
سرزمینهای اصلی حکومت ساسانی حمله برند. جنگ نهاوند که در سال 21 هجری بین اعراب و ایران رخ داد آخرین مقاومت سپاه ایران در برابر عرب بوده است که در تاریخ اسلام آن را فتح الفتوح خواندهاند.
تا قرنهای دوم و سوم هجری اکثر مردم ایران به ظاهر مسلمان بودند و فقط چیزهایی ظاهری برای رفع تکلیف، دربارهی اسلام میدانستند. در شمال و در جنوب ایران تا قرن چهارم آیین زرتشت پا بر جا مانده بود و آتشکدهها در تمامی این نواحی برقرار و مراسم دینی برگزار میشد. مردم ایران که در میان انواع نهضتها و پایداریها درصدد یافتن مذهب مخصوص خود بودند به قول اشپولر محقق آلمانی سرانجام تشیع اسلام را که تحت تأثیر فرهنگ ایرانی شکل گرفته بود، مذهب خود قرار دادند.
اعراب آسان آمدند و به سختی ماندند و هنگامی که پایداری ها در شکل نهایی به نهضت عظیمی به سرداری ابومسلم خراسانی شد خیلی آسان تر بیرون رانده شدند و نبوغ ایرانی، بار دیگر ضامن حفظ هویت و تمامیت آن شد و با نضج تشیع که از بطن اسلام مدینه برخاسته بود و با رویکرد ایرانیان به آن، آرام آرام هویت ایرانی در پیوند با شیعه به هم سرشته شد و از دورهی آل بویه تا عصر صفویه در یک روند آرام و پرفراز و نشیب سرانجام جایگاه خود را در دل ایران و ایرانی یافت و در آن جا آشیان کرد (دهقانی ،1386).
نخستین سلسلهی نیمه مستقل ایرانی، سلسلهی طاهریان بود که با سر کار آمدن طاهر ذوالیمینین توسط مأمون به امیری خراسان، تأسیس شد. این سردار ایرانی با حذف نام خلیفه از خطبههای نماز و ضرب سکه به نام خود، اعلام استقلال کرد. اما پس از مدت کوتاهی توسط عاملان خلیفه مسموم شد و از دنیا رفت. پس از مرگ طاهر برای خواباندن شورش مردم، خلیفه پسران طاهر را سر کار آورد. در آن زمان حکومت عبدالله بن طاهر را میتوان دورهی طلایی حکومت طاهریان در خراسان دانست. او به دانش و علم اندوزی و عمران و آبادی شهرها علاقهی فراوانی داشت (محمدپناه،1389). « طاهریان هم به جواهرات توجه خاصی داشته اند» (غیبی،1391،239). عاقبت این سلسله پس از 50 سال حکومت بر خراسان بزرگ (سرزمینی در محدودهی شهرهای نیشابور، هرات، بلخ و مرو)، به دست سلسلهی دیگر ایرانی یعنی صفاریان منقرض گردید. « صفاریان در اواسط قرن سوم هجری تأسیس شد. سرزمین آنان (سیستان) شهر سوخته را شامل می شد و در سه هزار سال پیش از میلاد مرکز جواهرسازی ایران و حتی جهان باستان آن روزگاران بودند» (غیبی،1391،244). آنان مدت کوتاهی به حکومت پرداختند تا زمانی که سامانیان روی کار آمدند. حکومت سامانیان احیاگران فرهنگ و تمدن ایرانی معرفی شدند، زیرا که در احیاء سنت های قدیمی ایران و ترویج زبان فارسی کوشش فراوانی کردند و با تأسیس مدارس و کتابخانههای بزرگ در شهرهای بخارا، نیشابور و خوارزم، دانشمندان و ادیبان را مورد حمایت قرار دادند. دولت سامانی که در اوایل با بهره گرفتن از وزیران کاردان بسیار منظم اداره می شد، توانست بیش از صد سال دوام آورد. در این زمان دو سلسلهی آلزیار و آلبویه نیز به سر کار آمدند و برای خود حکومتهای کوچکی را بر پا کردند. در دورهی حکومت آلبویه پیشرفتهایی انجام گرفت. از جمله، این دوره از ادوار درخشان فلزکاری می باشد. هنرمندان آن به کار بردن فلزات قیمتی چون طلا و نقره را در هنر اسلامی حرام می دانستند. لذا بهترین فلزکاری با برنز در سرزمین های خراسان و ترکستان غربی انجام می شد. ولی مدت اوج و شکوفایی و قدرت این دوره هم بسیار کوتاه بود. با ورود غزنویان حکومتهای آل زیار، آلبویه و سامانیان به پایان رسید و با سر کار آمدن سلجوقیان نیز غزنویان از مرکز ایران رانده شدند و تنها به غزنه و بخشهایی از هند به حکومت خود ادامه دادند(محمدپناه،1389).
