
ميباشد.
اين سه ويژگي را در شاخههاي علوم ديگر نيز ميتوان يافت اما اين نوع ويژگي كه همراه جلوههاي عاطفي و زيبايي شناختي است، تنها در علوم هنري يافت ميشود.
2-6 تعريف هنر در موضوع:
با توجه به بيان چيستي هر علم، يا فلسفه آن ميتوانيم فلسفه هنر(چيستي هنر) را نوعي كشف(مكاشفه علمي، ذهني) و باز آفريني، يا در برخي موارد خلق از عدم دانست. تمام موارد فوق هم ميتوانند بدون كاربرد و يا كاربردي نيز باشند. پس بيان تغييرات روي هر چيز با توجه به اصول ذهني و برداشتهاي هر فرد و بيان آن حالتهاي خاص را چيستي هنر ميدانند.
هنر در معناي تحت اللفظ و اصول ادبيات فارسي به يك تعبير و بيان ميباشد. دهخدا در تعريف هنر آورده است: «هنر از علم و معرفت و دانش و فضل و فضيلت و كمال و كياست و فراست و زيركي سرچشمه ميگيرد».
اين كلمه در واقع به معني آن درجه از كمال آدمي است كه هوشياري و فراست و فضل و دانش را در بر دارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از ديگران مينمايد.(لغت دهخدا جلد پانزدهم انتشارات دانشگاه تهران چاپ دوم از دوره جديد 1377)
در كتاب فرهنگ معاصر فارسي امروز معناي هنر اين چنين آورده شده است:
1- بيان با نمايش استادانه برداشتها و اثر پذيريهاي شخصي از پديدهها و رويدادهاي جهان خارج.
1- استادي و چيره دستي در بيان يا نمايش اين برداشتها و اثرپذيري ها.
2- كاربرد آگاهانه تخيل خلاقانه، به ويژه در پديد آوردن فرآوردههاي داراي ارزش زيباشناختي.
3- هريك از هنرهاي زيبا.
4- مهارت عملي ناشي از تجربه، مشاهده يا مطالعه (هنر دوست يابي و هنر فروشندگي) (فرهنگ معاصر فارسي امروز(غلامحسين صوري افشار فرهنگ معاصر تهران 1381)
بالاخره در فرهنگ فارسي (الفبايي- قياسي) اين چنين هنر را معني كرده است: هر نوع فعاليت انساني كه براي رسيدن به هدفي سر ميزند، و در اصطلاح خاص، به آن نوع فعاليت گفته ميشود كه متضمن خلاقيت، ابتكار و مهارت باشد. (فرهنگ فارسي (الفبايي- قياسي) جلد دوم نشر پيكان 78 دكتر مهشيد مشيري)
پس از تعريف موضوعي هنر، بر اساس فرهنگ فارسي به نظرات و اعتقاد اقوام مختلف و بزرگان ادب و هنر ميپردازيم. افلاطون در معناي هنر آورده است سر منشا هنر اصل صورت اشيا است. براي رسيدن به اخلاق حسنه و اعتلاي سياست، هنر بايد از فساد، بي اعتدالي و وقاحت جلوگيري كند.
2-7 انواع هنر
براي طبقه بندي هنرها شيوههاي گوناگوني وجود دارد ، به كمك اهداف آنها ، به وسيله مقاصد و نيات آنها یا به وسيله تاثيرات آنها. اما معموليترين و بنياديترين شيوه طبقه بندي هنرها توسط رسانههاي آنهاست.(فلسفه هنر و زیبایی شناسی، جان هاسپرز. راجر اسکراتن)
2-7-1- هنرهاي ديداري:
اين هنرها شامل هنرهاي ديداري دو بعدي نظير طراحي و نقاشي و هنرهاي ديداري سه بعدي مثل پيكر تراشي و معماري است. بعضي از آنها را ميتوان هنرهاي ديداري- بساوايي ناميد. براي مثال بناها هم لمسي و هم ديداري است و تنديسها ميتوان هم از راه لمس و هم از طريث ديد ملاحظه كرد و حتي نقاشي هم گاهي به قدري حالت سه بعدي دارد كه ميتوان آن را لمس كرد. اثر هنري در رسانه ديداري يك ابژه بر شمرده ميشود.
2-7-2- هنرهاي شنيداري:
اين هنرها شامل موسيقي در اشكال گوناگون آن است ولي نه آواز، اپرا و آن هنرهايي كه موسيقي را با ادبيات تلفيق و تركيب ميسازد. اگر رسانه هنرهاي ديداري، ديد و چشم باشد، رسانه هنري شنيداري هم صدا و آهنگ است. در هنرهاي شنيداري بر خلاف هنرهاي ديداري ابژه فيزيكي وجود ندارد.
2-7-3- هنرهاي گفتاري:
هنر ادبيات به وضوح متفاوت از هنرهاي ديداري و شنيداري است. در شعر مخصوصاً زماني كه با صداي بلند خوانده شود، ارزش صوتي نهفته است. ولي ادبيات اگر فقط متكي به صوت باشد جزو هنرهاي بسيار فقير و ضعيف به حساب خواهد آمد. چون آن چيزي كه صوت و صداي شعر را موثر ميسازد دست كم 99% شناخت مفاهيم واژگان مسموع است.
2-7-4- هنرهاي آميخته:
هنرهاي ديگر معمولاً با سه هنر ياد شده در بالا آميخته و تركيب شده اند. اين گروه از هنرها شامل همه هنرهاي اجرايي است. هنر درام نمايش با هنر ادبيات، هنر گفتاري و هنرهاي ديداري در مورد طراحي لباس، صحنه و غيره آميخته است. رقص با حركات بدني قابل روي كه از اجزاي بنيادي آن است با موسيقي و گاهي با كلمات و زماني هم با طراحي صحنه آميخته است. در هنرهاي زمان بندي اجرا همراه يكديگر در مقابل مخاطب ظاهر نميشود، بلكه به صورت متوالي در زمان پديد ميآيد و تا لحظه اوليه تمام نشده، لحظه ثانويه شروع نميشود. در هنرهاي مكانمند يا فضايي كل اثر هنري به طور همزمان حضور پيدا ميكند.
اجراي آنها متوالي است و تمركز كل آنها در يك لحظه دس كم در نظر اول، غير ممكن است، با اين وجود كل ابژه آن حاضر است و بستگي به نگرنده دارد كه در آغاز به كدام بخش از آن بنگرد مانند هنرهاي سه بعدي از قبيل پيكر تراشي و معماري. (عطائی،1390)
2-8- هنر زيبا و هنر كاربردي
تجربه بصري انسان نخست به خاطر يادگيري، فهم و واكنش او نسبت به محيط اوست. قديميترين مطلب ضبط شده به وسيله انسان به صورت تصوير است و نزيديك به سي هزار سال پيش ترسيم شده است. بنابراين شناخت تصويرگري و نيز خود تصويرگر لازم است.
ولي مانع بزرگي در اين راه وجود دارد. اين مانع همان تفكيك هنرهاي بصري به دو گروه است، كه با نام هنرهاي زيبا و هنرهاي كاربردي آنها را از يكديگر جدا ميكنند. مهمترين عامل جدا نگاه داشتن آنها از يكديگر جنب مفيد بودن و جنبه صرفاً هنري و زيبا شناسانه آنها بوده است.
فلاسفه همگي معتقدند كه در هنر عواطف و احساسات و موضوع وجود دارد. در هنرهاي بصري، اعم از نوع مذهبي و اجتماعي و خانگي، همواره با تغيير هدف توليد، موضوع نيز تغيير ميكند. تنها وجه اشتراك كه در تمام انواع هنرها وجود دارد اين است كه به وسيله آنها ميتوان با ديگران ارتباط برقرار كرد خواه اين ارتباط صورتي مشخص داشته باشد و خواه انتزاعي.
هانري برگسون در اين باره مينويسد: «هنر صرفاً مشاهده مستقيمتر واقعيت است». از اين عبارت ميتوان نتيجه گرفت كه هنرهاي بصري حتي در شكل عالي خود نيز كار ويژهاي دارند و از اين رو داراي فايده است.
2-9- تعريف هنرهاي تجسمي
به طور كل، هنري كه مشتمل بر تمامي هنرهاي بصري يا تجسمي باشد، هنر تجسمي است. در واقع هنرمند جهت القا موضوعات خود و سوژه ها، با به تجسم درآوردن آن موضوع، سعي در ارائه هر چه بهتر موضوع مينمايد. اصول و قوانين هنرهاي تجسمي را، تركيب بندي (composition) هماهنگي (Harmonisation)، تغيير شكل دادن (Deformation)، مايهها (Tenclite)، كنتراست (contrast)، توازن (Equvilibre)، خطوط كنار نما (Conture) و تناسب (Proportion) تشكيل ميدهد.
هنرهاي تجسمي به هنرهايي مانند معماري، مجسمه سازي- نقاشي- طراحي- گرافيك- تئاتر- موسيقي- مينياتور- عكاسي و. .. اطلاق ميشود.
مفاهيمي كه از طريق هنرهاي تجسمي قابل درك و دريافت ميباشد توسط عناصر بصري مانند خط، نقطه، سطح، شكل، رنگ، بافت، حجم و غيره ابراز ميگردند وهنرمند با انتخاب بعضي از اين عناصر بصري و آرايش آنها به گونهاي زيبا، با بهرهگيري از مواد و مصالح و ابزار كار اثري ميآفريند.
2-10- مفهوم رنگ در هنرهای تجسمی
زندگي سرشار از رنگ و جلوه هاي رنگ است. اهميت و نقش رنگ در زندگي ، مفاهيم مختلف و متنوعي از آن را در ذهن ما زنده مي كند. در اين صورت ارائه يك تعريف مشخص و تعبير مختصر نه تنها مفهوم گسترده رنگ را در بر نخواهد گرفت، بلكه براي درك ابعاد وسيع آن گمراه كننده نيز خواهد بود. رنگ در همه ابعاد زندگي جاري است و بنابراين مفهوم آن به همان گستردگي مفهوم زندگي است. نقش رنگ در زندگي و مسائل روزمره اي كه با آن ها سرو كار داريم، آن قدر زياد است كه هيچگاه رنگ را به عنوان يك واژه ناشناخته و غريب ا حساس نمي كنيم. رنگ را مي توان عنصر اصلي كار هنرمندان نقاش دانست. اين هنرمندان براي ابداع آثار خود بيش از هر چيز از رنگ استفاده مي كنند. اگر چه ممكن است خطوط آن ها رنگين باشند. اما به جز هنرمندان نقاش در همه ي گرايش هاي هنرهاي تجسمي رنگ همواره به عنوان يكي از عوامل و عناصر ضروري مورد توجه است.( naghashirangine.blogfa.com)
هنرمندان مفاهيم و ويژگي هاي رنگ را معمولاً به سه طريق زير در آثار خود به كار گرفته اند:
الف) رنگ به عنوان عنصري تجسمي براي توصيف موضوع اثر و خصوصيات آن ، مثل ترسيم يك منظره پاييزي يا زمستاني كه براي هر كدام از اجراي آن منظره (درخت ها، ساختمان ها ، زمين، آسمان و ..) از طيف رنگ هاي خاصي استفاده مي شود. به اين ترتيب پاييزي يا زمستاني بودن فضاي آن منظره و همه ويژگي هايش با رنگ هايي كه در آن استفاده شده توصيف مي گردد.
ب) رنگ به عنوان عنصري نمادين و استعاري كه معاني عميق و دروني اثر و اجزاي آن را به نمايش مي گذارد. براي مثال در بسياري از آثاري كه هنرمندان بر اساس محتواي موضوعات اعتقادي، مذهبي، رمزي و افسانه اي ساخته اند، كاربرد رنگ عموماً جنبه اي نمادين و استعاري دارد.
ج) استفاده از رنگ براي به نمايش گذاشتن ارزش هاي دروني و زيبايي ها و تأثيرات خود رنگ، بدون در نظر داشتن ارزش هاي استعاري و توصيفي آن :مانند رنگ هاي كه در هنرهاي سنتي مثل فرش، گليم، پارچه، طراحي و دوخت لباس، معماي و شهرسازي به كار گرفته مي شوند. يك يا دو يا هر سه اين جنبه هاي سه گانه در كاربرد رنگ ممكن است در يك اثر هنري مورد تأكيد و استفاده قرار گيرد.
اگر چه رنگ همواره به عنوان ماده و عنصر اصلي كار هنرمندان نقاش مورد تأكيد قرار مي گيرد ليكن نقش آن در هنرهاي ديگر نيز اهميت ويژه اي برخوردار است . موفقيت در ابداع اثر هنري علاوه بر قريحه و ذوق خدادادي بيش از هر چيز بستگي به توانايي ها و تجربه عملي هنرمند و شناخت او از خصوصيات و امكانات ابزار كارش دارد. naghashirangine.blogfa.com))
تئوگیمبل در کتابش بهنام ‘شکل، صوت، رنگ و شفا’ مىگوید: در آغاز ظلمات مقدس حکمفرما بود و از این ظلمات نور سر برآورد. نور و تاریکی، رقص آفرینش را به پایکوبى برخاستند و بدینگونه رنگهاى طیف متولد گردیدند.
گفته مىشود که چشم انسان قادر است حدود دو میلیون رنگ را از یکدیگر متمایز بنماید و تشخیص دهد.
یوهانس اتین در کتاب خود بنام ‘هنر رنگ’ که در سال ۱۹۶۱ م در آلمان بهچاپ رسیده، نوشته است: رنگ همه مواهب خود را به همه تقدیم مىکند ولى رموز نهانتر خود را فقط براى شیفتگان واقعى مکشوف مىسازد و تنها کسانى که عاشق رنگ هستند مىتوانند زیبایى و کیفیت ذاتى آن را درک نمایند.
امروزه مسلم گردیده که رنگ همانند نور داراى سرعت، طول موج، حالات ارتعاشى و تداخلى و خاصیت موجى است و اثر ذهنى و روانى در ارتباط با مغز و قوه بینایى دارد و مىتواند به اشیاء بُعد و جسمیت ببخشد.
درخشندگى درجه تیرگى و روشنى را مشخص مىسازد. بیشترین درخشندگى متعلق به رنگ زرد است و کمترین را بنفش دارد. اشباع میزان خلوص فام آن را مشخص مىکند. در طبیعت خلوص رنگى بهندرت وجود دارد.
رنگهاى داراى صفات فام، درخشندگى و اشباع هستند. رنگهاى اصلى در واقع فامهاى اولیه هستند که شامل زرد، قرمز و آبى مىشوند و از ترکیب آنها فامهاى ثانویه بدست مىآید. نقاشان در گذشته بسیارى از تأثیرات رنگ را بدون آگاهى بهکار مىبردند. ولى با مطرح شدن نظریههاى رنگ، راهحلهاى تازهاى در باب حجم، نور، فضا و حرکت در اختیار نقاشان قرار گرفت.
در هنرهای تجسمی نظیر نقاشی، عکاسی و گرافیک کنتراستهای رنگ، تیرگی-روشنی، اندازه، جهت، بافت، پهنی-باریکی، هندسی-غیرهندسی و … به کار میرود و اثر هنری را تاثیرگذار میکند
برای نمونه، رامبراند معمولا از کنتراست شدید تیرگی-روشنی بهره گرفته و با تابانیدن نور در بخشهای مورد نظرش که در میان سایههای تیره وسیع در تابلو
