
نيل به تقرب و ولايت الهي، خواستن از خداي سبحان و نوميدي از آن چيزي كه در دست مردم است كه خداوند به پيامبر خود ميفرمايد: «و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] به راستى كه من نزديكم. دعاى دعا كننده را هنگامى كه مرا [به دعا] بخواند، روا مىدارم. پس بايد كه از من فرمان پذيرند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.»530 كه از زبان بنده محض خداوند، علي(علیه السلام) چنين معنا ميشود كه: «نزديك شدن به خداوند با خواستن از اوست و جاي گرفتن در دل مردمان با نخواستن از آنها.»531 قرآن كريم نيز ما را به بخشايش خداوند رهنمون است آنجا كه میفرماید: «و از خداوند از بخشايش او بخواهيد. خداوند به همه چيز داناست.»532 خواندن و خواستن خداي سبحان كه البته هر كدام معناي ويژه خود را میدهد به راستي به اين معنايند كه: تو مولا هستي و من بنده توام، تو مطلقي و من نيازمند به تو، و اين عين عبوديت است. گذشته از اينكه دعا، يعني خواندن يا خواستن از خدا، حقيقت عبادت است533.
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود534
پس بندگي محض، يكي از پلهها يا نخستين پلهاي است كه قرآن كريم براي تقرب عبد به معبود و محب به محبوب فرا روی بنده نهاده تا به آسمان ولايت بار يابد و كاركردهاي شگفت قرب به حق نمايان شود.
1-4. ظهور آثار قرب به حق(نوافل و فرائض) از نگاه قرآن
گر چه در قرآن كريم با اين واژههاي خاص از آن دو قرب سخني نرفته است اما بر اساس سنجهاي كه روايات اين باب دست میدهد ميتوان آيات پرشماري از قرآن كريم را نشان كرد كه گوياي دست يافتن صالحاني به اين دو جايگاه بلند است. چرا كه اگر قرب نوافل را جايگاهي بدانيم كه خداي سبحان به بنده اين اجازه را بدهد كه به نام خود و به گونهاي بسته به توانايي انسانيِ خويش، امر خارق عادتي را آشكار كند و گوش و دست و ديده او و همه هستي او، علم و قدرت و خواست و صفات خداوندي شود از اين رو میتوان همه معجزات پيامبران و كرامات اولياي الهي را نشاني از دست يازي آنان به قرب نوافل دانست.535 براي نمونه، معجزات عيساي مسيح(علیه السلام) را میتوان ظهور قرب نوافل در يك پيامبر به شمار آورد.
هنگامي كه خود میفرماید: من براى شما از گل، چون شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم و به حكم الهى پرنده مىشود. وي افزون بر آفرينش پرنده، به درمان دردهاي بيدرماني چون كوري مادرزادي، پيسي و زنده كردن مردگان میپرداخت. و نيز از آنچه ديگران در خلوت میخورند و ذخيره میکنند آگاهي میداد.536
همچنين فرستادن پيراهن توسط يوسف پيامبر(علیه السلام) و بينا شدن ديده نابيناي پدر و نيز آگاهي دادن يعقوب پيامبر(علیه السلام) در سرزمين فلسطين از به مشام رسيدن بوي جامه فرزند از مصر537، هر دو از اين نمونهاند. چنانكه روان شدن و لنگر انداختن كشتي نوح با گفتن «بسم الله»538 و به در آمدن ماده شتر از دل كوه به دعاي صالح(علیه السلام)539 و فراخواني ريزهريزههاي مرغان در هم آميخته، به زنده شدن با نداي ابراهيم خليل(علیه السلام)540 و همنوايي كوه و مرغان هوا در تسبيح با داوود و نرم شدن آهن براي او541 و رام شدن تندباد براي سليمان و همزباني و سخن كردن وي با مرغان و جنبندگان و تسخير جنّيان و بهکارگیری آنان و فراهم شدن قلعهها و تمثالها و کاسهها و دیگها و كالاهاي شگفت آور و دربند بودن همه براي او542 و بر بلنداي همه آن حيرتآورها دو نيم شدن ماه به دست پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و کشتهشدن و شكستخوردن لشكر دشمنان اسلام با پاشيدن مشتي خاك به سوي آنها درجنگ بدر543 و…، همه، نمونههايي ازآشكار شدن صفات فعل خداوندي و به بارنشتن جايگاه قرب نوافل دربندگان خداست.
داستان آصف برخيا و آوردن تخت پادشاهي ملكه سبأ به كمتر از يك چشم به هم زدن، به نزد سليمان نبي(علیه السلام)544 نمونهاي از كرامت يك وليّ خداست چنانكه فرو ريختن رطب تازه از درخت خشك به تكان دادن مريم545، مصداقي از ظهور آثار قرب نوافل در يك زن به عنوان وليّ خداست.
نكتهي قابل يادكرد در اينجا اين است كه البته خداي عادل و لطيف هرگز كوشش هيچ تلاش را بيپاسخ وانمينهد و بر همين اساس بر كارهاي سختگیرانه و ریاضتهای بيرون از چارچوب شريعت نيز اثر وضعیای بار نموده است و براي اينان شدني است كه در جهان مادي تصرفاتي داشته باشند و به انجام كارهاي خارق عادت ـ و البته نه معناي كرامت ـ بپردازند و قدرت نمايي كنند اما اين را هم بايد در نظر داشت كه كارهاي آنان هيچگاه همراه با ادعاي نبوت و يا رسيدن به جايگاه ولايت الهي نيست و از اين دو قرب، طرفي نبستهاند و نيز اينكه توان همآوردي با معجزه پيامبران و كرامات اولياي الهي را نخواهد داشت، مرتاضان و هر كه از دايره ولايت الهي به در است اوج كارش تصرف در عالم ملكوت است اما به جبروت و بالاتر دسترسي ندارند چرا كه آنان شياطين انساني هستند و اجازه ورود به معركه آسمانِ اوليا را ندارند546.
«توحيد ذاتي و شهود ذات ميوه قرب فرائض و تقرب به اسما و صفات الهي و بار يافتن به توحيد افعالي ثمره قرب نوافل است.»547
اين بود پلهي نخست نردبان صعود به جايگاه ولايت از ديد قرآن كريم، و پس از آن، سكوي معرفت است كه آدمي را برترين مخلوق هستي و جانشين خداوند میکند.
2. معرفت شهودي
واژهي علم از پايهايترين و پركاربردترين واژههاي وحياني قرآني است، چرا كه مقدمهي ايمان و عمل به خواستههاي پروردگار جهانيان است. البته پيشدرآمد بودن دانش بر ايمان، به گونهي حصولي علم برمیگردد، كه به گاهش به مراتب داشتن علم و گونههایش خواهيم پرداخت. 854 نوبت در 726 آيه در گستره 85 سوره قرآن آمده است. دانش و شناخت، امري است كه سنجهي ارزشگزاري آدميان است بهويژه آنگاه كه معرفت حضوري و شهودي بوده باشد كه در فرهنگ قرآن كريم اينگونه شناخت باارزش، پس از بندگي و كرنش در برابر آفرينندهي هستي و عالم به آن، دست میدهد و به راستي عبوديت پلهاي است در رسيدن به دانش شهودي چرا كه اين گونه علم، الهي است و ناپاك را بدان راه نخواهد بود. پوشيده نيست كه معرفت داراي مراتب است و هر كس به اندازه ظرف وجودي خويش از آن برمیگيرد و بيگمان برترين كس در اين زمينه، آن است كه ظرفي بزرگتر داشته باشد.548 برخي بيشتر و شماري كمتر پياله خويش را به زير آب میزند اما به هر روي هر آنكه، اندكي از اين علم ويژه را دارا باشد توانايي كارهاي شگفت مییابد. و البته همه از فضل پروردگار است549 چرا كه همهي گنجينههاي همه چيز به نزد اوست.550
دومين ايستگاه و محوري كه قرآن كريم براي رسيدن به جايگاه ولايت الهي ترسيم نموده است علم است و معرفت، آن هم به معنايي كه خواهيم گفت. اما بنمايهي ارزشداري دانش را خداوند متعال در قرآن كريم اينگونه ياد ميكند كه: «اَللهُ الَّذي خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ و منَ الاَرضِ مِثلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَينَهُنَّ لِتَعلَموا اَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير واَنَّ اللهَ قَد اَحاطَ بِكُلِّ شيءٍ عِلما : خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين [نيز] مانند آنها را [آفريده است]. فرمان [خداوند] بين آنها (آسمانها و زمين) فرود مىآيد تا بدانيد كه خداوند بر هر كارى تواناست. و آنكه خداوند در دانش بر همه چيز احاطه دارد.»551 در اين آيه هدف آفرينش مجموع نظام كيهاني كه انسان نيز جزئي از آن است، معرفت بشر به قدرت نامتناهي و علم نامحدود خداست؛ اين دو يعني انسان و نظام كيهاني در ذات عين هماند، اگرچه به ديد مفهومي با هم متفاوتاند، زيرا نامحدود تعدّدپذير نيست.
