
ميرساند. و انسان را از تفرقه و تشتت به توحد و احديت ميكشاند و تنها در حالت توحد و احديت نفس قادر به ادراك و مشاهده ميگردد.
امّا شب هنگام انزواي از خلق و انقطاع از مشاغل روز است كه انسان را به خلوت و وحدت ميكشاند و خلوت و وحدت به توحّد ميرسانند، و تا انسان را به خلوت و وحدت ميكشاند و خلوت و وحدت به توحّد ميرسانند، و تا انسان به توحّد نرسيده است به ادراكات عقلي و سير انفسي نائل نميگردد كه تعلّق با تعقّل جمع نميشود. و ما هر چه را كه ادراك ميكنيم از حيث احديّت وجودي خود ادراك ميكنيم نه با تفرّغ بال.441
معراج نبياكرم( در شب واقع گرديد. «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَه»؛442 وعدهگاه خدا با حضرت موسي( سي شب بود كه با ده شب تمام گرديد و خداوند از ميعاد خود با حضرت موسي كه به ميقات موسي با پروردگارش منتهي شد با تعبير ميعاد سي شبه و ميقات چهل شبه ياد ميكند «وَ واعَدْنا مُوسي ثَلاثِينَ لَيلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيلَةً».443 واژه ليل در مورد اين ميعاد و ميقات به اهميت و جايگاه ويژه شب در سلوك و قرب و انس او با خداوند اشاره دارد. احوال عارفان در شب در كلام اهلبيت( بسيار زيبا به تصوير كشيده شده است. يكي از اين تصويرها در نهج البلاغه و در خطبه همام اينگونه است:
پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه ميخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروي درد خود را مييابند. وقتي به آيهاي برسند كه تشويقي در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روي آورند، و با جان پر شوق در آن خيره شوند، و گمان ميبرند كه نعمتهاي بهشت برابر ديدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آيهاي ميرسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن ميسپارند، و گويا صداي بر هم خوردن شعلههاي آتش، در گوششان طنين افكن است، پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشاني و دست و پا بر خاك ماليده، و از خدا آزادي خود را از آتش جهنّم ميطلبند.444
حزن و بكاء: امام سجاد( در مناجات با خدا عرضه ميدارد: «خدایا ما را از كسانی قرار ده كه شیوهشان در زندگی شادمانی با تو و زاری به درگاه تو است و روزگارشان آه و ناله است، پیشانیهاشان در برابر عظمتت به خاك افتاده و از دیدگانشان در خدمتت یكسره بیدار است و سرشك اشكشان از ترس تو ریزان و دلهاشان به محبتت آویزان و قلبهاشان از هیبتت از جا كنده شده است.»445 غم و اندوه معنوي كه سالك نه در فقدان خواهشهاي نفساني بلكه در دوري و هجران از مقصد دارد از تمام لذايذي كه بشر در جهان مادي ميبرد، لذتبخشتر است، همين غم است كه سعدي شيرازي، شادي و خرمي دو جهان را در آن ميبيند، آنجا كه ميسرايد:
آب حيات من است خاك سر كوي دوست گر دو جهان خرّمي است ما و غم روي دوست
امام صادق( فرمودند: حزن حال دروني عارفان است.446 در حديث قدسي آمده است: من نزد دلهاي شكسته هستم.447 امام علي( در خطبه همام در وصف متقين فرمودند: دلهاي پرهيزكاران اندوهگين است و در شب با تلاوت و انديشه در قرآن جان خود را محزون كنند.448 گرچه ظاهر حزن قبض و گرفتگي است اما باطن و حقيقت آن بسط و گشادگي است، محزون با مردم چون بيماران و با خدا در شادي قرب و وصال است.449 بلكه اگر لحظهاي از حزن خالي شوند به استغاثه و التماس دست بردارند.450 اين همان غم دردي است كه عطار گويد:
ذرهاي دردم اي درمان من زان كه بي دردت بميرد جان من غبار451
عارف واصل بهاري همداني چهارمين از آداب مراقبه را حزن دائمي داند و گويد:
الحزن الدائم، يا از ترس عذاب، اگر از صالحين است، و يا از كثرت اشتياق، اگر از محبين است؛ چه اينكه به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فيوضات معنويه منقطع گردد. و من هناحكي من لسان حال التقوي انه قال: اني لا اسكن الا في قلب محزون؛ شاهد بر مدعا قوله تعالي: انا عند المنكسره قلوبهم.452
گفتار سوم: غفلت قوي ترين آفت سلوك
بيترديد غفلت يكي از بزرگترين موانع ورود به سلوك يا بازماندن از مراحل بالاتر سلوك ميباشد. از اين مانع در روايات به خواب و مستي تعبير شده است. 453در مقابل هشياري و بيداري عامل آغاز به سلوك يا ترقي در مراحل بالاتر سلوك ميباشد. تا جايي كه ميتوان مراتب سلوك را همان مراتب بيداري ناميد. انساني كه احساس نقص و عدم كمال ميكند و از اين عدم كمال رنج نميبرد همان انسان خواب يا غافل است كه نيازي كه حركت و سير نميكند؛ لذا در مناجاتهاي فراواني از اهلبيت( درخواست بيداري و يقظه شده است و از خداوند درخواست كه شده كه او از خواب غفلت بيدار كند. منشأ آفات معنوي در مسير سلوك همان غفلت است.
ديگر آفات سلوك و وصول به قرب حق، عبارتند از: ناآگاهي و بياطلاعي از سلوك، بدبيني به سيروسلوك عرفاني، گرفتاري به تعلقات دنيوي، تنبلي و سستي و به تأخير انداختن آن، افتادن در دام عرفانوارهها، دلخوشي به عرفان بحثي و اصطلاحات، اسارت در تعلقات و آلوده بودن به گناهان، كه اين موانع سالك را از شروع و جديت در سلوك باز ميدارد. اكتفا كردن به برخي پاداشهاي ابتدايي سيروسلوك، عدم ضرورت سلوك براي همة افراد، منافات سلوك با كسب و كار، تحصيل علم، بيمعنا بودن سلوك و سفر الي الله، پُرخطر بودن آن برخي از شبهاتي است از موانع و آفات سلوك است. از موانع ديگر سلوك حجاب حق الناس است وبال حق الناس موجب استدراج سالك ميشود.
مراقبه مهمترين راه دفع آفت غفلت: مراقبه از رقبه، در لغت به معني گردن كشيدن، مواظبت، حفظ و انتظار و به نوعي مراصده و در كمين بودن؛ و در اصطلاح به معني پاسداري از حريم دل در جميع احوال بر اساس آگاهي حضور دائمي در منظر و محضر الهي است. اهل معرفت حالي كه بدون مراقبه حاصل شده را رهزن سالك دانستهاند و تنها حالي كه در اثر مراقبه و ذكر حاصل شود قابل اعتماد ميدانند. 454 مراقبه آن است كه سالك در جمیع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظیفه اوست تخطی و تخلف نكند. لذا ذكر و فكر بدون مراقبه اثر چندان نخـواهد داشت. در حقيقت مراقبه، حكم پرهیز از غذای نامناسب برای مریض را دارد، و ذكر و فكر، حكم دارو و تا وقتی مریض مزاج خود را پاك نكند و از آنچه مناسب او نیست، پرهیز ننماید دارو بیاثر خواهد بود. روح سيروسلوك همان مراقبه است. پس مراقبه وصف خداوند است و انسان سالك براساس تلبس به اسماء الهي به اسم رقيب حق متحلي ميگردد و جرعهاي از اين وصف ميچشد.455
عارف كامل محمد بهاري همداني ميگويد:
معني مراقبه كشيك نفس را كشيدن است، كه مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وادارد و عمر عزيز را كه هر آني از آن بيش از تمام دنيا و مافيها قيمت دارد، ضايع بگرداندمراقبة، يعني غافل از حضور حضرت حق ـ جل شانه ـ نباشد، و هذا هو السنام الأعظم، و الرافع إلي مقام المقربين، و من كان طالباً للمحبّة و المعرفة فليتمسّك بهذا الحبل المتين، و إلي هذا يشير قوله(:اعبد الله كأنّك تراه456 فإن لم تكن تراه فإنّه يراك.457
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا درا ين پرده جز انديشه او نگذردم
نفي خواطر: شرط سلوك حفظ جمعيت خاطر است.458 بر اساس تعاليم اهلبيت(، پرگويي، اشتغال به امور بيارتباط (ما لايعني)، فقر بدون قناعت و توكل، مصاحبت با اهل دنيا، غرق شدن در فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي و مانند آن موجب تشويش خاطر است. پيامبر اكرم( فرمودند: «اگر شياطين بر گرد قلب آدمي نبود به ملكوت آسمان نظاره ميكرد»459 نفي خواطر در اصطلاح سلطه و مهار قلب است به گونهاي كه تصوّر و خاطرهاي بدون اذن سالك بر او وارد نشود. اهل معرفت تحصيل اين حال را كاري دشوار دانسته اند و گفتهاند:
امّا نفي خواطر، عبارت است از صمت قلب و تسخير آن، تا نگويد مگر به اختيار صاحب آن، و آن اعظم مطهّرات سرّ است و منتج اكثر معارف حقّه و تجلّيات حقيقيّه است، و عقبهايست كئود و گريوهايست مشكل. و چون طالب، اراده صعود بر آن كند خواطر از جوانب بر آن حمله ميكنند و وقت او را مشوّش ميدارند. و سالك بايد در اين مقام مانند جبال رواسي ثابت بايستد و سر هر خاطري كه حركت كند و ظاهر شود به شمشير ذكري بيندازد، و در محقّرات خواطر تساهل نورزد، چه هر خاطري- اگر چه حقير باشد- خاري است در پاي دل كه آن را در راه لنگ ميسازد… نفي خاطر امريست صعب و مجاهد را آسان دست ندهد و مدّتها مجاهده بايد تا اين مرحله حاصل شود.460
