
النَّصِير؛ و در راه خدا كارزار كنيد چنان كه سزاوار كارزار كردن براى او است او شما را برگزيد و در اين دين براى شما دشوارى ننهاده آئين پدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش و هم در اين قرآن مسلمان نام داد تا اين پيغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز گزاريد و زكات دهيد و به خدا تكيه كنيد كه او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب ياورى است.» (حج/78)
2-4-6-2- انواع اعتصام
الف-اعتصام فردی: وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَيْكُمْ ءَايَاتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ چگونه كافر مىشويد در حالى كه آيات خدا بر شما خوانده مى شود و رسول او در ميان شماست؟ و هر كه به خدا تمسك جويد به راه راست هدايت شده است.» (آل عمران/101)
ب- اعتصام گروهی: «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينَْ يَدَيْهِ وَ أَنزَلَ التَّوْرَئةَ وَ الْانجِيلَ؛ او كتاب را به حق بر تو نازل كرد، در حالى كه آن كتاب تصديق كننده كتب پيشين بود و نيز تورات و انجيل را قبل از قرآن به منظور هدايت مردم و سپس فرقان را نازل كرد.» (آل عمران/3)
این آیه کریمه به دلیل قید«جمیعا» و «لا تفرقوا» و نیز ذکر عوامل و موانع اتحاد و یکپارچگی جامعه اسلامی در ادامه (اذ کنتم …اخوانا) (آل عمران /103)، به اعتصام جمعی نظر دارد.
از سوی دیگر، آیه (آل عمران/3) تنها راه بازیابی جامعه به منزلت قرب الهی و لقاءالله را اعتصام یکپارچه مسلمانان به حبل الهی می داند. تلاش شیطان نیز در برابر فراخوان خدای سبحان به اتحاد بر پایه مستحکم اعتقاد و ایمان، پاره کردن این رشته به هم پیوسته است. وقتی مستمسکی نبود تا همگان بدان روی آورند، امت اسلام گروه گروه می شوند و نتیجه تفرقه، پدیداری فتنه خواهد بود.
برایناساس، محور اتحاد و نجات امت، حبل الله و تنها راه حفظ پیوندهای اعتقادی و روابط درونی میان انسان و خدا (یگانه محور وحدت و همدلی اهل ایمان) اعتصام به قرآن و عترت (است. خدای سبحان امر به اعتصام را همراه با نهی از تفرقه آورده که بیانگر چگونگی اعتصام مطلوب است؛ زیرا اگر تک تک مسلمانان به حبل الله معتصم بوده ولی با هم نباشند، در کیفیت اعتصام دچار گسست هستند. پس باید همگی با هم در خدمت قرآن و عترت(باشند و بدان اعتصام ورزند (سيد تاج الدینی؛ مجرد، 1391، ص 75).
2-4-7- عصمت و صيانت
از دیگر واژگانی که قرابت معنایی و همبستگی مفهومی با صیانت در ادبیات دینی دارد واژه عصمت است که بالاترین مرتبه آن را معصومین(و مراتب پائینی را متقین دارا هستند. عصمت در دو چهره فردی و جمعی قابل مشاهده است.
میان واژگان: صیانت، تقوا، عدالت و عصمت، ارتباط مفهومی و معنایی وجود دارد. درواقع این چهار کلید واژه، یک حقیقت است که واجد درجات متفاوت هستند. تفصیل مطلب این که اگر تقوا را عالیترین درجه و شدت صیانت بدانیم (بحارالانوار،1403ه. ق، ج67، ص110)، عدالت مرتبه نهایی و اوج تقوا می باشد چه این که عصمت درجه غایی و کمالی عدالت محسوب میشود. باید توجه داشت که صیانت و عدالت، ملکه عملی است که صاحب آن را از ارتکاب گناه عمدی و سهوی بازمیدارد؛ درحالیکه عصمت ملکه عملی و علمی است که علاوه بر محافظت از گناه، آدمی را از جهل، خطا، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر نیز مصون میدارد (سيدتاج الدینی؛ مجرد،1391، ص195).
معنای لغوی عصمت
معنی ذکر شده اهل لغت درباره واژه عصمت عبارت است از:
الف) خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب العین، ج1، ص313 عصمت را به معنای دفع کردن دانسته است. براساس این عبارت، فعل”عصم” متعدی است و در حقیقت فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن همان اعتصم یا استعصم است. خلیل در ادامه از حقیقت عصمت این گونه پرده برمی دارد که معتصم یا مستعصم، کسی است که به وسیله چیزی که همان عصمت است چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل عاصم که همان معنای عصمت است به معتصم، معصوم گفته می شود. البته «عصم» آن هنگام که به باب افعال می رود، اگر به معنای لازم باشد به معنای پناه بردن به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن فعل اعتصام رخ میدهد. خلیل بر این باور است که خود واژه عصمت در اصل به معنی قلاده است و جمع آن اعصام است. همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع می شود عصام نامیده میشود که جمع آن« عِصَم» است.
ب) زبیدی و فیومی، عصمت را به معنای منع دانسته اند (محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج 8، صص399-398؛ احمدبن محمد فیومی، المصباح المنیر،ج2، ص 414). زبیدی اگرچه عصمت را به معنای منع و قلاده می داند، در توضیح معنای آن، برمعنای مترادف بودن عصم با مفاهیمی همچون اکتسب، منع و وقی تاکید میورزد و همچون جوهری که حفظ را نیز از معانی عصمت دانسته است بر متعدی بودن این فعل تاکید میکند وآن گاه که گفته میشود اعتصمت بالله به معنای آن است که به لطف خدا از معصیت منع شده است (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج 5، ص 1986).
ج) راغب اصفهانی و ابن فارس، عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند.
نگاهی کلی به نظریات اصحاب لغت، ما را به این نتیجه می رساند که اولا “عصم” به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم… است و درحقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند.
ثانیا: عصمت اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از این رو به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است.
ثالثا: در عصمت یا بازداشتن غالبا یا دایما به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر مانند غرق شدن و…
رابعا: در تحقیق عصمت-بهویژه درکاربردهایی که همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است- به هر معنایی(دفع،منع،حفظ)که در نظر گرفته شود، اختیار شخصی معتصم، امری پذیرفته شده است.
خداوند در قرآن کریم در آیه 101 سوره آل عمران میفرماید: «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَيْكُمْ ءَايَاتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»
معصوم کسی است که به وسیله (با استعانت از) خداوند از همه محارم الهی ممتنع میشود و خداوند فرمود: هرکس به خدا چنگ زند، به راه راست هدایت شده است (سيدتاج الدینی؛ مجرد، 1391، ص202).
«قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلىَ مَا تَعْمَلُونَ؛ بگو: اى اهل كتاب چرا آيات خدا را انكار مىكنيد؟ خدا ناظر بر اعمال شماست.» (آل عمران/98)
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَيْكُمْ ءَايَاتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ چگونه كافر مىشويد در حالى كه آيات خدا بر شما خوانده مىشود و رسول او در ميان شماست؟ و هركه به خدا تمسك جويد به راه راست هدايت شده است.» (آل عمران/101)
قرآن كريم جامعه بشري را هم انذار ميكند و وعيد ميدهد و هم بشارت و وعده. (هماهنگي تبشير و انذار)
خداوند در آيه مورد بحث، نخست مؤمنان را از خطر اطاعت از كافران برحذرداشته و عواقب ناخوشايند اين پيروي مذموم را يادآور شده است، سپس در آيه بعدي وعده و تبشير داده است (ومَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِي إلي صِراطٍ مُستَقيم)؛ يعني راه نجات از اين خطر بزرگ، اعتصام به خدا و انقطاع از غير اوست، پس متوسّل و تمسّك به خدا، به آساني در راه صيانت از انحراف، يعني صراط عظيم مستقيم راه يافته است، زيرا خداوند، معتصم به او را كه خود را با توسل به خدا از بديها نگهدارد، به مقصد ميرساند.
اعتصام به خدا كه همان ايمان، اسلام و اهتداست همراه دارنده نوعي هدايت پاداشي است. اين هدايت، هدف نهايي و از نظر مفهوم (نه مصداق) با اعتصام متفاوت و از اينرو جزا قرار گرفته است (جوادی آملی، 1385، ج 15، ص 185).
«قَالَ سَــاوِى إِلىَ جَبَلٍ يَعْصِمُنىِ مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكاَنَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ؛ گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جاخواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرقشدگان بود.» (هود/43)
یعتصم: در معناي “عصم” دو قيد “حفظ” و “دفع” با هم جمعاند (مصطفوی، 1360، ج8، ص154).
عصم به معناي نگه داشتن همراه با جلوگيري است. خليل ميگويد: “عصمت” آن است كه خدا تو را از شر نگه دارد و بدي را از تو دفع كند (فراهیدی،1414ه. ق، ج2، ص1220).
پسر حضرت نوح( گفت: به كوه پناه ميبرم تا مرا از هجوم آب نگهدارد (قالَ سآوي إلي جَبَلٍ يَعصِمُني مِنَ الماء) حضرت نوح( فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگهدارندهاي نيست: (لاعاصِمَ اليَومَ مِن أمرِ الله).
در (و مَن يَعتَصِم بِاللّه) مفعول (يَعتَصِم)، يعني “نفسه”، حذف شده و “باء” براي ارتباط و الصاق است؛ يعني هركه خود را با توسل به خدا از بديها نگهدارد، به صراط مستقيم هدايت شده است (جوادی آملی، 1385، ج5، ص188).
براي صيانت جامعه اسلامي از آفت جهل و اُفتِ جهالت، هم اطلاع همگان از وضع عمومي امّت اسلامي لازم است و هم احساس مسئوليت با حمايت كردن از متصديان امر به معروف و مجريان نهي از منكر؛ زيرا بيخبري، با هماهنگي ملّي سازگار نيست، چون اولين وظيفه براي اعضاي يك نهاد منسجم، آگاهي از سلامت و مرض ساير اعضا و مبادرت به درمان و تأمين بهداشت آنهاست.
فرق اساسي كارهايي كه در ارگان امر به معروف و نهي از منكر انجام مييابد با آنچه در حوزه قضا از قبيل حدّ و تعزير صورت ميپذيرد اين است كه كارهاي مزبور در امر به معروف و نهي از منكر همانند بهداشت براي دفع خطر و عدم ابتلا به آلودگي گناه است و در حوزه قضا همانند درمان براي رفع خطر واقع شده و تطهير آلودگان بعد از ابتلاست. ممكن است مراحل نهايي امر به معروف و نهي از منكر كه با حمل سلاح همراه و با ضرب و جرح هماهنگاند شبيه بخشهايي از احكام قضايي باشند؛ ليكن تفاوت بين دفع و رفع و تمايز بين بهداشت و درمان همچنان محفوظ است (جوادی آملی،1385، ج 15، ص 268).
«وَ أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ؛ اما آنان كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند، خدا مزدشان را به تمامى خواهد داد. خدا ستمكاران را دوست ندارد.» (آل عمران/57)
«توفيه اجر» كه درباره مؤمنان به كارميرود، به معناي اداي كامل پاداش است كه در برزخ و قيامت كبرا تحقق ميپذيرد، بنابراين پرهيزگاران پس از مرگ، همه پاداش اعمال خود را تدريجاً بيهيچ كم وكاستي ميگيرند، بلكه شايد پاداش بيشتر به آنها داده شود.
درجه عالي رستگاري و فوز عظيم، نجات از جهنم و دستيابي به بهشت جاودان در قيامت كبراست.
براي راهيافتن به بهشت برين بايد از كانال آتش گذشت و نجات از جاذبههاي اطراف آتش، مقاومتي ستودني ميخواهد؛ ازاينرو كسي از آتش دوزخ بهدور است كه در دنيا با مراقبت، خود را از گناه به دور داشته و از نفس خود صيانت كند تا به متاع دنيا مغرور نگردد، بنابراين تنها راه رهيدن از آتش و رسيدن به بهشت، رستن از حبّ دنياست كه سرچشمه گناهان و سبب سقوط در ورطه هلاكت است. زرق و برق دنيا جز فريب نيست. دنيا متاع غرور است و غرور وصفي ثبوتي براي آن است. البته دنياي مذموم، عنوانها و تعلّقات اعتباري دنياست كه به تكاثر بازميگردد؛ نه آفريدگان خداوند و موجودات نشئه طبيعت كه مأموريت الهي خويش را انجام ميدهند (جوادی آملی، 1385، ج16، ص518).
«وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعًا
