ارائه ميکنند، لاجرم کليت و تماميت بينشهاي آنان در باب شخصيت نيز داراي رنگ و بوي فلسفي و يا حداقل غيرعلمي خواهد بود، هرچند که اجزاء اين را عناصر صددرصد تجربي تشکيل داده باشد
2-2- شخصيت از ديدگاه اسلام
در اينجا تلاش ميشود ديدگاه اسلام، به عنوان يک ايدهئولوژي و يک جهانشناسي، در باب شخصيت، مورد مطالعه قرار گيرد و عناصر شخصيت در سايه آن تجزيه و تحليل شود.بدين منظور بحث خود را ابتدا از تجزيه وتحليل مفهوم قرآني ” شاکله” آغاز ميکنيم.
2-2-1-ماهيت شاکله
در سوره اسري آيه 84 چنين مي آيد: “قل کل يعمل علي شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدي سبيلا”
بگو هر کسي بر شاکله خويش عمل ميکند و خداي شما به کسي که راهش از هدايت بيشتري برخوردار است، داناتر است.
قرآن کريم اين عمل را مبتني بر چيزي ميداند که آن را ” شاکله” مينامد.به عبارت ديگر منشأ اعمال آدمي شاکله اوست.با توجه به اين نکته و با توجه به مفهوم شخصيت در روانشناسي ميتوان به طور اجمال و بدون توجه به تعاريف خاصي که از شخصيت ارائه شده است، شاکله را معادل مفهوم شخصيت در روانشناسي گرفت، به عبارت ديگر هنگامي که ما تلاش ميکنيم مفهوم شاکله را روشن نمائيم، در واقع ميکوشيم مفهوم شخصيت از ديدگاه اسلام را تبيين کنيم.
شاکله از نظر لغوي داراي معاني مختلفي است.مفردات،شاکله را از ماده شَکَلَ به معناي بستن پاي چهارپا، بيان کرده است و شکال به معناي همان بند و طنابي است که حيوان را با آن ميبندند.شاکله به معناي خلق و خوي نيز آمده است و از آن جهت به خلق و خوي، شاکله گفته ميشود که انسان را مقيد ميکند و نميگذارد در آنچه ميخواهد آزاد باشد؛ بلکه او را وادار ميسازد تا به مقتضاي آن اخلاق رفتار کند.
از معاني ديگر شاکله، از ريشه شِکل به معناي هيئت و ريخت است و نيز شاکله خود به معناي احتياج و حاجت نيز آمده است به طوريکه أشکله به معناي حاجتي است که انسان را مقيد ميسازد.
در حديث، شاکله به معناي نيت آمده است : عن سفيان به عينيه،عن ابي عبدالله عليهالسلام في حديث:
و النيه افضل منالعمل، الاوان النيه هي العمل، ثم تلا قوله تعالي “قل کل يعمل علي شاکلته يعني علي نيته”.
“يعني سفيان بن عينيه از امام صادق (ع) نقل ميکند که ايشان در حديثي فرمودند : نيت از عمل بهتر است نيت خود عمل است و سپس اين آيه را تلاوت فرمودند که بگو هر کسي بر شاکله خود عمل ميکند يعني بر نيتش عمل مينمايد.) در اين رابطه احاديث ديگري نيز وجود دارد.که در تمامي آنها شاکله به معناي نيت، بيان شده است”(احمدي، 1390).
از ماحصل معاني فوق ميتوان دريافت که شاکله داراي معاني زير است :
1. نيت 2. خلق و خوي 3. حاجت و نياز 4. مذهب و طريق 5. هيئت و ساخت
از آنجا که تمامي موارد فوق، زيربناي رفتارهاي انسان قرار ميگيرند، ميتوان گفت که شاکله بر تمامي معاني فوق تطبيق ميکند.به عبارت ديگر شاکله عبارت است از مجموعه نيات، خلق و خوي، حاجات، طرق و هيئت رواني انسان.براي تحليل دقيقتر اين مطلب لازم است يکايک مفاهيم پنجگانهء فوق را جداگانه بررسي کنيم.
2-2-1-1- نيت
نيت در لغت به معناي قصد و عزم قلب آماده است. و در اصطلاح به تصميم آگاهانه براي انجام يک عمل اطلاق ميشود.از ديدگاه اسلامي بين نيت و عمل تفاوت وجود دارد.نيت امري است دروني، و عمل ثمره و حاصل نيت است.اميرالمؤمنين علي(ع) در اين باب چنين ميفرمايد :
النيه اساس العمل (نيت زيربناي عمل است.)؛ و نيز : الاعمال ثمار النيات ( اعمال ثمره نيات هستند.) بدين ترتيب ملاحظه ميشو که نيت يا انگيزه و تصور انجام يک عمل از انجام آن جداست.(احمدي،1390)
2-2-1-2- خلق و خوي
يکي ديگر از معاني شاکله خلق و خوي است. خلق و خوي عبارت است از مجموعه صفات رواني انسان که معمولاً در ارتباطات او با اشياء و اشخاص، بروز و ظهور پيدا مي کنند. حکما و دانشمندان اسلامي معمولاً خلق و خوي را محصول 2 عامل مي دانند.
– مزاج و ترکيب بدني که خود محصول وراثت است.
– اوضاع و احوال محيطي.
دراين رابطه علامه طباطبائي (ره) در تفسيرالميزان در ذيل تفسير مفهوم شاکله چنين مي فرمايد:”بين ويژگيهاي رواني و ويژگيهاي جسماني انسان رابط? خاصي وجود دارد. برخي از مزاجها سريعتر عصباني شده و ميل به انتقام و پرخاشگري در آنها وجود دارد. در برخي از مزاجها نيز ميل به غذا و جفت زودتر فوران کرده و شدت مي يابد، و مانند اين موارد، به گونه اي که نفس با کوچکترين عامل به طرف مقتضيات طبع خود کشيده شده و تحريک مي شود”(طباطبائي، 1397 هـ .ق:203).
نيز مي فرمايد:”تا به اينجا به نوعي ارتباط که ميان اعمال و اخلاق و ويژگيهاي ذاتي وجود دارد، اشاره شد.در اين ميان نوعي ديگري از ارتباط وجود دارد، و آن عبارت است از ارتباط بين
