
به تقوى خانهى دين گردد آباد
به سوى اين صفت ها گر شتابى رضاى خلق و خالق هر دو يابى
معنى ﴿مَعَ﴾ در ﴿مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ ولايت است و فضل خداوندى و معنى «مُحْسِنُونَ» يا انجام هر كارى است به نيكى و خوبى و يا در برابر بدكاري است يعنى اگر كسى بد كند از او در مي گذرند و مجازات نميكنند و بدرفتارى ندارند. و در حديث است: نيكوكار و محسن سه علامت دارد: مبادرت و پيش دستى در اطاعت، خوددارى از معصيت و نيكى در برابر بدرفتارى با او.282
طبق اين آيه تقوا يكي از مراتب احسان است.
3ـ 7ـ1ـ 8همنشيني الذين آمنوا، عملوا الصالحات، اتقوا و احسنوا با محسنين
﴿لَيْسَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾283
اگر در آيات 85 و 86 همين سوره محسنين در مقابل ﴿الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا﴾ قرار گرفتند: ﴿فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ . وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحيمِ﴾284 در اين آيه محسنين را بهتر معرفي كرده و سير حركت براي رسيدن به مرتبه و مقام محسنين را در سه مرحله بيان داشته است. عمل صالح و تقوا را بذرهاي شروع حركت محسنين برشمرده است. ايمان ابري است براي تشكيل عمل صالح، كه با آن رشد حاصل ميشود و به تثبيت ميرسد. پس از تثبيت، به احسان تبديل ميشود و نتيجه آن محب خدا شدن است در حالي كه كفر و تكذيب، پوشاندن استعدادهاست كه به احسان نمي رسد و نتيجه چنين سوزاندن استعدادي ميشود جهنم.
3ـ 7ـ 1ـ9 همنشيني يتق و يصبر با محسنين
﴿قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ﴾285
صبر: راغب اصفهاني مي گويد: «صبر؛ يعني نگه داشتن نفس بر آنچه عقل وشرع اقتضا ميكنند و يا اقتضا ميكنند كه نفس از آن باز داشته شود.»286 پس صبر يكي از صفات و مفاهيم عام اخلاقي در قرآن است. تمام اوصاف اخلاقي ديگر را نيز به صورتي ميتوان تحت پوشش «صبر» قرار داد. قرآن براي ايجاد انگيزه كافي در به دست آوردن صبر تعبير شگفتي به كار برده و فرموده است: ﴿إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ﴾287 نكته مهم در اين آيه اين است كه خداوند متعال تأكيد فرموده كه من خودم پاداش دهنده آنان خواهم بود، به دليل صبري كه انجام دادند. 288
فعل «أحسن» كه مصدر آن احسان است، يكي از اصطلاحات اخلاقي اساسي در قرآن است. عموما معناي آن «نيكي كردن» است، اما در كاربرد عملي قرآن، اين واژه به طور كلي به دو نوع ويژه از «نيكي» اطلاق ميشود؛ تقوي و پرهيزگاري نسبت به خداوند و همه اعمال انساني كه از آن سرچشمه ميگيرد؛ و اعمالي كه محرك آن ها روح حلم است. در اين آيه محتواي معنايي احسان به «تقوي» (ترس از خدا) و«صبر» (شكيبايي) تعريف شده است، كه هر دو مفهوم از ويژگيهاي انسان مؤمن است. 289
3ـ 7ـ 1ـ 10 هم نشيني تاب، آمن، عمل صالحا با حسنات
ايمان: (امنيت دادن) اين واژه از ماده «أمن» گرفته شده است. در حقيقت آدمي خود را در قبول امر مقبول، در امنيت ببيند و قلبش به آن تسكين و آرامش يابد. اين واژه در اصطلاح، قرارگرفتن عقيده در قلب است. ايمان به هر چيز، علم و تصديق به آن است به اضافه التزام به آن؛ به طوري كه آثارعلمش، در عملش ظاهرشود. بنابراين قرآن هر جا صفات نيك مومنين را بر مي شمارد، به دنبال ايمان، عمل صالح را هم ذكر ميكند.290
اعمال صالح: (كارهاي شايسته)، در اصطلاح عبارت است از هر كاري كه فطرت بشر به آن رغبت داشته باشد و سزاوار است از آدمي سر بزند. وكارهايي كه لايق و صالح براي تقديم به پيشگاه ربوبي باشد.291 پس ميتوان اعمال صالح را زير مجموعه و از مترادفات حسنه به حساب آورد.
