
بنکيکاوس ديلمي از علماي زاهد و فاضل تشيع.1425 با توجه به لقب “امير شهيد” به نظر ميرسد او در شمار علماي صاحب منصب قرار داشته و در درگيري مخالفان نيز به شهادت رسيده است. ديلمي دو کتاب به نامهاي “کتاب في النجوم” و “اوقات الصلاه الخمس” از خود برجاي گذاشته است.1426 ابنبابويه رازي نويسنده امامي مذهب از وي اجازه دريافت کرده است.1427 شايد از اين روست با کلمه “رحمه الله” از او تجليل به عمل ميآورد.1428
4-3-3-2- لنگر بنمنوچهر ديلمي
امير زاهد لنجر (لنگر) بنموچهر (منوچهر) بنکرشاسف (گرشاسب) ديلمي از فقهاي صالح تشيع.1429 با توجه به لقب “امير” احتمال ميرود او عالمي دولتمرد بوده باشد. هيچ گونه اطلاعات تفصيلي از وي در دست نيست.
4-3-3-3- لياگوش بنمنوچهر ديلمي
امير ليا کوش (لياگوش) بنمنوچهر بنگرشاسب ديلمي برادر امير لنگر و از فقهاي صالح تشيع. احتمال ميرود او نيز مانند برادرش داراي منصب دولتي بوده باشد.1430
4-3-3-4- سيف الدوله بنوهسودان ديلمي
امير زاهد سيف الدوله بنوهسودان بندشمن زيار بنمردافکن ديلمي از عالمان دولتمرد شيعه.1431 ابنبابويه رازي او را با عناوين “صالح فاضل” ميستايد.1432 وي چند کتاب به رشته تحرير درآورد که عبارتنداز: “کتاب التواريخ”، “کتاب النجوم” و “کتاب معرفه الجهات”.1433 از زندگي سياسي، اجتماعي و علمي سيف الدوله ديلمي چيزي دانسته نيست.
4-3-3-5- خسرو بنفيروز ديلمي
امير خسرو بنفيروز بنشاهاور (شاه آور) ديلمي از عالمان شيعه ديلم.1434 او را فردي فاضل، عفيف و راوي توصيف کردهاند.1435 هيچ گونه اطلاعات تفصيلي پيرامون زندگي وي در دست نيست.
4-3-3-6- ابنبندار هوسمي
قاضي ابوالحسن علي بنبندار بنمحمد هوسمي1436. ابنبابويه رازي او را با تعبير “فاضل ثقه” معرفي مينمايد.1437 چيزي بيش از سخنان ابنبابويه رازي از وي نميدانيم.
4-3-3-7- ابنحاجي شيعي
شيخ حسين بنعلي بنحاجي شيعي از علماي شيعه گيلان که در شهر هوسم1438 ساکن بوده است.1439 ابنبابويه رازي با تعبير “ثقه، صالح، فقيه” از او ياد مينمايد. غير از توصيفات ابنبابويه رازي هيچگونه اطلاعي از وي نداريم.
