
رسيده است نه خدا. اين خداوند است كه آسمانها و زمينها را آفريده، آنگاه انسان را دعوت كرده كه بيا و جانشين من باش. نيز اينكه رسالتها و نبوتها به دست اوست اما خوارق عادات و كرامات را ديگران هم با رسيدن به ولايت الهي خواهند توانست و ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد. وقتي دعاي جوشن كبير را ميخواني ميبيني كه چيزي براي جز ذات اقدس پروردگار نميماند و در قرآن كريم نيز ميفرمايد: اي انسان و اي فرستاده من! در دايره هستي تو هيچ كارهاي «و تو را در اين كارها دستى نيست.»506 و منم كه نقطه پرگارم. اگر ما اراده كرديم كه فيضي برسانيم تو تنها مجراي فيضي. انجامين سخن اينكه: لاف كرامات زدن و ولايت آدمي، چيزي بر بنده بودن او نمي افزايد.
شرممان باد زپشمينه آلوده خويش گر بدين فضل و هنر نام كرامات بريم507
چرا كه «اوست خدا»508 و جز او «مالك»509 و «قادري»510 نيست و انسان هم اگر خداگونهاي از او سرزند باز يدالله و سمعالله و لسانالله و… است و در حقيقت، جز خداوند متعال، ولياي در عالم نيست «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ: و شما را جز او يارى نيست»511 و بالاتر از آن، جز او و فعل او، چيزي هستي ندارد تا بخواهد جاي او را بگيرد. (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ) انسان به ولايت باريافته، مظهرِ (هُوَ الْوَلِيُّ) است. كار را خدا ميكند و انسان، تنها، نشانه است و نشان ميدهد كه اين كار را خداوند متعال انجام ميدهد.
نتيجه و رهآورد گفتار:
گواهي قرآن بر شدني بودن و بودنِ شدنِ كرامات اوليا و همگنهایش، آغازين گفتار نگارنده از بيكران وحي است. دستآورد همنشینی راقم سطور در دوران همراهیاش با كلام خدا دربارهي كرامات اوليا، بسيار بيش از آن است كه در انديشه میگذراند. انديشهي قرآن در امكان و وقوع كرامت امري است مهم، كه پايانبخش همهي اشكالات مخالفين در اين موضوع است. قرآن كريم دربارهي امور شگفتانگيز و قاعده عليت، هيچ بيسخن نيست، چه كه میفرماید خزينههاي همهي هستي نزد خداست و چيزي بيپيشينه و علت نخواهد بود و اينگونه امور را به سببي قاهر نسبت میدهد. مفسر گرانمايه شيعي، علامهي طباطبايي به خوبي اين گره را گشوده است. پرسش بنيادين در اين موضوع، ناسازگاریای است كه ميان كرامات و قاعده عليت به ذهن میآید كه يافتن پاسخي در خور، از سوي وحي ريختن آب پاكي است بر روي دست پرسشكننده، چرا كه وحي هيچ امري را بيعلت نمیداند قرآن كريم آن را تصادفي نمیداند بلكه فاعل آن را وليِّ به قدرت رسيده، آنهم به اذن خداوند متعال و در طول قدرت الهي میشمرد. سخنان وحي در جداسازي اموري شگفت رباني چونان معجزه و كرامت و استجابت دعا از كارهاي جادوگران و مرتاضان و جز اينها، با تأكيد و بازگويي، نشان از ورود قرآن در این مسئله است. اما همهي اين امور را به اذن قادر مطلق میداند و بر دست وليّ خدا. او میتواند بگويد من انجام میدهم و بر اين كار توانایم.512 توحيد افعالي و اينكه همهي كارها از آن خداست آن هم به معناي خاص خود سخن ديگري است كه فراروی نگارنده است وي كوشيده است تا در قرآن كريم پاسخش را بيابد. قرآن كريم 12 گروه و يا شخص را وليِّ بر ديگران و بر جهان هستي مي شناساند اما يك گروه آن، به جستار حاضر پيوند میخورد و آن ولايت تكويني اولياي الهي بر رام نمودن جهان هستي به حكم خداست كه بر اثر سرسپردگي به ذات اقدس الهي بدين جايگاه رسیدهاند. از اين رو ولايت اوليا را با آياتي كه ولايت را ويژه خدا میداند و هر گونه قدرت و نيروي خارق عادت و ولايت تكويني بر موجودات را به يكجا از ديگران میگیرد را به توجيه نشسته است. وليّ خدا به اذن خدا كارهاي خارق عادت را انجام میدهد او دعا میکند و خدا بر میآورد او نفرين میکند و خدا فرو میریزد.
سخن پاياني اينكه: ولايت رسول خدا(علیه السلام) و اوصياي ايشان كه بالاترين دست در سرپرستي امور عالم است در طول ولايت الهي است و از آن گسستي ندارد. و اگر در اين جستار آن را به عنوان ولايت غير خدا معرفي کردهایم بر اين انديشه بودهایم كه فرق ميان خالق و مخلوق را فراموش نكرده باشيم چرا كه فرمود: «لافرق بينك و بينهم الا انّهم عبادك».513
در اين ميان ولايت طاغوت و شياطين آدمي و جنّي بر بيايمانان يافته است از قرآن كريم كه بدان اشارتي رفته است. ولايت پاداشي كه در اثر طهارت اندرون انسانهاي خاص و بندگان ويژه الهي است نيز نويدي است كه ديگران هم كششي به سوي محبوب پيدا كنند.
و دست آخر اينكه اولياي الهي هر چند بر بلنداي قلهي ولايت تكيه زنند و كارهاي خارق عادتِ خدايي كنند، باز مخلوقاند و مخلوق، فقر محض است و هيچ از خود ندارد و ولايت نيز تحفهاي جز تقرب به حق نيست. بود و نبودش به دادن و ندادن اوست و ارزش آن نيز به انتسابش به حضرت ربوبيت است. پس بايد كه اين فاصلهي بيپايان نگاه داشته شود.
***
**
*
گفتار سوم:
بررسي زمينههاي تحقق ولايت تكويني
و تصرفات اوليا، در قرآن
1. عبوديت
2. معرفت شهودي
3. خلافت الهي
شناخت اسباب و موجبات تحقق ولايت، راه رسيدن به جايگاه والاي ولايت را به انسان نشان داده و زمينه را براي وليّ خدا شدن هموار میکند. خداي سبحان راههايي را يادآور ميشود كه اگر روندهي راه او، آنها را از سر بگذراند به او نزديك ميشود و در اثر قرب به حضرت حق، هم خود، وليّ خدا ميگردد و هم الله، وليّ او میشود.
گر چه ولايت نيز بهسان وجود مراتبي دارد و شدت و ضعف را در لايههاي خود به همراه دارد و حتي در برخي نگاشتههاي بزرگان عرفان، دستيابي به مقام اعلاي ولايت بسي دشوار و محالنما نشان داده شده است514 اما پيشاپيش، سخن را به پلهاي از ولايت میبریم كه قدرت تصرف وليّ در عالم را به ارمغان دارد و البته جداي از ارزش دستيابي به مقام ولايت كه خود، پلهاي از مقامات قرب و جايگاهي منيع است ارزشگزاري تصرف در عالم و انجام خوارق عادات را به مجالي ديگر واميگذاريم.
آنچه به عنوان زمينههاي دست دادن ولايت الهي و در پي آن سيطره بر كون و مكان بيان میشود اموري است كه بايست با نگاه طولي بدان ديده بست و هر كدام را پله پيشين مرتبه پس از خود دانست، كه عبوديت، بنده را به جايگاه معرفت میرساند و معرفت او را به ولايت سوق میدهد و به دنبالش به خلافت الهي بار يافته و به جاي مستخلفعنه در جهان و نهان دخل و تصرف مي نمايد.
اينكه انسان چگونه ميتواند به مقام خلافت و جانشيني خداوند در زمين دست يابد و تبيين علل اين دستيازي، با نگاه حق بين قرآني ـ و نه توصيف دلايل آن ـ، پرسش بنيادين راقم سطور و اين پژوهش است. اما پاسخ كوتاه و اجمالي از زبان قرآن اين است كه : راه رسيدن به خلافت الهي كه همان راز آفرينش بشر است، علم صائب و عمل صالح است كه نموداري از آن، در دو محور معرفت و عبادت بازگو ميشود:
1.عبوديت
براي رسيدن به معناي حقيقي عبوديت لازم است كه نخست به بررسي لغوي و معنايي آن بنشينيم.
1-1. واژه و معناشناسي «عَبْد»
برخي از واژهشناسان گفتهاند: «اصل عبوديت به معناي خضوع است».515 ليكن اين، معناي لغوي واژه نيست بلكه لازمهي معناي آن است؛ زيرا خضوع، با «لام» متعدي ميشود؛ مانند: «فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ: آن گاه آنان در برابرش گردن نهند.»516 ولي واژه «عبادت»، خود، متعدي است. پس عبادت به معناي خضوع نيست. عبادت خدا، ارائه و نشان دادن مملوكيّت خود به پروردگار است و از اينرو با استكبار جمع نميشود چنانكه خداوند ميفرمايد: «آنان كه از عبادت من كبر مىورزند، با خوارى به جهنّم در مىآيند.»517
«عبْد» به معناي انساني است كه مملوك ديگري باشد و اگر اين كلمه را از ويژگيهاي انساني تجريد كنيم به معناي «موجود با شعوري است كه مِلك غير باشد» و به اين اعتبار بر همهي موجودات با شعور اطلاق ميشود: «هيچ كدام از آنان كه در آسمانها و زميناند، جز در بندگى [به پيشگاه خداوند] رحمان نمىآيند.»518 واژه «عبادت» نيز همين معنا را إفاده ميكند؛ گرچه بر حسب برگرفتنهای گونهگون و اختلاف موارد، تغييراتي در معناي آن حاصل ميشود. اما جستار اصلي ما، بررسي معناشناسانهي اين واژه از ديد وحي است.
