
(نساء/ 78) يا حسنه رسيده به موسي عليه السلام را به خود نسبت ميدهند (اعراف/ 131) در حالي كه خداوند منشا همه حسنات است و خير و نيكي در ذات اوست. از اين رو حسنات خود را در اين جهان با هدف رحمت يا آزمايش و يا پاداش در اختيار همگان مينهد.
4ـ 5 ويژگيهاي محسنين
4ـ 5ـ1 شكيبايي
﴿وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ﴾523
جمله ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾524 حاكى است كه كارهاى خوب از جمله نماز، مكفر و از بين برنده گناهان است و احتياج به توبه نيست. به نظر بعضى مراد آثار معاصى است كه بر نفوس عارض مىشود، نماز آنها را از بين مىبرد.525
پس از امر به نماز، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را دستور مىدهد به صبر كردن، و در موارد ديگرى ميان صبر و نماز جمع كرده. و سر آن اين است كه هر كدام از اين دو، در باب خودش مهمترين اركان هستند. آرى، در ميان عبادات، نماز مهمترين عبادت و در اخلاقيات صبر مهمترين خلق است. اجتماع اين دو، مهمترين وسيلهاى است كه با آن مىتوان بر مصائب و ناملايمات فايق آمد، چون صبر، نفس را از قلق و اضطراب و فرارى شدن نگه مىدارد، و نماز نفس را به سوى پروردگار توجه مىدهد و در نتيجه ناملايمات را از ياد آدمى مىبرد.
از اين كه به طور مطلق امر به صبر كرده بدست مىآيد كه منظور از آن، اعم از صبر بر عبادت و يا صبر بر معصيت و يا صبر در مصيبت است، بلكه همه آن ها را شامل مىشود و از اين كه صيغه امر را مفرد آورده و تنها به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم متوجه كرده بدست مىآيد كه مقصود از آن صبر، صبر مخصوصى است كه مختص به آن حضرت است، و گرنه مىفرمود: ﴿و اصبروا﴾ مخصوصا با اين كه سياق امرها و نهى هاى گذشته همه سياق جمع بود، و اين مطلب گفتار آن كسانى را كه مىگويند منظور از صبر، صبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در برابر آزار مشركين و ظلم ستمگرانشان است تاييد مىكند.526
آيهاي ديگر:
﴿قُلْ يا عِبادِ الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب﴾527
تفسیر آن از نظر گذشت.
4ـ5ـ2 همراهي خداوند با محسنين
﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾528
اين جمله در مقام تعليل جملهى سابق است كه در اين صورت معناى آيه اين است كه: خداوند با كسانى است كه از تنگى، اندوه، كينه و حقد بر بدكار پرهيز كنند، يا اشاره بر آخرين مرتبهى عبوديت و تقواى حقيقى است كه عبارت از فناى تام و كامل در خدا و سفر به سوى حق در حق است. خداى تعالى با بندگان و مخلوقات دو معيت دارد: يك معيت كه از صفات رحمت رحمانى است و آن عام است و معيت ديگر از صفات رحمت رحيمى، كه خاص است و آن چه كه در امثال اين مقام مقصود است همين نوع اخير از معيّت است.
آنانى كه داراى حسن و كار نيكند، كه همان ولايت است، يا مقصود كسانى است كه بر بدكنندگان خودشان هم خوبى مىكنند، اين آيه بر مراتب انسان از اول مقام اسلام تا كمال انسان توجه دارد و قول خداى: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ اشاره بر آخرين مقام تقوى است كه آن مقام فناى تام است و آن فانى شدن از فنا است و قول ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ اشاره بر بالاترين و برترين مقامات انسان است كه مقام بقاى بعد از فناست. آيه اشاره بر اسفار اربعه (سفرهاى چهارگانه) دارد.529
و آيهاي ديگر:
﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾530
معناى ﴿جاهَدُوا فِينا﴾ اين است كه جهادشان همواره در راه ما است، و اين تعبير كنايه از اين است كه: جهادشان در امورى است كه متعلق به خداى تعالى است، چه جهاد در راه عقيده باشد، و چه در راه عمل، و چون جهادشان در راه خدا است هيچ عاملى ايشان را از ايمان به خدا و اطاعت اوامر و نواحى او باز نمىدارد. در اين جا خداى تعالى براى خود سبيلهايى نشان مىدهد، و راه ها هر چه باشد بالآخره به درگاه او منتهى مىشود، براى اين كه راه را براى اين راه مىگويند كه به سوى صاحب راه منتهى مىشود، و آن صاحب راه منظور اصلى از راه است.