با برقراری حکوت سلجوقیان در ایران تقریبا تمام ایران زیر سلطهی حکام آن قرار گرفت و بیشترین گسترهی حکومتی را به خود اختصاص داد. این دوره اوج شکوفایی و خلاقیت جهان اسلام و هنر ایرانی در همهی زمینه ها بود. هنرمندان آثار زیبای فراوانی را خلق کردند. از جمله هنرها، هنر فلزکاری دورهی سلجوقی را می توان نام برد که با حفظ ابهت و جلال و ظرافت خاص دورهی ساسانی، جنبه های هنر اسلامی را نیز در بر داشته و حمایت و تشویق سلاجقه در تعالی این هنر مؤثر واقع گشت. لذا هنر فلزکاری در این دوره به اوج و کمال خود رسید (دوری، 1368).
2-2- اسلام و هنر و بازتاب آن در ایران
مبدأ تاریخ در دین اسلام، هجرت حضرت محمد(ص) از مکه به مدینه، مقارن با سال 622 میلادی میباشد. در بررسی تاریخ هنر اسلامی، شاید نخستین پرسشی که به ذهن خطور میکند این باشد که: چگونه این هنر، در حدود یک سده پس از در گذشت پیامبر (ص) و در پایان جهان گشاییهای بزرگتر اسلام پا به عرصهی وجود نهاد و دارای خصوصیاتی شد که تا صدها سال استوار ماند. هنر اسلامی در برابر تنوعهای فرهنگی قومی و پراکندگیهای اقلیمی و جغرافیایی دارای همسازی و پیگیری و مداومت میباشد.
«تولد هنری مقدس- که هنر اسلامی شایان چنین عنوانی است- لزوما با نمایی از دیدی نبوتی یا پیغمبر گونه در ارتباط است و نمودار اعماق درون سنت و پیوند میان هنر مقدس و معنویت می باشد. پس ظهور چنین هنری یادآور مفهوم از قوه به فعل درآمدن است. راه حلی حاصل از فیضان و جوشش فراوان روح برای پرداختن نمایی آراسته که بتواند جنبههای گوناگون داشته و در عین آفریدن پدیدهای ناگهانی و فوری دارای نظم و همسازی باشد. حالت فیضان و جوشش فوق العادهای که پیش درآمد پدیدار شدن آثار هنری است، تا حدودی مانند تنش و بحران روانی است که در جامعههای بدوی اسلامی پیدا شد و با فرهنگ مردم مغلوب برخورد کرد. ولی این رویداد چیزی نیست جز جنبهی سطحی پیامد جوشش و فیضان نیرویی درونی و آفریننده که در سنت اسلام وجود داشت» (بوکهارت،1365،23).
وقتی به هنر تعبیر “اسلامی” اطلاق میشود، به اقوامی اشاره میکند که زیر نظر حکام مسلمان میزیستهاند و یا در فرهنگها و جوامعی زندگی میکردهاند که به شدت متأثر از ویژگیهای خاص حیات و اندیشهی اسلامی بوده اند. اما تعبیر “اسلامی” نه تنها به یک دین که به یک فرهنگ عمومی هم اطلاق میشود، زیرا در اسلام جدایی دین از دولت، حتی به گونهی نظری، معنا و مفهومی ندارد. دین اسلام، در آغاز به وسیلهی افرادی معدود گسترش نیافت بلکه با ایجاد دولتی عظیم که پیروانش با آن بیگانه بودند توانست بر شمار پیروان خود بیافزاید و به تدریج خصیصههای فکری و هنری خویش را گسترش داده و پس از چند سده تبدیل به امپراطوری با شکوهی شود و از این رهگذر، هنر و فلسفه و آموزهی اجتماعی خاص خود را پدید آورد. این تحولات و بالندگیها در سدههای اول و دوم صورت گرفت (اتینگهازن،1390).
با بررسی تأثیر اسلام بر آثار هنری موجود در جهان اسلام میتوان به این حقیقت رسید که تعالیم و عقاید اسلامی بر کل شئون و صور هنری رایج در تمدن اسلامی تأثیر گذاشته است و صورت وحدانی به این هنر داده و حتی هنرهای دیگر نیز نمیتوانستند خود را از این حقیقت متجلی بر کنار دارند. بنابراین همهی آثار هنری در تمدن اسلامی به نحوی تحت تأثیر مفاهیم و مضامین اسلام قرار گرفتهاند. همچنان که اشتراک در دین باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادی و سنن باستانی اقوام مختلف در زیرمجموعهی علایق و تعلقات دینی و معنوی قرار گیرد و همه اصول دینی را بپذیرند؛ وجود زبان دینی مشترک نیز به این امر قوت میداده است.
هنر اسلامی برای مردم مناطق مختلف معانی گوناگونی را در بر دارد. برای یک مسلمان شاید بیان کنندهی ایمان و محتوای عمیق و با شکوه موجود در آثار هنری تلقی شود. برای غیر مسلمان شکوه و ابهت تزیینات غنی و پر راز و رمز درون آثار بوده و اغلب تمرکز بر اهداف کاربردی آنها داشته باشند. برای یک جهانگرد، به صورت زیبایی عناصر مشخصی چون برآمدگی با شکوه گنبد که در خط افق شهر شناور است یا نیم رخ مناره در برابر غروب خورشید، جلوه نمایی میکند. هنر اسلامی برای موزه داران، مجموعه داران، متخصصان و دانشجویان که در بطن آن قرار دارند، دنیایی است که باید برای شناخت و درک بهتر موضوعات هنری و آفرینندگان آنان و حفظ و نگهداری آثار گذشتگان تلاش وافری از خود نشان دهند (برند.1383).
«در روزگار رشد و گسترش اسلام، تصاویر و اصنام در تقابل با سدههای نخستین، مفهومی فراتر از مفهوم ارزشی خود در مقام یک اثر هنری پیدا کردند. این ها جلوهای از نماد و رمز اندیشههای عرفانی، الهی، سیاسی، سلطنتی و فکری شدند. با درک این نکته می توان پیبرد که چرا مخالفت با اصنام که یکی از اصول بنیادی اسلام بود( هنگامی که صورت تصاویر و تقریبا نذورات سحرانگیز به خود گرفته) سرانجام به مخالفت با بازنمایی هر نوع موجود زنده انجامید» (اتینگهاوزن،1390،7).
