
شود، فقط توجه را به (1) تا (6) معطوف میکنیم.
حال اگر بخواهیم گزارهای با اصل «تا آنجا که» برای الف در نظر بگیریم، به این صورتها صادق است:
ـ فیلم الف تا آنجا که دارای ب است، دارای نقص زیباشناختی به شمار میرود (در حالتهای (3) یا (4)، زمانی که الف فقط با توجه به ب ارزیابی شده است).
ـ فیلم الف تا آنجا که دارای ج است، دارای حسن زیباشناختی به شمار میرود (در حالتهای (5) یا (6)، زمانی که الف فقط با توجه به ج ارزیابی شده است).
ـ فیلم الف تا آنجا که دارای د است، دارای حسن زیباشناختی به شمار میرود (در حالتهای (3) یا (5)، زمانی که الف فقط با توجه به د ارزیابی شده است).
4ـ فیلم الف تا آنجا که دارای هـ است، دارای نقص زیباشناختی به شمار میرود (در حالتهای (4) یا (6)، زمانی که الف فقط با توجه به هـ ارزیابی شده است).
در این گزارهها که همگی صادق هستند، فیلم تنها از یک منظر بررسی شده است و از اینرو با اصل «تا آنجا که» صورتبندی شده است. همانطور که پیشتر ذکر شد، میتوان دیگر حالتها را نیز به همین صورت بررسی کرد. حال اگر بخواهیم گزارهای با اصل «از تمام جهات» برای الف در نظر بگیریم، به این صورتها صادق است:
ـ فیلم الف از تمام جهات، اثری بد از منظر زیباشناختی است (در (3) زمانی که ب قویتر از د باشد؛ در (4)؛ در (6) زمانی که هـ قویتر از ج باشد).
ـ فیلم الف از تمام جهات، اثری خوب از منظر زیباشناختی است (در (3) زمانی که د قویتر از ب باشد؛ در (5)؛ در (6) زمانی که ج قویتر از هـ باشد).
در این گزارهها الف از تمام جهات بررسی میشود و در نهایت میان ب، ج، د و هـ ـ در هر حالتی که بود ـ جمعبندی میشود و با این ترتیب در بارهی الف داوری میشود. به همین ترتیب در هر حالتی که فرض کنیم میتوان اینگونه عمل کرد.
ممکن است در اینجا اشکالی به این صورت مطرح شود که «قویتر» بودن یک ویژگی و «جمع زدن» ویژگیها چه معنایی دارد؟ و چگونه میتوان چنین ارزیابیای صورت پذیرد؟ زیرا در ارزیابی اثر با ویژگیهای کیفی روبرو هستیم و نه ویژگیهای کمی. از اینرو به راحتی نمیتوان تعیین کرد که کدام ویژگی قویتر (همچون بیشتر در کمیها) است و در جمعبندی کدام جایگاه بالاتری دارد.
در پاسخ به این اشکال باید گفت که این جمعبندی و قایل شدن جایگاه بالاتر یا پایینتر برای یک مؤلفه، چیزی است که همواره در هر تحلیلی صورت میپذیرد. یک منتقد که تنها به جنبهی زیباشناختی صرف اثر توجه دارد، با ویژگیهای مختلف منفی و مثبت زیباشناختی در یک اثر روبرو میشود، اما در نهایت تصمیم میگیرد که میان این ویژگیها کدام یک از آنها مهمتر از بقیه است و در طرح کلی اثر از جایگاه بالاتری برخوردار است و به این ترتیب داوری خود را بیان میکند. منتقد بر اساس دیدگاه میانهرو، همیشه به این گونه عمل نخواهد کرد که ویژگیهای اخلاقی را رتبهی بالاتری از ویژگیهای زیباشناختی قرار دهد، زیرا در این صورت این دیدگاه «اخلاقگرایی افراطی» خواهد بود. از اینرو، در دیدگاه میانهرو، برای نمونه، در «پیروزی اراده» میتوان گفت ویژگیهای زیباشناختی جایگاه بالاتری دارند و این فیلم تا آنجا که دیدگاه نازیسم را توصیه میکند، دارای نقص زیباشناختی است و تا آنجا که انسجام دارد، دارای حسن زیباشناختی است و از تمام جهات این فیلم، اثری خوب است. از سوی دیگر، در فیلم «سالو، یا صد و بیست روز سدوم» جنبهی اخلاقی جایگاه بالاتری دارد و این فیلم تا آنجا که گرایش جنسی منحرفی را توصیه میکند، نقص زیباشناختی دارد و تا آنجا که دارای پیچیدگی روایی است، دارای ارزش زیباشناختی است، اما از تمام جهات اثری بد به شمار میآید.
