
وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَْ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا كَذَلِكَ يُبَينُِّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكمُْ تَهتَدُونَ؛ و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است ياد كنيد، آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مىكند، شايد هدايت يابيد.» (آل عمران/103)
در این آیه نيز اتحاد و برادري را از نعمتهاي الهي برميشمارد (واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعاً ولاتَفَرَّقوا واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم إذ كُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخواناً)، آيه مورد بحث به منزله”كبرا” است؛ يعني اتحاد و برادري و انقياد عمومي نعمت خداست و نعمت الهي را هركس تغيير دهد و به اختلاف و تفرقه تبديل كند، به عقوبت خدا دچار ميشود. اتحاد و برادري و انقياد عمومي، بدون اعتقاد به خدا ممكن نيست، چون فقط مبدأ واحد است كه وحدت ميآورد، وگرنه مبادي كثير، عامل كثرت و تفرقه است. جز خدا همه چيز كثير است و تنها واحد ذاتي خداست. ممكن نيست كثير ذاتي، عاملِ وحدت باشد، زيرا هر مبدأيي پيروان خود را به سوي خويش ميخواند، از اين رو خداي سبحان اتحاد و برادري را در پرتو ايمان به خداي واحد و اعتقاد همگاني به اصول و فروع دين ميداند (واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعاً ولاتَفَرَّقوا واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم إذ كُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخوانا)؛ يعني صيانت از هلاكت، در اعتصام عمومي و همگاني به قرآن و عترت می باشد (جوادی آملی، 1385، ج 10، ص 332).
2-4-8- انفاق و صیانت
«لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَئهُمْ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍ فَلِأَنفُسِكُمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ؛ هدايت يافتن آنان بر عهده تو نيست، بلكه خداست كه هر كه را كه بخواهد هدايت مىكند. و هر مالى كه انفاق مىكنيد ثوابش از آن خود شماست و جز براى خشنودى خدا چيزى انفاق مكنيد و هر چه انفاق كنيد پاداش آن به شما مىرسد و بر شما ستم نخواهد شد.» (بقره/272)
«لَن تَنَالُواْ الْبرِّحَتىَ تُنفِقُواْ مِمَّا تحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شىَْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ؛ نيكى را درنخواهيديافت تا آنگاه كه از آنچه دوست مىداريد انفاق كنيد و هر چه انفاق مىكنيد خدا بدان آگاه است.» (آل عمران/92)
«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ رَبىِّ إِذًا لَّأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْانفَاقِ وَ كاَنَ الْانسَانُ قَتُورًا؛ اى رسول ما به اين مردم پست بگو اگر شما داراى گنجهاى مرحمت خدا شويد باز هم به خاطر ترس فقر از خرج كردن آنها خوددارى خواهيد كرد كه انسان طبعا بسيار ممسك و بخيل است.» (اسرا/100)
«إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛آرى انسان به منظور رسيدنش به كمال حريص خلق شده.» (معارج/19)
«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ و نيز اينطور خلق شده كه در برابر شر به جزع درمىآيد.» (معارج/20)
«وَ إِذَا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعًا؛ و از رساندن خير به ديگران دريغ مىنمايد.» (معارج/21)
«وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَ يَترَبَّصُ بِكمُُ الدَّوَائرَ عَلَيْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ و پارهاى از باديهنشينان آنچه را انفاق مىكنند غرامتى مىدانند و براى شما منتظر حوادث بعد هستند، حوادث بد بر خودشان باد، و خدا شنوا و داناست.» (توبه/98)
همانطور كه در نظام تكوين، عوارض مترتب بر ذوات دو قسماند: بعضي ذاتي و برخي عرضي، بعضي اصيل و برخي فرعي و مانند آن، آثار مترتب بر اوصاف و افعال در نظام تشريع نيز اينچنين است؛ يعني بعضي از آثار به منزله ذاتي و به مثابه اصيلاند و برخي از آنها در حكم عَرَضي و فرعياند. بررسي آيات قرآن حكيم نشان ميدهد كه هدف اصيل انفاقْ امر معنوي است نه افزايش مال، هرچند مزيد مال از آثار روشن انفاق واجد شرايط است.