﴿إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً ﴾292
اين آيه شريفه استثنايى است از حكم كلى ديدار اثام و خلود در عذاب كه در آيه قبلى بود و در مستثنا سه چيز قيد شده: اول توبه، دوم ايمان و سوم عمل صالح.
توبه: معنايش بازگشت از گناه است و كمترين مرتبهاش ندامت است، و معلوم است كه اگر كسى از كردههاى قبلىاش ندامت نداشته باشد از گناه دور نمىشود و هم چنان آلوده و گرفتار آن خواهد بود.
عمل صالح: اعتبار آن نيز روشن است، براى اين كه وقتى كسى از گناه توبه كرد قهرا اگر نخواهد توبه خود را بشكند عمل صالح انجام مىدهد، يعنى عملش صالح مىشود، پس توبه مستقر و نصوح آن توبه است كه عمل را صالح كند.
ايمان به خدا: از اعتبار اين قيد فهميده مىشود كه آيه شريفه مربوط به كسانى است كه هم شرك ورزيده باشند و هم قتل نفس و زنا مرتكب شده باشند و يا حداقل مشرك بوده باشند، چون اگر روى سخن در آن، به مؤمنينى باشد كه قتل و زنا كرده باشند، ديگر معنا ندارد قيد ايمان را نيز در استثناء بگنجاند.
پس آيه شريفه درباره مشركين است، حال چه اين كه آن دو گناه ديگر را هم مرتكب شده باشند و چه نشده باشند، و اما مؤمنينى كه مرتكب آن دو گناه شده باشند عهدهدار بيان توبهشان آيه بعدى است.
جمله ﴿فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ تفريع بر توبه و ايمان و عمل صالح است و آثار نيكى را كه بر آن ها مترتب مىشود بيان مىكند. و آن اين است كه: خداى تعالى گناهانشان را مبدل به حسنه مىكند.293
همنشيني حسنه با سه مفهوم ديگر نشان ميدهد كه حسنه يا سيئه بودن عمل منوط به آثار عمل است و تبديل سيئات به حسنات نيز به معناى تبديل آثار است. با تامل بر روي اين مفاهيم ميتوان به قانون تبديل سيئات به حسنات رسيد كه خود استخراج يك قانونمندي از دل آيه است.
توبه + ايمان + عمل صالح = تبديل سيئات به حسنات
3ـ 7ـ 1ـ11همنشيني موده في القربي با حسنه
﴿ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾294
اين جمله بشارتى است به مؤمنين صالح. كلمه “عباد” را بر ضميرى كه به خدا بر مىگردد اضافه كرد تا بندگان صالح را احترام كرده باشد.
﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى﴾ آن چيزى كه درخواست اجر مزد در مقابل آن نفى شده، تبليغ رسالت و دعوت دينى است. مىفرمايد: «بگو در برابر اين ها مزدى درخواست نمىكنم.» خداى تعالى اين معنا را از عدهاى از انبياء از قبيل نوح و هود و صالح و لوط و شعيب عليهم السلام حكايت كرده خداى تعالى در آيه اجرى براى رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معين كرده، و آن عبارت است از مودت نسبت به اقرباي آن جناب، و اين را به يقين از مضامين ساير آيات اين باب مىدانيم كه اين مودت امرى است كه باز به استجابت دعوت برگشت مىكند و بايد به طور ادعاء مودت به ذوي القربي را از مصاديق اجر دانست. 295
بعضى هم گفتهاند: مراد از مودت به قربى، دوستى خويشاوندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم – كه همان عترت او از اهل بيتش باشند- است و بر طبق اين تفسير رواياتى هم از طرق اهل سنت، و اخبار بسيار زيادى از طرق شيعه وارد شده كه همه آن ها آيه را به مودت عترت و دوستى با آن حضرات عليهم السلام تفسير كرده، اخبار متواترى هم كه از طرق دو طائفه بر وجوب مودت اهل بيت و محبت آن حضرات رسيده، اين تفسير را تاييد مىكند.