«جنبهی نهایی اهمیت قرآن در هنر اسلامی، ماهیت و وجود خود این کتاب آسمانی بود. قرآن شکاف و فاصله کاملی با گذشتهی جاهلی عربستان پدید آورد. اسلام از همان ابتدا جای بازنماییهای شمایلنگارانه و نمادین و عملی هنر مسیحی و بودایی را گرفت و این کار با کتیبهنگاری آیات قرآنی و آثار دیگر به وقوع پیوست. کتابت و کتیبهنویسی نه تنها برای تزیین عمارات و گاهی اشیاء هنری شد، بلکه اهداف و نیات آن را نیز به نمایش گذاشت. افزون بر این، در نقل آیات الهی قرآن و مثنیبرداری از آن نهایت دقت و ظرافت به عمل آمد. بر اثر آن، خطاطی و خوشنویسی به غیر از قرآن، به کتابهای دیگر هم سرایت کرد و مادر همهی هنرها شمرده شد. خوشنویسی تا مدت ها تنها هنری بود که نام و نشان ورزندگان آن در خاطرها باقی می ماند، و این هنر به تدریج به سطح عمومی بینامی هنری تنزل پیدا کرد» (اتینگهاوزن،1390، 9).
«اندکی بیش از بیست سال پس از آغاز دوران اسلامی، مسلمانان، سوریه و مصر را از امپراطوری بیزانس، و عراق و ایران را از ساسانیان جدا کردند… گرچه ظهور اسلام آغاز مرحلهای تازه و بینهایت مهم را در تاریخ جهان به ثبت رسانده است، ایالت فتح شده ی بیزانسی و شاهنشاهی فرسودهی ساسانی، میراث فرهنگی عظیمی برجای گذاشت که تأثیر آن تا چندین سدهی بعد در جهان اسلام دوام یافت» (رایس،1375،5).
«میتوان گفت جهانی که اسلام در آن گسترش و توسعه یافت، تحت حاکمیت دو قدرت بزرگ بود. امپراطوری بیزانس در کرانههای مدیترانه و امپراطوری ایران که تا آسیای مرکزی گسترش یافته و پایگاهی در جنوب غربی عربستان ، یعنی در منطقه یمن به دست آمده بود. از سدهی چهارم میلادی امپراطوری بیزانس وارث تمدن یونانی- رومی به شمار میآمد و پایتخت آن قسطنطنیه اغواگر مسلمانان بوده تا اینکه در سال 857هجری/ 1453میلادی به دست ترکان عثمانی سقوط کرد. امپراطوری ایران تحت سلطهی ساسانیان زرتشتی مذهب بود؛ با وجود گروههای یهودی، بودایی و مسیحی نسطوری که در آنجا زندگی میکردند. حکمرانان ایران زمین، پادشاه خدایانی بودند که مراسم درباری بسیار پیچیدهای داشتند. همانند نیاکان خود، هخامنشیان، که در سال 331هجری از اسکندر بزرگ شکست خوردند. حکومت ساسانیان در غرب ایران در استان فارس- پارس نامی که تا سدهی اخیر به کل کشور اطلاق میشد- شکل گرفت» ( برند،1383،12).
عرب ها پس از شکست دادن سپاهیان یزدگرد سوم و برانداختن شاهنشاهی ساسانی، سیاست خود را در ممالک فتح شده به کار بستند. «حکومت خلفا استوار شد؛ اما فاتحان، بسیاری از رسوم و سلایق رعایای خود را پذیرفتند. بنابراین شگفت نیست که ساختههای فلزی تولید شده در ایران در آغاز دورهی اسلامی شباهت نزدیکی به سنت ساسانی داشته باشد. تا سدهی سوم هجری، دین جدید در کشور ریشه دواند، و فرماندهان ایرانی تباری که آیین اسلام را پذیرفته بودند، رفته رفته راه خود را به قدرت بازیافتند. اندیشهی اسلامی مهمترین نفوذ فکری را در این سرزمین داشت. نقوش و فنون تزیینی اسلامی، در پاسخ به تغییر گرایش ملی، جذب یا دستخوش تحول شد. هنر با الهام از اسلام، در آستانهی ورود به دورهای از دستاوردهای باشکوه بود. جریان این « دورهی تجدید حیات» به زودی در آن سوی مرزهای ایالات باستانی ایران احساس
