
دروني ميکنند. در اصطلاح دورکيمي اخلاقيات عام در ما نفوذ ميکند و قسمتي از شخصيت ما را شکل ميدهد. به عقيده دورکيم، ناتواني انطباق با تغيير، به صورت خروج از دايرهي آگاهي وجدان جمعي و از دستدادن همبستگيهاي اجتماعي خود را نشان ميدهد و اثر اجتماعي آن، عوارض و بيماريهاي متفاوت است. فلذا افرادي که داراي قابليت انطباق کمتري با محيط بوده و کمتر زير بار کنترل اجتماعي جامعه ميروند، با مسائل و مشکلات فرهنگي بيشتري در محيطهاي جديد روبرو ميشوند. اگر چه افراد داراي کنشها، افکار و احساسات فردياند، تمايل دارند زندگيشان را از طريق نهادهاي اجتماعي چون خانواده، کار، مدرسه/ دانشگاه و ورزش بگذرانند. از سوي ديگر، واقعيتهاي اجتماعي مستقل از افراد هستند و افراد نميتوانند آنها را ناديده بگيرند يا خواستار محو آنها شوند. آنها در احساسات و ارزشهاي گروه ريشه دارند. اين واقعيتها جبري هستند و چنانچه فردي آنها را ناديده بگيرد، احتمالاً مورد مجازات و استهزاي عموم قرار ميگيرد و يا تحريم ميشود. واقعيتهاي اجتماعي در شاخصهاي بيروني احساسات، نظير تعاليم ديني، قوانين، اصول اخلاقي و حکمتها نمود مييابند. پس خروج از محدوده کنترل اعمال شده توسط اين واقعيات خارجي بر ميزان مواجهه افراد با مسائل و مشکلات متعدد فرهنگي و اجتماعي در جهت مثبت اثرگذار خواهد بود. انتظار تئوريک و برداشت ضمني محقق چنين است که هرچه کنترل اجتماعي بيشتر و بالاتر باشد، ميزان مواجهه با مشکلات فرهنگي در محيط خوابگاه کمتر خواهد بود.
ماحصل تئوري دورکيم در رابطه با بحث دينداري و فرهنگ نيز چنين است که: دين از عوامل ايجاد همبستگي و کسب هويت افراد در جامعه است. از نظر دورکيم دين به زندگي افراد و به اشکال قدرت معنا ميبخشد و مهمتر از همه موجب تقويت اخلاقيات و هنجارهايي اجتماعي ميشود که همه اعضاي جامعه به آن معتقدند. وي دين را از عوامل کنترل، انسجام اجتماعي و هدفدار کردن زندگي انسانها و وسيله ديگري براي برقراري ارتباط و گردهمايي افراد معرفي ميکند که کنش متقابل آنها و تأييد مجدد هنجارهاي اجتماعي را فراهم ميکند. کوتاه سخن آنکه به اعتقاد دورکيم وجود روحيه مذهبي و ديني بالاتر در جهت اتحاد و تقويت فرهنگي بيشتر عمل مينمايد. پس به لحاظ علمي و مطابق با تئوري دورکيم انتظار ميرود که افراد داراي دينداري بيشتر، از مشکلات فرهنگي اجتماعي پايينتري برخودار باشند.
جامعهشناسي فرهنگي پارسونز، جهان اجتماعي کاملاً منظم، بسته و کاملي را در نظر ميگيرد که در آن طيف متنوعي از گروههاي اجتماعي با موفقيت همنوا ميشوند و گروههايي که فرهنگ هنجاري عام را دروني نساخته باشند، از فرآيند وحدت فرهنگي بيرون رانده ميشوند. مطابق با ديدگاه وي، در ميان کارکردهاي مختلف خانواده، دو کارکرد اساسي و تقليلناپذير وجود دارد که عبارتاند از: 1. اجتماعي کردن اوليه فرزندان و 2.تثبيت تشخص و هويت در جامعه. از طرف ديگر، پارسونز بر دو فرايند بنيادي اجتماعي شدن اوليه تأکيد ميکند: 1) نهادي شدن و دروني شدن فرهنگ و شکل گيري شخصيت و 2) تثبيت شخصيت.
بدون دروني شدن فرهنگ و بدون هنجارها و ارزشهاي مشترک، زندگي اجتماعي امکانپذير نخواهد بود. اما نکته مهم اين است که فرهنگ به سادگي آموخته نميشود و آموزش اوليه آن نيز فقط از خانواده ساخته است، يا به سخن ديگر فقط خانواده از عهده اين وظيفه بر ميآيد. آن گاه که شخصيت شکل گرفت، نوبت به تثبيت آن ميرسد و اين دومين کارکرد خانواده تفويضناپذير است. فلذا افراد با شرايط خانوادگي متفاوت، تجارب متفاوتي از مسائل و مشکلات فرهنگي و اجتماعي در محيطهاي متفاوتي که در طول دوران زندگي با آن روبرو ميشوند، خواهند داشت.
مطابق با تئوري بلاو، اگر پيوند اجتماعي يا همگروهي براي كل افراد گروه پاداشهاي متقابلي به همراه داشته باشد پيوند اجتماعي حفظ و تقويت ميشود. اما اگر اعضاي يك گروه احساس كنند كه در كنش متقابل با يكديگر هيچگونه پاداش يا منافع متقابلي را ردو بدل نميكنند رشته پيوند در ميان آنها سست و سرانجام از هم گسيخته خواهد شد. دغدغه مرکزي نظريه وي اين است که چگونه شرايط ساختاري در يک اجتماع يا جمعيت نظير ناهمگوني و اندازه گروه، بر الگوهاي تعامل يا پيوند اجتماعي (مثل دوستي) افراد تأثير ميگذارد. و اما مفروضات بنيادي نظريه ساختاري بلاو؛
1) احتمال پيوند اجتماعي (مشارکت) بين افراد تابعي است از فرصتهاي آنها براي تماس با يکديگر؛
2) مجاورت افراد در يک فضاي چندبعدي (سازمانبندي شده با پارامترهاي اسمي ومدرج) احتمال پيوند اجتماعي را بين آنها افزايش ميدهد؛
الف. نرخ پيوندهاي افراد در موقعيتهاي اسمي يکسان بيشتر از اين نرخ با ديگران خارج از گروه است
ب. ميانگين فاصله اجتماعي در موقعيتهاي درجهاي بين پيونديافتگان کمتر از کل جمعيت است
3) پيوندها در ديگر گروهها يا قشرها تحرک را در اين گروهها تسهيل ميکند.
در مورد تئوري آرچر؛ آغاز كارش با نظام فرهنگي است؛ زيرا هر كنش فرهنگي – اجتماعي در هر موقعيت تاريخي، در زمينه انواع بيشمار نظريهها، باورداشتها و انديشههاي بهم مرتبطي رخ ميدهد كه پيش از كنش تحول يافته اند و بر كنش تأثير مشروط كنندهاي ميگذارد. نظام فرهنگي اجتماعي تقدم منطقي بر كنش و كنش متقابل اجتماعي فرهنگي دارد و بر اين كنش تأثير ميگذارد. همچنان كه تحت تأثير آن قرار ميگيرد؛ سرانجام اينكه تكميل فرهنگي بعد از كنش و كنش متقابل اجتماعي فرهنگي و دگرگونيهايي كه تغيير نظام اجتماعي فرهنگي در اين كنشها پديد ميآورد پيش ميآيد. آرچر نهتنها به تبيين عام تكميل فرهنگي بلكه به نمودهاي خاص آن نيز علاقمند است. حاصل آن که رفتارها و کنشهاي افراد تأثير و تأثر از نظام فرهنگي غالب بر آن محيط دارند.
پارک معتقد است توافق و سامان اجتماعي پديدههاي طبيعي نيستند و تنها سازگاري موقتياند که با سربلند کردن کشمکشهاي فروخفته اين سازگاريها يکباره درهم ميشکنند. برخلاف توافق همرنگي فراگردي از درهم آميختگي و درهم فرورفتگي است که طي آن اشخاص و گروهها خاطرات، احساسات و رويکردهاي اشخاص ديگر را از آن خود ميسازند و با سهيم شدن در تجربه و تاريخ ديگران، با آنها در يک فرهنگ مشترک عجين ميگردند. مفهوم فاصله اجتماعي پارک نيز به درجه نزديکي ميان گروهها و افراد راجع است و درجه نزديکي ميزان نفوذي را که هرکس بر ديگري اعمال ميکند اندازه گيري مينمايد؛ هرچه فاصله اجتماعي افراد و گروهها بيشتر باشد ميزان نفوذ متقابل آنها کمتر است.
در مورد تأثير سطح کيفيت زندگي و بطور خاص ميزان رضايت از زندگي، ميتار معتقد است که هر گروهي از سطح کيفيت زندگي بالاتري برخوردار باشد از امنيت بيشتري نسبت به ساير گروهها برخوردار بوده و مسائل و مشکلات اجتماعي و فرهنگي را کمتر پيش رو خواهد داشت. پس انتظار تئوريک، آن است که با افزايش ميزان رضايت از زندگي افراد، ميزان مشکلات فرهنگي موجود در محيط اطراف آنان کمتر شود. به زعم فيتز پاتريک نقش ترجيحات بهويژه اگر از منظر «سبک زندگي» به آن نگريسته شود فضاي مفهومي پيچيده و غامضي را بر زندگي افراد وارد كرده و احساس عدم رضايت خاطر از محيط و مواجهه با مسائل و مشکلات اجتماعي و فرهنگي خاص محيط را براي افراد مستولي مينمايد. بسياري از ترجيحات ممكن است در درازمدت احساس رضايت خاصي به همراه نداشته باشند يا برخي از ترجيحات ممكن است به نوعي با تعرض به حقوق ديگران امكان تحقق پيدا ميكنند و همچنين ممكن است ترجيحات بسياري مثل چشمهمچشمي ناشي از فشار اجتماعي بوجود آمده باشد از اين رو هم در صورت برآورده شدن و هم در صورت برآورده نشدن منجر به احساس عدم رضايت و احساس رويارويي با مشکلات متعدد فرهنگي و اجتماعي براي فرد شود.
2 – 25 – پيشينه تحقيق
2 – 25 – 1 – پيشينه داخلي تحقيق
پيامني (1375) مشکلات اقامت در خوابگاه از ديدگاه دانشجويان مقيم خوابگاههاي مجردي دانشجويي دانشگاههاي علوم پزشکي تهران را مورد بررسي قرار داد. به اين منظور 300 نفر از دانشجويان دختر و پسر مقيم خوابگاههاي مجردي دانشگاههاي علوم پزشكي تهران، شهيد بهشتي و ايران به روش نمونهگيري چندمرحلهاي انتخاب شدند. ابزار گردآوري دادهها، پرسشنامهاي حاوي سوالاتي در رابطه با ويژگيهاي فردي و خانوادگي افراد نمونه و نظرخواهي از آنان در زمينه انواع مشکلات فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي بود. نتايج مطالعه حاكي از آن بود كه در مجموع 7/45 درصد از واحدهاي مورد پژوهش واجد درجه بالاي مشكلات اقامتي اعم از مشکلات فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي بودند و تنها 3/1 درصد شرايط اقامت خود را در خوابگاه مناسب توصيف كردند. بيشترين مشكلات دانشجويان مورد مطالعه بترتيب مربوط به عوامل رفاهي و بهداشتي و كمترين آن در رابطه با نحوه اداره خوابگاهها بوده است.
پژوهش «بررسي نگرش دانشجويان به الگوهاي مسلط در طرح مسائل و مشکلات جوانان» (سازمان ملي جوانان، 1382) بر اساس تحليل محتواي 24 مصاحبه عميق و آزاد با دانشجويان دانشگاههاي تهران استوار است. نظام ارزشي دانشجويان مورد بررسي متأثر از دو محيط اصلي احتياج و دانشگاه است و دغدغههاي آنان بيشتر جنبه اجتماعي دارد تا جنبه شخصي و نگرش اغلب دانشجويان مورد مصاحبه قرار گرفته شده، نسبت به سياست، زندگي، دين و ارزشهاي ديني مثبت، ولي همراه با طرح تحليلها و تفسيرهاي متفاوت است. به نظر اغلب دانشجويان، حکومت اسلامي، حکومت آرماني است ولي انتقادات قابل توجهي از جانب طيفهاي مختلف دانشجويي به آن وارد است. با وجود طرح مسائل مختلف، دانشجويان راهکارهاي قابل توجهي براي برون رفت از وضعيت موجود ارائه ندادهاند (نيمروزي، 1387).
محمودي راد و آراسته (1383) در تحقيقي با عنوان خوابگاههاي دانشجويي به مثابه جوامعي براي يادگيري نشان داد که خوابگاهها در صورتي که با هدف ايجاد جوامع کوچک يادگيري در رشتههاي يکسان مورد بازنگري قرار گيرند به محيطي ايمن و حمايتي براي افزايش گفتمانها و فعاليتهاي فوق برنامه و نيز تقويت مهارتهاي زندگي و سازگاري و تعامل بيشتر با محيط اجتماعي و رشد فردي و شغلي و مشارکت در ادره امور جامعه مبدل خواهندشد.
مثنوي و همکاران (1384) نگرش دانشجويان خوابگاهي دانشگاه علوم پزشکي ايران در مورد رفتارهاي انحرافي در خوابگاهها را بررسي کردند يافتههاي پژوهش نشان داد عواملي از قبيل نحوه توزيع در اتاقها، کاهش شرم حضور ناشي از کمبود فضاي تعويض لباس و وسوسههاي جنسي در رفتار انحرافي در خوابگاه موثر بوده و عامل غيرمذهبي بودن و آشفتگي خانواده زمينهساز رفتار انحرافي در خوابگاهها است و از نظر جنسيت، دانشجويان پسر بيش از دانشجويان دختر خودارضايي و در مقابل دانشجويان دختر بيشتر از پسران نيازهاي جنسي خود را سرکوب نمودهاند. از ديگر نتايج تحقيق اين بود که بين شرايط خوابگاهي و شرايط خانوادگي و شرايط جامعه و بروز رفتار انحرافي در خوابگاههاي دانشجويي رابطه وجود دارد.
نازکتبار وهمکاران (1385) درپژوهشي به منظور تعيين نقش دينداري در ممانعت از بزهکاري (سرقت) جوانان شهر تهران با استناد به ديدگاه هاي دينداري و پيوند اجتماعي نشان دادند تفاوت معني داري بين ابعاد دينداري و ميزان بزهکاري (سرقت) در بين دو گروه جوانان عادي (غير بزهکار) و زنداني (بزهکار) در سطح اطمينان 95 درصد وجود دارد. يافته هاي نظري پژوهش نشان داد که گرچه ميتوان رابطه جداگانه و مستقيم هر يک از متغيرهاي مستقل (ابعاد دينداري) با متغير وابسته (ميزان بزهکاري) را بر اساس نظريه هاي دينداري و پيوند اجتماعي تبيين کرد، اما نتايج حاصل از تحليل چند متغيري، بيانگر آن است که تنها، بعد پيامدي دينداري تاثير مستقيم بر بزهکاري داشته و بيشترين سهم را در تبيين ممانعت از بزهکاري جوانان به خود اختصاص داده است.
شجاع و همکاران (1387) بررسي فراواني مصرف و علل گرايش به سيگار در دانشجويان ساکن خوابگاههاي دانشگاه علوم پزشکي گلستان را مورد بررسي قرار دادند. يافتهها حکايت از آن
