
اوّلین رماننویس تاریخی کشور ماست. شناسایی آثار او برای جامعۀ فرهیختگان و دانشجویان اهمیّت بسیار دارد؛ از طرف دیگر این پژوهش میکوشد راهی متفاوت در دریافت اندیشهها و تفکرات صاحبان آثار ادبی ارایه دهد. از فواید پژوهش حاضر، بیان اطّلاعات مفیدی در درک و دریافت تفکرات نویسنده از شرایط معاصر خود و چگونگی حمل اندیشههایش به قرن هفتم هجری است. اینکه در روایتی عاشقانه و در کشوری با بافت کاملاً سنّتی در قرن هفتم چگونه مدرنیسم پا میگیرد؟ و رگههای آن در کدام شخصیتها ریشه میدواند و چگونه عشقی افسانهای به تقابل اندیشۀ کهنه با نو یا سنّتی با مدرن میانجامد؟ از دستآوردهای شگفت انگیز شمس و طغرا و ماری ونیسی است. از طرف دیگر گفتمان تجدّد در قلمرو فرهنگ، اقتصاد و سیاست و ایجاد دگرگونی در زندگی فردی و اجتماعی با بحرانهای پیچیده و اساسی همراه بوده است. پشت سر گذاشتن این بحران عظیم انتخاب موضوعی فراگیر و مناسب را مستلزم است. اگر درک و فهمی درست از ماهیّت تجدّد یا به عبارتی مدرنیسم حاصل شود؛ میتوان به راهگشایی از تردید و رهایی از ناتوانی در جهتگیری و دوگانگی در هویّت حرکت و رشد امیدوار بود. به عبارت دیگر ضرورت امثال این پژوهش به روشنگری و آگاهی جامعه امروز کمک فراوان میکند.
1-3- پیشینه پژوهش
این تحقیق، اوّلین پژوهشی است که مدرنیسم با رویکرد فلسفی را در نوع ادبی رمان بررسی کرده است و از این رو نگارنده به پیشینهای با این موضوع برخورد نکرده است؛ امّا در موضوعاتی چون بررسی نهضت ترجمه در ایران و بررسی رمان تاریخی از رمانهای شمس و طغرا نام برده شده است. در یک نگاه اجمالی از رمانهای محمّدباقرخسروی به عنوان اوّلین رمان تاریخی ایرانی( بعد ازجریان ترجمه رمانهای خارجی به فارسی)، یاد شده است. پیشینۀ بحث مدرنیسم به سرآغازی است که برای دوره تجدّد یا نوزایی و تجدّدزدگی در نظر گرفته میشود. در گفتمانهای اکثریت تحلیلگرانِ تاریخ در باره افکار و اندیشههای مدرنیستی، اتفاقنظر وجود دارد که آغاز عصر جدید، به شکل رسمی و به مثابۀ یک جریان مؤثر اجتماعی، به عصر انقلاب علمی یعنی قرن هفدهم میلادی باز میگردد. برخی دیگر عصر روشنگری را آغاز عصر جدید میدانند و نقش این دوره را نسبت به سایر دورهها، در صورتبندی تجدّد و آغاز نظریهپردازی مدرن بیش از پیش مورد توجه قرار میدهند.
اگر آغاز تجدّدگرایی ومدرنیسم را به نظر عدۀ کثیری از تاریخنویسان 150 سال پیش بدانیم، شاهد آثار و کتب و مقالات متعددی در موافقت و مخالفت یا مدح و ذمّ ترقّی و تجدّد غربی خواهیم بود. اگر چه در دوره مشروطه با ظهور روشنفکران و ترقیخواهان برای غربیشدن و تغییر هوّیت فکری و دینی و طرح ایدههای ترقّیگرایانه، تلاشهای متفاوتی نشان داده شد؛ امّا پس از مشروطه نیز گرایش به رویکردهای نوین در شعر و رمان و نیز در باره تجدّد و پیشرفت در ذیل گفتمان دینی، اجتماعی و سیاسی و ادبی آثار متنوعی به شرح زیر بوجود آمد:
اسدعلیزاده(1384) به بیان کلیّاتی دربارۀ مدرنیّت و مدرنیسم پرداخته است. اوحدیان، غفاری و نظری(1388)به برخی از عوامل فرهنگی مؤثر بر مدرنیسم پرداختهاند. حسام پور و سادات شریفی(1392) عناصر مدرنیسم را در شعر ققنوس بررسی کردهاند. طحان و نیکخواه(1390) تأثیر مدرنیسم در شعر منوچهر آتشی را کاویدهاند. قنادان(1392) نقش مدرنیسم را در تحوّل ادبی ایران ارزیابی کرده است و نقی زاده(1378) نسبت و رابطه سنّت، نوگرایی و مدرنیسم را در مباحث هنری و فرهنگی بررسی کرده است. در عرصۀ نفد تاریخی مدرنیسم میتوان به آشوری(1377)، بهنام(1375)، داوری(1379)، شایگان(1372)، زرشناس (1381) و احمدی(1377) اشاره کرد.
امّا قرن هیجدهم قرن ظهور تجدّد در قالب فلسفهها، بینشها و گرایشهای جدید سیاسی، دینی، فرهنگی، ابداعات هنری و تحولات صنعتی است. از دسته آثاری که در بارۀ مدرنیسم فلسفی در غرب نوشته شده است میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
فریدریش نیچه2 در «مدرنیّت و مدرنیسم» به بررسی مدرنیّت و مدرنیسم در عصر جدید پرداخته است. پل لوییس3 در «دموکراسی4 در جوامع مدرن» مدرنیسم را در رویکرد دموکراسی و مشارکت اجتماعی مردم در عرصۀ اقتصاد و سیاست بررسی کرده است. در زمینه مدرنیسم ادبی که در تأثیرپذیری از مدرنیّت و مدرنیسم تاریخی و فلسفی نمود یافته است؛ میتوان به چهرههایی چون وولف5، جويس6، اليوت7، استيونز8، پروست9، مالارمه10 و رايك11 اشاره کرد که مدرنیسم ادبی را در قرن بیستم به نام خود ثبت کردند.
1-4- جنبه جديد بودن و نوآوري در پژوهش
مدرنیسم از آنجا که درعرصههای گوناگون زندگی بشر امروز نمود یافته است؛ در اکثریت قریب به اتفاق رشتههای علوم انسانی جای خود را باز کرده است؛ امّا بررسی مدرنیسم با بار معنایی اندیشۀ جدید و نو در رمان ،آن هم از نوع تاریخی که تداعیگر گذشته است؛ کاملاً جدیدو تازه است؛ و در واقعامر در موضوع «بازتاب مدرنیسم در رمانهای تاریخی شمس و طغرا و ماری ونیسی» هیچ پژوهشی یافت نشده است.
از لحاظ موضوعی نیز، پژوهشی گسترده و شامل جزئیات گوناگون دربارۀ مدرنیسم فلسفی و بازتاب آن در ادبیّات داستانی، به خصوص بر اساس آثار محمّدباقرخسروی که به عنوان اوّلین رمان نویس تاریخی جایگاه اوّل را درتاریخ رمان نویسی در ایران به خود اختصاص داده؛ انجام نگرفته است و این پژوهش میتواند آغازین تلاش جدّی در این زمینه باشد.
1-5- اهداف مشخص پژوهش
1- آشنايي با پردازش اندیشههای مدرنیسم در آثار محمدباقرخسروی
2- تعیین بسامد مؤلفههای مدرنیسم در آثار خسروی
3- شناسایی خطّ سیر داستاننویسی خسروی.
1-6- سؤالات پژوهش
1- چگونه اندیشه های مدرنیسم در بافت داستانهای شمس و طغرا و ماری ونیسی پرداخته شده است؟
2- چه عواملی در جهتگیری محمدباقر خسروی به مدرنیسم در رمانهای تاریخی شمس و طغرا و ماری ونیسی تأثیرگذار بودهاند؟
1-7- فرضيّههای پژوهش
1- در تقسیمات مکتبهای فکری مطرح شده در این داستانها نمایندگان مدرنیسمِ مخلوقِ محمّدباقرخسروی جزو شخصیّتهای« پویا و اصلی» به حساب میآیند که این خصیصه میتواند برخاسته ازگرایش و میل باطنی او به تجدّد و مدرنیسم باشد. با توجه به اینکه محوریترین درونمایه رمانهای محمّدباقرخسروی مسایل مربوط به بیزاری از حاکمیّت مغول های غیرمسلمان وغیرایرانی بر جامعه آن روزایران است، شخصیّتهای ایرانی و مسلمان درآثار او محوریترین نقشها را دارند.
2- از عوامل تأثیرگذار بر نگرش خسروی به سمت و سوی مدرنیسم میتوان به عواملی چون بیزاری از حاکمیت بیگانگان، ظلم و ستم ناشی از حاکمان جبار و بیکفایتی سران کشور در زمان حیات خسروی و نیز اطلاعات و شناخت او از حاکمیّت جمهوری و عدالت ناشی از آن.
1-8- روش شناسی تحقیق
این پژوهش به شکل توصیفی- تحلیلی انجام شده است و شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانهای است. مطالب اصلی این تحقیق از رمانهای شمس و طغرا و ماری ونیسی بهدست آمده است. رمان شمس و طغرا دو بار به چاپ رسیده و منبع اصلی پژوهش، چاپ دوّم این کتاب به سال 1380است . در هر بخش از فصل دوّم مطالب از کتابهای منبع گردآوری و فیشبرداری شده است و پس از تنظیم و طبقهبندی یادداشتها، نگارش و تحلیل و تکمیل متن و ارجاعات انجام شده است.
فصل دوّم
مبانی نظری پژوهش
2-1- بررسی تعاریف
2-1-1- مدرن
در معنای واژۀ مدرن12 اختلاف زیادی وجود دارد. به گمان برخی پژوهشگران در سدۀ شانزدهم،رویارویی و تقابل مسایل تازه با سنّتهای کهن، تبدیل به مهمترین دلالت معنایی واژۀ «مدرن« شده است؛ این معنای واژه«مدرن» تا امروز، همراه با معنای اصلی آن یعنی «کنونی و امروزی» باقی مانده است. به عنوان نمونه، اصطلاح «انگلیسی مدرن» درمقابل «انگلیسی میانه»، زبان رایج دورهی رنسانس را به بعد از زبان دورهی میانه (قرون وسطی) در انگلستان جدا میکند. به همین معنی، ادبیّات شبهمدرن نیز از قرن شانزدهم آغاز میگردد. از این تاریخ به بعد زبان ادبی تحول یافت و ادبیّات دوره معاصر ادامهی زبان ادبی چهار صد سال پیش است، گرچه اصطلاح ادبیّات مدرن به طور عام به ادبیّات قرن بیستم نیز اطلاق میشود.
تبار واژه« مدرن» که در تمام زبانهای اروپایی، و در بسیاری از زبانهای دیگراز جمله در فارسی امروزی ما رایج شده، لفظ لاتینی modernus است که خود از قید modo مشتق شده است. در زبان لاتین، «معنای modo این اواخر، به تازگی» بود.گروهی از تاریخنگاران واژگان مدرن و سنّتی را در تقابل ارزشهای نو و کهنه بهکار میبرند. استفادۀ اخیر از واژه «مدرن» به آن دسته از ویژگیهای ادبی اطلاق میشود که از شکلهای سنّتی و تکنیکهای بیانی قدیم فاصله گرفته اند. با بازگشت به تعریف «مدرن» مشاهده میشود که درطی تاریخ، ادبیّات مدرن به ویژگیهای جاری و فعلی اطلاق شده است.
2-1-2- مدرنیّت
با توجه به اختلاف زیاد در تعریف مدرنیّت یا مدرنیسم، شاید بتوان مدرنیّت را مجموعهای متشکل از فرهنگ و تمدن اروپایی و غربی از نوزایی به این سو دانست؛ و یا آن را امروزگی یا «نوآوری و تجدّد» نامید؛ امّا از آن همچون یک رویکرد نبز بحث میشود؛ رویکردی فلسفی و اخلاقی برای «شناخت امروز» و رویکردی در جهت گسست از سنّت ها.
«مدرنیّت مجموعهای است فرهنگی، سیاسی، اقتصادی،اجتماعی،فلسفی که ازحدود سدۀ پانزدهم و شاید، از زمان پیدایش نجوم جدید، اختراع چاپ و کشف آمریکا تا امروز، ادامه یافته است»(احمدی،1388:۹).
مدرنیّت یعنی خردباوری، و تلاش برای بخردانه کردن هر چیز، شکستن و ویرانگری عادتهای اجتماعی و باورهای سنّتی، همراه با پشت نهادن ارزشها، حسها، باورها و در یک کلام، کنار گذاشتن شیوههای مادی و فکری زندگی کهن. خلاصه مدرنیّت یک رویکرد عقلانی است.
مدرنیّت در بستر طبیعی تاریخی شکفته و مراحل رشد خود را به صورت منطقی طی کرده؛ دستآوردها و آثار آن لایهلایه روی هم انباشته شده است؛ «ولی هنگامی که عناصر آن بی زمینه مناسب تاریخی و بدون ترتیب زمانی و منطقی به جاهای دیگر صادر شده؛ بنیان جهانهایی را به هم ربخته و در و دیوار ذهنیّتهای پیشمدرن را در هم شکسته و پریشانی و آشوب ایجاد کرده. ما فراورده این پریشانی و آشوب هستیم چه در سطح اجتماعی و چه در ذهنیّت تک تک مان»(آشوری 1377:285).
مدرنیّت در اروپا از دورهی رنسانس آغاز میشود.مدرنیّت به سه دوره تقسیم میشود:
۱- ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ که انسان سعی در پیدا کردن واژگانِ حیات مدرن داشت.
۲- سده ی ۱۸۰۰ از انقلاب های آمریکا و فرانسه تا تغییرات اجتماعی گسترده در اروپا.
۳- سده ۱۹۰۰ که تمامی جهان وارد روند تجدّد طلبی گردید.
مدرنیّت به تعبیری به پیدایش سرمایهداری و صنعتی سازی انجامید. مدرنیّت سبب تولید انبوه و رشد ساختارهای تجاری و صنعتی شد و از این رو، «توسعه» خود، کلیدواژهی مدرنیّت گشت. بهطوری که این توسعه، در تمام ساختارهای حیات قابل لمس است.
واژه مدرنیسم به معنای معاصر شدن با زمانه. در زمینه ادبیّات و هنر تحولی بود در حساسیّت که در انگلستان، فرانسه و آلمان پدید آمد. از مشخصات آن رمانتیسم بود که به طور کلی مجموعهای از سبکها، روشها و جنبشهای فرهنگی، هنری و حرکتی را بر ضد سبکهای پیشین در بر میگرفت.
مدرنیسم فلسفی از قرن شانزدهم و شاید اندکی پیش از آن، یعنی اواخر قرون وسطی، آغاز میشود و دوران درازی را در بر میگیرد که رنسانس ایتالیا، انقلاب علمی قرن هفدهم اروپای غربی، انقلاب صنعتی انگلستان و جنبش روشنفکری قرن هجدهم را شامل میشود. اقتصاد سرمایهداری و ارزشهای طبقه متوسط از چیزهایی هستند که در دامن مدرنیسم پرورش پیدا کردند و این به معنی مرحله گذار فرهنگ از بدوی گرایی قرون وسطایی به فرهنگ مدنی و مدرن است.
بدین ترتیب مدرنيسم عموما به جنبشهاي گسترده زيباشناختي در قرن بيستم و مدرنيّت به مجموعهاي از عقايد فلسفي سياسي و اخلاقي ك
