
ن مينويان» (زادسپرم،32) و زرتشت بهمن را دنبال ميكند و پس از طي نود گام با اورمزد و امشاسپندان ملاقات و با آنها همپرسگي ميكند.(همان) همچنين آمده است كه «اورمزد چهرهي خويش را به اندازهي آسمان بدو بنمود كه سر در اوج آسمان داشت و پاي در آسمان پايين و دست او به هر دو سوي آسمان ميرسيد. و آسمان را به مانند جامهاي پوشيده داشت….» (همان،33) همچنين از محتويات زرتشتنامه چنين برميآيد كه ديدار زرتشت از جهان مينوي، به قول عرفاي مسلمان نوعي طي الارض بوده است: «بهمن سخنان شايستهي او را شنيد و او را به پيش يزدان رهنمون شد. به زرتشت گفت كه دو چشم خويش را فراگير و پيش رو! آنگاه چون چشم گشود، تن خويش را در مينو ديد.»(آموزگار،171)
3. 2. 1. 4 ويشتاسپ
درست است كه بنا بر روايات زرتشتي ويشتاسپ شاه در حمايت از زرتشت و دينش جنگيده و حتّي زرير برادر گرامي خود را در اين راه از دست داده است امّا در آغاز دعوت زرتشت، ويشتاسپ نه تنها از وي حمايت نكرد بلكه بنا به برخي از همين روايات او را به زندان نيز انداخت.(همان،43) تا اینکه اسب محبوب گشتاسب بیمار شد به گونهای که چهار دست و پای او در شکمش فرو رفت و تنها زرتشت توانست این اسب را درمان کند. این کار باعث آزادي زرتشت گرديد؛ ولي تنها علّت ايمان قلبي ويشتاسپ به دين زرتشتي و جانفشاني وي برای اين دين، ديدارش از گروتمان و ديدن جايگاهش در بهشت بود. در روايات پهلوي ميخوانيم: «اورمزد نريوسنگ را فرستاد كه پيش ارديبهشت برو و اين را بگو كه منگ در مِي كن و به گشتاسب ده. ارديبهشت همانگونه كرد. چون خورد درجا بيهوش شد. روانش به گرزمان بردند و ارجمندي پذيرفتن دين را بدو نمودند. چون از بيهوشي در آمد، به هوتوس بانگ كرد كه زرتشت كجاست تا دين را بپذيرم؟» (همان،149)
3. 2. 1. 5 كرتير
از اين روحاني عاليمقام روزگار آغازين سلسلهي ساساني كتيبهها و نقشبرجستههاي نسبتاً بسيار و طولاني در استان فارس (نقش رجب، نقش رستم، كعبهي زرتشت و سرمشهد) به دست آمده است. موضوع كتيبههاي وي را ميتوان به سه سرفصل اصلي خلاصه كرد: نخست شرح القاب، عناوین و مقاماتش در زمان شاهان مختلف، دوم خدمات اوست به دين زرتشتي كه شامل سركوب اديان و فرق ديگر چون یهودی، مسیحی، مکابی (مانوی؟) و حتّی زرتشتی غیررسمی و ساختن آتشگاهها ميشود و سوم شرح معراجش به آسمان و ديدار از جهان مينوي. مفصلترين مكتوب وي كتيبهي سرمشهد است كه اتّفاقاً نسبتاً به تفصیل به موضوع معراجش هم پرداخته است. در واپسين سطرهاي كتيبهي كعبهي زرتشت او ميخوانيم: «من از ايزدان چنين تمنّا كردم: بگذار من كرتير به خواست ايزدان با بزرگي به همهي زندگان و كساني كه مردهاند بنمايانم، آسمانها و اعماق دوزخ را…. من از ايزدان تمنّا كردم تا مرا رهنمون شوند و راستی و آموزشهاي مربوط به آسمانها و اعماق دوزخ را بر من روشن سازند.» (لوكونين،4-143)
3. 2. 1. 6 ارداويراف
