
اين است که با ا فزايش بيکاري، ميزان مالياتها هم سير صعودي پيدا ميکند، زيرا وجود بيکاري منجر به سرمايهگذاري دولتها براي اشتغالزايي ميشود و يکي از منابع تأمين اعتبارات مربوط به سرمايهگذاريهاي دولت نيز اخذ ماليات از شاغلان است ( شفیعی ، 1381 ) .
6- رضايت شغلي
رضايت شغلي يکي از عوامل تأثيرگذار بر شادماني افراد است. تايت و پاجت43 (1989) پس از بررسي 34 پژوهش، گزارش کردند که ميزان همبستگي ميان رضايت شغلي و شادماني 46/0 است. سيکزنت ميهالایي (1997) اين همبستگي را به خوبي توضيح داده است. سيکزنت مفهوم فلو را براي اولين بار وارد ادبيات شادماني کرده است . «فلو» به معناي لحظات فوقالعاده نشاطانگيزي است که « آنچه فرد تجربه ميکند، آنچه آرزو ميکند وآنچه فکر ميکند باهم هماهنگ هستند.» (سيکزنت ميهالايي، 1997). سيکزنت معتقد است که مردم « فلو» را بيشتر هنگام کار تجربه ميکنند و چنين مينمايد که رضايت شغلي يکي از مهمترين پيشبينيکنندههاي شادماني باشد .
7- وضعيت تأهل
شادماني در بزرگسالان ارتباط زيادي با وضعيت تأهل دارد. لوپري و فرايدرس44 (1981) روند زندگي زناشويي و ارتباط آن با ميزان شادماني را به شکل (U) تصور ميکنند. آنها معتقدند که وقتي فرد تصميم ميگيرد ازدواج کند، شادي او افزايش مييابد، وقتي که ازدواج صورت ميگيرد از شادي ايجاد شده کم ميشود و اين کاهش تا زمان رسيدن فرزندان به سن نوجواني، ادامه مييابد. بعد از اين دوره، شادماني مجدداً سير صعودي پيدا ميکند تا به سطح اوليه خود ميرسد. دانيز45 و همکاران (1999) معتقدند که افراد متأهل نسبت به کساني که هرگز ازدواج نکرده يا جدا شدهاند و يا همسر خود را از دست دادهاند، بيشتر احساس شادي و شادماني ميکنند. علاوه بر اين افرادي که هنوز ازدواج نکردهاند اما با نامزد مورد علاقه خود زندگي ميکنند ، از کساني که تنها زندگي ميکنند خيلي شادمانترند. البته اين امر به ارزشهاي فرهنگي مورد قبول جوامع بستگي دارد. يافتههاي بعضي از پژوهشها نشان ميدهد که در جوامعي که فردگرايي رواج دارد، زندگي با نامزد مورد علاقه موجب شادماني فرد ميشود، اما در کشورهاي جمعگرا، افرادي که با نامزد خود زندگي ميکنند از افراد ازدواج کرده و يا افرادي که نامزد ندارند ، داراي شادماني کمتري هستند. اين نتايج احتمالاً به اين دليل است که در جوا مع فردگرا، زندگي مشترک با نامزد پسنديده است، ولي در کشو رهاي جمعگرا اين عمل کاري مذموم به حساب ميآيد. در جوامع جمعگرا، فردي که با نامزد خود زندگي ميکند، احساس ميکند که در مقابل ارزشهاي اجتماع ايستاده است و جامعه هم عليه آنها عمل ميکند و به اين سبب شادماني آنها کاهش مييابد. ماستکاسا46 (1994) تفاوت ميزان شادماني افراد مجرد و متأهل را اينگونه توضيح ميدهد: اولاً طلاق و جدايي استرسزا و ناخوشايندند و ثانياً ازدواج مزيتهايي براي فرد ايجاد ميکند که در غياب آن فرد از آنها محروم ميشود ( بهزادی آقایی ، 1388 ) .
9- شخصيت
تحقيقات نشان داده اند كه برون گرايي47 با خوشبختي و به طور خاص با عاطفه مثبت همبستگي دارد، شادي برون گرايان تا اندازه اي ناشي از لذت مقابل اجتماعي با دوستان مي باشد كه برون گرايان از آن لذت بيشتري مي برند، زيرا آنها داراي مهارتهاي اجتماعي قوي تري مي باشند كه آنها را قادر به برقراري ارتباط اجتماعي مي سازد .
آرگايل و لو (1990) يك مطالعه طولي انجام دادند و پي بردند كه بيرون گرايي، شادي در 5 ماه بعد را پيش بيني مي كند. البته در اين ميان جرأت مندي نقش واسطه داشت. جرأت مند بودن، مهارتي است كه طي آن فرد ديگران را با خوش رفتاري تحت تأثير قرار مي دهد (آرگايل، ترجمه گوهري و همكاران،1383) .
كارهاي اخير دينر48 ديدگاه وسيع تري در خصوص اينكه چرا درون گراها49 و برون گراها از لحاظ سبك زندگي تفاوت دارند،اما روان رنجورها50 و افراد با ثبات اين چنين نيستند براي ما فراهم آورده است .
پرسش مهم در اين بو د كه آيا تجربه عاطفه مثبت و منفي بيشتر به شخصيت بستگي دارد يا به وضعيت هايي كه به طور اتفاقي در آن قرار مي گيرد. در مورد عاطفه منفي، تأثير فرد 9 برابر بيش از عامل وضعيت بود به عبارت ديگر، برخي از افراد تقريباً از وضعيتي كه در آن قرار داشتند، داراي عاطفه منفي زيادي بودند ، در حالي كه برخي ديگر در وضعيت مختلف عاطفه منفي اندك داشتند. در مورد عاطفه مثبت، عامل فرد فقط دو برابر عامل وضعيت تأثير داشت. بنابراين عاطفه مثبت از شخصي به شخص ديگر بسيار تفاوت دارد. تا حدي هم به وضعيتي كه فرد در آن قرار مي گيرد بستگي دارد. اين يافته از جمله قوي ترين شواهدي هستند كه نشان مي دهد شادي و دو مولفه عمده اش، يعني عاطفه مثبت و منفي بيشتر توسط شخصيت تعيين مي گردد تا وضعيت، خصوصاً در مورد عاطفه منفي صحت دارد. برعكس ميزان عاطفه مثبت به حد زيادي تحت تأثير وضعيتي است كه در آن قرار داريم. اين يافته ها تلويحات مهمي را در بر دارد. اگر مي خواهيد شادتر شويد،مي توانيد توجه خود را بر كاهش عاطفه منفي يا افزايش عاطفه مثبت متمركز كنيد (آيزنك، ترجمه فيروزبخت و بیگی ، 1375) .
10- جنسيت
معمولاً همه اعتقاد دارند زنان نسبت به مردان احساسي ترند ولي شواهد زيادي در تأكيد اين نظر وجود ندارد. زن و مرد از نظر شادماني و رضايت كلي با يكديگر متفاوت نيستند. مهمترين تفاوت احساسي بين زن و مرد اين است كه زنان تغييرپذيری بيشتري دارند،يعني هم عاطفه مثبت و هم عاطفه منفي بيشتري دارند. زنان 50 درصد بيشتر اضطراب و روان رنجوري رنج مي برند و هيجان منفي بيشتري در زندگي روزمره دارند و دو برابر مردان دچار افسردگي مي شوند. نكته قابل ذكر اين است زنان جوان كمي شادتر از مردان جوان هستند. ولي زنان مسن كمتر از مردان مسن شادند (آيزنك، ترجمه فيروزبخت،1375) .
11- سن
برخي از مطالعات، رضايت مندي در زمينه هاي مختلف را در ارتباط با سن بررسي كرده اند. براي مثال بات و بيزر51 (1987) 13858 آزمودني را در 13 كشور مورد بررسي قرار داده اند. يكي از نتايج چنين است :
ترس از افزايش سن، با سن افزايش مي يابد و اين منبع كاهش خوشبختي فردي است (كلماك و راف52 1984). اين موضوع تا اندازه اي به خاطر، كاهش سلامتي و جسماني،كاهش جذابيت،تنهايي و مرگ است (آرگايل،ترجمه گوهري و همكاران، 1383) .
براي درك دقيق تر اثرات سن بر شادي بايد به ياد داشته باشيم كه شادي را به درستي مي توان تركيبي از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفي پايين دانست. مارجوري لونتال53 و همكارانش تمامي افراد هر چهار گروه سني را كه از لحاظ تجارب مثبت و منفي در سطح بالا يا پايين بودند مورد سنجش قرار دادند و سپس آنها را در يكي از چهار طبقه جاي دادند :
خوشحال (از لحاظ تجارب مثبت در حد بالا و از لحاظ تجارب منفي در حد پايين)
به ستوه آمده(از لحاظ تجارب مثبت در حد پايين و از لحاظ تجارب منفي در حد بالا)
نوساني (در هر دو مورد نوع تجربه در حد بالا)
آرام (در هر دو نوع تجربه در حد پايين)
اين چهار گروه شامل دانش آموزان،تازه ازدواج كرده ها و گروه هاي مسن تر «والدين ميانسال و افراد در شرف بازنشستگي» تفاوتهاي بارزي داشتند. تلويحاتت اين يافته ها در مورد رابطه سن و شادي چه هستند؟ به همان اندازه كه سن بالا رود،كاهش ظرفيت تجربه عاطفه مثبت از شادي مي كاهد؛ كاهش ظرفيت تجربه عاطفه منفي اين مسأله را جبران مي كند. از آنجا كه كاهش در عاطفه مثبت خيلي بيشتر از كاهش در عاطفه منفي مي باشد. با افزايش سن، افتي كلي در شادي روي مي دهد (آیزنک ، ترجمه فيروزبخت، 1375) .
12- تحصيلات
بسياري از مطالعات انجام شده در آمريكا دريافتند كه ميزاني از همبستگي بين خوشبختي و تحصيلات وجود دارد. دينر و همكاران (1984) در تحليل خود دريافتند كه تحصيلات، روي ميزان خوشبختي افراد تأثير دارد، تحصيلات در ابتدا با تحت تأثير قرار دادن شغل و نه درآمد را تحت تأثير قرار مي دهد. روس و وان ويليگن54 (1997) در يك نمونه از جامعه آمريكا دريافتند كه تحصيلات بر خوشبختي افراد، بهداشت رواني و جسمي آنها اثر مثبت دارد. اين امر از طريق بدست آوردن شغل رضايت بخش، افزايش كنترل و دستيابي بهتر به ازدواج و ساير حمايت هاي اجتماعي مي باشد. در يك مطالعه انگليسي كلارك و اوسوالد55 (1996) دريافتند كه وقتي سطح درآمد وشغل ثابت نگه داشته شد،تحصيلات يك اثر واضح منفي داشت كه آنها اين اثر را به افزايش توقعات كه در مقايسه ايجاد مي شود نسبت دادند (آرگايل، ترجمه گوهري و همكاران، 1383) .
قواعد شاد شدن از نظر آلبرت اليس56
اليس ده قاعده را در شادي موثر مي داند كه عبارت است از :
1- تصميم بگيريد براي شاد شدنتان مبارزه و تلاش كنيد. به عنوان يك انسان اين حق شماست؛ و اين تصميم براي شما فوايد زيادي دارد. مزيت هاي اولويت قايل شدن براي وجودتان و لذت بردن را در نظر بگيريد. اگر فكر كرديد اين مزيت ها ارزشمندند تصميم بگيريد و براي دستيابي به آنها تلاش كنيد .
2- براي شادي ديگران اهميت قايل شويد هرچند شادي ديگران در مقام دوم است.چون احتمالاً زندگي بين ديگران را ترجيح مي دهيد و مي خواهيد با آنها همراه شويد و چون شادي شما به شادي ديگران بستگي دارد، بهتر است حقوق و امتيازات ساير انسانها را مراعات كنيد و بعد از حقوق خودتان، براي حقوق آنها نيز اهميت قايل شويد .
3- تصميم بگيريد كه بر سرنوشت هيجاني تان خيلي كنترل داشته باشيد . به عنوان انساني كه در يك گروه اجتماعي زندگي مي كند به طور كامل خودمختار نيستند و بخشي از كنترل خود را به ديگران واگذار مي كنيد با اين حال مي توانيد طبق افكار خودتان و طبق هيجانات خودتان احساس كنيد. پس خودتان تصميم بگيريد كه مي خواهيد كدام واكنش و احساسات را داشته باشيد .
4- وقتي ناراحت مي شويد يا عمل خود مخربي انجام مي دهيد دنبال آثار باورهاي ناراحتي زاي خود بگرديد. ببينيد با كدام باورها و دستورات، خودتان را بي جهت ناراحت مي كنيد. فرض را بر اين بگذاريد كه به طور ضمني يا صريح داراي چنين باورهايي هستيد و سخت به آنها اعتقاد داريد. سپس در قلب و ذهنتان دنبال آنها بگرديد .
5- بايدهاي خود مخربتان را قاطعانه زير سئوال ببريد و كنار بگذاريد . مثل طوطي فقط نگوييد آنها نامعقول هستند. بلكه براي اثبات غلط بودن آنها به روش علمي متوسل شويد .
6- مجموعه باورهاي معقولي را بيابيد كه به شما كمك مي كنند زندگي شادمانه اي داشته باشيد و آنها را پيوسته در ذهنتان مرور كنيد . به خودتان اين را بياموزيد كه «هيچ افتضاح نيست» ، «تاب تحمل چيزهايي را كه دوست ندارم ، دارم ». صرف نظر از اينكه چقدر رفتارم بد است هرگز آدم پست و بي ارزشي نيستم . و باورهاي معقول مشابه ديگر .
7- براي كنار گذاشتن باورهاي نامعقول خود به روش هاي شناختي ديگر هم متوسل شويد ، مثل تكاليف فكري ، حل مسأله ، دقت معنايي ، اشاره كردن ، تصور كردن ،كتاب درماني و شوخي .
8- سعي كنيد احساسات نامناسب تان را به احساسات مناسب تبديل كنيد . براي داشتن احساس مناسب از تمامي روش هاي مورد نظر مانند تجسم عقلاني و هيجاني ، خودپذيري نامشروط ، تمرين هاي ضد شرم ، تمرين هاي خودافشايي ، نقش بازي كردن و نجواهاي دروني زوري و نمايشي .
9- در برابر باورهاي نامعقول و احساسات نامناسب تان به زور متوسل شويد . براي تغيير دادن احساسات،باورها و اعمالتان به روشهاي رفتاري متوسل شويد . براي مثال ، تكليف هايي را براي خودتان مقرر كنيد كه باعث مي شوند با چيزهايي كه بي جهت از آنها مي ترسيد مواجه شويد و كارهاي مفيدي را كه از آنها اجتناب مي كنيد انجام دهيد. با روشهاي اداره كردن خود ، به رفتارهاي موثرتان پاداش دهيد و اعمال خودمخربتان را مجازات كنيد. گاهي اوقات براي اينكه زندگي شادتري داشته باشيد و كمتر ناراحت شويد مي