و اگر در يك طايفه ديگر اخبار كه آن نيز متواتر است، يعنى اخبارى كه از هر دو طريق از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيده، و مردم را در فهم كتاب خدا و معارف اصولى و فروعى دين و بيان حقايق آن، به اهل بيت عليهم السلام ارجاع داده- مانند حديث ثقلين و حديث سفينه و امثال آن- دقت كافى به عمل آوريم، هيچ شكى برايمان باقى نمىماند كه منظور از واجب كردن مودت اهل بيت، و آن را به عنوان اجر رسالت قرار دادن تنها اين بوده كه اين محبت را وسيلهاى قرار دهد براى اين كه مردم را به ايشان ارجاع دهد، و اهل بيت مرجع علمى مردم قرار گيرند.
پس مودتى كه اجر رسالت فرض شده چيزى ما وراى خود رسالت و دعوت دينى و بقاء و دوام آن نيست. پس بنا بر اين تفسير، مفاد آيه شريفه هيچ تغايرى با آيات ديگر كه اجر رسالت را نفى مىكنند ندارد.
در نتيجه برگشت معناى آيه مورد بحث به اين مىشود كه: من از شما اجرى درخواست نمىكنم، چيزى كه هست از آن جا كه خداى تعالى مودت به عموم مؤمنين را كه قرابت من هم از ايشانند بر شما واجب فرموده، من مودت شما را نسبت به اهل بيتم اجر رسالتم مىشمارم. 296
كلمه” اقتراف” به معناى اكتساب است، و كلمه” حسنه” به معناى آن عملى است كه مورد رضاى خداى سبحان باشد، و در ازايش ثواب دهد، و كلمه” حسن” در مورد عمل به معناى سازگار بودن آن با سعادت آدمى، و با آن هدفى است كه او در نظر دارد، هم چنان كه” مساءت” و بدى و زشتى عمل، بر خلاف اين است، و معناى “زيادتر كردن حسن عمل” اين است كه جهات نقص آن را تكميل كند، و از اين باب است زيادتر كردن ثواب عمل.
و معناى آيه مورد بحث اين است كه: هر كس حسنهاى به جاى آورد، ما با رفع نواقص آن و زيادى اجر حسنى بر آن حسنه مىافزاييم كه خدا آمرزگار است و بدىها را محو مىكند، و شكور است، خوبىهاى عمل را از عاملش ظاهر و بر ملا مىسازد.297
بعضى از مفسرين گفتهاند: مراد از “حسنه” همان مودت به قرباى رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و مؤيد اين احتمال رواياتى است كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام وارد شده، كه آيه ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾- تا چهار آيه- در باره مودت به قرباى رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده، و لازمه اين تفسير آن است كه اين آيات در مدينه نازل شده و داراى يك سياق باشد. و قهرا مراد از حسنه از حيث انطباقش بر مورد، همان مودت خواهد بود، آن وقت آيه شريفه ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى …﴾ اشاره خواهد بود به سخنى كه بعضى از منافقين كه قبول آيه قبلى برايشان گران مىآمده گفتهاند، و اين سم پاشى را در بين مؤمنين كردهاند، چون در بين آنان افراد سادهلوحى بودهاند كه به سخنان منافقين ترتيب اثر مىدادهاند. و مراد از آيه سوم و چهارم كه مىفرمايد: ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ﴾- تا آخر دو آيه- توبه همان مؤمنين ساده لوح خواهد بود، كه از قبول گفتار منافقين برگشتهاند.
و در جمله ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ التفاتى از تكلم به غيبت به كار رفته، چون قبل از اين جمله خداى تعالى گوينده بود، مىفرمود ما چنين و چنان مىكنيم، و در اين جا غايب حساب شده، مىفرمايد خدا “غفور” و “شكور” است. وجه اين التفات آن است كه خواسته به علت غفور و شكور بودن خود اشاره كند، و بفرمايد بدين جهت غفور و شكور است كه “اللَّه” است- عز اسمه.298
3ـ 7ـ 1ـ 12 همنشيني الذين ينفقون با محسنين
﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾299
در اين آيه سه مرحله براي محبوب خدا شدن و در نتيجه، رسيدن به مقام محسنين را بيان داشته است، و شايد اين ترتب معنا دار باشد. اول از انفاق مال سخن گفته؛ كسي كه بتواند از مالش بگذرد روحش بزرگ شده و بهتر ميتواند خشم خود را فرو برد، و كسي هم كه بتواند خشمش را مهار كند به صفت حلم كه يك فضيلت است دست پيدا
