
خَبِيرٌ؛ هان! اى كسانى كه ايمان آوردهايد وقتى به شما گفته مىشود در مجالس به يكديگر جا بدهيد جا دهيد تا خدا هم جاى شما را در بهشت وسعت دهد و وقتى هم گفته مىشود برخيزيد تا شخص محترمى بنشيند برخيزيد خداى تعالى مؤمنين را به يك درجه، و علم داده شدگان را به چند درجه برترى داده و خدا بدانچه مىكنيد با خبر است.» (مجادله/11)
«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشرِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَ يجَعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرْا كَثِيرًا؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شما را حلال نيست كه زنان را بر خلاف ميلشان به ارث ببريد. و تا قسمتى از آنچه را كه به آنها دادهايد بازپس ستانيد بر آنها سخت مگيريد، مگر آنكه مرتكب فحشايى به ثبوت رسيده شده باشند. و با آنان به نيكويى رفتار كنيد. و اگر شما را از زنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمىآيد در حالى كه خدا خير كثيرى در آن نهاده باشد.» (نساء/19)
یک مورد از نكاحهاي محرّم، نكاح با زنان شوهردار است (والمُحصَناتُ مِنَ النِّساء). براساس روايات، زنان داراي عده وفات يا عده طلاق رجعي نيز در حكم زنهاي شوهردارند و ازدواج با آنان قبل از انقضاي عده حرام است.
«احصان» به معناي حفظ كردن و صيانت است. زنان همسردار را «محصنات» ميخوانند بدين تصور كه همسر است كه او را حفظ كرده و شوهرداشتن مایه نجات و ایمنی او از فرو افتادن در گناه است (جوادی آملی، 1385، ج 18، ص 286).
براين اساس، عنوان”محصنات”در قرآن كريم بر مصاديق متعددي از زنها حمل شده است؛ امّا مفهوم آن از جهت معناي لغوي در همه موارد يكي است؛ يعني مفهوم احصان كه به معناي حفظ و صيانت است، در عفائف (زنهاي پاكدامن)، زنهاي آزاد و زنان شوهردار لحاظ شده است.
مراد از (والمُحصَناتُ مِنَ النِّساء) در آيه موردبحث كه نكاح با آنها حرام است، زنهاي عفيف نيست، زيرا نكاح زن مسلماني كه مانعي از ازدواج ندارد، جايز است؛ چه عفيف باشد يا غيرعفيف، هرچند نكاح با زنهاي غيرعفيف كراهت دارد و آيه (الزّاني لايَنكِحُ اِلاّزانِيَةً اَو مُشرِكَةً والزّانِيَةُ لايَنكِحُها اِلاّزانٍ اَو مُشرِك) نيز بر حرمت تشريعي آن دلالت ندارد، پس نكاح زن مسلمان غيرعفيف هم جايز است.
منظور از (المُحصَنات)، زنهاي آزاد هم نيست، چون نكاح زنهاي آزاد جايز است، بنابراين مراد از «محصنات» زنهاي شوهردار است، پس نكاح با زنهاي شوهردار حرام است. (المُحصَنات) عطف است بر محرّمات مطرح در آيه پيشين (حُرِّمَت عَلَيكُم اُمَّهاتُكُم وبَناتُكُم… )
گفتني است كه كلمه (المُحصَنات) جمع مؤنث سالم است و نيازي به قيد (مِنَ النِّساء) ندارد (جوادی آملی،1385، ج 18، ص 296).
زنان صالح و رازدار نه تنها «حافظات في الغيب»، بلكه (حافِظتٌ لِلغَيب) هستند و هم آبروي ديگر مردان و زنان را، هم حيثيت، عِرض و حرمت شوهر را و هم اموال و اسرار خانه را صيانت ميكنند.
حافظ اسرار بودن زن به توفيق خدا و صيانت اوست. (بِما حَفِظَ الله) در اين جمله، «باء» براي سببيت و «ما» مصدريه است؛ يعني زنان صالح به سبب برخورداري از توفيق الهي به اين اوصاف آراستهاند.
سربرتافتن همسر از تمكين نسبت به وظايف متقابل همسري را «نشوز» گويند و زن را در صورت عدم تمكين در آميزش، «ناشزه» مينامند.
مراد از “خوف نشوز”، (واللّاتي تَخافونَ نُشوزَهُنّ) آشكار شدن نشانههاي نشوز (سرپيچي و نافرماني كردن از طاعت) است.
با خوف نشوز و نمايان شدن نشانههاي ناسازگاري، براي متنبّه شدن زن، به ترتيب سه مرحله برنامههاي اصلاحي انجام ميشود و به ديگر سخن، وظيفه مرد در صورت نشوز زن به ترتيب عبارت است از:
1- موعظه كردن و پند و اندرز 2- قهر و هجر (از هجرت به معنای ترک و رهایی علاقه است نه از هُجر به معنی سخن زشت ونه از هجار به معنی طناب) و جدايي در بستر و رختخواب به اندازهاي كه اثرگذار باشد يا بينتيجه بودن آن روشن گردد (جوادی آملی،1385، ج 18، ص547).
و سومين صفت زيباي آنان را رازداري ميشمارد؛ يعني حافظ آبرو و اسرار ديگران بودن: (حافِظاتٌ لِلغَيب).
زنان صالح و رازدار هم آبروي ديگر مردان و زنان را، هم عرض و حرمت شوهر و هم اموال و اسرار خانه را صيانت ميكنند.
مرد، طبق وظيفهاش، هر روزه، صبحدم براي كسب روزي از خانه بيرون ميرود و زن نگهبان همه شئون زندگي مانند اموال، اسرار، حيثيّت و آبروي اوست. اگر زنان رازدار نباشند، براي خانواده، آبرويي نميماند.
حافظ اسرار بودن زن، به توفيق خدا و صيانت اوست (بِما حَفِظَ الله). “باء” براي سببيّت و “ما” مصدريّه است؛ يعني زنان صالح، به سبب برخورداري از توفيق الهي به اين اوصاف آراستهاند. خدا به آنان توفيق صيانت ميدهد و نيز براي استواري نظام خانواده، مقرّرات وضع ميكند و به شوهران در كيفيت معاشرت با زنان چنين سفارش ميفرمايد: (وعاشِروهُنَّ بِالمَعروف).
نافرماني زن از وظيفه همسري (نشوز)، سربرتافتن همسر از تمكين نسبت به وظايف متقابل همسري را «نشوز» گويند كه نوعي پرخاش و برافروختگي نسبت به قانون همسري است (جوادی آملی، 1385، ج 18، ص557).
«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْايمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهْمْ وَ لَا يجَدُونَ فىِ صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كاَنَ بهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و كسانى كه پيش از آمدن مهاجران در ديار خود بودهاند و ايمان آوردهاند، آنهايى را كه به سويشان مهاجرت كردهاند دوست مىدارند. و از آنچه مهاجران را داده مىشود در دل احساس حسد نمىكنند، و ديگران را بر خويش ترجيح مىدهند هرچند خود نيازمند باشند. و آنان كه از بخل خويش در امان مانده باشند رستگارانند.» (حشر/9)
«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيرْا لّأِنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ تا توانيد از خدا بترسيد و گوش فرا داريد و اطاعت كنيد و به سود خود از مالتان انفاق كنيد. و آنان كه از حرص نفس خويش در امان ماندهاند رستگارند.» (تغابن/16)
«أَوْ كاَلَّذِى مَرَّ عَلىَ قَرْيَةٍ وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلىَ عُرُوشِهَا قَالَ أَنىَ يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلىَ طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلىَ حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلىَ الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينََ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ؛ يا مانند آن كس كه به دهى رسيد، دهى كه سقفهاى بناهايش فرو ريخته بود. گفت: از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آن گاه زندهاش كرد. و گفت: چه مدت در اينجا بودهاى؟ گفت: يك روز يا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اينجا بودهاى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر، مىخواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مىپيونديم و گوشت بر آن مىپوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مىدانم كه خدا بر هركارى تواناست.» (بقره/259)
نشوزاً: «نشز» بر وزن «فلس» مكان مرتفع را ميگويند (راغب اصفهانی، 1416، ص806؛ جوادی آملی،1385، ج 21، ص 52). همچنين مصدر و به معناي برخاستن است. كسي را كه از ميان نشستگان برميخيزد و آن را كه در محيط خانوادگي و اخلاقي گردنكشي ميكند و خود را از ديگران برتر مينماياند و همچنين تپههايي را كه از سطح زمين برجسته ديده ميشوند، ناشز ميخوانند (راغب،1416، ص806؛ ابن منظور،ج5،صص418-417).
چون زنده كردن، نوعي برخيزاندن از زمين است، قرآن كريم واژه مزبور را درباره آن به كار برده است: (وانظُر إلَي العِظامِ كَيفَ نُنشِزُها) (جوادی آملی،1385،ج12،ص263).
2-4-6- اعتصام و صيانت
از واژگانی که با «صیانت» نسبت معنوی دارد، واژه”اعتصام” است. اعتصام هم در مسائل شخصی و فردی موجب صیانت نفس و رهایی از خطیئه می شود و هم باعث رهایی سازمان و جامعه از تشخیص نادرست در ارزشها شده و ره آورد عصمت جمعی را به همراه دارد. اعتصام و پناه بردن به کسی که معصوم و مصون از خطا و عصیان است، عصمت و خودکنترلی را دربردارد (سيد تاجالدینی؛ مجرد، 1391، ص55).
مفهوم شناسی اعتصام: «اعتصام» در لغت به معنی اراده نگهداری از خویش و رفع آسیب است که به دلالت التزام چنگ زدن به چیزی است که نگهدار و مدافع انسان در برابر خطر و زیان باشد (مصطفوی،1360، ج8، ص155).
«اعتصام» برگرفتن وسیله حفظ و دفاع، اراده عصمت بخشیدن به خود و حفظ خویشتن از چیزهای زیان بار است. (همان،ص154) صاحب مجمع البحرین گوید: “اعتصام” پناه بردن عاجزانه به خدا از راه اطاعت و بندگی است (طریحی،1363، ج6، ص116).
شیخ کبیر علامه قیصری می نویسد: “اعتصام” برگرفته از عصمت و آن نیز ایمنی به وسیله اسمای”عاصم” و “حفیظ” است (ابن سینا،1377، ج3، ص3079).
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی اعتصام معلوم می شود که اعتصام وسیله ایمنی بخش برای نجات از عوامل تهدید کننده و آسیب زا است. راه برونرفت از اسارت دنیا و سقوط در سیاه چال طبیعت، درگرو اعتصام به ریسمانی است که یک سر آن در دست خداوند عاصم و سر دیگرش در دسترس انسان معتصم است. نکته قابلذکر این که اعتصام به معنای گرفتن و چنگ زدن به چیزی است که خودش ایمن بوده و به گیرنده اش ایمنی و آرامش ببخشد. پس”معتصم به” باید”مصون” و “معصوم”باشد تا”صائن”و “عاصم”دیگران گردد. هم نلغزد و هم لغزش دیگران را بگیرد.
در جمعبندی نهایی میتوان گفت: اعتصام، بهره برداری از عصمت دیگری برای دستیابی به عصمت (عاصمیت و معصومیت) خود اوست. به بیان دیگر اعتصام، حالتی درونی است که با پناه بردن به عاصمی مطمئن برای حصول عصمت و مصونیت انجام میگیرد (سيد تاج الدینی؛ مجرد، 1391، ص56).
2-4-6-1-اعتصام به خدا و اعتصام به ریسمان الهي
براساس آیات قرآن مجید، اعتصام از نگاه متعلق و “معتصم به” دو مرتبه دارد:
1-به ریسمان خدا: «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَْ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا كَذَالِكَ يُبَينُِّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكمُْ تَهْتَدُون؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمتخدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اين گونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مىكند باشد كه شما راه يابيد.» (آل عمران/103)
2-به ذات اقدس الهی: «وَ جَاهِدُواْ فىِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَئكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمُْ فىِ الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّئكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فىِ هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكمُْ وَ تَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلىَ النَّاسِ فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُواْ بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَئكمُْ فَنِعْمَ الْمَوْلىَ وَ نِعْمَ
