
جزاي دنيوي و اخروي قابل تقسيم است.
4ـ 7ـ 1 جزاي دنيوي
برخي از آيات بر هر دو نوع جزا اشاره دارند. در اين قسمت فقط آياتي كه جزاي دنيوي را ذكر كرده، مطرح ميشود.
4ـ 7ـ1ـ1 لايق دريافت كتاب، علم و حكم
﴿وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾586
چون يوسف به حد اعلاى جوانى و كمال و نيرو و عقل رسيد ما بدو حكمت و دانشى داديم و منظور از حكمت آن گفتار برندهاى است كه به فرزانگى بخواند، و منظور از علم و دانش همان بيان كردن چيزى است به همان گونه كه هست به نحوى كه در دل اثر كند- چنانچه على بن عيسى گفته- و ابن عباس گفته: منظور از حكمت همان نبوت است، و منظور از علم، علم شريعت است. و برخى گفتهاند: معناى حكم، دعوت به سوى دين خدا و منظور از علم، همان علم شريعت است. و قول ديگر آن است كه منظور از حكم، حكومت و قضاوت ميان مردم و از علم، علم به راههاى مصالح كار مردم است، زيرا مردم وقتى قضاوت و حكومتى را به نزد عزيز ميبردند به يوسف دستور ميداد ميان آن ها قضاوت كند چون خرد و درايت و رأي صائب او را در قضاوت ديده بود. برخى علم را همان، علم شريعت گرفتهاند و عمل بدان را حكم دانستهاند.
همان طور كه يوسف را در مقابل صبرى كه كرد پاداش داديم، به هر كس كه كار نيكو كند و اعمال حسنه و طاعات از وى سرزند به همين گونه پاداش دهيم، و ضحاك گفته: محسنان همان صبر كنندگان در برابر مصيبت ها هستند و ابن عباس گفته: همان مردمان با ايمان و مؤمن هستند، و ابن جريج گفته: منظور حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است يعنى چنان چه درباره يوسف رفتار كرديم و پس از تحمل بلاها و سختيها سلطنت و فرمانروايى بدو داديم با تو نيز اى محمد به همين گونه رفتار خواهيم كرد.587
آيه اي ديگر:
﴿ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾588
ما پس از آنكه آن كليات و مجملات را تشريع نموديم به موسى عليه السلام كتابى فرستاديم تا نواقص آن كسانى را كه آن شرايع اجمالى را به خوبى عمل كرده و به كار بستند تكميل كنيم، و فروع آن شرايع را كه مورد احتياج بنى اسرائيل بود تفصيل و توضيح دهيم، و اين هدايت و رحمتى بود از ما، شايد ايشان به معاد و لقاى پروردگارشان ايمان بياورند.589
كليات شرايع كه خداى تعالى در آيات گذشته بيان و وصيت فرمود تكاليف مشروعهاى بودند كه در اديان همه انبيا عموميت داشت و هم كلى و مجمل بودند بدين سبب زمينه فراهم شد كه بيان كند كه پس از آن كه احكام مذكور را به طور اجمال براى همه انبيا تشريع فرموده، به حسب اقتضاى مصلحت براى موسى عليه السلام در كتابى كه به وى نازل كرده تفصيل داده و پس از آن براى رسول خدا محمد صلي الله عليه و آله و سلم در كتاب مباركى نازل فرموده است.590
نيكي موسي دريافت كتاب هدايت و رحمت ايمان بندگان به ملاقات پروردگار
4ـ 7ـ1ـ2 بخشيدن فرزندان به انبيا و هدايت ايشان
در اين آيه از هبه الهي كه همان اسحاق و يعقوب هستند سخن گفته است. اين هبه به خاطر اين كه ابراهيم عليه السلام به مرتبه احسان نائل شده به او داده شده است. اسحاق و يعقوب عليهم السلام دو فرستاده الهي ميشوند، پس شايد هبه بودنشان و هديه خاص بودنشان را نشان ميدهد. در ادامه آيه از هدايت نوح عليه السلام و فرزندانش سخن گفته، و اين كه از سوي خدا هدايت شدهاند كه اين جزاي ايشان است.
﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾591
ما به ابراهيم از همسرش ساره، اسحاق و يعقوب كه فرزند اسحاق است، بخشيديم و همه را به وسيله مقام نبوت، هدايت كرده برترى داديم. درباره پيغمبر گرامى اسلام مىفرمايد: ﴿وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى﴾592 يعنى: تورا از راه نبوت، گم شده يافت و به سوى آن هدايت كرد. جبائى گويد: يعنى همه را هدايت كرديم تا به ثواب برسند. در اين جا خداوند بر ابراهيم منت مىگذارد كه به او فرزند و نوه داده است.
پيش از اين ها نيز نوح و برخى از فرزندان نوح را هدايت كرديم. خود ابراهيم و فرزندانش هم از ذريه نوحند. اما كسانى از قبيل لوط و الياس در ذريه نوح هستند كه از ذريه ابراهيم شمرده نميشوند. برخى گويند: منظور از ﴿مِنْ ذُرِّيَّتِه﴾ فرزندان ابراهيم است.
بدين ترتيب نيكوكاران را به وسيله پاداش و كرامات، جزا مىدهيم. برخى گويند: يعنى همانطورى كه بر اين پيامبران به وسيله نبوت تفضل كرديم، بر نيكوكاران نيز به وسيله ثواب و كرامات تفضل مىكنيم.593
4ـ 7 ـ 2 جزاي اخروي
گستره آيات در اين حوزه زياد است. طبق چنين آياتي بهشت محسنين و نوع برخورد خداوند با اين گروه بالا رتبه قابل ترسيم است.
4ـ7ـ2ـ1 هدايت و بشارت الهي
قرباني كردن، گردن نهادن در جهت فرمان الهي است، پس موجب نزديكي به خدا كه همان تقواست ميشود و به اين سمت هدايت شدن، خود جزو محسنين شدن است كه مستحق بشارت ميشوند.
﴿لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنينَ﴾594
گوشت و خون قربانيها به خدا نمىرسد، اما تقواى شما به خدا مىرسد. كنايه از اين كه خدا از شما قبول مىكند. رسم عرب جاهلى اين بود كه در موقع قربانى در برابر كعبه مىايستادند و خونها را به خاطر تقرب به خدا، به اطراف كعبه مىپاشيدند به گمان اين كه خداوند از اين خونها استفاده مىبرد. اما قرآن اعلام داشت كه خداوند به گوشت و خون محتاج نيست و چيزى از اينها به خدا نمىرسد ولى تقوى كه عبارت از آن حالت اخلاص و توجه است، به خدا مىرسد.595
ظاهرا مراد از” تكبير خدا” ذكر او به كبريايى و عظمت باشد كه ما را هدايت فرمود. پس مراد از هدايت هم هدايت به اطاعت و عبوديت خود او است. و معناى آيه اين است كه: خداوند آن حيوان را اين چنين براى شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت و تقرب به سويش شود، شما آن را قربانى كنيد و در هنگام قربانى كردن و ياد كبرياء و عظمت او در برابر اين هدايت بيفتيد و بشارت ده نيكوكاران را، يعنى آنهايى را كه چنين اعمال نيك به جا مىآورند. يا اين چنين احسان و در راه خدا انفاق مىكنند.596
پس هدايت پاداش دنيوي محسنين، و بشارت وعده به پاداش اخروي است.
4ـ 7ـ 2ـ2 قابليت دريافت اعطاي الهي
﴿آخِذينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنينَ﴾597
آن ها قابليت آن چه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آن چه به آنها داده راضىاند. اين معنا از تعبير به ﴿آخذين﴾ و ﴿ايتاء﴾ و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مىشود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مىفرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند آيات بعدش توضيح مىدهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مىكردند، متقين در دنيا زمان اندكى از شب را مىخوابيدند. در سحرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را ميطلبيدند. به محروم كمك ميكردند.598
4ـ 7ـ2ـ 3 امنيت در قيامت
﴿بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾599
خداوند گفتار آنان- يهود و نصارى- را رد نموده و ميفرمايد: آرى كسى كه خالص گرداند خويش را براى خدا،600 در حالى كه او نيكوكار باشد يعنى در كردار خود و برخى گفتهاند: معناى «احسان» در اين جا ايمان است. و بعضى گفتهاند: معناى آن «اخلاص» است. مراد به ايمان تسليم شدن در برابر خداست و مراد به احسان عمل صالح است. 601 براى او پاداش كردارش نزد خدا ثابت است. بيم و غصهاى براى آنها نيست.602
آيه اي ديگر در مورد امنيت در قيامت:
﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾603
كسى كه عمل نيك كند جزايى دارد بهتر از آن عمل نيك، چون عمل هر چه باشد مقدمه است براى مزد و جزاء، كسى با خود عمل كارى ندارد، هر عملى را انجام مىدهد براى نتيجه و اثر آن است، غرض و غايت هر عملى از مقدمه بهتر است.604 پس ايشان كه خصلت حسنه از آنها صادر شده از هول و ترس روز عظيم قيامت ايمنند.605
حضرت علي عليه السلام در مورد اين حسنه ميفرمايند:
«الحسنة حبّنا اهل البيت و السّيّئة بغضنا» حسنه دوستى ماست كه اهل بيتيم، و سيّئه دشمنى ماست.606 بالغ بر 15 حديث از پيغمبر و امير المؤمنين و حضرت صادق عليهم السلام تفسير فرمودند به ولايت و حب اهل بيت و سيئه را به انكار ولايت و بغض اهل بيت و اخبار وارده در تفاسير به نوعي بيان مصداق اتم ميكند و منافى با عموم و اطلاق آيه نيست بنابراين مىگوييم الف و لام حسنه، الف و لام جنس است و شامل جميع حسنات ميشود.607
4ـ7ـ2ـ4 دچار ذلت نشدن
﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ﴾608
كلمه “حسنى” مؤنث كلمه “احسن” است، و منظور از آن مثوبت و پاداش حسنى است، و منظور از زيادت، زيادت استحقاقى است، به اين معنا: كسانى كه عمل نيك مىكنند مستحق دو نوع پاداش مىشوند، يكى پاداشى برابر عملشان و يكى پاداشى زائد بر آن. اين جزاء را حق بنده نيكوكار قرار مىدهد، و آن گاه خود او اين جزاء را مضاعف و چند برابر نموده، آن چند برابر را نيز حق بنده نيكوكار مىسازد و در امثال آيه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ 609 مىفرمايد اين پاداش چند برابر حق او است، اين جا است كه ما از جمله ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى﴾ استحقاق را مىفهميم، و مىپنداريم جزاى حسناى حسنه و همچنين زيادت بر مقدار حسنه و يا به عبارتى، ده برابر آن، حق بنده است. در حالي كه از آيه زير مىفهميم هم جزاء، هم زيادت آن از فضل الهى است: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾610
كلمه” الرهق”- با دو فتحه- به معناى پيوستن و فرا گرفتن است. كلمه” قتر” به معناى دود و يا غبار سياه رنگ است. اگر اهل بهشت را توصيف كرده به اين كه: «چهرههايشان را قتر و ذلت فرا نمىگيرد» ، بدين جهت است كه قتر و ذلت وصف اهل دوزخ است، كه گرفتار قتر يعنى سياهى صورت و ذلت يعنى سياهى معنوى مىشوند، و در آيه بعد در باره اهل دوزخ مىفرمايد: ﴿تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ﴾ .
و معناى آيه اين است: «كسانى كه در دنيا كار نيك و احسان مىكنند، در آخرت مثوبت حسنى دارند، به اضافه زيادتى از فضل خدا، و يا معناى آن اين است: كسانى كه در دنيا كار نيك و احسان مىكنند عاقبتى حسنى دارند، به اضافه زيادتى كه به عقلشان تصور نمىشود و صورت هاى آنان را غبار سياهى فرا نمىگيرد، و دل هايشان دچار ذلت نمي شود، و اينان اصحاب بهشت و در آن جاودانند.»611
4ـ 7ـ 2ـ5 جاودانگي در بهشت
﴿فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ﴾612
كلبى گويد: يعنى خداوند پاداش توحيد آنها را مىدهد. بنا براين، پاداش به صرف گفتار، تعلق گرفته است، زيرا از آيات پيش معلوم شد كه آنها در گفتار خويش، اخلاص داشتند، يعنى آن چه بر زبان مىآوردند، از روى معرفت بود. گريه آن ها نيز نشان مىداد كه: در برابر اسلام و قرآن، حالت شيفتگى و
