
اين طوايف، از اكثريّت تسنّن بودند و در محيط تسنّن زندگي ميكردند و روش و طريقهاي جز روش و طريقه عمومي جامعه كه همان راه تسنّن بود، تصوّر نميكردند، آنان وقتي كه براي اوّلين بار به مكتب معنوي اهلبيت( اتّصال پيدا كردند و از نورانيّت امام اوّل شيعه الهام يافتند، چون هرگز باور نميكردند و حتّي به ذهنشان نيز خطور نميكرد كه پيشواي معنويّت كه خود يكي از خلفاي اربعه و جانشين گذشتگان خود ميباشد، در معارف اعتقادي و عملي اسلام، نظري ماوراي نظر ديگران داشته باشد، همان موجودي اعتقاد و عمل تسنّن را زمينه قرار داده، با همان موادّ اعتقادي و عملي كه در دست داشتند، شروع به كار نمودند و با همان زاد و راحله عمومي، راه سير و سلوك را در پيش گرفتند.668
جايگاه ويژة علمي و عرفاني اهلبيت( نزد صوفيه: افزون بر حُبّ اهلبيت(، و اعتقاد به فضايل ايشان، صوفيه براي ائمه( خصوصاً اميرمؤمنان( جايگاه ويژه علمي و عرفاني قائل هستند. صوفيه گرچه در فضاي اعتقادي اهل تسنن بالنده شدهاند و از آن هوا استشمام كردهاند، در مورد جايگاه علمي و معنوي و فضائل اهلبيت( از عامه سني مذهبان فاصله گرفته و به سمت نظر شيعيان (خصوصاً مباحث ولايت، حجت و انسان كامل) تمايل پيدا كردهاند و حتي در برخي موارد ميتوان نظر آنان را همان نظر و ديدگاه شيعيان دانست. همانگونه كه در بيان علامه طباطبائي نقل شد: پيشروان و مشايخ صوفي كه از اكثريت تسنن بودند و در محيط تسنن زندگي ميكردند و روش و طريقهاي جز روش و طريقه عمومي جامعه كه همان راه تسنن بود، هرگز باور نميكردند و حتي به ذهنشان نيز خطور نميكرد كه پيشواي معنويت، خود يكي از خلفاي اربعه و اهلبيت( و فرزندان ايشان ميباشد.
ابنخلدون، شخصيت و عالم مهم اهل سنت، درباره تأثيرپذيري عميق صوفيه از تشيع گويد:
هم متصوفه به قطب و ابدال عقیدهمند شدند و گویی آنها در این عقیده از مذهب رافضیان درباره امام و نقیبان تقلید کردند و اقوال شیعیان را با عقاید خود در آمیختند و در دیانت، مذاهب ایشان را اقتباس کردند و در آنها فرو رفتند، به حدی که مستند خود را در پوشیدن خرقهای قرار دادند که علی (رض) آن را بر حسن بصری پوشانیده و وی را به حفظ کردن آن ملزم ساخته بود و این خرقه و طریقت به عقیده آنها از حسن بصری به یک دیگر از مشایخ آنان یعنی جنید رسیده است.» وي سپس با اشاره به انتساب و اختصاص طريقت معنوي به امام علي( ـ و نه ديگر صحابه ـ از سوي صوفيه گويد: «در اختصاص دادن آن تنها به علي (رض) بوي تند از تشيع درك ميشود. اين مسئله و ديگر عقايد پيشگفته صوفيان نشان ميدهد كه متصوفه عقائد و احساسات شيعهگرايانه را پذيرفته و در دام آن افتادهاند.669
امامان( خصوصاً امام علي( و امام صادق( نزد صوفيه داراي فهم عميق از قرآن و صاحب علوم و تأويلات و استنباطات قرآني هستند و سخنان ايشان در ذيل آيات قرآن همواره مورد اعجاب و استناد صوفيه در مباحث عرفاني بوده است.670 جنيد بغدادي671 درباره جايگاه اميرالمؤمنين( در ميان صوفيه، پس از پيامبر اكرم( گويد: «صاحب ما در اين امر(تصوف و عرفان) بعد از پيامبرمان(، علي بن ابيطالب( است.»672 صوفيه، براي اهلبيت( عموماً و اميرالمؤمنين( بويژه، قائل به علم لدني كه از جانب حقتعالي به آنان اعطا شده است، ميباشند.
جنيد بغدادي درباره اميرمؤمنان علي( گويد: «رضوان خدا بر اميرالمؤمنين علي( باد، اگر او را جنگها به خود نميداشتند ما از علم او بسيار بيشتر بهرهمند ميشديم. درباره علي( سخن بسيار است از جمله آنكه او را علم لدنّي بخشيده بودند و علم لدنّي همان است كه ويژه خضر( بود.»673 اميرالمؤمنين علي( در نزد صوفيه به باب مدينه علم و حامل حقايق توحيدي و صاحب علم لدني و مستغرق در ذات الهي شناخته شده بود.674 جنيد بغدادي سخنان امام علي( را شبيهترين سخنان به كلام رسولالله( ميداند.675
پس ائمه( در منظر و لسان اهل معرفت وارثان علوم پيامبراكرم( و عارفان جليلالمنظر هستند، كه كوچكترين قدحي در مناقب و فضائل ايشان در اين كتب يافت نميشود، پس نفوذ و ظهور معارف اهلبيت( در عرفان و تصوف از طرق متفاوتي كاملاً طبيعي است. ائمه( در منظر عارفان، حتي عارفان اهل تسنن تنها مقام راويان ثقه و مورد اعتماد يا علماي ابرار نيستند، بلكه كلام ايشان براي عرفا در معارف و اصول، بلكه در فروع، حجت و ملاك بوده است.
اهلبيت( منبع عظيم معنوي براي صوفيه: تصوف نوعي غرق شدن در زهد، روحانيت و تأملات باطني بود كه منجر به حركتي بهسوي ريشهها و ابعاد معنوي اسلام ميشد. بهطور طبيعي صوفيه به دنبال جنبههاي معنوي و باطني اسلام ميگشتند و تعاليم، معارف، ادعيه و سيره عملي اهلبيت( بزرگترين منبع روحانيت پس از پيامبراكرم( بود و اين امر باعث راهيابي و دستيابي صوفيه به تعاليم معنوي اهلبيت( گرديد. در ادامه نمونههايي از اين دستيابي و دلبستگي بزرگان صوفيه به اين تعاليم را برجسته خواهيم كرد.
صوفيه مضامين عارفانه در سيره و گفتار اهلبيت( را دستمايه خوبي را بر ساختن نظام عقيدتي و عرفاني خود يافتند. صوفيه به جهت غور در لايههاي بطوني دين، نيازمند منابع عظيم باطنيگري و برداشتهاي عميق معنوي از دين اسلام بودند و از خوشاقبالي در اين كنكاش به منبع عظيم معنوي اهلبيت( دست يافتند و آگاهانه يا ناآگاهانه، آشكارا يا پنهان بخشي از عقائد خود را بر آن استوار ساختند. تأويلات و برداشتهاي باطني و معنوي اهلبيت( از معارف شريعت، با طبع صوفيه سازگار بود و چه بسا گمشده صوفيان بزرگ چون جنيد بغدادي، يحيي بن معاذ، شقيق بلخي، سفيان ثوري، ذوالنون مصري وبسياري ديگر از زاهدان، در كلمات معنوي، ادعيه و مناجاتهاي اهلبيت( بود. كه در ادامه به برخي از آنها اشاره خواهد شد. صوفيه اهلبيت( را از خود دانسته و در تذكره مشايخ صوفيه از زندگاني، گفتار و سيره امامان( ياد كردند. شيخ طوسي گفته است كه ابراهيم ادهم و مالك بن دينار از غلامان آن جناب بودند. و باز به گزارش علامه مجلسي از شيخ طوسي، روزي سفيان ثوري خدمت امام صادق( رسيد، سخني از ايشان شنيد كه خيلي در شگفت شد. گفت بخدا قسم يا ابن رسول اللَّه اين سخن شما گوهر است، امام فرمودند: از گوهر بهتر است مگر گوهر سنگ نيست؟676 ابوسعيد خراز، جنيد بغدادي، يحيي بن معاذ و بسياري از صوفيه نخستين از سيره عملي، سخنان و كرامات ايشان با اعجاب نقل كردهاند. نمونههائي از اين نقلها در فصل بعدي، به خواننده عرضه خواهد شد. اين داستانها و كلمات بعدها در آثار و كتب صوفياني چون سراج طوسي(صاحب اللمع)، ابوبكر كلاباذي(صاحب التعرف)، هجويري(صاحب كشف المحجوب)، ابوطالب مكي(صاحب قوت القلوب)، عبدالرحمن سلمي(صاحب حقائق التفسير)، ابوحامد غزالي(صاحب احياء العلوم)، روزبهان بقلي(صاحب عرائس البيان) و ساير صوفيه نقل شد و در تاروپود جريان تصوف قرار گرفت.
گفتار دوم: تأثير پذيري صوفيه از اهلبيت(
ميزان و چگونگي تأثير اهلبيت( بر تصوف: اهلبيت(و شيعيان ايشان را آغازگران زهد و عرفان دانستيم. و از تأثير عميق اهلبيت( بر زهد و معنويت سخن گفته و خواهيم گفت، با اين حال نميخواهيم چيزي بيش از دادههاي تاريخ اثبات كنيم. اهلبيت( تنها منبع تصوف نبودند. حتي تنها آبشخور صوفيان شيعه نيز اهلبيت( نبودند. امامان شيعه به عنوان نمايندگان باطني گرايي در تصوف نقش بنيادين داشتند، ولي نه به عنوان امامان خاص شيعه، آنگونه كه در نظام اعتقادي شيعه معرفي شدهاند.677 تصوف نوعي زندگي زاهدانه، باطني و روحاني بود كه بر اساس دريافتهاي باطني از اسلام شكل گرفت. چنين نگرشي و بينشي در همه اديان كموبيش وجود داشت. صوفيه با دريافتي كه از اسلام اوليه داشتند با تأملات باطني در قرآن و سنت پيامبر اكرم( و صحابه در جوانب روحي و معنوي آن غوطهور شدند. در اين تأملات صوفيه تعاليم اهلبيت( را منبع عظيمي از معنويت، زهد و روحانيت يافتند و از آنجا كه ديدگاهي فراتر نسبت به ساير اهل سنت به اهلبيت( داشتند از اين تعاليم در ساختار معنوي و اصول و قواعدش استفاده كردند. بهعلاوه اين تعاليم در تصحيح تأملات باطني آنها از قرآن و سنت نيز تأثيري عميق گذاشت.
رويكردها درباره ارتباط تشيع و تصوف: بحث ارتباط تشيع و تصوف از مسائل مورد توجه و مهم در بين عرفانپژوهان و شيعهپژوهان بوده است. اين مسئله گاهي از منظر ماهوي مورد بحث قرار ميگيرد و گاهي از منظر تاريخي. بهلحاظ ماهوي بررسي ارتباط بين مباني و عقايد و آراي صوفيه و عرفا با معارف و حقايق عرفان شيعه مورد توجه بوده است و از منظر تاريخي پيوندهاي تاريخي ميان شيعه و صوفيه و تعامل اين دو با هم مورد بحث قرار ميگيرد. رابطه عرفان و تشيع معركه آراي عرفانپژوهان و شيعهشناسان است و ديدگاههاي متناقضي مطرح شده است. تضاد و تباين كلي اين دو جريان، تطابق و همخواني مطلق و تأثير و تأثر متقابل بين آنها سه ديدگاه كلي در اين مورد ميباشد. نظريه تباين يا انطباق كامل اين دو چندان قابل دفاع نيست. سير تاريخي ورود معارف و احاديث شيعي به تصوف از جهتي تاريخي است و از جهتي محتوايي و ماهوي.
پيوند ماهوي تصوف و تشيع: بررسي مشخصات اصلي عرفان مانند باطنگرايي،678 تعليم اسرار، تأويل، انسان كامل، ولايت و خلافت كه جزء عناصر مهم در تفكرات شيعه است حاكي از آن است كه عرفان به تشيع نزديكتر است تا تسنن؛ آنچه مسلم است مباحث عميقي مثل: توحيد، تشبيه و تنزيه، جبر و اختيار و امر بين الامرين، انسان كامل، بداء و معارفي ديگر در كتب عرفاني مطرح شده است و اين مباحث گاهي نظريات عرفاني مختص به شيعه ميباشد كه بايد در مورد آن بحث شود. نزديكي يا تطابق اين معارف در شيعه و تصوف، سرچشمه گرفتن اين معارف از قرآن و احاديث و چگونگي نفوذ و ورود اين معارف به تصوف از جمله مباحث مهم در اين حوزه ميباشد.
بر همين اساس ميتوان گفت: معنويت اسلام تنها در تشيع بهنحو كامل قابل ظهور است، لذا ميبينيم در صدر اسلام از روش باطني و سيروسلوك معنوي خبري نيست و جز عدهاي از زهاد و عباد كه تنها به عمل صالح معروف بودند كسي با عنوان ديگري تظاهر نكرده است و اين امر تا اوايل سلطنت عباسي ادامه داشت. وضع اكثريت قريب به اتفاق مسلمين در صدر اول اسلام، اينگونه بود و در نتيجه اين وضع، معارف اعتقادي و عرفاني اسلام روزبهروز رو به سقوط ميرفت و طرق درك اين حقايق، يعني طريق سيروسلوك معنوي، رهسپار وادي فراموشي ميشد.679
پيوند ماهوي تشيع و تصوف به وجود عناصر و تعاليم معنوي در كلمات و ادعيه اهلبيت( و داراي ريشة ديرينهايست. در بررسيهاي تاريخي، اين پيوند در آغاز با عنوان يك افتراء خود را نشان ميداد و اندكاندك زواياي بيشتري از اين پيوند آشكار گرديد و تصوف در نزد منتقدان سني تصوف بهعنوان نوعي بدعت و زندقه در دين محسوب ميشد. با گذشت زمان و پژوهش دربارة سبب پيدايش تصوف، فرض تأثير تشيع در تصوف بهعنوان يك عامل اصلي بدون هيچ مخالفتي پذيرفته شد در اين باره، نقش ماسينيون و هانري كُربن در معرفي نقش عرفاني تشيع به عنوان يك مذهب و معنويت را نميتوان ناديده گرفت. همين فرضيه ـ تأثير تشيع در تصوف ـ باعث جسارت بيشتر منتقدان تصوف و كنارهگيري و بدبيني عامه متشرعين از آن گشت. هنوز نيز منتقدان سني تصوف، آن را زاييده تشيع و بهعنوان يك بدعت و زندقه مينگرند. حقيقت اين بود كه تصوف وسلسلههاي طريقت از ميان اهل تسنن شروع شد و پس از آشنايي با تعاليم اهلبيت(، معارف اعتقادي و عملي ايشان، تركيبي از حقائق راستين و امور غيرحق را تشكيل داد. به تعبير علامه طباطبائي روح تشيع در مطالب عرفاني اين گروهها دميده شده بود، ليكن مانند روحي كه در پيكر آفت ديدهاي جاي گزيند و نتواند برخي از كمالات دروني خود را به طوري كه شايد و بايد، از آن ظهور بدهد.680
زواياي پنهان تأثير اهلبيت( بر تصوف: آنچه باعث شد بهرهوري از تعاليم اهلبيت( در زواياي پنهاني از تاريخ تصوف جاي گيرد، دشمن آشكار و بيپرده حاكمان اموي و عباسي با هر نوع ارتباط با اهلبيت( بود كه باعث تقيه و پنهانكاري بزرگان اهل تصوف در