سالك وقتي در مقام نفي خاطر ميافتد ناگهان متوجّه ميشود كه سيل بنياد كن خواطر و اوهام و خيالات او را فرا ميگيرد و حتّي خاطراتي كه باور نميكرد به خاطرش خطور كند از وقايع كهنه گذشته يا خيالات غير قابل وقوع بر او راه مييابند و دائما او را مشغول به خود ميكنند.461ياد خدا و تقليل شهوات با گرسنگي راههايي از نفي خواطر در روايات است.462
فصل چهارم: اهلبيت( راهبران سلوك
➢ گفتار اول: سلوك با ولي معصوم
➢ گفتار دوم: استاد سلوك
درآمد
در فصول پيشين به اصول و اركاني از سيروسلوك عرفاني پرداخته شد؛ زهد، قناعت، تقوي، رياضت، ذكر، مراقبه، نفي خواطر، دعا و مناجات و مباحثي فرعي از اين اصول مهم سلوكي را بيان كرديم. در اين فصل به بحثهايي درباره استاد سلوك خواهيم پرداخت. در گفتار اول به جايگاه اهلبيت( به عنوان راهبران حقيقي سلوك و در گفتار دوم به استاد عام سلوكي و برخي مباحث فرعي آن خواهيم پرداخت.
گفتار اول: سلوك با ولي معصوم
اهلبيت( هاديان طريق: در مكتوبي از امام حسن عسكري( آمده است: «بيگمان ما قلّههاي حقيقت را با گامهاي نبوّت و ولايت فتح كرديم و هفت طبقه آسمان را با چراغهاي فتوّت روشن نموديم. ما شيران كارزار و باران رحمتيم، در اين دنيا، شمشير و قلم و در آن دنيا، پرچم ستايش و دانش به دست ماست، فرزندانمان خلفاي دين، هم پيمان يقين، چراغ امتها و كليد كرامتاند. موسي كليم آنگاه به زيور انتخاب آراسته شد كه ما وفايش را يافتيم و روح القدس در ميان آسمان سوم از نوبر باغهاي ما چشيد.»463سرچشمه و آبشخور ناب سلوك معنوي، كوثر زلال معصومين( است و جز در محضر ايشان، معارف يقيني و مصون از خطا و گمان يافت نميشود. امام باقر( توسط ابيمريم انصاري به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه پيغام دادند كه اگر به شرق و غرب عالم سفر كنيد، جز در نزد ما اهلبيت( معارف و كمالات واقعي را نخواهيد يافت.464 اخذ معارف از اين خاندان و آميختن آن با گوشت و خون قرابت و همخوانوادگي با آنها را به دنبال دارد. «سلمان منا، عمار منا و شيعتنا منا»، همگي بر اين قرابت و پيوند معنوي اشاره دارند. اميرالمؤمنين( به كميل كه از اصحاب سر ايشان بود، فرمودند: اي كميل جز از ما مگير تا از ما باشي.465 تمسك به عروة الوثقي ولايت معصوم تنها را نجات و كشتي امن و امان ايشان تنها مركب ايصال به مقصد است. امام صادق( فرمودند: كسي كه ميپندارد از شيعيان ماست درحالي كه به ريسمان اشخاصي غير از ما اهلبيت( چنگ ميزند و متمسّك ميشود، دروغ ميگويد.466 و امام كاظم( فرمودند: معارف ديني خود را از غير شيعيان ما نگير و نياموز. 467 چرا كه به فرمودة امام باقر( نزد احدي از مردم مطلب حقّ و درستي نيست مگر همان چيزي كه از ما اهلبيت( گرفتهاند.468 بر اين اساس آنجا كه ميتوان آب زلال معارف الهي را از سرچشمة آن نوشيد، نوشيدن از جويبارهاي پرخس و خاشاكي كه اندكي از آن آب در آنها جاري است نارواست.
اميرالمؤمنين( در نامه به عثمان بن حنيف فرمودند: «آگاه باش! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مىكند، و از نور دانشش روشنى مىگيرد.»،469 آنگاه اشارهاي به سيره زاهدانه و عابدانه، خود را ذكر كردند و در پايان نامه او را سفارش به زهد و عبادت كردند. سدير از اصحاب امام باقر( گويد: از امام باقر( شنيدم در حالي كه او وارد مسجد الحرام ميشد و من خارج ميشدم، دست مرا گرفت و برابر كعبه ايستاد و