در كتاب ارداويرافنامه كه خود معراجنامهاي مستقل است آمده كه پس از پراكنده شدن كتاب اوستا توسط اسكندر گجستگ، با وجود رادمرديهاي آذرباد مهرسپندان در جمعآوري دوبارهي اوستا و سربلند بيرون آمدن او از آزمايش ور گرم (ريختن روي گداخته بر سينهاش)، همچنان برخي مردم در شك بودند كه آيا نيايشهاي ايشان به ايزدان ميرسد؟ آيا نيكان و بدان پس از مرگ پاداش و پادافرهي گناهانشان را خواهند ديد؟ سرانجام تصميم بر آن شد كه موبدي پاك را مِي و منگ (بنگ) دهند و روانش را به جهان مينوي فرستند و پس از چند روز روانش به تن باز آيد و آنچه ديده؛ براي مردمان اين جهان شرح دهد. ارداويراف داوطلب اين امر خطير ميشود و با اين وجود از انواع آزمايشها نيز سربلند بيرون ميآيد. به دنبال نگراني شش خواهر و همسر او از احتمال مرگ ارداويراف، موبدان بزرگ بازگشتن ارداويراف از جهان مينوي را به سلامت تضمين ميكنند و ارداويراف پس از سر و تن شستن و پوشيدن لباس پاكيزه در آتشكدهي آذر فرنبغ در فارس مِي و منگ گشتاسپي (همان مِي و منگي كه گشتاسپ براي رفتن به آسمان نوشيده بود) مينوشد و به مدّت هفت شبانهروز روانش از تن جدا شده و به ديدار بهشت، دوزخ و برزخ و نيز اورمزد و امشاسپندان نايل ميگردد و سرانجام صحيح و سالم به تن باز گشته و پس از به هوش آمدن مشاهداتش را براي مردمان شرح داده و دبیری آن را در دفتری مینویسد. (ارداويرافنامه 97-41) در فصل 1 بند 19 کتاب به عنوان تفسیر افزوده شده که ویراف همان وه شاپور بوده است. (همان 45) شخصیتهای بسیاری این نام را داشتهاند که معروفترین آنها وزیر خسرو انوشیروان بود. این شخص همچنین مفسّر اوستا بوده است که نام او در وندیداد پهلوی، فصل پنج بند 34 و فصل هشت بند 22 آمده است. (همان 19-20) وی سرپرستی گروهی را داشته که به پژوهش در قانون اوستا میپرداختهاند. همچنین از کتابی با عنوان یادگار وه شاپور یاد شده که به مسایل مربوط به دادرسی میپرداخته است. این سند را وه شاپور تقریر کرد و دیگران نوشتند و در چندین نسخه تکثیر کردند و پس از آنکه او مهر خود را بر آن نسخهها زد برای کاربندی به ولایات فرستاده شدند. (یارشاطر کمبریج 3-2 ص 14)
3. 2. 2 به آسمان و جهان ماورایی رفتن در اساطیر و فرهنگهای دیگر
3. 2. 2. 1 باروک
باروکبن نِریَه دبیر ارمیاه نبی بوده است که در قرن ششم پیش از میلاد میزیسته است و معبد اورشلیم در زمان او ویران گشت. اثری با عنوان کتاب باروک در دست است که موضوع آن روایات دست اول منسوب به وی پیرامون ویرانی معبد اورشلیم که خود شاهد عینی این اتفاق بوده و معراج جسمانیش به آسمان و بهشت و دیدار از معبد بهشتی بر فراز اورشلیم است. در متن به توجیه این نکته پرداخته شده که اورشلیم نه به دست بابلیان، بلکه توسط فرشتگان آسمانی ویران گشته و ظروف مقدّس آن در جایی پنهانی حفظ شدهاند. او علاوه بر بهشت، گذشته، آینده و همچنین دوزخ و دیگر وجودهای آسمانی را نیز به چشم میبیند. در روایات یهودی آمده که جسد او فاسد نشدنی باقی ماند و هر کس که بخواهد به آن دست بزند خواهد مرد. (دنیس 2007 : 30) همچنین جالب است که در روایات سریانی و عربی، باروک را با زرتشت یکی دانستهاند. (جکسون 1898 : 165)