معناى معيت، و به عبارتى ديگر بودن خدا با محسنين اين است كه: خدا يارىشان كند، و اين كه مساله جهاد، كه محتاج به نصرت است جلوتر آمده، خود قرينه است بر اين كه كلمه ﴿مع﴾ به همين معناى نصرتى است كه گفتيم.
از اين بهتر نظريه آن مفسر ديگر است كه: كلمه ﴿مع﴾ را به معيت رحمت و عنايت تفسير كرده، چون شامل نصرت و يارى او و ساير اقسام عنايات خداى سبحان با بندگان محسن او خواهد بود، چون او كمال عنايت را به ايشان دارد، و رحمتش شامل حال ايشان است، و اين معيت اخص از معيت وجودى است كه در جمله ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾531 آمده، براى اين كه خدا از نظر وجود با تمامى موجودات و انسانها هست، چه نيكان و چه بدان، ولى با محسنين بودنش معيت مخصوصى است كه گفتيم بنا بر تفسير اول معيت نصرت و معونت، و بنا بر تفسير دوم معيت رحمت و عنايت است.532
4ـ5ـ3 داراي تقوا، ايمان و عمل صالح
﴿لَيْسَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾533
آيه مورد بحث مانند آيات قبلى خود متعرض حال مسلمين است كه مبتلاى به شرب خمر بوده يا گاه گاهى آن را مىنوشيدهاند، و از راه قمار مال بدست آورده يا از گوشت قربانيان انصاب خوردهاند. گويا اين آيه جواب است از زبان حال آن ها به اين كه حرجى بر آن ها نيست، در صورتى كه از مردان با ايمان و صالح و با تقوا و نيكوكار باشند، با ايمان باشند، يعنى به خدا و تمامى احكامى كه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده ايمان داشته باشند، صالح باشند، يعنى جز عمل نيك انجام ندهند، با تقوا باشند يعنى خود را در مسير تقوا قرار دهند، نيكوكار باشند يعنى احسان كنند به عمل كردن بر طبق احكامى كه نازل شده. حرجى نيست بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح كردهاند در آن چه كه قبل از تحريم از شراب يا آن محرمات ديگر چشيدهاند.
ظاهر اين كه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا﴾ اين است كه ايمان بعد از ايمان معتبر است، و مراد از آن همان ايمان تفصيلى است، يعنى ايمان به يك يك احكامى كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از ناحيه پروردگار خود آورده، به طورى كه يكى از آن ها را انكار و رد نكند و در حقيقت در برابر اوامر و نواهى رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم تسليم شود. ظاهر اين كه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا﴾ اين است كه مىخواهد به حسب اعتبار ايمان بعد از ايمان را احسان بشمارد، و اين اعتبار، اعتبار صحيحى است، چون احسان را دو معنا است، يكى همان انجام دادن عمل است به وجه حسن و نيكويش، و بدون اين كه در آن هيچ گونه قصد سويى در كار باشد. چنان كه در سوره كهف كه مىفرمايد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا﴾534 و نيز در آل عمران كه مىفرمايد: ﴿الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾535 احسان به همين معنا استعمال شده است. دوم احسانى است كه به ديگران هم مىرسد، و آن كارهاى پسنديده است كه چيزى از آن كه خوش آيند باشد عايد ديگران هم بشود. همان گونه كه در آيه مورد بحث به معناى اول است، به اين بيان كه تقواى دينى تنها با ايمان به خدا و تصديق به حقانيت دين و بدون ايمان تفصيلى به يك يك احكام آن، حقش آن طور كه بايد ادا نمىشود، زيرا رد كردن و نپذيرفتن يكى از احكام دين در حقيقت رد كردن اصل دين است، و اين ايمان تفصيلى هم وقتى در اداى حق تقوا كفايت مىكند كه توأم با عمل به آن احكام و به هر چه كه از فعل و ترك اقتضا دارند بوده باشد، و اين جرى عملى هم از راه انقياد باشد، نه از روى نفاق، پس بر كسى كه بخواهد براى آخرت خود توشه تقوا فراهم كند واجب است كه ايمان به خدا آورده و عمل صالح كند، و نيز به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در يك يك احكامى كه آورده ايمان بياورد، و علاوه در تمامى اين مراحل سلوكش بر سبيل احسان باشد.