4-3-3-8- ابوجعفر امامي
قاضي ابوجعفر محمد بنعلي امامي از علماي شيعه که در شهر ساري ميزيسته است.1440 احتمال ميرود ابوجعفر امامي اهل روستاي “امام” ديلمان1441 باشد. عبدالجليل قزويني (زنده قرن 6) او و خاندانش را اهل فضل و دانش توصيف کرده است.1442 ابنبابويه رازي نيز از وي با عنوان “ورع فقيه” ياد نموده است.1443 فرزند او ناصرالدين ناصر بنابي جعفر نيز در زمره قاضيان و علما قرار داشته است.1444
خاتمه
با توجه به محتواي فصول پيشگفته ميتوان دريافت که خلفا و حاکمان مسلمان که به ظاهر خود را حکمران اسلامي ملقب کرده بودند. با منطق جور و ستم که متفاوت از منطق اسلام است و اعمال بي رحمانه مانند کشتار و اسارت زنان و کودکان گيلي و ديلمي، سعي داشتند منطقه گيل و ديلم را تحت تصرف و انقياد کامل خود در آورند. طبيعي بود که مردم آن نواحي که همواره در تاريخ خويش به سلحشوري شهره بودهاند. به خواسته مهاجمان بي رحم و خشن تن در ندهند. اما علويان شيعي مذهب که دشمني با خلافت وجه مشترک آنان و مردمان گيل و ديلم را تشکيل ميداد. از اين اشتراک نظر و نيز روحيه مهمانوازي آنها به نحو احسن استفاده کرده و خود را در بين اهالي آن سامان جاي دادند. گيليان و ديلميان در ابتدا بدون آنکه آيين اسلام را بپذيرند به دليل خصومت علويان با دستگاه خلافت آنان را به نحو شايستهاي پشتيباني کردند. و حتي در اين دوره در تأسيس حکومت علويان طبرستان نقش بسزايي را ايفا نمودند برخلاف تصور غالب طبرستانيها حمايت چنداني از علويان در بنيانگذاري حکومت به عمل نياوردند. به هر روي رفته رفته علويان شيعي مذهب در نشر تعاليم اسلام اصيل در گيل وديلم اهتمام ورزيدند. علويان با اخلاق عملي و منش برگرفته از آموزهاي اسلامي اهالي که ديلم را به دين اسلام علاقهمند کردند. مردماني که به مدت دو قرن در مقابل اسلام غير واقعي خلفا صف آرايي کرده بودند. فوج فوج به اسلام ناب که همان اسلام شيعي ميباشد گرايش پيدا ميکردند. آنها وقتي حق طلبي و عدالت ورزي علوياني مانند ناصر اطروش را مشاهده کردند او را بر حاکم ستمگر و هم تبار خويش ترجيح دادند. از اين پس حمايتهاي گيل وديلم از علويان جنبه اعتقادي پيدا کرده بود. اهالي گيل وديلم با توجه به اعتقاد قلبي که به سادات علوي داشتند. با جان دل از آنان حمايت ميکردند. جانفشانيهاي ستودني گيليها و ديلميها در رکاب ناصر اطروش در نبرد “بورد” به يک خاطره به ياد ماندني تبديل شد. از اينرو همچنانکه گيل و ديلم در تأسيس حکومت علويان نقش آفرين بودند در تداوم و اسمترار آن نيز نقش داشتهاند. اما برخي از کارهاي ناشايست و ناصواب عدهاي از علويان اندک اندک گيليها و ديلميها حمايت خود را از آنان برداشته و در عرصه سياست به طور واقعي و عقيدتي از آنها پشتيباني ننمودند. از اينرو قدرت سياسي علويان شيعي مذهب و در نهايت تشيع رو به تحليل رفت.
پس از اين دوره بسياري از سادات علوي با قيامهاي پي در پي تلاش کردند تا آن اقتدار از دست رفته را باز يابند. اما با رفتارهاي ناپسند عدهاي از آنها و نيز کشمکشهاي سياسي فرسايشي که بسياري از اهالي گيل و ديلم را نيز فرسوده کرده بود براي قرنها اوضاع سياسي تشيع را به وضع اول بر نگرداند. البته بايد تاکيد شود که بسياري از اين رهبران علوي افراد عادل و عالم و شايسته حکومت داري بودهاند ولي اعمال غير قابل قبول عده اندکي از آنان، وضعيت سياسي تشيع در آن سامان را در شرايط نا مساعد قرار داده بود. به طوري که برخي از پيشوايان شيعي گيل و ديلم در مناطق دور دستي چون يمن داراي نفوذ گسترده بودند. ولي در منطقه تحت سکونت شان از اقتدار چنداني برخوردار نبودند.
در دورهاي که اوضاع سياسي تشيع در گيل وديلم در شرايط نابسامان و بحراني قرار گرفته بود. شيعيان يمن وضعيت ايده آلي داشتند از اينرو آنان سعي کردند به نوعي سيادت خود را در گيل و ديلم بگسترانند. چرا که احتمال ميرفت شرايط نا مساعد سياسي در گيل و ديلم به مذهب آنان نيز سرايت نمايد با توجه به آنکه آنها در بين همسايگان مخالف ميزيستند. شيعيان يمن با ارتباط گسترده با همکيشان خود در گيل و ديلم، تا حدي آنها را از اضمحلال سياسي و حتي اجتماعي نجات دهند. به هر روي هرچند تشيع در گيل و ديلم در حيات سياسي خويش از فراز و نشيب برخوردار بوده است. ولي در حيات مذهبي و فرهنگياش روند رو به رشدي را طي ميکرده است. مثلا اوائل قرن هشتم که اوج نابساماني و حتي سکوت سياسي تشيع در گيل و ديلم به شمار ميآيد، برخي از رهبران شيعي در بين همسايگان اهل سنت خويش به تبليغ مذهب تشيع ميپرداختند. که اين امر از پويايي و زنده بودن مذهب تشيع در گيل و ديلم حکايت دارد.
ضمن گونهشناسي فرقههاي شيعي موجود در گيل وديلم در يافتيم که سه فرقه زيديه، اسماعيليه و اماميه در آن ديار به فراخور شرايط سياسي و اجتماعي در آنجا حضور داشتهاند. حضور فرقه زيديه بيش از دو فرقه ديگر پر رنگ بوده است. زيرا علوياني براي در گسترش تشيع در گيل و ديلم فعال بودهاند همگي پيرو فرقه زيديه بودهاند از اينرو طبيعي بود که انديشه زيديان بيش از ديگران در آن محيط فراگير شود. زيديان خدمات فرهنگي زيادي را در گيل و ديلم عرضه کردند. جمع قابل توجهي از رهبران زيديه آنجا شمار دانشمندان صاحب نام قرار داشتند. کساني مانند ناصر اطروش، ابنداعي، امام مؤيد بالله هاروني و امام ابوطالب هاروني که سالها زمامدار حکومت گيل و ديلم بودند. آثار مکتوب علمي مهمي را از خود برجاي گذاشتند که حتي امروزه نيز نوشتههاي آنان جزو منابع اصيل زيديه برشمرده ميشود. برخي از جويندگان علم و دانش از مناطقي دور دست براي بهره مندي از محضر انديشمندان گيل و ديلم به آن ديار عزيمت ميکردند. زيديان که در برخي از انديشههاي عقيدتي مانند توحيد و عدل به انديشه اعتزال گرايش داشتند. در انتشار انديشه و افکار اعتزالي در منطقه گيل وديلم بسيار اهتمام ورزيدند. به گونهاي که در اين زمينه بر همسايگان غير زيدي خويش نيز تاثير گذاشتند. آراء و نظرات انديشمندان زيدي گيل وديلم در نزد فرهيختگان زيدي يمن نيز با اهميت تلقي ميشد. از اينرو بسياري از آثار علمي زيديان گيل و ديلم به ديار يمن انتقال داده شد. در مهاجرت علماي زيدي گيل وديلم به مناطقي چون يمن پارهاي از ديدگاهها و مسلکها مانند تصوف به آن سامان منتقل گرديد.
فرقه اسماعيليه که پس از زيديه بيشترين حضور را در بين فرقههاي شيعي موجود در گيل وديلم را به خود اختصاص داده بود. بيشتر در عرصه سياسي و اجتماعي گيل و ديلم فعال بود. هرچند با فعاليتهاي فرهنگي برخي از رهبران اسماعيليه جمعي از اهالي ديلم به آيين اسماعيلي رويگردان شدند. اما آنان بيشتر تلاش داشتند با زور و ارعاب و تهديد بر گيل وديلم حضور داشته باشند. هرچند در پارهاي از زمانها بسياري از نواحي آن سامان را تحت انقياد خويش درآوردند. با توجه به اين فعاليتهاي نسبتا طولاني در گيل و ديلم موفقيت چشم گيري در عرصه تغيير مذهب، به دست نياوردند. هيچ گونه نشانهاي دال بر فعاليتهاي علمي و فرهنگي آنها در منطقه گيل و ديلم به چشم نميخورد.
فرقه اماميه در اين مقطع کمترين حضور اجتماعي و نيز مذهبي را در گيل و ديلم داشته است. ولي کم و بيش افرادي از از اهالي گيل و ديلم بودند که به مذهب اماميه گرايش داشتند. که از آن جمله ميتوان به برخي از فرزندان ناصر اطروش اشاره کرد. با بررسيهاي انجام گرفته در اين پژوهش بسياري از اين عالمان امامي مذهب در خارج از گيل وديلم به سر ميبردند. از اينرو احتمال ميرود به خاطر سيطره مذهبي قوي زيديان در گيل و ديلم، عرصه براي فعاليت امامي مذهبان تنگ بوده است. با اين همه اماميان با توجه به حضور کم رنگ در گيل و ديلم پس از فرقه زيديه و نسبت به فرقه اسماعيليه در عرصه علم و فرهنگ تلاشهاي قابل توجهي را به عمل آوردند.
فهرست منابع
1. ابراهيم بنقاسم، ابراهيم بنقاسم بنمؤيد بالله؛ طبقات الزيديه، تحقيق؛ عبد السلام الوجيه، عمان، موسسه الامام زيد بنعلي، اول، 1421ق
2. ابنابيالحديد، عزالدين عبدالحميد بنابي الحديد، تحقيق؛ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الکتب العربيه، اول، 1378ق
3. ابنابيصبيعه، عيون الانباء في الطبقات الاطباء، تحقيق؛ نزار رضا، بيروت، دار مکتبه الحياه، بي تا
4. ابنابيالرجال، احمد بنصالح، مطلع البدور و مجمع البحور، تحقيق؛ عبدالرقيب مطهر، صعده، مرکز اهل البيت للدراسات الاسلاميه، اول، 1425ق
5. ابناثير، عزالدين علي بنابوالکرم محمد، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385ق
6. ـــــــــــــ ، اللباب في تهذيب الانساب، بيروت، دارالفکر، اول، 1423ق
7. ابن اثير، مجدالدين مبارک بنمحمد، النهايه في غريب الحديث و الاثر، تحقيق؛ طاهر احمد الزاوي، محمود محمد الطناحي، قم، موسسه اسماعيليان، چهارم، 1364ش
ابن اسفنديار، محمد بنحسن، تاريخ طبرستان، تصحيح؛ عباس اقبال، تهران، انتشارات اساطير، اول، 1389ش
8. ابن اعثم،أبو محمد أحمد بناعثم كوفى، کتاب الفتوح، تحقيق؛ على شيرى، بيروت، دارالأضواء، اول، 1411ق.
9. ابن بابويه رازي، علي بنعبيدالله بنبابويه، الاربعون حديثا، قم، موسسه الامام المهدي، اول، 1408ق
10. ـــــــــــــ ، الفهرست، تحقيق؛ جلال الدين محدث ارموي، قم، مکتبه مرعشي نجفي، اول، 1366ش
11. ابن تغري بردي، يوسف بنتغري بردي اتابکي، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، وزاره الثقافه والارشاد القومي، قاهره، بي تا
12. ابن تيميه، احمد بنعبدالحليم، مجموعه الرسائل و المسائل، تحقيق؛ محمد رشيد رضا، بي جا، لجنه التراث العربي، بي تا
13. ابن جوزي، ابوالفرج عبد الرحمن بنعلى، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق؛ محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية،
