
از زاهدان صحابه كه دنبال منفعتي در حكومت نبودند و دل در گرو تعاليم معنوي و الهي پيامبر( داشتند، پيرو و دوستدار علي( بودند و او را ياري ميكردند. اينان پيش از اين نيز پروانهوار، پيرامون وجود نازنين پيامبر اكرم( گرد آمده و او را ياري كردند. اين گروه، آغازگر زهد و عرفان در اسلام بودهاند و پس از رحلت پيامبر( در پرتو راهنمايي اميرمؤمنان(، پيشواي عارفان و زاهدان گرديدند.47
پيامبر اسلام( فرمودند: «بهشت مشتاق ديدار چهار تن ميباشد: علي(، عمّار، سلمان و مقداد». علاوه بر اينان از ابوذر،48 حذيفة بن يمان، سهل بن حنيف، ابوهيثم مالك بن تيهان، سهل بن حنيف، عبادة بن صامت، ابوايوب انصاري، خزيمة بن ثابت ذيالشهادتين و ابيسعيد خدري و غير آنان نيز بايد نام برد، كه امام رضا( فرمودند: «اينان، كساني بودند كه بر طريق رسول خدا( بودند و هيچگونه تغيير و تبديلي پس از پيغمبر در اسلام ندادند و شايسته دوستي هستند».49 افزون بر اين صحابه، تعدادي از پيروان خاص اميرالمؤمنين( مانند اويس قرني و كميل بن زياد و ميثم تمار، رشيد هجري، همگي آغازگران زهد و عرفان در صدر اسلام بودند. در مقابل اين پيشوايان معنويت، دنيادوستان، منافقان و اشرافي قرار داشتند، كه برخي از آنها گرچه بر سختيها در آغاز اسلام صبر كردند، اما در برابر زر و زيور و تمتعات دنيايي پس از آن صبر از كف دادند و به منافع چند روزه در حكومت دل بستند و اكثريت عافيتطلب و بيخبر مسلمان نيز با سكوت خود آنها را همراهي ميكردند.50
بر اين اساس در قرن اول و دوم، همواره بزرگاني از عرفان و معنويت در گرداگرد وجود نوراني اهلبيت( حضور داشتند، كه در عين بيرنگي و عدم تمايز از جامعه، از پيشروان معنويت و عرفان بودند. و اين نوعي كجسليقگي بود كه همه مقامات عرفاني ايشان را در كلمه زهد، خلاصه كنيم. زهد اينان حاكي از معنويت و روحانيت اينان بود. بهعلاوه اينكه كلمه زهد در قرن اول، معنايي معادل كلمه عرفان داشت.
سرّ و اصحاب سرّ: ابواب، اصحاب سرّ، وكلا، نوّاب، بطّانه، خاصه و تعابيري مانند آن، بر ياران خاصي اهلبيت( اطلاق ميشده است. اصحاب سرّ، به دليل سعه روحي، ظرفيت تحمل اسرار، رازداري و عدم افشاء اسرار، افرادي مقرب و مورد اطمينان براي اهلبيت( بودند. اميرالمؤمنين( پس از نكوهش برخي اصحاب خود فرمودند: سوگند به خدا، اگر بخواهم هركدام شما را از آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگيش، آگاه سازم، ميتوانم؛ اما از آن ميترسم كه با اينگونه خبرها [درباره من به راه غلوّ رويد، و مرا بر رسولخدا( برتري دهيد] نسبت به رسولخدا( كافر شويد. آنگاه فرمودند: آگاه باشيد كه من اين ـ رازها ـ را با خاصان در ميان ميگذارم كه بيمي بر ايشان نيست، و به آنان اطمينان دارم.51 سلمان، ابوذر، عمّار، مقداد و حذيفه از نزديكان به امام علي( و از خالصترين ياران علي( و استوارترين مردم در دوستي او بودند شيعيان اينان را در آغاز «نقبا» ميخواندند،52 و بعدها بنام «اركان» خوانده شدند. دوستي و پيروي ايشان از اميرالمؤمنين( طمع و چشم داشت به جاه و مال نبود، بلكه اينان در راستاي عمل به وصيت پيغمبر و نيز از آن جهت كه حقيقت ايمان را در ايشان ميديدند، پروانهوار گرد ايشان جمع شدند.53 اصحاب سرّ، عارفاني پاكسرشت و با ايمان بودند كه رازدان و رازدار معارف اهلبيت( بودند. اينان حتي در مواردي در كسوت سقا يا دربان خانه امام بودند، اما داراي ضميري روشن و دلي گشاده بودند كه ظرف اسرار معارف اهلبيت( بود و غالباً بهسبب رازداني و رازداري از صاحبان كرامت بودند. اينان، رابط پنهاني امام و شيعيان بهحساب ميآمدند و در مواقع خفقان و خطر با اشاره امام، از امام دور ميماندند و اين رابطه را منكر ميشدند. اين افراد از اسرار مربوط به مبارزات و فعاليتهاي سياسي اهلبيت( يا معارف عرفاني ايشان آگاه بودند و از فاش كردن آنها نهي ميشدند. كاشفالغطاء تصريح ميكند كه از كتابهاي تاريخ و تراجم معتبر صحابه مانند: اصابه، اسد الغابة و استيعاب استفاده ميشود كه نزديك به سيصد تن از بزرگان ياران پيامبر اكرم( و بزرگان بنيهاشم همگي از شيعيان علي( بودهاند.54 از سوئي، افزايش روزافزون علاقهمندان و شيفتگان اهلبيت( و گسترش و نفوذ معارف آنها در فراتر از مرزهاي حجاز ـ عليرغم تلاش بنياميه و بنيعباس براي حذف خاندان اهلبيت( از صحنههاي سياسي و اجتماعي ـ لزوم ايجاد تشكيلاتي براي مديريت ارتباط شيعيان و ائمه( تشديد ميكرد و جوّ خفقان و كنترل و نظارت شديد دستگاه حاكم نسبت به اهلبيت( و پيروان آنها با توجه به افزايش روزافزون شيعيان، كاهش ارتباط مستقيم شيعيان با ائمه( را ميطلبيد. ابواب در حقيقت رابطاني بودند كه براي كاهش ارتباط مستقيم شيعيان با ائمه( و بهمنظور حفظ مصالح مكتب تشيع و در دوران خفقان خصوصاً از زمان امام صادق( شكل گرفت.
زراره، بُريد، محمد بن مسلم و ابوبصير بهعنوان مستودع سرّ اهلبيت( موصوف گرديدهاند.55 شيخ مفيد، مفضل بن عمر را بطانه (رازدار امام صادق() خوانده است.56 امام صادق( به سفيان ثوري فرمودند: «تو مورد تعقيب دستگاه هستي و در پيرامون ما جاسوسان خليفه هستند، تو را طرد نميكنم، اما از نزد ما برو». جابر بن يزيد جعفي كه تحت تعقيب حكومت قرار گرفت، با دستور امام خود را به ديوانگي زد و با اين ترفند و جنون ساختگي از اعدام و قتل نجات يافت. امام باقر( به ايشان كه از اهل كوفه بود و به مدينه براي آموختن معارف خدمت امام رسيده بود؛ فرمودند: «از اين به بعد اگر كسي از تو بپرسد اهل كجا هستي، بگو اهل مدينهام». زراره از رازداران امام صادق( بود. ميگفت: سوگند به خدا اگر آنچه از امام صادق( شنيدم فاش كنم، بدنهاي مردان بر چوبه دار خواهد رفت و افراد زيادي كشته شوند. امام صادق( براي حفظ جان او گاهي در ملأ عام او را به بدي ياد ميكرد و سرزنش مينمود و شايع ميشد كه امام از زراره تبري جسته است، اما به تصريح خود امام براي حفظ جان او از خطر سلطان بود؛ همانگونه كه حضرت خضر( كشتي را براي حفظ آن معيوب ميساخت.57 عثمان بن سعيد عمري كه بهعنوان روغنفروش (ذيّات، سمّان)، رابط و واسطه سرّي ميان امام هادي( و امام حسن عسكري( با پيروانشان بودند. حسين بن روح نوبختي بهعنوان نائب امام زمان( در كمال تقيه و رازداري اين مسئوليت را بر عهده داشت. وي بهگونهاي عمل ميكرد كه علماي مذاهب اسلامي، هر يك او را به خود منتسب ميكردند. در موردي به جهت تقيه، يكي از خدمتگزاران خود را كه معاويه را لعن كرده بود عزل و اخراج نمود.58
سرّ اهلبيت( كه صاحبان سرّ مأمور به حفظ و كتمان آن بودند آن قسم از اخبار و معارف اهلبيت( بود كه مورد پذيرش اكثر جامعه نبود و براي شنونده، گوينده يا خود امام مشكل ايجاد ميكرد. مقامات معنوي معصومين(، اخبار مبارزات و فعاليتهاي سياسي امامان، روابط سرّي امامان با وكلا و رابطين خود، و بهطور كلي هر نوع خبري كه با فاش شدن آن امامان يا شيعيان آنها در زحمت و فشار و تعقيب قرار گيرند؛ سرّ اهلبيت( محسوب ميشود. معارف معنوي و اسرار عرفاني نيز بخشي از اسرار اهلبيت( بود كه هم حساسيت دستگاه حاكم را به دنبال داشت و هم دشمني و مخالفتهاي علماي قشري مذاهب را برميانگيخت. پس معارفي درباره اينكه «از كجا آمدهام» و «به كجا ميروم» و اسراري است كه امام به خاصان و اصحاب رازدار بيان ميكند. و آفات و خطرات اين اسرار هم غلوّ و تكفير و ارتداد است. كميل بن زياد از امام علي( درباره حقيقت پرسيد؛ امام فرمودند: تورا با حقيقت چكار؟ كميل عرض كرد: آيا من صاحب سر شما نيستم؟ امام باز امتناع فرمودند، كميل عرض كرد: آيا چون شمائي، سائل را نا اميد باز ميگرداند؟ سپس امام سخناني درباره حقيقت فرمودند، كميل عرض كرد: زدني فيه بياناً، باز امام مطالب عميقتري فرمودند باز كميل عرض كرد: زدني فيه بياناً، و چند بار اين درخواست از طرف كميل بيان شد و امام معارفي القا كردند در پايان در درخواست كميل فرمودند: چراغ را خاموش كن كه صبح طلوع كرد.59 ملا محمدتقي مجلسي پس از ذكر اين حديث گويد: حقائق اين اخبار و احاديث تنها با كشف و شهود بعد از رياضات و مجاهدات قابل فهم است.60
ويژگي عرفاني تربيتيافتگان معنوي اهلبيت(: پيشتر گفتيم حضور جمعي از تربيتيافتگان معنوي اهلبيت( در ميان مردم، از عوامل مهم گسترش زهد و معنويت و توجه به امور معنوي و باطني در جامعه اسلامي بود. تعاليم عرفاني، اوراد و اذكار، ادعيه و مناجاتها و حالات عرفاني ايشان در خلوتها توسط همين اصحاب سر و خواص ثبت و ضبط گرديد و ميراثي گرانبها فراروي زاهدان و عارفان قرار داد. در ميان اصحاب و حتي غلامان و خادمان ايشان افراد گمنامي يافت ميشدند كه بدور از هياهيو و بدون هيچ امتياز ظاهري با ديگران، عميقاً اهل سير و سلوك معنوي بودند. امام سجاد( با خريد بردگان و تعليم و تربيت معنوي آنها و آزادساختن آنها در عيد فطر هر سال به گسترش معنويت در جامعه پرداخت. در ميان خادمان و غلامان ايشان افراد مستجابالدعوة بودند كه حكايت يكي از آن چنين است: كه دعا كرد و باران نازل شد و با فاش شدن كرامات او به شدت دلگير شد و از خداوند طلب مرگ كرد و جان داد.61 شيخ مفيد درباره ابواسحق عمرو بن عبدالله سبيعي گويد: چهل سال نماز صبح را با وضوي نماز شام خواند در هر شب يك قرآن ختم ميكرد در زمان او كسي پارساتر و مورد اعتمادتر در نقل حديث پيش خاص و عام از او نبود از اشخاص مورد اعتماد علي بن الحسين( بشمار ميرفت.62 ترغيب پيروان به كسب فضائل معنوي و سفارش به زهد و معنويت و رياضت و تلاش براي كسب اوصاف و فضائل شيعيان واقعي و تماس و ارتباط با امامان، جمعيتي از زاهدان و عابدان و عارفان را پرورش داده بود كه زهد و معنويت ناب اسلامي را در جامعه نشر و ترويج ميدادند.
أميرالمؤمنين( در شبي مهتاب از مسجد بيرون آمد و بعزم صحرا حركت كرد، پس گروهي بدنبال آن حضرت برفتند، حضرت ايستاده بآنان فرمودند: شما كيستيد؟ گفتند: اي امير مؤمنان ما شيعيان تو هستيم، حضرت بهدقت بچهرههاي ايشان نگريست آنگاه فرمودند: چگونه است كه سيما (يعني چهره يا نشانه) شيعه در شما نميبينم؟ گفتند اي امير مؤمنان سيماي شيعه چيست؟ فرمودند: زرد چهرهگان از بيداري، خراب چشمان از گريه، خميده پشتان از ايستادن، تهي دلان از روزه، لبخشگان از دعاء، بر آنان گرد خاشعين (و فروتنان) نشسته باشد.».63 ابيمقداد گويد: امام باقر( به من فرمودند: «شيعيان و پيروان علي( كساني هستند كه رنگ پريده، و بدنهايشان آب رفته و خشكيده، و لبانشان خشكيده، شكمهايشان تو رفته، رنگهايشان پريده و چهرههايشان زرد باشد. و هنگامي كه تاريكي شب آنان را فرا ميگيرد، زمين را به عنوان رختخواب برگزيده، و با پيشانيهايشان به زمين روي آورده و سجده كنند. سجدههايشان زياد و طولاني، و اشكهايشان فراوان، و دعايشان بسيار، و گريستنشان زياد است، مردم شادمانند و ايشان نگران.»64 امام صادق( به ابياسامه زيد شحّام فرمودند: «به هركه كه ميداني از من فرمان ميبرد و به گفته من عمل ميكند سلامِ مرا برسان، سپس سفارشاتي از جمله توصيه به طول دادنِ سجده و رعايت حقوق ديگران كرده فرمودند: هر مردي از شماها هرگاه در دينِ خود ورع داشته باشد و راست گويد و امانت را بپردازد و با مردم خوشرفتاري كند و گفته شود: اين جعفري است، من شاد ميشوم و از او شادي بر من وارد ميشود و گفته ميشود: اين اثرِ پرورش جعفر است.65
فصل دوم: ويژگي عرفان اهلبيت(
➢ گفتار اول: ولايتمحوري
➢ گفتار دوم: باطنگرائي
➢ گفتار سوم: شريعتگرائي
درآمد
خدامحوري، اتكا به وحي و نبوت، ولايتمحوري، شريعتگرائي، خردورزي و معادباوري را ميتوان ويژگيها و شاخصههاي اصلي عرفان اهلبيت( دانست. 66 البته منظور اين نيست كه اين امور از اختصاصات و تمايزات عرفان شيعي از تصوف يا ساير عرفانهاست، بلكه اينها ويژگيهاي محوري و برجسته در تعاليم اهلبيت( است. 67
