
ویا ترکیبی از آنها- ثابت یا متغییر بودن زاویه دید در طول داستان، استفاده از نقل قول مستقیم یا غیرمستقیم در گفتگوها، کاربرد توازی در نقل روایت بخشهای مختلف داستان چگونگی تزریق اطلاعات به داستان وهزار نکته ریز و درشت دیگر که ریشه در تاریخ داستان نویسی دارند نمونههای دیگری هستند ازتکنیکهای چگونه گفتن در هنر داستان نویسی. »(مستور، 52:92-53) فتح الله بینیاز در کتاب درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی تعریفی کاملاً مشابه تعریف مستور داده است که از ذکر آن خودداری شد. ناصر ايراني درتعريف تكنيك مينويسد:
«تكنيك وسيله اي است كه نويسنده به كمك آن تجربه اش را بيان مي كند. تكنيك تنها وسيلهاي است كه نويسنده در اختيار دارد تا موضوع يا محتواي داستانش را كشف كند، معناي آن را به خواننده منتقل سازد، و بالاخره، آن را ارزشيابي كند. بنابراين در هنر، درهمهي شكلهاي هنري و از جمله رمان، تكنيك نقشي لازم را به عهده دارد و هيچ هنرمندي قادرنيست خود را از قيد آن رهاسازد، چون هنر بدون تكنيك قابل تصور نيست. آن چه بدون تكنيك قابل تصوراست محتوا يا تجربه است كه به آن هنر نميتواند گفت. » (ایرانی، 76:1364)
از میان این تعاریف، تعریف مستور رسا و جامع است و تعریف ناصرایرانی در ارائه تصویر درست، تفهیم وانتقال جامع و کامل عنصر تکنیک به مخاطب موفق نیست. لازم است، عناصر موثر در تکنیک به صورت مجزا ذکر گردند. این عناصر عبارتند از :«1- چگونگی انتخاب شروع داستان،- با گفتگو یا توصیف یا حادثه و یا شخصیت پردازی 2- انتخاب نوع زمان داستان، – حال یا گذشته یا ترکیبی از آنها3- ثابت یا متغییر بودن زاویه دید در طول روایت 4- استفاده از نقل قول مستقیم ویا غیر مستقیم در گفتگوها 4- کاربرد توازی در نقل روایت بخشهای مختلف داستان 5- چگونگی تزریق اطلاعات به داستان و هزاران نکتهی ریز و درشت دیگر. » (مستور، 53:92) . در این پژوهش، تعریف مستور معیار قرار میگیرد.
1-2-10.گفت وگو
صاحبنظران مختلفی به تعریف عنصر گفتگو همت گماشتهاند که تعریف چند نفر در پی میآید. یونسی معتقد است « گفتگو باید چنان باشد که خواننده احساس کند با مردم زنده سر وکار دارد. مردم عادی در زندگی روزمره خود، جملات کوتاه و گویا به کار میبرند و این جملات حتّی در بین طبقات تحصیل کرده نیز اغلب از نظر دستوری درست نیست.» (یونسی، 1386 : 397)
و میرصادقی در تعریف گفت و گو میگوید: «صحبتی را که میان دو شخص یا بیشتر رد وبدل میشود، یا آزادانه در ذهن شخصیت واحدی در اثری ادبی (داستان، نمایشنامه، شعر…)پیش میآید، گفتگو مینامند. گفت وگو به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار و عقاید است و در داستان منظوم، داستان و نمایش نامه و… به کار میرود.»(همان، 466)
«گفت وگو بنیاد تئاتر را پی میریزد. اما در داستان یکی از عناصر مهم است، پیرنگ را گسترش میدهد، درون مایه را به نمایش میگذارد و شخصیتها را معرفی میکند و عمل داستانی را پیش میبرد.» (میرصادقی، همان: 463)«نقش اصلی گفت وگو، اطلاع رسانی و ترکیب شخصیت با عمل است. گفت وگو، اطلاعات میدهد، نوع نگرش را افشا میکند؛ واکنش را بیان میکند و سؤالی را طرح میکند.» (سلیمانی، 1383: 373) «گفت وگو ممکن است میان دو شخصیت یا بیشتر صورت گیرد، یا تنها در ذهن شخصیت واحدی تحقق پیدا کند که به آن تکگویی درونیگویند. شیوهای که افکار درونی شخصیت داستان را نشان میدهد و تجربه درونی و عاطفی او را غیرمستقیم نقل میکند. این شیوه مؤثری است که بعضی از نویسندگان برای معرفی و تکوین شخصیت و پیشبرد داستان از آن استفاده میکنند.» (میر صادقی، 1392: 479) یونسی در کتاب هنر داستان نویسی در مورد عنصر گفت و گو معتقد است:
«گفت و گو عنصر مهمی از داستان کوتاه یا رمان را تشکیل میدهد، زیرا جزء مهمی از زندگی است. بنابر این برای اینکه مردم داستان جالب باشند و در ضمن خواننده حضور نویسندهی داستان را احساس نکند، نویسنده باید به عوض اینکه خود از جانب آنها سخن گوید و مترجم احوالشان باشد، اجازه دهد خودسخنگوی خویش باشند و باواسطه با خواننده روبرو نشوند. خواننده معمولی از داستانی که تنها نقل ساده و یکنواخت باشد بیزار است وگفتگو را بیشتر میپسندد.» (یونسی، 47:1386)
از میان تعاریف ارائه شده دربارهی عنصر گفتگو تنها میرصادقی به معنای واقعی، تعریف جامع، رسا و قابل استنادی ارائه کرده است، یونسی فقط از ویژگیهای گفتگو سخن گفته و بیشاب از نقش آن سخن به میان آوردهاست که در این پژوهش تعریف جمال میرصادقی ملاک عمل قرار میگیرد.
فصل 2: مقایسه ی پیرنگ و عناصرداستانها ی هم مضمون
بر اساس دادههای به دست آمده، در مقایسه بیست و پنج داستان هم مضمون این سه کتاب، مسائل مختلف مربوط به پیرنگ و عناصر داستانی مورد مطالعه و مداقه قرار گرفت وسپس به مصداقیابی پیرنگ و عناصر داستانی در این آثار پرداخته شد که شرح آن در این فصل به تفصیل ذکر میگردد.
از این بیست وپنج داستان تعداد شش داستان بین مثنوی وحدیقه، تعداد سیزده داستان بین مثنوی ومصیبت نامه و تعداد شش داستان بین مصیبتنامه وحدیقه دارای مضامین مشترک هستند وهیچ داستان هممضمونی که در هرسه اثر آمده باشد یافت نشد. در ادامه به مقایسه دوبه دوی این آثار میپردازیم.
2- 1. مقایسهی عناصر داستان درمثنوی وحدیقه
در این قسمت به تفصیل به مقایسه و ارزیابی عناصر داستان در بین داستانهای هممضمون مثنوی مولوی وحدیقه سنایی پرداختهمیشود. با توجه به عنوان اصلی رساله، همهی داستانهای مورد نظر، داستانهای هم مضمون هستند و یا مضامین آنقدر به هم نزدیک هستند که آنها را همسان فرض کردهایم، اما همین مضامین، گاه از سوی نویسندگان موردنظر در قالب موضوعات مختلفی مطرح شدهاند.
جدول2- 1. مقایسه موضوع و مضمون
عنوان داستان
مأخذ در حدیقه و مثنوی
مو ضوع درمثنوی و حدیقه
مضمون درمثنوی و حدیقه
ابراهیم و جبرئیل
رک.(سنایی،۱۶۸:۱۳۵۹)
مشترک
مشترک
رک.(مولوی،۷۷۳:۱۳۷۱)
مرغ و دام
رک.(سنایی،۷۴۰:۱۳۵۹)
متفاوت
مشترک
رک.(مولوی،۱۳۷۱:۱۰۶۴)
زنگی و آینه
رک.(سنایی،۱۳۵۹:۲۹۰)
متفاوت
مشترک
رک.(مولوی،۱۳۷۱:۳۲۹)
احول
رک.(سنایی،۱۳۵۹:۸۴)
متفاوت
مشترک
رک.(مولوی،۱۳۷۱:۱۷)
گلخوار
رک.(سنایی،۱۳۵۹:۴۱۱)
متفاوت
مشترک
رک.(مولوی،۱۳۷۱:۶۵۷)
فیل
رک.(سنایی،۱۳۵۹:۶۹)
متفاوت
مشترک
رک.(مولوی،۱۳۷۱:۴۴۵)
مطابق جدول، مضامین هر شش داستان مورد مقایسه مثنوی و حدیقه عیناً یکی هستند اما موضوع پنج داستان مرغ و دام، زنگیو آینه، احول، گلخوار و فیل کمی متفاوت هستند و در داستان ابراهیم و جبرئیل موضوع هردو اثر عیناً مثل هم است.
سومین عنصر مورد بررسی، عنصرشخصیت است. در داستانهای موردنظرمثنوی شش شخصیت ابراهیم، هندو، احول، مردم، گلخوار و مرغ شخصیتهای اصلی هستند که از میان آنها تنها شخصیت مرغ پویا وبقیه شخصیتها ایستا هستند. هفت شخصیت صیاد، عطار، آن یکی (یک)، آن یکی (دو)، فیل، استاد و جبرئیل شخصیتهای فرعی هستند که هیچ شخصیت پویایی در میانشان دیده نمیشودو همگی ایستا هستند. در داستانهای مورد نظر حدیقه شش شخصیت ابراهیم، زنگی، پسر احول، کورها، ابله ومرغ شخصیتهای اصلی هستند که از میان آنها تنها شخصیت مرغ پویا وبقیهی شخصیتها ایستا هستند. شخصیتهای فرعی شامل جبرئیل، پدر، پادشاه، چند کور، هر یکی، بقال، و فخ است که همه ایستایند و هیچ شخصیت پویایی در آنها مشاهده نمیشود.
در داستانهای مورد نظر مثنوی تمامی شخصیتهای اصلی و فرعی یاد شده ساده هستند و هیچ شخصیت جامعی دیده نمیشود. همچنین تمامی شخصیتهای اصلی و فرعی مورد نظر، نوعی هستند و هیچ شخصیت تمثیلی در آنها دیده نمیشود. در داستانهای مورد مقایسهی حدیقه تمامی شخصیتهای اصلی و فرعی ساده و نوعی هستند و هیچ شخصیت جامع و تمثیلی درآنها دیده نمیشود.
لحن عمومی چهار داستان از داستانهای مورد نظر مثنوی با حدیقه٬ جدی و لحن دو داستان٬ طنز آمیز است که به عنوان نمونه میتوان از داستانهای جدی به داستان جبرئیل و ابراهیم و از طنز آمیز، داستان “هندو و آینه “را نام برد. لحن شخصیتها در داستانهای مثنوی به شرح زیر است :
در داستان هند و آینه لحن هندو سرز نشآمیز و لحن آینه شکایتآمیز است. درداستان احول، لحن احول خطاب به استاد اعتراضی و شکایتآمیز و لحن استاد منطقی و استدلالی است. در داستان فیل لحن ملاقات کنندگان معمولی است. در داستان جبرئیل وابراهیم٬ لحن جبرئیل دلسوزانه و خیر خواهانه ولحن ابراهیم نسبت به جبرئیل جدی وقاطع است. در داستان گلخوار وعطار لحن گل خوار جدی و لحن عطارمعمولی است. در داستان مرغ و دام٬ ل
