
گريزي از ولايت تكويني ندارد چنانكه ولايت باطني گسترهاش هر دو را میپوشاند و نبي و رسول را نيز در برمیگیرد.
5. پيوند و گسست «ولايت» با «نبوت» و «رسالت»
ولايت، نبوت و رسالت سه چهره از مقامات اولياي الهي است كه ارتباط استواري با هم دارند به گونهاي كه ميتوان اين سه را در هم تنيده دانست. گاه هر سه در يك ولي خدا جمع شده است و گاهي از هم متمايز ميشوند.
5-1. پيوستگي «وليّ» با «نبيّ» و «رسول»
در قياس و [پيوند] ولايت با نبوت خداشناسان بر اين باورند كه پيامبران، بهراستي اولیاییاند كه در
حق فانی و به حق باقیاند و از جايگاه غيب هستي و اسرار آن خبر میدهند.145
هر فرستادهاي، پيامبر است و هر پيامبري، ولي. پس هر فرستادهاي نيز وليّ است. ليكن اينگونه نيست كه هر ولياي، خبردهنده(پيامبر) و يا آورندهي شريعتي(رسول) باشد. رسولان، هر سه را دارند و پيامبران، داراي دو وصفاند و اين سه، به سه دايرهي تو در تو میمانند. رسالت و نبوت مقامي در دايره ولايتاند.
ولايت، آن دايره فراگير و گسترده است كه همان دايرهي بزرگتر است. پس از احكام اين دايره آن است كه خداوند هر كس از بندگانش را بخواهد به پيامبري سرپرستي میکند و برخي از احكامش اين است كه گاهي آن بنده را به رسالت سرپرستي میکند و اين نيز از احكام دايره ولايت است پس هر رسولي ناچار است كه نبي هم باشد و هر نبیّای نيز بايست كه به ولايت رسيده باشد. بنابراين هر رسولي بايد كه ولي باشد پس رسالت مقام خاصي در ميان دايره ولايت است.146
ويژگياي كه در هر سه دسته، همسو است ولايت است. گرچه وليّ در گسترهي گيتي ـ و نه از ديد وجودي ـ جايگاه پايينتري نسبت به پيغامبر و رسول دارد اما بيولايت كسي به نبوت و رسالت برگزيده نخواهد شد. ولايت، جان و سيرت نبوت و رسالت است.
از نگاه ابنعربي، ميان اين سه عنوان، پيوندي استوار برقرار است. به ديد وي پيامبر، يك وليّ است كه به دانش غيب و احكامي دست يازيده كه از راه وحي الهي بوده و از راه هاي عادي دست يافتني نيست؛ و رسول يك وليِ به نبوت رسيده است كه به تكليف الهي براي رساندن پیغامهای الهي به مردم دانش پيدا كرده و داراي سمتي الهي است. پس رسول، سه منصب را در خود جمع كرده و نبي، دو جايگاه را.147
شيخ محمود شبستري نيز در قالب نظم، پيغامبري را همان ولايت نمود يافته در خلق و جهان دانسته:
نبي چون «آفتاب» آمد وليّ «ماه»
نبوت در كمال خويش صافيست
ولايت در ولي پوشيده بايد
مقابل گردد اندر «لي مع الله»
ولايت اندر او پيدا نه مخفيست
ولي ندر نبي پيدا نمايد148
از پیوندهایی كه براي ولي و دو رفيقش میتوان برشمرد اين است كه ولي نيز همانند پيغامبران برخي بر شماري ديگرشان برتري دارند.149
5-2. گسست «ولايت» از «نبوت» و «رسالت»
جداسازي نخستِ ولايت از دو عنوان ديگر، به اين است كه وليّ، از زمرهي اسماي حسناي پروردگار جهانيان است و انسان به ولايت رسيده نيز نام وليّ را يدك ميكشد و اين همنامي را در نبي و رسول نمييابيم.
دوم آنكه: وليّ، هميشه در زمين باقي است چرا كه اسم الهي، هميشگي است و همواره نماينده و جلوهگاهی میخواهد اما پيامبر و رسول، هر دو، مأموریتشان سرانجام مییابد، چه كه رسالت از ديد تاريخي به شرايطي بسته است و زماني خاتمه مییابند. اين دو سمت الهي براي تنظيم حيات طيبهي آدمي در اين جهان است اما ولايت چنين ربط جوهري با گيتي را ندارد. بنابراین، آن دو جايگاه، در جهان پسين از دارندگانش گرفته میشود ليكن ولايت ايشان، همواره در سرشتشان ميماند.150
پس به هر دوري وليّاي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است.151
با اين حال، برخي همچو ابنعربي، ولايت را چونان برزخي ميان نبوت و رسالت دانستهاند البته به اين معنا كه معنايي شامل و در هر دو وجود دارد: آسمانِ پيامبري، در برزخي پايينتر از ولي و بالاي از فرستادگان خداست.آسمان ولايت بلند است و بر هر مقام با شكوهي احاطه دارد.152
فلك ولايت برتر و فراگير تر از فلك نبوت است. ولي اين سخن به معني افضل بودن مطلق ولي از نبي نيست. نبوت درجه اي در ولايت است. وليای كه نبي نيست رتبهاش از رتبه نبوت كمتر است و نبي از حيث ولايتش اتم از حيث نبوت خويش است مانند انسان كه از جهت انسان بودنش، كاملتر از لحاظ حيوان بودن خويش است153. رسولان الهي دو حنبه دارند: يكي جنبه ولايت و عرفان و ديگري جنبه رسالت. آنان از آن جهت كه ولي و عارفند نسبت به آن حيث كه رسول اند برترند زيرا ولايت و معرفت آنان دردايره بساط مشاهده در محضر مقدس حضرت حق قرار دارد اما رسالت آن را به تنگناي عالم ماده و مشاهده اضداد فرود ميآورد154. نبوت و رسالت چون مقيد به زمان و مكان اند منقطع و پايان پذيرند اما ولايت چون معرفت كامل به خداي تعالي است و به زمان و مكان محدود نيست هرگز پايان نميپذيرد و منقطع نميگردد.155 قلمرو رسالت فقط در دنياست و حكم آن در آخرت بريده خواهد شد.156
قشيري به دو فرق دگر اشاره نموده و نوشته كه : برخي گفتهاند كه شدني است كه ولي نداند كه ولي خداست. اما هر پيامبر و فرستادهاي به سِمَت خود آگاهي داده شده و دوم اينكه شرط دست يازي به جايگاه ولايت، ماندگاري هميشگي در اين مقام نيست بلكه شايد كه بدعاقبت نيز بگردد.157 همو در جايي دگر، گفتار استادش ابوعبدالرحمن سلّمي را میآورد كه: «كارهاي پاياني اوليا، امورات آغازين پيامبران است158.»
در همين جاست كه مسئلهي والاتري و فضل پيامبران و به طريق اولي رسولان را بر ولیای كه تنها، وليّ است میتوان اثبات نمود البته نه بر اوليايي كه خود نبي يا رسول و يا پيشواي معصوم در فرهنگ شيعهاند. رسولان، چون ولایت و نبوت را هم دارايند بر پيغامبران و اوليا برترند و پيامبران از رسولان، پایینتر و از اولياي صرف، بالاترند و اوليايي كه ويژگيِ وليّ بودن را دارا هستند جايگاهي پایینتر
از آن دو را دارند. بنابراين ولايت حيثي از پيامبر و رسول است؛ و گاه خود به تنهايي در مؤمني حضور دارد.
نتيجه و رهآورد گفتار:
عرفانپژوهان بر اين سخن آگاهاند كه در عرفان اسلامي واژه اي با اهمیتتر از ولي و جستاري پرارج تر از ولايت نيست. «وليّ»، تنها واژهي قرآني است كه بر خالق و هم بر مخلوق نهاده میشود و خداشناسان اين تاج را بر سر نهادهاند تا از ديگر انسانها جدا شوند و با اینکه وليّ، معناي سرپرستي را براي خود برداشته است اما محبت و دلباختگی به حق، از اصلیترین مايههاي پاگرفتن اين صفت در دوستان خداست. ولايت امري است كه هر مؤمنی به اندازهي توان خود و نيز كوشش خويش در بندگي میتواند مرتبهاي از آن را دريابد و پلهاي را به بالا پا نهد تا آنجا كه به خلافت حضرت الوهيت بار یابد. از ديرباز نيز تصوفنويسان اسلامي ازين درجات بيگانه نبودهاند و فناي بهدست آمده از نهايت قرب و سرپرستي را ولايت دانستهاند. گونههاي ولايت امري است كه هماره از چشم و قلم عارفان و انديش وران اين حوزه نيفتاده است و ولايت مطلقه و مقيده و نيز خاتم اوليا از داغترین گفتارهاي آن نوشتهها بود است. کشمکشهای فراوان در لابهلاي نگاشتههاي ابنعربي و پيروان مكتب پاينهاد وي، در مصاديق ولايت مطلقه و مقيده و خاتم اوليا وجود دارد كه به نظر میرسد اندكي نيز رنگ و بوي كلامي به خود گرفته است؛ و همانگونه كه در ره منزل ليلي چه خطرهاست بسي، در ميدان قلم و كاغذ نيز اين معنا رخ نموده است. قرآن كريم به دو بخش فراگير ولايت رباني و ولايت شيطاني اشارت نموده است.
پيوند و گسستهاي ولايت با جايگاههاي همسویش، نبوت و رسالت و نيز يگانگی و جدايي ولي با دو مفهوم نبي و رسول ديگر جستاري است كه بدان اشارت رفت. زمين و زمان هرگز بيوليّ نخواهد بود چنانكه نبي و رسول هميشگي نيستند.
***
**
*
گفتار سوم:
دیدگاههاي درباره ي كرامات اوليا
1. ديدگاه متكلمان
2. ديدگاه فيلسوفان
2-1. فيلسوفان سينوي
2-2. فيلسوفان اشراقي
2-3. فيلسوفان صدرايي
3. ديدگاه عارفان
4. ديدگاه مخالفان
1. ديدگاه متكلمان
در ميان كساني كه ميبايست حقايق امور را از روي دليل و برهان با ملاحظه و مطابق با شرع درك کنند159 و هماره ديدگاههاي آنان ختمالكلام براي مردم عادي است يعني متكلمان، سخن بسيار است و بهراحتي میتوان رسالهاي استوار در نگرههاي فرقهاي در اسلام به مسئلهي كرامات اوليا را ترتيب داد و به گستردگي به پژوهه نشست. باري، كوتاه اينكه متكلمان را به دو گروه سنيان و شيعيان دستهبندي ميكنيم.
در باب متكلمان شيعهي اماميه میتوان گفت كه: آنان يكسره قائل به جواز صدور كرامات از انبيا، ائمه، اوليا و صالحاناند. از اين رو تذکرهنویسان پيشين و پسين، بيپروا به گردآوري و نگاشتن در اين زمينه، همت گماشته و پركار بودهاند.آنها میگویند چنين كاري، يكسره شدني و بهترين دليل بر آن، وقوع و وجود خارجي آن است. كارهاي خارق عادت صادر شدهي از سوي پيامبر پيش از بعثت، يعني از هنگامهي ولادت تا سن چهل سالگي نمونههایی از اين كارهاست160. آنان قدح در آن را نيز باطل میداند161. زيديه، ديگر فرقه كلاميشيعي نيز كرامات را پذيرفته162 و در برخي نوشتههاشان، براي بزرگان خود كرامات قائل شدهاند163. بهائيان نيز بدين امر معترفاند164.
اما متكلمان سني با توجه به شمار بسيارشان، در این مسئله، پر سخن بودهاند. اشاعره نيز بهمثل الهيدانان شيعه، همين نظرگاه قبول را در مسئلهي كرامات اوليا دارند (جز اختلافي كه درباره امامت و ائمه دارند). آنان بهمانند شيعه بر ايناند كه: چنين چيزى كاملا ممكن است و بهترين دليل بر امكان يك امر وجود خارجى آن است و نمونهي خارجى آن عبارت است از معجزات پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پيش از بعثت كه پيش از اين در لابهلاي سخن متكلمان شيعه گفته شد. عبدالكريم شهرستاني، متكلم بزرگ اشعري بر اين است كه كرامات اوليا عقلاً جايز و سمعاً وارد (کراراً شنيده شده) و قرآن به آن قائل است؛ و اين نكته باريك را كه ديگران نگفتهاند بيان میکند كه: آنچه از كرامات صالحان اين امت نقل شده فزون از شمار است و اگر چه هر يك به تنهايي افاده علم به وقوع آن نمیکند ولي چون همه به يكجا و با هم در نظر گرفته شود علم قطعي و يقين صادق، به اينكه خوارق عادات بر دست صاحبان كرامت ظاهر شده در دل ما پديد میآورد. امام فخر رازي نيز در «تفسير كبير»ش (در اوايل سورهي كهف) بهگونهاي گسترده و مفيد، در اين باره، بحث میکند و بر اين است كه قرآن و اخبار و آثار و دلايل عقلي بر جواز كرامات اوليا دلالت دارد.165 باز، كلاميِ با اهميت تسنن در نگاشته خويش، «نهاية الأقدام في علم الكلام» نيز سخن از مقبول افتادن كرامات نزد اشاعره دارد و از ديد عقل و نقل به اثبات رسانده است و برايشان پذيرفتني است.166 نيز در جايي ديگر عالمان اشعري مذهب چون ابنكلاب و ابوالحسن اشعرى و باقلانى و ابوعبداللّه حليمي از اشاعره سخن رانده و گفتهاند كه: جملهي اشاعره كرامات اثبات كنندهي اين اموراند جز اسفراينى كه وى ميگويد كرامات محال است.167 فخر رازي از افتخارات كلامي تسنن، استوار در برابر منكران معتزلي كرامت ايستاده و دلايل آنان را به بوتهي نقد گذاشته است.168
سلفيه، ديگر گرايش كلامي تسنن از رد کدنندگان مسئلهي كرامات اوليا هستند و پيوندي ميان ذكر و دعا و كرامات و استجابت دعا نمیدانند.169
ماتريديان از فرقههاي تسنن نيز بدین مسئله گردن نهاده است و أدله منكران اينگونه كارها را از جمله استدلال معتزليان را نادرست میداند؛ و وجهي براي پذيرفتنش نمیبیند.170
اما در نگاه فرقهي پرچالش وهابيت نيز كرامات اوليا پذيرفتي است و مؤمن میتواند با دعاي خود به علم غيب دست يازد و مشرقنشين جهان را در حالي كه خود در مغرب است ببيند. اين، در حالي است كه شفاعت و دعاي خير پيامبر را براي مؤمنین بر نمیتابند 171و نيز به سحر و ساحري باورمندند و يادگيري آن را براي آسان نمودن كارها جايز ميدانند، البته به شرط اينكه با گناهان بزرگي چون کفر و جسارت به قرآن كريم بدان مهارت در سحر