و اما اين كه سه بار تقوا را تكرار كرد و مراحل سهگانه ايمان و عمل صالح و احسان را به آن تقييد نمود براى اين بود كه تاكيد كند در اشاره به لزوم مقارنت اين مراحل با تقواى واقعى و اين كه نبايد در اين مراحل هيچ گونه غرض غير دينى در كار باشد، و تقوا يك مقام خاص دينى و معنوى نيست بلكه حالتى است روحى كه شامل تمامى مقامات معنوى مىشود، به اين معنا كه براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى، تقوايى است مخصوص به خود آن مقام.536
4ـ5ـ4 اهل انفاق و احسان
﴿وَ أَنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾537
در اين آيه دستور مىدهد براى اقامه جنگ در راه خدا مال خود را انفاق كنند. تعبير ” دست خود به تهلكه نيفكنيد ” كنايه است از اين كه مسلمان نبايد نيرو و استطاعت خود را هدر دهد، آيه شريفه مطلق است، و در نتيجه نهى در آن نهى از تمامى رفتارهاى افراطى و تفريطى است، كه يكى از مصاديق آن بخل ورزيدن و امساك از انفاق مال در هنگام جنگ است، كه اين بخل ورزيدن باعث بطلان نيرو و از بين رفتن قدرت است كه باعث غلبه دشمن بر آنان مىشود، هم چنان كه اسراف در انفاق و از بين بردن همه اموال باعث فقر و مسكنت و در نتيجه انحطاط حيات و بطلان مروت مىشود.
سپس خداى سبحان آيه را با مساله احسان ختم نموده، مىفرمايد: ﴿وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾، و منظور از احسان خوددارى و امتناع ورزيدن از قتال، و يا رأفت و مهربانى كردن با دشمنان دين و امثال اين معانى نيست، بلكه منظور از احسان اين است كه هر عملى كه انجام مىدهند خوب انجام دهند، اگر قتال مىكنند به بهترين وجه قتال كنند، و اگر دست از جنگ برمىدارند، باز به بهترين وجه دست بردارند، و اگر به شدت يورش مىبرند و يا سختگيرى مىكنند، باز به بهترين وجهش باشد و اگر عفو مىكنند به بهترين وجهش باشد، و اصولا غرض نهايى از همه مبارزات و جنگها و ساير واجبات دين، محبت خداست، كه بر هر متدين به دين، واجب است آن محبت را از ناحيه پروردگارش به وسيله پيروى و متابعت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جلب كند، هم چنان كه فرمود: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه﴾538 آيات مورد بحث كه راجع به قتال است با نهى از اعتدا و تجاوز شروع شده و با امر به احسان و اين كه خدا محسنين را دوست مىدارد ختم گرديده، و در اين نكته حلاوتى است كه بر هيچ كس پوشيده نيست.539
4ـ5ـ5 انفاق در توانگري و تنگدستي، فروبردن خشم و چشم پوشي از خطاي مردم
﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين﴾540
منظور از محسنین در این آیه، مومنانی هستند که به هنگام مال داری و یا بی چیزی از آن چه دارند در راه خدا انفاق میکنند و اگر کسی به آن ها اسائه ادب کرد، خشم خود را فرو میخورند و تا آن جا که بتوانند، عفو میکنند و در حق آن ها مسامحه روا میدارند. فرو بردن خشم، بخشش به هنگام قدرت، و انفاق در راه مصلحت عامه امت از صفات محسنین است. بنابراین احسان تعمیم مییابد و شامل موارد بسیاری غیر از بخشش مال نیز میشود.541
آيه اي ديگر در باب عفو و صفح:
﴿بِمانَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا
