
تو گفتيم در آن چاه بيان كن، سپس چاه را بپوشان تا اسرار تو را مخفي كند جابر گويد چنين كردم پس احساس كردم سبك شدم.82
ميثم تمار گويد: با مولاي خود اميرالمؤمنين( در شبي به سمت صحرا رفتيم تا از كوفه خارج شده به مسجد جعفه رسيديم، حضرت به دعا و مناجات و نماز مشغول شد، سپس از مسجد خارج شديم و به صحرا رفتيم، پس حضرت خطي كشيد و به من فرمودند: از اين خط خارج مشو و رفتند. ميثم گويد به خاطر حفظ جان حضرت از دشمنان به دنبال او رفتم؛ ديدم تا سينه درون چاه رفته و با چاه گفتوگو ميكند، پس متوجه من شد و فرمودند، مگر تو را نهي نكردم كه از آن خط خارج نشوي، پس پرسيدند: چيزي شنيدي! گفتم نه! سپس اشعاري را زمزمه كردند، كه چون سينهام از اسرار تنگ ميشود، زمين را حفر ميكنم و اسرار را در آن ميكارم، پس آنگاه كه زمين بروياند، اين رويشها از همان بذرهاست.83
ابواسحاق ليثي گويد: در محضر مبارك حضرت امام باقر( مطالبي را پرسيد و امام جواب دادند. از پاسخهاي امام متحير ماندم و نتوانستم بفهمم؛ امام فرموند: اي ابراهيم، اين امر باطني دارد و رازيست سر پوشيده، و دريست بسته بر تو و بر بسياري از همانندهاي تو و يارانت، و خداوند اجازه نداده كه راز و نهفتهاش برون شود، جز براي كسي كه آن را باور كند و اهلش باشد، گفتم: يابن رسولالله، من به خدا باور دارم و حامل اسرار شمايم و دشمن اين خاندان نيستم. فرمودند: اي ابراهيم! آري تو چنيني، ولي دانش ما سخت و دور از باور است و آن را تحمل نكند جز فرشتهاي مقرّب يا پيغمبري مرسل يا مؤمني كه خدا دلش را براي ايمان آزموده، همانا تقيه دين ما و پدران ما است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد، سپس فرمودند: هر كه راز ما را جز براي اهلش فاش كند، خدا سوزش آهن را بدو چشاند.84 امام علي( به حذيفه بن يمان ميفرمودند: «به مردم آنچه را نميفهمند مگو؛ زيرا سركشي خواهند كرد و كافر خواهند شد».85
نقل است روزي رسول خدا( با حذيفه اسرار الهي و از توحيد تلقين ميكرد، چون شخص دومي آمد، آن حضرت ساكت شد، دومي گفت: يا رسول اللّه، آنچه ميفرمودي بفرما، آن حضرت فرمودند: ان العسل يضرّ الرّضيع.86
مرغي كه خبر ندارد از آب زلال
منقار در آب شور دارد مه و سال
نكته پاياني اينكه، بخشي از كتمان سرّ در عرفان مربوط به پوشاندن اوراد، احوال، كرامات و مكاشفات سالك است. همچنين، ارتباط با استاد و مصاحبان سلوكي هم بايد مكتوم باشد. در نهايت احوال و واردات قلبي سالك، هم بايد مكتوم بماند در روايتي نبوي اينگونه نقل شده است كه: «من عشق فعفّ و كتم و مات؛ مات شهيداً»87. در روايات تهجد و خواندن نافله در منزل سفارش شده است. احوال واردات سالك نبايد توسط او نقل شود، حتي با صيغه مجهول. و اين كتمان احوال سالك، خواه در عمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات، لازم است، حتّي در مواردي كه تقيّه غير ممكن و افشاء سرّ نزديك ميگردد توريه را از لوازم و دستورات شمردهاند و حتّي آنكه اگر كتمان سرّ مستلزم ترك عمل و ورد است بايد دست از عمل بردارد: وَ اسْتَعينُوا عَلَي حَوائِجِكُمْ بِالْكِتْمَانِ.88 در اثر تقيّه و كتمان سرّ، مصائب و شدائد به مقدار قابل توجهي پايين ميآيد و ترك تقيّه موجب كثرت فتنهها و بلاها و مصائبي براي سالك است.89
