
با خدايش چنان خلوت ميكند و به ذكر او مشتغل است كه گويي جز خدا نميشناسد. اين فرقه سوم مرسلين و صدّيقيناند.204
اسرار و درجات عبادات: حكمت عام و سر باطني همه عبادات راه يابي به ملكوت است. و مشاهده ملكوت با يقين همراه است و يقين با بسنده كردن به ظاهر عبادات حاصل نميگردد. امام صادق( فرمودند: «كسي كه كلمه «لا إله إلاّ الله» گويد، به ملكوت آسمان وارد نميشود، جز اينكه اين قول را با عمل تكميل كند».205 احكام عملي و عبادات شرعي همچون معارف نظري شريعت داراي ظاهر و باطن هستند. طهارت، نماز، روزه، زكات، حج، جهاد و ساير احكام شريعت داراي دو وجه ظاهر و باطن هستند. در احاديث اهلبيت( حتي براي اجزاء و شرايط اعمال عبادي نيز حقيت و اسراري بيان شده است. تك تك اجزاي نماز از قيام و ركوع و سجود و تمام شرايط و احكام وضو و تمام مناسك حج و ساير اعمال عبادي به موازات ظاهر آن، اشاره به حقيقتي باطني و قلبي دارند.
از آنجا كه باطن شريعت را تنها نفوس و باطنهاي پاك در مييايند (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون206)، كليد راهيابي به اسرار عبادات و باطن احكام شريعت در دست اولياي الهي است؛207 با راهنمايي و راهبري معصومين( ميتوان از اسرار عبادات پرده برداشت.208 گرچه رعايت دستورات شريعت (فقه اصغر) واجب است، ليكن براي نيل به اسرار عبادات كافي نيست، با تخلق به اخلاق الهي و تلبس به احوال و مقامات معنوي (طريقت) ميتوان به حقائق عرفاني (فقه اكبر) راه يافت حديث قرب نوافل به گوشه از آن اشارت دارد. يكي از مهمترين اسرار عبادات اين معني است كه جميع مملكت باطن و ظاهر مسخر در تحت اراده خداوند قرار گيرد و قواي ملكوتيه و ملكيه نفس از جنود خداوند شوند و اين يكي از مراتب نازله فناي اراده و افعال در اراده حق است و نتيجه اين تسليم اراده به حق، نفوذ اراده سالك در همه عوالم غيب است.209
اختلاف درجات عبادت كنندگان، نكته ديگري است كه نشان ميدهد عبادات تنها همين ظاهر آن نيست. اولين درجه و تمايز در عبادات تمايز در نيتهاست، درجات نيت و انگيزه عارف و عابد و زاهد متفاوت است؛ در روايتي كه عبادت را به سه درجه و انگيزه آن را سه امر خوف عقاب و اميد ثواب و قرب حق دانستهاند اميرمؤمنان علي( در توصيف اقسام عبادتكنندگان، ميفرمايند: گروهي خدا را به شوق عطايايش بندگي نمودند، كه اين پرستش بازرگانان است، و گروهي از ترس كيفرهاي الهي به بندگي خدا پرداختند، كه اين پرستش بردگان است، و گروهي خدا را در مقام سپاسگزاري عبادت كردند، كه اين عبادت آزادگان است.210 ايشان در بيان انگيزة بندگي خود، به خداوند عرضه ميدارد: خدايا، نه از سرِ ترس از دوزخت و نه به طمع بهشتت، بندگي تو را پيشه نساختم، بلكه چون تو را شايستة عبادت يافتم سر به راه بندگيت نهادم.211
فصل سوم: مبناي هستيشناختي سلوك
➢ گفتار اول: ذو مراتب بودن هستي
➢ گفتار دوم: سلوك با اسماء الهي
درآمد
پس از بررسي ضرورت سلوك و مبناي دين شناختي سلوك در دو فصل پيشين، در اين فصل، مبناي هستيشناختي سيروسلوك عرفاني را با پرداختن به دو مبحث مهم يعني: «ذو مراتب بودن هستي» و «سلوك با اسماء الهي» در ضمن دو گفتار، پيش خواهيم گرفت.