بركت اجتماعي انفاق، تعديل جامعه و نجات آن از طغيان و صيانت آن از خونريزي همانند جنگهاي جهاني اول و دوم (طباطبایی، 1393ه.ق، ج2،ص384) و مانند آن است و آيه (وما تُنفِقوا مِن خَيرٍ فَلأنفُسِكُم) و (لَن تَنالوا البِرَّ حَتّي تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون) و نظاير آن، جهتيابي و قبلهجويي انفاق را مشخص ميكند؛ اما عنوان”صدقه” بحث مناسب خود را دارد و جريان افزايش مال و نموّ آن كاملاً در آن مطرحاند.
اگر محور پاداشِ انفاق فقط مادي باشد پيامدهاي زير را دارد:
1-انفاق نه تنها درد و بيماري مالدوستي را درمان نميكند، بلكه دردافزا ميشود، زيرا پديده بخل، طبيعي انسان است: (وكانَ الإنسانُ قَتورا) ؛ (إنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلوعا ، إذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعا، و إذا مَسَّهُ الخَيرُ مَنوعا) و اينگونه پاداشهاي مادي بر مرض او ميافزايد. آيات انفاق درصدد آن نيست كه ما را به تكاثر در اموال بكشاند و مالدوست بپروراند تا به طمع دستيابي به مالِ بيشتر بخشش كنيم. اينگونه انفاق، بخشش مال براي مال و دنيا براي دنياست كه آغاز درد است نه درمان آن.
در همين زمينه اميرمؤمنان( ميفرمايد: «سوسوا إيمانكم بالصدقة و حصّنوا أموالكم بالزكاة» (نهج البلاغه، حكمت 146؛ بحار الانوار، ج 93، ص 22)؛ ايمانتان را با صدقه و اموالتان را با زكات حفظ كنيد؛ نه افزايش دهيد.
2. اگر پاداش انفاق، فقط دنيوي باشد، هيچكس نبايد انفاق را غرامت بشمرد، با آنكه عدهاي انفاق را غرامت ميپندارند: (ومِنَ الأعرابِ مَن يَتَّخِذُ ما يُنفِقُ مَغرَما… ) (توبه/98)
3. اگر هفتصد برابرشدن انفاق، از جهت مادي منظور بود، بايد در مورد اُسوههاي ايثار و انفاق، مانند امام علي ( تحقق مييافت، حال آنكه خيراتي كه ائمّه اطهار (درنهايت اخلاص داشتند، در اين دنيا هفتصد برابر نشد. براي نمونه از اموال فييء كه پيامبر( تقسيم كردند زميني نصيب اميرمؤمنان، علي بنابيطالب ( شد و آن حضرت در آن زمين، چشمهاي پرآب پديد آورد كه به آن «يَنْبُع» ميگفتند. پس از فوران آب، حضرت علي( بيدرنگ آن را وقف كرد. «هي صدقة بتّة بتلا» (الاصول من الكافي،کلینی، ج 7، ص 55؛ تهذيب الاحكام، طوسی،ج 9، ص 148)؛ ليكن چنين انفاق خالصانهاي، سبب هفتصد برابر شدن باغ در دنيا نشد.
كوتاه سخن اينكه پاداشهاي ذكر شده در آيات انفاق، پاداشهاي دنيوي را هم بدينسان دربرميگيرد:
1. اجر اخروي انفاق، هفتصد برابر و بيشتر است.
2. نفع انفاق به نظام اسلامي ميرسد كه شخص انفاقكننده از بركات نظام بهرهمند و در سايه آن با امنيت و سلامت و سعادت بهسرميبرد.
3. عمل خير انفاق سبب ترويج و تشويق انفاق كنندگان ميشود و در نتيجه خيرات فراوان اجتماعي عايد همگان ميگردد.
4. گاهي نيز نفع مادي و دنيايي به انفاق كننده ميرسد.
پس محور اساسي در ميان آثار و بركات انفاق، پاداش معنوي اخروي است نه پاداش مادي دنيوي؛ يعني پاداش مادي عنصر محوري نيست، گرچه به عنوان بركت مال كاملاً مطرح است. (جوادی آملی، 1385، ج 12، صص322- 320).
2-4-9- ادای دین و صیانت
«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبُ بِالْعَدْلِ وَ لَا يَأْبَ كاَتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيًا فَإِن كاَنَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَينِْ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَئهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَئهُمَا الْأُخْرَى وَ لَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَ لَاتَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلىَ أَجَلِهِ ذَالِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَ أَدْنىَ أَلَّا تَرْتَابُواْ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكمُْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَ أَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَ لَا يُضَارَّ كاَتِبٌ وَ لَا شَهِيدٌ وَ إِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقُ بِكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شىَْءٍ عَلِيمٌ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون وامى تا مدتى معيّن به يكديگر دهيد، آن را بنويسيد. و بايد در بين شما كاتبى باشد كه آن را به درستى بنويسد. و كاتب نبايد كه در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپيچى كند. و مديون بايد كه بر كاتب املاء كند و از اللَّه، پروردگار خود بترسد و از آن هيچ نكاهد. اگر مديون سفيه يا صغير بود يا خود املاء كردن نمىتوانست، ولىّ او از روى عدالت املاء كند. و دو شاهد مرد به شهادت گيريد. اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن كه به آنها رضايت دهيد شهادت بدهند، تا اگر يكى فراموش كرد ديگرى به يادش بياورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نبايد كه از شهادت خوددارى كنند. و از نوشتن مدّت دين خود، چه كوچك و چه بزرگ، ملول مشويد. اين روش در نزد خدا عادلانهتر است، و شهادت را استواردارندهتر و شك و ترديد را زايلكنندهتر. و هر گاه معامله نقدى باشد اگر براى آن سندى ننويسيد مرتكب گناهى نشدهايد. و چون معاملهاى كنيد، شاهدى گيريد. و نبايد به كاتب و شاهد زيانى برسد، كه اگر چنين كنيد نافرمانى كردهايد. از خداى بترسيد. خدا شما را تعليم مى دهد و او بر هر چيزى آگاه است.» (بقره/282)
«وَ إِن كُنتُمْ عَلىَ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُواْ كاَتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا تَكْتُمُواْ الشَّهَدَةَ وَ مَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ هرگاه در سفر بوديد و كاتبى نيافتيد، بايد چيزى به گرو گرفته شود و اگر كسى از شما ديگرى را امين دانست، آن كس كه امين دانسته شده امانت را بازدهد و بايد از اللَّه، پروردگارش بترسد و شهادت را كتمان مكنيد. هر كس كه شهادت را كتمان كند، به دل گناهكار است و خدا از كارى كه مىكنيد آگاه است.» (بقره/283 )
«لِّلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فىِ أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ؛ از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است. آنچه را كه در دل داريد خواه آشكارش سازيد يا پوشيدهاش داريد، خدا شما را بدان بازخواست خواهد كرد. پس هركه را كه بخواهد مىآمرزد و هركه را بخواهد عذاب مىكند و خدا بر هر كارى تواناست.» (بقره/284)
لا تَسْئَمُوا: «سَآمت»، مفهومي است مركب از ملالت و ضَجَر، و دلتنگي همراه با آزرده خاطري (ابن منظور،1408ق، ج12،ص280).
در آيات گذشته، مؤمنان به انفاق تشويق، از ربا منع، به امهال ترغيب و از استعجال و تحميل فشار، ترهيب و منع شدند. در اين آیه كريمه(282)، در ادامه بيان مسائل مالي اسلام، خداي سبحان مؤمنان را به نوشتن و شاهد گرفتن بر داد و ستدها، به ويژه معاملاتي كه يك طرف آن نقد (عين) و طرف ديگرش