ممکن است گفته شود که اگر فردی همچون یک یهودی ضد نازیسم فیلم «پیروزی اراده» را تحلیل کند، هیچگاه جنبهی زیباشناختی را بالاتر از جنبهی اخلاقی اثر نمیداند و بر همین اساس فیلم را از تمام جهات بد ارزیابی خواهد کرد و از این جهت این گونه تحلیل فیلم منوط به باورهای شخصی منتقد میشود. اما این اشکالی برای شیوهی تحلیل از تمام جهات نمیشود، زیرا تفسیر یک اثر کوشیدن برای فهم و ارزیابی اثر هنری یا افزایش سطح درک و ارزیابی خود است. بر همین اساس، سعی میشود در اثر هنری معنایی بیابیم یا حداقل طبق موازینی، معنایی به آن نسبت دهیم یا تشخیص دهیم آن اثر هنری چه معنا و دلالتی برای ما دارد429 و نیازی نیست در بارهی تفسیرپذیری یک فیلم، حتما وحدتگرا430 باشیم و تنها یک تفسیر را مقبول بدانیم، بلکه در این دیدگاه همانطوری که اخلاقگرای میانهرو به تکثر ارزشهای اثر هنری قایل است به کثرتگرایی در تفسیر نیز قایل است که بیانگر این عقیده است که در مورد یک اثر هنری ممکن است تفسیرهای پذیرفتنی متعددی وجود داشته باشد به طوری که هیچ یک از آنها بهتر از دیگری نباشد.431
همین قائل بودن به کثرت ارزشها در یک فیلم، نقطهی مشترک دیگری است که میتوان در هر سه دیدگاه میانهرو دید و بر این اساس در مدل تحلیل فیلم از آن بهره برد. از آنجایی که در بارهی این مفهوم در بخشهای پیشین بحث شده است، دوباره در اینجا مطرح نمیشود.
به عنوان جمعبندی بخش مشترک مدل تحلیل فیلم، میتوان گفت که در تحلیل باید تمام ارزشهای اخلاقی و زیباشناختی اثر لحاظ شود و از اصول «تا آنجا که» و «از تمام جهات» به خوبی در جای خود بهره برد.
اما بر اساس هر یک از سه نظریهی میانهرو میتوان بخش دیگر مدل تحلیل فیلم را تبیین کرد. در واقع هر یک از این سه دیدگاه، مؤلفههای مختص به خودی دارند که در مدل تحلیل فیلم موثر است و در اینجا به تفکیک بیان میشوند.
در دیدگاه کرول، بر اساس اینکه روایت تمام ساختارش کامل نیست، یکی از چیزهایی که آن را کامل میکند، پاسخ اخلاقی مخاطبان است. این پاسخ بخشی از طرح اصلی داستان است و اگر اثر در این امر شکست بخورد، طرح هنریاش دارای نقص بوده است. از اینرو، قبح اخلاقی ممکن است نقص زیباشناختی شمرده شود و حسن اخلاقی ممکن است حسن زیباشناختی به شمار آید، زمانی که در آن اثر پاسخهای عاطفیای که اثر توصیه میکند تا به مقاصدش دست یابد، به سبب ویژگی اخلاقی، مخاطب به آن پاسخ شایسته و درخور نمیدهد. در این حالت اثر هنریای که در دست یافتن به مقاصدش (پاسخ درخور مخاطب در مقابل آنچه توصیه میکند) ناکام بماند از حیث زیباشناختی شکست به شمار میآید. در نتیجه قبح اخلاقی، نقص زیباشناختی به شمار میرود. البته اگر عیب اخلاقی به قدری ظریف و پیچیده باشد که به چشم مخاطب از لحاظ اخلاقی حساس نیاید، اخلاقگرایی میانهرو به نقد زیباشناختی آنها نمیپردازد و التزامی ندارد که هر عیب اخلاقی را عیب زیباشناختی بداند. بر همین اساس، پاسخهایی توصیه شدهای که عیب روشنی دارند و مخاطب اخلاقاً حساس آن را درک میکند، نقص زیباشناختی به شمار میروند. اینکه بیان شد که گاهی قبح، نقص زیباشناختی به شمار میآید، به دلیل این امر است که در دیدگاه کرول جنبهی اخلاقی فقط در جایی به جنبهی زیباشناختی مربوط میشود که سدی در برابر قابلیت ما به جذب شدن به اثر هنری یا واکنش نشان دادن مطلوب در برابر آن باشد. حال با توجه به این ملاک مدل تحلیل فیلم از منظر کرول را میتوان در مراحل زیر جمعبندی کرد:
1ـ ابتدا باید بر اساس ملاکهایی که در بخش قبلی گفته شد، بررسی شود که فیلم قابلیت ارزیابی اخلاقی دارد یا نه.
2ـ پاسخهایی که فیلم به مخاطب توصیه میکند، استخراج شود.
3ـ از میان پاسخها، آنهایی که از چشم مخاطب اخلاقاً حساس پوشیده میماند، باید از فهرست این پاسخها حذف شوند و در بررسی لحاظ نشوند.
4ـ پاسخهای باقیمانده از منظر اخلاقی بررسی شوند که آیا دارای عیب هستند یا نه. همچنین بررسی شوند که این پاسخها از منظر اخلاقی دارای حسن هستند یا نه.
5ـ پاسخهایی که در جذب یا دفع مخاطب نقش دارند، از میان پاسخهای اخلاقاً معیوب یا اخلاقاً خوب برگزیده شوند.
6ـ پاسخهایی برگزیده شده، به عنوان نقص زیباشناختی فیلم به شمار میروند، اگر اخلاقاً معیوب هستند و همچنین به عنوان حسن زیباشناختی به شمار میروند، اگر اخلاقاً خوب باشند.
7ـ جنبههای زیباشناختی اثر تحلیل شود.
8ـ حاصل ارزیابیها در قالب اصول «تا آنجا که» و «از تمام جهات» بیان شوند.
روشن است که این مراحل ممکن است گاهی جابهجا شوند، مانند اینکه (7) ابتدا صورت پذیرد و همچنین ممکن است که برخی از مراحل در عمل با یکدیگر تلفیق شوند، مانند اینکه (2) و (3) در یک مرحله صورت پذیرند. هدف از مراحلسازی، ایجاد شفافیت در دیدگاه کرول است. حال میتوان بر اساس این مدل تحلیلی اخلاقی ـ زیباشناختی از یک فیلم ارایه کرد.
از منظر گات در «اصالت اخلاق»، آثار هنری علاوه بر آنکه تخیل وقایع خاص را توصیه میکنند، همچنین پاسخهایی نیز برای این وقایع تخیلی پیشنهاد میکنند. حال اگر یک اثر همراه با پاسخی اخلاقاً معیوب باشد، مخاطب به این اثر پاسخ درخور نخواهد داد. از این رو باید مجموع توصیههایی که یک اثر ارایه میدهد آزموده شود. این بررسی شامل تفسیر وقایع و جزییات داستانی برای کشف نگرش اخلاقی آن میشود. این پاسخها باید درخور باشند، یعنی آنگونه که در طرح هنری فیلم طراحی شده است، از سوی مخاطب ابراز شود. از آنجایی که ممکن است ارزیابی اثر متهم به بد فهمی باشد، واکنش توصیه شده از سوی اثر باید به واسطهی یک معیار ارزیابی شود. برخی از معیارهایی که بتواند واکنشهای توصیه شده در اثر را مورد ارزیابی قرار دهد، معیارهای اخلاقی هستند. اگر یک اثر هنری، واکنشی را توصیه کند که ناشایست باشد، در هدف درونیاش با شکست روبرو میشود و این یک نقص است. اما تمام نقصها در اثر زیباشناختی نیستند.
نه تنها برای یک اثر، در پی داشتن واکنش اهمیت دارد، همچنین کیفیت این واکنش نیز مهم است. از اینرو یک ارزیابی خوب، باید مناسب بودن واکنشی که حقیقتاً اثر توصیه میکند را بررسی کند. در نتیجه، اگر واکنشها به خاطر غیراخلاقی بودن شایسته نبود، مخاطب دلیلی برای واکنش نشان دادن مطابق توصیه اثر ندارد. نداشتن دلیل برای نشان دادن واکنش درخور نسبت به توصیه اثر، یک شکست برای اثر است و این یک نقص زیباشناختی به شمار میرود. پس ویژگی اخلاقاً معیوب یک نقص زیباشناختی است. بر همین اساس مدل تحلیل از منظر گات به صورت زیر میشود:
1ـ ابتدا بررسی شود که فیلم قابلیت ارزیابی اخلاقی دارد یا نه.
2ـ پاسخهایی که فیلم به مخاطب توصیه میکند، استخراج شود.
3ـ پاسخها از منظر اخلاقی بررسی شوند که آیا دارای عیب هستند یا نه. همچنین بررسی شوند که این پاسخها از منظر اخلاقی دارای حسن هستند یا نه.
4ـ پاسخهایی به عنوان نقص زیباشناختی فیلم به شمار میروند که اخلاقاً معیوب هستند و همچنین آنهایی به عنوان حسن زیباشناختی به شمار میروند که اخلاقاً خوب باشند.
5ـ جنبههای زیباشناختی اثر تحلیل شود.
6ـ حاصل ارزیابیها در قالب اصول «تا آنجا که» و «از تمام جهات» بیان شوند.
تفاوت مدل تحلیل کرول و گات در این امر است که برخی از مؤلفهها و به تبع آنها مراحل تحلیل، در «اصالت اخلاق» حذف میشود. اما در اصول اساسی با یکدیگر همسان هستند.
به عنوان آخرین دیدگاه میانهرو، باید به سراغ «میانهروترین اخلاقگرایی» کییران برویم. از منظر او ویژگیهای اخلاقی ضمنی موجود در تجربهی تخیلی یک فیلم تا حدی با ارزش روایی آن به عنوان هنر در ارتباط هستند که با در نظر داشتن مخاطبان حساس، میتوانند موجب تضعیف یا افزایش «باورپذیری» در داستان گردد. معیار ارتباط جنبهی اخلاقی و زیباشناختی فیلم، با توجه به ارزش یک اثر روایی به عنوان هنر، مربوط به باورپذیری تجربهی تخیلی اثر مورد نظر میباشد. در بسیاری از موارد، باورناپذیر بودن یک اثر با ویژگیهای اخلاقی آن ارتباطی ندارد. با این حال، در برخی از آثار موجود، میان ویژگیهای اخلاقی و باورپذیری یک اثر ارتباط زیادی به چشم میخورد. زمانی که یک اثر، دارای نگرشها،