گفتار اول: ذومراتب بودن هستي
هستي داراي ظاهر و باطن: ذومراتب بودن هستي، زيربنايي ترين اصل هستي شناختي در سلوك عرفاني است. در جهانبيني عرفاني، واقع داراي اطوار گوناگون است. حقيقت سلوك، گذر از ظاهر هستی، به غيب و باطن آن است. از آنجا كه عالم ظاهر و غيبي دارد و بر اساس مراتب طولي نفس انسان، و نیز ضرورت معرفت شهودي از حقائق هستي، ضروري است كه با سلوك معنوي، به باطن عالم راه یافته، به معرفت و دريافت باطني از عالم رسید. البته اين سير باطني در مراتب هستي كه در حقيقت سير در مراتب و لطائف نفس سالك است با گذر از مرتبه افعال الهي به صفات و اسماء الهي و سرانجام وصول به مرتبه توحيد ذاتي است. در تعاليم قرآني، هستي و جهان نيز همچون قرآن و انسان داراي بطون متعدد است. مراتب بطوني انسان و قرآن برابر مراحل جهان و هستي است. اين مراتب نظام هستي، با منازل و مقامات سلوكي منطبق است. به تعبيري، قوس نزول در نظام هستي مطابق و منطبق با قوس صعود است. اين مراتب در يك تقسيم ساده اولي به دو قسم ظاهر و غيب تقسيم ميگردد. عالَم، علاوه بر عرصه شهادت، غيبي دارد كه اصل عالم است. در قرآن از اين باطن با تعبير آخرت ياد ميكند(يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ)212 در تعابير روايات از مراتب هستي با تعبيري چوت ملك، ملكوت و جبروت ياد شده است؛ علامه حسن زاده آملي با اشاره به روايتي گهربار از امام صادق( در توصيهاي زيبا به سالكان گويد:
اي برادر ملكت با عالم ملك است، و خيالت با عالم مثال، و عقلت با عالم عقول. قابل حشر با همهاي و داراي سرمايه كسب همه. صادق آل محمّد- صلوات اللّه عليهم- فرموده است: انّ اللّه عزّوجلّ خلق ملكه علي مثال ملكوته، و اسّس ملكوته علي مثال جبروته ليستدلّ بملكه علي ملكوته و بملكوته علي جبروته. درست بخوان و درست بدان.213
در روايتي قدسي از حضرت عيسي( نقل شده كه ميفرمايند: «كسي كه دوبار [يكي از مادر و ديگري از تعلق به دنيا] متولّد نشود، به ملكوت آسمانها داخل نميشود».214 پيامبر اكرم( فرمودند: «اگر شياطين بر گرد قلب آدمي نبود به ملكوت آسمان نظاره ميكرد»215 آنچه از مجموع روايات استفاده ميشود حقيقت سلوك معنوي و قرب الي الله، همان سير در مراتب طولي عالم است و در هر تعالي و ارتقاء، انسان با اهل آن عوالم مرتبط گرديده از مواهب آن عوالم بهرمند و به احكام آن اشراف خواهد يافت. «سالك در اين موقع عالم مادّه را درنورديده، و در سلك عالم ارواح داخل ميشود و سفر اعظم او يعني سفر از عالم نفس و روح و انتقال از كشور ملكوت به مملكت جبروت و لاهوت خواهد رسيد.»216
قوس نزول و صعود: هرچند اين بحث را بيشتر در مباحث نظري و بويژه در بحث انسان كامل بايد بررسي كرد و تحليلهاي دقيق از قوس صعود و ميزان عروج و سلوك انسان در مباحث نظري بحث ميشود، اما در اينجا به اختصار به تناظر قوس صعود با قوس نزول اشاره ميشود. انسانشناسي عرفاني به عنوان يكي از مسائل مهم عرفان به تبيين و بررسي حقيقت انسان به مدد شهودات و تجربيات اهل معرفت ميپردازد. این بحث در دو بخش نظري و عملي سامان مييابد، در بخش نظري به مباحث هستيشناسي انسان و تبيين حقيقت آن در قوس نزول و در بخش عملي به نحوه دستيابي انسان به كمال حقيقي و مراحل و منازل آن در قوس صعود و ضرورت پيمودن اين مسير تحت اشراف و ولايت انسان كامل مكمل ميپردازد. به تعبيري حقيقت قوس نزول وصعود همان حقيقت انسان و نزول و عروج او در معراج تركيب و تحليل است. در قوس صعود كه مرتبه معراج و سلوك عارف در مقامات و منازل سلوك و در نهايت دريافت تجليات است سالك عارف، پس از سير روحاني در منازل سلوكي به تجليات و فيوضاتي از حق دست می یابد. سالك در این سیر روحانی، حجابها و تعیناتی و تعلقاتی كه در گذر از عالم الهی تا عالم ناسوت و ماده به خود گرفته و او را در حجاب از حق قرار داده همه را ازبین می برد و با قطع تعلقات و خرق حجاب های ظلمانی و نورانی به عوالم نور و سرمنشأ خود باز می گردد. در مباحث فلسفی نیز مطرح شده است كه در قوس صعود و نزول، روح آدمی، از هر مرتبهای از سلسله مراتب هستی نشأت گیرد، در بازگشت نیز به همانجا خواهد رفت و «آخرین نوعی كه انسان به سوی آن صعود میكند و در آن متوقف میگردد همان درجهای خواهد بود كه از آن نزول كرده است… محال است كه معلولی در حركت تكاملی خود از كمال علت وجودیاش و مرتبهای كه در آن است فراتر رود… پس شیء در عود و بازگشتش، در همان مرتبهای كه در ذاتش از آن تعین یافته است استقرار مییابد و بالای آن علتش قرار دارد»217
گفتار دوم: سلوك با اسماء الهي
اسماء الهي و تأثير آن در سلوك: سلوك يعني طي درجات قرب و به همان ميزان ارتقاء در درجات خلافت يعني تعلم و تلبس به اسماء الهي (عَلَّمَ آدَمَ اْلأسْمَاءَ)؛ تعليم اسماء در معني تحقق و تلبس به اسماء، دليل اولويت بنيآدم بر فرشتگان براي خلافت بود. پس سلوك همان تلبس و تخلق به اسماء الهي است. سالك با تلبس به اسماء، مقامات خلافت يعني منازل سلوك را طي ميكند و به مقتضاي آن اسم همان تصرفاتي را انجام ميدهد كه حق با اسماء انجام ميدهد. اسماء الهي تنها الفاظ نيستند. بلكه حقايقي وجودي اند و داراي تأثيرات سلوكي خاص خود. از تأثيرات سلوكي اسماء با تعبيرات مختلفي در متون و ادعيه اهلبيت( ياد شده است. 218 سالك، در اثر استقامت در مراقبه به مرتبه شهود اسماء و صفات حق و آثار آن ميرسد در مرتبه شهود صفات در نهايت به شهود توحيد صفاتي ميرسد و چه بسا مشاهده ميكند كه تمام هستي يك علم يا يك قدرت واحده است، در مرحله شهود اسماء كه از اين نيز برتر است سالك به توحيد اسمايي ميرسد و در تمام عوالم، يك عالم و يك قادر و يك حيّ ميبيند.
در ادعيه و مناجاتها، اهلبيت( همه امور عالم را از كوچك و بزرگ به اسماء الهي نسبت دادهاند. البته اين تأثير گاهي به ربوبيت خداوند و گاهي به سالك صاحب آن اسم نسبت داده شده است.219 تصرفات انبيا و اوصيا و ظهور خلافت انسان كامل با اسماي حق است. شكافته شدن دريا براي حضرت موسي( به اسم از اسماء حق نسبت داده شده است و خداوند با اسماء خود تصرف نموده است «وَبِاسْمِكَ الَّذي فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِموُسي» (دعاي شب عرفه) گاهي تصرفات توسط انبيا و اوليا با خواندن اسماء است «وَ بِاسْمِكَ الَّذي دَعاكَ بِهِ موُسَي بْنُ عِمْرانَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ اْلأيْمَنِ». حتي بر طبق عباراتي از ادعيه كرامات و تصرفات اولياء مانند راه رفتن حضرت خضر( بر آب و زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسي( با اسماء حق است «وَ بِاْلإسْمِ الَّذي مَشي بِهِ الْخِضْرُ عَلي قُلَلِ الْمآءِ.»؛ «وَ بِاسْمِكَ الَّذي بِهِ أحْيَي عيسَي بْنُ مَرْيَمَ الْمَوْتَي»
در سير و سلوك عرفاني خصوصا در مقام دعا و نيايش، سالك از اسماء خداوند، آنچه را كه مناسب مطلوب و مقصود وي است برمي گزيند. سالك در مقام قبض از اسماء رحمت رحماني حق طلب ميكند و با اسم الرحمن و الوّهاب و الجواد و الكريم از قبض بدر آيد و در مقام بسط با اسم الرحيم و رحمت اختصاصي حق از خطر لغزش و ترك ادب مصون ميماند. در مقام توبه با ذكر اسمايي مانند التوّاب، الغفور، الستّار، الغفّار اين مقام را ميگذراند و به همين ترتيب در ساير مقامات با اسماء مناسب حال و به لسان حال و استعداد خداوند را ميخواند. ملا حبيب الله شريف كاشاني در رسالهاي در خواص اسماء الهي، به برخي خواص و مفاهيم اسماء الله اشاره ميكند و فوائد سلوكي اسماء را برميشمرد. مثلا اسم «الصمد» و مداومت بر آن موجب ظهور تجلّي صمداني ميگردد؛ اسم «القدّوس»، پاكي و صفاي دل را، «المهيمن»، اطلاع بر اسرار و حقايق، «العليم»، آشكارشدن امور خفيّه و مغيّبات، «الفتاح» زدودن ظلمت و حجاب از دل، «الغفور» زوال تاريكيها و روشني و صفا باطن و «الصّبور» صبر بر سختيها و بليّات را دربردارد. اسماء تركيبي حق نيز آثار خاص سلوكي دربر دارند؛ اسم «الحيّ القيّوم»، حيات دل و «الاحد الصّمد» ظهور سرّ توحيد را ثمر دهد.220
اسم اعظم نيز تأثيرات خاص خود را دارد. برخي معتقدند كه «هو» اسم اعظم الهي است و از حضرت اميرالمؤمنين( حكايت شده كه فرمودند: كه يك شب قبل از جنگ بدر حضرت خضر را در خواب ديدم و گفتم به من چيزي تعليم نما كه بر اعداء و دشمنان ظفر يابم، پس گفت بگو: يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ پس براي پيغمبر خواب خود را نقل كردم، فرمودند: يا علي خضر اسم اعظم را به تو تعليم نمود.221 از عمّار ساباطي نقل شده است كه به امام صادق( عرض كردم: جانم به فدايت، دوست دارم از اسم اعظم خداوند متعال برايم بگويي. امام صادق( فرمودند: تو توان آن را نداري. وقتي اصرار