1-2. عبوديت در قرآن
بيگمان، واژه بندگي سزاوارترين نشان براي شايستهانسانهایی است كه سر در إنقياد مولاي خود، سراي فاني را تجارتكده كرده و حلقهبهگوش در ميخانه دوست، هر دو جهان را دیوانهوار وانهادهاند.
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي ديوانهي تو هر دو جهان را چه كند؟519
نه از ترس دوزخ و نه به طمع خلد برين، كه او را اهل سرسپردگي ديدند و بندگي پيشه كردند.واژهاي با ريشهي قرآني كه بازگوييِ نزديك به سيصد ـ 279ـ نوبت در نگاشتهي آسماني، مثنوي درازدامني از معارف عرشي را در خود جاي داده است.
در راستاي رسيدن به جايگاه بلند خلافت الهي و تصرف در هستيمندها، خداوند متعال عبادت را يكي از دو محور اساسي نيل به اين هدف ميداند: «و ما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلاّ لِيَعبُدون: و جنّ و انس را جز براى آنكه مرا بندگى كنند نيافريدهام.»520 جنّ و انس، فقط براي پرستش خدا آفريده شدند؛ يعني انسان اگر بخواهد به هدف والاي خود كه جانشيني خداست، نايل گردد، تنها بايد خدا را عبادت كند؛ بهگونهاي كه بتواند بگويد: «اِنَّ صَلاتي ونُسُكي و محیای و مماتی لِلّهِ رَبِّ العلَمين: بگو: بى گمان نمازم و عبادتم و زندگانىام و مرگم [همه] در راه خداوند، پروردگار جهانيان است.»521 آنگاه همهي شئون فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و… او صبغهي عبادي مييابد.522 از اين رو متن بنياديِ انديشهي نگارنده در اين نگاره، در دو جستار «عبوديت» و «معرفت» پيگيري و به انجام میرسد.523
عبوديت، از آن رو راهكاري در رسيدن به ولايت تكويني از سوي خداي سبحان است كه به محبوب و معشوق شدن بنده براي خدا میانجامد. صادر كنندهي ولايت در كريمهاي كه در فرهنگ فقهي ما سجده واجب دارد به پيغامبر خود هشدار میدهد كه: «نه! از او فرمان مپذير و سجده [و نيايش] كن
و [به خداوند] تقرب بجوى.»524 گرچه در اين آيه از سجده سخن رفته است اما منظور، همان نماز و
عبادت است. عبادت را معناي فراگيري است كه شامل امتثال همه دستورات الهي میشود و میفهماند
كه به راستي راه رسيدن به ولايت الهي سرنهادن همه سويه به فرمانهای مولا و كرنش در برابر
اوست.
حتي در مقابل، غائلهي كفر و شرك نيز براي تقرب جستن به خداوندگان خود، عبوديت را اصلیترین راهكار میدانستند و میدانند. «بدان كه پرستش ناب از آن خداست. و كسانى كه به جاى او دوستانى گرفتند [گويند:] آنان را نمىپرستيم جز براى آنكه ما را گامى به خدا نزديك سازند. بى گمان خداوند بين آنان در [باره] آنچه آنان در آن اختلاف مىورزند، داورى مىكند. خداوند كسى را كه او دروغگویی ناسپاس است، هدايت نمىكند.»525
اما قرآن كريم اينگونه عبوديت را صحّه نمیگذارد و خلوص در بندگي براي خداي سبحان را مطرح ميكند و شرط میداند و هشدار مي دهد كه «خدا را در حالى كه پرستش [خويش] را براى او خالص مىدارى، بندگى كن»526 چرا كه هر گونه چشمداشت از ناحيه عبوديتش همان و از چشم خداي سبحان افتادن همان. اين گفته، در ادبيات اهل بيت رسول خدا(علیهم السلام) كه همتاي قرآن كريماند نيز آمده است.
1-3. فراگير بودن معناي عبوديت در قرآن
هنر قرآن حكيم نه تنها اين است كه قداست ارتباط عبد با مولا را در ميدان عبادت ترسيم ميكند، بلكه ميخواهد تمامي روابط انساني را عبادي كرده و عبوديت محض را بر سراسر وجود انساني حاكم گرداند.527 پس بندگي داراي معناي فراگيري است كه همه شئون زندگي بنده را میتوان در آن جا داد. از همين روست كه در توصيهخواهي ابوذر از وجود مبارك پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) وي را براي رسيدن به ولايت كه كرامتي است الهي، به زهد و ورع میخوانند.528 البته زهد و ورع يك نشانهي ولايت الهي است. هر آنكه وليّ خدا شد، اهل ورع و زهد است، نه اينكه هر كه اهل ورع و زهد شد، ولي خدا باشد.529
دگر رهنمونِ