تقيه در معارف: روزي در نزد امام سجاد( سخن از تقيه به ميان آمد، ايشان فرمودند: به خدا سوگند، كه اگر ابوذر ميدانست آنچه را كه در دل سلمان بود، هر آينه او را ميكشت و حال آنكه رسول خدا ( ميانه ايشان، عقد برادري خوانده بود، پس گمان شما به سائر مردم چگونه است.90
بسيار مهم است كه عنصر تقيه تنها عنصري براي حفظ شيعيان و اهلبيت( از قلع و قمح توسط دشمنانشان نبود، بلكه در بعدي وسيعتر براي حفظ وحدت و انسجام جامعه اسلامي و حتي انسجام و همدلي و مودت ميان شيعيان طرح گرديد و از همين طريق به ايجاد روح اتحاد و حسن معاشرت با ساير مسلمين و همدلي بيشتر پيروان اهلبيت( پرداختند. تقيه سلمان از ابوذر، قطعا تقيه در معارف و اسرار ولايت بود و تقيه سياسي نبود. يونس بن ظبيان گويد: مطلبي درباره تجسيم خداوند كه از مالك و اصحابش شنيده بودم، به امام صادق( عرض كردم، امام به شدت قول به تجسيم را رد كرده، سپس مطالبي درباره منازل و مقامات اولوا الالباب بيان فرمودند، سپس فرمودند: اي يونس اگر علم صحيح ميخواهي نزد ما اهلبيت( است ما وارث حكمتيم، سپس نام دوازده امام معصوم را ذكر فرمودند، در پايان به امام عرض كردم ديروز عبدالله بن سعد بر شما وارد شد و پرسشي مانند اين از شما پرسيد و شما جواب ديگري به او فرموديد، امام فرمودند هر شخصي تا اندازهاي تحمل دارد و هر زماني اقتضاء خود دارد، تو شايسته اين جواب (اسرار) بودي، پس آن را از غير اهلش كتمان كن.91 اسراري كه امام در اين روايت به يونس فرمودند، بخشي مربوط به توحيد و بخشي مقامات اولوا الباب و بخش ديگر هم ولايت امامان بود، اين اسرار اهلبيت( بود كه اصحاب سر، امر به كتمان آن ميشدند.
لذا اگر در تقيه در اسرار و معارف جاي سرزنشي باشد متوجه حاملان اسرار نيست، بلكه به كساني متوجه است كه با عدم تحمل معارف و تعاليم صعب مستصعب اهلبيت( توان بيان آن را از بهترين پيروان ايشان گرفتند و آنان را مجبور به تقيه كردند. شيخ صدوق( در كتاب التوحيد در باب رؤيت مينويسد: روايات فراواني در بحث رؤيت خدا در دستم بود كه ننوشتم؛ چرا كه ممكن است موجب گمراهي شنونده شود.92 شيخ مفيد به عنصر مدارا در گفتوگو با مخالفان و ترك مخالفت آنان در تقيه اشاره ميكند: «تقيه عبارت است از پنهان كردن حق و پوشيدن عقيده خود و مدارا كردن در گفتوگو با مخالفان و ترك مخالفت آنان در آنچه زياني در دين يا در دنيا در دنبال داشته باشد. تقيه در صورتي واجب است كه علم يا ظن قوي به لزوم آن وجود داشته باشد، ولي اگر علم يا گمان نزديك بعلم درباره ضرر اظهار حق وجود نداشته باشد، در اين صورت تقيه واجب نيست».93 از سوي ديگر تقيه در واقع آخرين راه نجات، گرفتاري است كه به چشم خود ياران زاهد و عارف خود را در معرض تكفير، اهانت و تبعيد ميبيند. اصحاب سر و حاملان اسرار و معارف، بيشتر از ساير راويان و صحابه به تقيه اشتهار يافتهاند؛ زيرا آنان بيشتر از ديگران در معرض انكار و تكفير قرار گرفتهاند.