3. 2. 2. 2 پولس حواری
مکاشفات قبطی پولس حواری نخستین از چهار مکاشفه موجود در نسخهی خطی شمارهی 5 است و یک روایت گنوسی از معراج پولس حواری به آسمانهاست. رساله که از زبان پولس نقل میشود از ملاقات وی با کودکی روی کوه جریکو در راه بیتالمقدّس آغاز میگردد. کودک که گاه در متن روحالقدس خوانده میشود؛ او را به آسمانها میبرد. در آسمان چهارم پولس شاهد داوری روانهاست. در آسمان پنجم فرشتگان ارواح مردگان را به سوی داوری روانه میکنند. آسمان ششم با نوری از بالا روشن شده است و در آسمان پنجم پیرمردی را میبیند که بر تختی نورانی نشسته و میخواهد مانع بالا رفتن بیشتر او شود و امّا او به آسمانهای نهم و دهم نیز میرسد. (اسمیت، 1988 : 256)
3. 2. 2. 3 زوستریانوس
گفتوگوی زوستریانوس سفر مکاشفهای آسمانیست. این اثر مهمترین رسالهی موجود در دستنویس شمارهی 8 کتابخانهی نجع حمادی میباشد. گفتوگوی زوستریانوس مثال جالبی از ساختار جهان اساطیری گنوسی و تفسیر فلسفی آن بر اساس اندیشههای افلاطونیست. رساله با روایت فراخوانده شدن شخصیّت محوری آن زوستریانوس به ترک این جهان و سفر به آسمانها برای نجات گنوس آغاز میشود. زوستریانوس که بنا بر متن از دودمان زرتشت است؛ در حال افسردگی بسیار هنگامی که میخواست خود را در صحرا بکشد ناگهان فرشتهای در مقابل او ظاهر شد و او را به آیین گنوسی فراخواند و پس از رها کردن جسمش بر زمین، وی همراه با فرشتهای به سمت بالای آسمان صعود کرد و در هر مرحله از طریق غسل تعمید با آیین گنوسی آشناتر میشود. همینطور که سفر او به بالا ادامه مییابد؛ او با گروهی از فرشتگان راهنما ملاقات کرده و از ایشان اصول بیشتری از گنوسیسم را میآموزد و با ابدیتهای آسمانی که از آنها گذر کرده آشنا میشود. پس از پایان سفر، زوستریانوس به جهان مادّی و جسم خویش بازمیگردد. (همان، 256) شباهت نام زوستریانوس به زرتشت و تصریح متن به وابستگی خونی وی به پیامبر مزدایی به گونهای پنهان نشان از هدف نویسندهی این رساله برای ارجح جلوه دادن آیین گنوسی بر آیین زرتشتی دارد. از آنجا که آیین گنوسی در شرق روم و غرب ایران رواج داشته و این سرزمینها میدان زورآزمایی ادیان زرتشتی، یهودی، مسیحی، گنوسی و سپس مانوی بوده است؛ طبیعی به نظر میرسد که باورهای زرتشتی از جمله داستان به آسمان رفتن زرتشت به گوش سکنهی غیرزرتشتی این سرزمینها آشنا بوده است و سازندگان داستان معراج زوستریانوس ضمن برگزیدن گونهای تحریف شده از نام زرتشت برای او از یک طرف و ناامید و بیهدف نشان دادن وی تا سرحدّ خودکشی قبل از گنوسی شدنش از سوی دیگر در پی باطل معرفی کردن زرتشت و دین او و به تبع آن معراج منسوب به وی بودهاند.
3. 2. 2. 4 سیمون مغ
وی در سال سوم پادشاهی نِرو اعلام کرد که به آسمان خواهد رفت تا برتری خود را به پولس حواری نشان دهد و بر اساس افسانهای با کمک دیوان و اجنه که بر آنها غلبه کرده بود به آسمان رفت امّا با دعای سنت پاول سقوط کرد. او از میان چنگالهای دیوان سُر خورد و با سر در میان انجمن سقوط کرد.
3. 2. 2. 5 اشعیای نبی
معراج اشعیای نبی در بخش دوم کتابی با همین عنوان آمده است. بر اساس این کتاب یهودی- مسیحی سفر اشعیا به آسمان از زمین آغاز شده و تا آسمان هفتم پیش میرود و سپس به زمین ختم باز میگردد.
3. 2. 2. 6 خاخام اکیبا بن یوسف
اکیبا بن یوسف در سده دوم میلادی یکی از بزرگترین نویسندگان معتبر روایات یهود بوده و او را پدر یهودیت خاخامی دانستهاند. «پَردِس» (پردیس) یک داستان مشهور تعلیمی یهودیست که در بسیاری از منابع تکرار شده است. موضوع آن در مورد چهار ربی مشهور است که به «پردس» وارد میشوند صحبت میکند. در تلمود بابلی آمده است که چهار «ربی» به پردس عروج میکنند که نخستین آنها پس از مشاهدهی جبروت خداوندی میمیرد. دومی دیوانه میشود، سومی از دین برمیگردد و تنها چهارمین ربی، اکیبا بیهیچ آسیبی همانگونه که صعود کرده بود بر زمین فرود آمد. (اسمیت، 2002 : 42) همچنین در متن به تصریح امده است که معراج اکیبا در یک مهد زیبا به سوی آسمان اتفاق افتاده است. (کویت، 1995 : 192)
3. 2. 2. 7 اولیور، راهب مالمزبری
وی راهب تحصیل کردهی انگلیسی در قرن یازده میلادی بود که به خاطر تألیفی در ستارهشناسی مشهور است. دربارهی او آمده که در جوانی داستان دایدالوس را خوانده و باور کرد. بنابر این بالهایی برای دستان و پاهایش ساخت و کوشید که با آنها از فراز برجی پرواز کند؛ امّا به خاطر تغییر در وزش باد سقوط کرد و هر دو پایش شکست و تا پایان عمر علیل شد. او در حدود سال 1060 میلادی از دنیا رفت. (کورتیس، 1829: 158)
3. 2. 2. 8 بلادود شاه بریتونها
این شاه افسانهای را پدر شاه لیر مذکور در اثر شکسپیر دانستهاند که دربارهی وی گفته شده است که بیست سال سلطنت کرد و به نیروی جادو چشمههای شفابخش و آتشکدههای خاموش نشدنی را بنا کرد امّا به نفرین الیاس پیامبر این آتشها به گلولههای سنگ بدل گشته و سه سال و نیم باران نیامد. آمده است که در پایان عمر دو بال به دستان خود متّصل کرد و در برابر چشم حاضران خود را از بالاترین نقطهی معبد آپولو در شهر ترینووانتوم (لندن امروزی) پرتاب کرده و شروع به بال زدن کرد. امّا سقوط کرده و تکه تکه شد. (گوفری، 1842 : 31)
3. 2. 2. 9 عرب قسطنطنیه
وی در زمان امپراتور کومنِنوس (قرن دوازده میلادی) کوشید تا بر فراز اسپریس قسطنطنیه پرواز کند. او در حالی که جامهی بلند سفیدی با میلههایی در درون آن پوشیده بود بر فراز برجی در میان اسپریس ایستاد و منتظر باد مساعد شد. زمان گذشت و تماشاگران ناشکیبا فریاد زدند: «عرب