نكته ديگر اينكه، بيشك توصيه اهلبيت( به امانتداري مجالس و حفظ اسرار آن ميتواند الگويي در ميان سالكان باشد. روزي ابوبصير از حضرت صادق( سؤال كرد كه: «آيا ميتوان خدا را در قيامت ديد؟ حضرت فرمودند: در اين دنيا هم ميتوان ديد، همان طور كه الآن در اين مجلس خودت خدا را ديدي. ابوبصير عرض كرد: يابن رسولاللَّه، اجازه ميفرماييد اين را براي ديگري نقل كنم؟ حضرت فرمودند: نقل مكن، زيرا مردم نتوانند حقيقت آن را ادراك نمايند و لهذا گمراه ميشوند».94 امام صادق( فرمودند: مجالس، امانت است، كسي حق ندارد كلام محرمانه هم صحبت خود را بازگو كند، مگر به اجازه او جز در موردي كه وثوق بشنونده دارد يا ذكر خير او باشد.95 پيامبر اكرم( در ضمن توصيههاي فراواني كه در مجلسي خصوصي به ابوذر فرمودند توصيه كردند: اي ابوذر مجالس امانت است و افشاء سر برادرت خيانت است پس از آن بپرهيز.96
گفتار سوم: شريعتگرايي
در بحث از ويژگيهاي عرفان اهلبيت( به دو بحث ولايت محوري و باطنگرايي در دو گفتار پيشين پرداخته شد. در اين گفتار شريعتگرايي در تعاليم اهلبيت( را در مباحثي چون: التزام به شريعت، شريعت راه رسيدن به حقيقت، شريعت محافظ حقيقت و در نهايت بحث اعتدال در سلوك دنبال خواهيم كرد. بحثهاي ديگري در مورد شريعتگرايي، در بخش بعدي در مبحث «شريعت، طريقت، حقيقت» مطرح خواهد گرديد.
التزام به شريعت: ويژگيهاي ممتاز و ناب عرفان اهلبيت( مرهون شريعت بيمانند ختمي است، كه به تصريح شارع آن حقيقت واحدهاي است كه مراتبي از آن به انبياء و بسته جامع و كامل آن را به پيامبر اكرم( عطا شد.97 حقيقت نوراني اين دين، در هماهنگي كامل ثقلين(قرآن و اهلبيت() ظهور ميكند. لذا تنها در مكتب اهلبيت( شريعت با تمام حقيقت ارائه شده است و بر اين اساس، حقيقت و معارف ناب، تنها با سلوك ناب در شريعت ختمي ـ كه تنها دين پسنديده خداوند است ـ98 قابل اصطياد است. در سلوك معنوي مكتب اهلبيت(، رعايت شريعت ـ يعني اطاعت از اوامر و نواهي الهي ـ در نيل به مقامات معنوي، امري اجتناب ناپذير است. پايبندي به ظواهر شريعت، و توجه به باطن اعمال و اعمال باطني(كه گاه از آن به طريقت ياد ميشود) براي دست يابي به باطن و حقيقت آن، هيچ جاي ترديد ندارد. بلكه در يك معناي عام، شريعت شامل همه اين سه مرتبه يعني شريعت به معناي خاص، طريقت و حقيقت ميشود. (اين بحث به تفصيل در بخش دوم در بحث «شريعت، طريقت، حقيقت» خواهد آمد) سالك كه به قرب الي اللّه چشم دوخته و به چيزي برتر از آنچه توده دينداران در پي آنند ميانديشند، و اسوه و غايت خود را پيروي از اهلبيت( قرار داده، علاوه بر تقيد به واجبات و محرمات، رخصت در بسياري از مستحبات و مكروهات را بر خود ممنوع كرده، تخليه از رذائل و تحليه به فضائل را بر خود تكليف سلوكي ميداند، و بر اساس روايات، دستورالعملي دقيق از اعمال و اوراد و ادعيه و اذكاري را برميگزيند.99
شريعت راه رسيدن به حقيقت: سالك در پرتو تعليمات معنوي اهلبيت( به اين حقيقت رسيده است كه بايد از راه شريعت به طريقت رسيد و سپس از طريق شريعت و طريقت، به حقيقت نائل شد و اين مسيري است كه با پيمودن دقيق راه انبياء و اوصياء و بندگي كامل در متن شريعت به مقصد ميرسد؛ سالك نميتواند، دستور الهي را زير پا گذارد و انتظار تقرب به حق را داشته باشد.
ملا حسينقلي همداني درباره لزوم شريعتگرايي گويند:
مخفي نماناد بر برادران ديني كه به جز الزام به شرع شريف، در تمام حركات و سكنات و تكلمات و لحظات و غيرها راهي به قرب حضرت ملك الملوك ـ جلَّ جلاله ـ نيست، و به خرافات ذوقيّه ـ اگرچه ذَوْق در غير اين مقام خوب است، كما هو دأب الجهّال و الصوفيه ـ خذ لهم اللّه ـ، راه رفتن لا يُوجِبُ اِلاّ بُعْداً.100
بر اساس دستورالعمل عالمان عارف، سالك در نحوه سلوك معنوي و طي منازل و مقامات عرفاني، از استاد سلوك خود تبعيت ميكند، ولي در ضوابط و قوانين شرع و حلال و حرام ديني، يا خود مجتهد و صاحب نظر است، كه در اين صورت وظايف شرعي را از منابع اصلي استنباط و بدان عمل ميكند و يا به اين درجه علمي نرسيده كه از مجتهد جامع الشرايط تقليد ميكند. نقل است روزي در مجلسي بزرگ كه بسياري از مراجع و علماي فقه و حديث از جمله سيدابوالحسن اصفهاني و آقا ضياء الدين عراقي در آن حضور داشتند و كلام در ميانشان ردّ و بدل بود، مرحوم قاضي، با صداي بلند بهطوري كه همه بشنوند فرمود: «نعم الرّجل أن يكون فقيها صوفيا و اين مانند ضرب المثل از كلمات مرحوم قاضي بجاي ماند. فقيه يعني عالم به شريعت و احكام، و صوفي يعني عالم به راههاي نفس امّاره و طريق جلوگيري از دامهاي شيطان، و مبارزه و مجاهده با مشتهيات نفساني براي رضاي خاطر ربّ محمود، و پروردگار ذو الطّول و الاحسان.»101
علامه طباطبايي درباره اهميت متابعت از شريعت گويد:
پوشيده نماند كه از ابتداي سير و سلوك تا آخرين مرحله از آن، سالك بايد در تمام امور ملازمِ شرع انور باشد و به قدر سر سوزني از ظاهر شريعت تجاوز ننمايد. پس اگر كسي را ببيني كه دعوي سلوك كند و ملازم تقوا و ورع نبوده و از جميع احكام الهيه شرعيه متابعت ننمايد و به قدر سر سوزني از صراط مستقيم شريعت حقه انحراف نمايد او را منافق ميدان، مگر آنچه به عذر يا خطا يا نسيان از او سر زند.102
شريعت محافظ طريقت و حقيقت: نكته مهم ديگر اينكه شريعت علاوه بر اينكه راه رسيدن به حقيقت است، از سوي ديگر اوامر و نواهي شرعي، همگي براي محافظت از احوال و مقامات سالك طريقت، و همچنين حفظ و نگهداري حقائق و معارف شهودي عارف، لازم است و سالك پيوسته و تا پايان عمر بايد با عمل به شريعت به تصفيه احوال و ترقي مقامات و درخشندگي شهودات خود