2-1. بخشي از دانش كتاب «علم من الكتاب»
در كريمهاي از قرآن كريم آمده است كه يكي از دستياران سليمان پيامبر(علیه السلام) به نام «آصف بن برخيا»552 كاري شگفت از خود نشان داده است البته در اينكه اين شخص، كه بوده است گفتارهاي گوناگوني است از جمله اينكه:. آن شخص خضر، جبرئيل، فرشتهاي تاييد شده از سوي خداوند است و حتي خود حضرت سليمان نيز احتمال داده شده است چرا كه ايشان سبب انجام اين كار شگرف بوده است.553 در تفسيري ديگر آمده كه برخى گفتهاند: كسى كه اسم اعظم را میدانست انسانى بود بنام «بلخيا» و شماري گفتهاند: اسطوم و عدهاي گفتهاند: خضر است. بعضي گفتهاند: جبرئيل است كه به اذن خداوند در فرمان سليمان بود. برخى ميگويند: خود سليمان است كه میخواست نعمتهاى خدا را بر خود نشان دهد. ولى اين، سخني دور از واقع است و مفسران چنين قولى را نپذيرفتهاند.554 اينها وجوهى هستند كه بر هيچيك از آنها دليلى نيست. آن چه در ميان تفاسير و كتابهاي داستانهاي پيامبران خدا در قرآن به چشم ميخورد همان «آصف بن برخيا» است، مردي از صالحانِ گروه بنياسراييل، كه خداوند از نزد خويش به او علمي- علم لدنّي – را ارزاني داشت.555 در احاديث پرشماري از اهل بيت(علیهم السلام) آمده است كه آن كس، آصف بن برخيا بوده چنانكه در كتاب «منهج الدعوات»556 روايت شده و در دعاى «علوى مصرى» آمده كه «الهى و اسئلك باسمك الذى دعاك به آصف بن برخيا على عرش ملكهي سبأ» و در «عيون اخبار الرضا»557 از حضرت امام موسى كاظم(علیه السلام) در لابهلاي حديث بلندي روايت كرده است كه «انى ادعو اللَّه عز و جل باسمه العظيم الذى دعا به آصف».558 افزون بر اين، گفتارهاي فراوان مفسران بر يافتن مصداق دارنده آن كرامت، سخن چندان ضروري نمينمايد. به هر روي، هر چه باشد و آن شخص، هر كه بوده باشد، از اينكه آيهي مورد بحث را بيعطف بر پيش از خود آورد و آن را از ما قبل جدا ساخت، براى اين بود كه دربارهي اين عالِم كه تخت ملكه سبأ را به پيشگاه پيامبر خدا حاضر نمود، آن هم در زمانى كمتر از زمان فاصلهي ميان نگاه كردن، اعتناى بيشترى دارد و همچنين به علم او اعتنا ورزيد.559
در جملهي «كسى كه به نزدش علمى از كتاب [الهى] داشت، گفت» مقابلهاى با جمله پيشينش به كار رفته و اين مقابله، رهنمون است بر اينكه دارندهي بخشي از علم كتاب، از گروه جن نبوده، بلكه از جنس آدمي بوده است، رواياتى هم كه از پيشوايان از اهل بيت(علیهم السلام) در اين باره رسيده آن را تأييد مىكند560 يعني آيهي پيش از اين كريمه، سخني را میگوید كه میرساند توانايي جنيان در قدرت نمايي، به پاي نيروي شگفت اولياي الهي كه برگرفته از ولايت خداست نمیرسد افزون بر اين، واژهشناسان و در پي آن، مفسران561 نيز عفريت را در آيه پيشين خبيث و مارد وشرير دانستهاند و بر ايناند كه او نيرومندي از گروه شياطين بود كه خداوند او را براي خدمت به سليمان(علیه السلام) مسخر نموده562 البته او سركش و ديوي پليد و ناخوش563 در ميان جنيان بود و اين، سخني بيش از اين را میفهماند و آن اينكه نيروي او شيطاني بوده و با بندگي خدا به ولايت تكويني رباني بار نيافته است تا از اين رهگذر كراماتي از وي سر زند.
قرآن كريم علت توانايي اين وليّ خدا، آصف، بر اين كار را، دانايي و دارايي بخشي از دانش كتاب میداند: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ َ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي: كسى كه به نزدش علمى از كتاب [الهى] داشت، گفت: من پيش از [يك] چشم به هم زدنت آن را نزد تو مىآورم. و چون آن را در نزد خود مستقر يافت، گفت: اين از فضل پروردگار من است.»564
سخن در اين است كه منظور از «الكتاب» در اين كريمه چيست كه دانايي و دارايي آن، مايهي توانايي بر انجام امور خارق عادت و كرامات میشود و جناب آصف، خود میگوید: من تخت بلقيس را پيش از چشم بههمزدني به نزد شما خواهم آورد.
نكتهي ديگري كه در آيه، خودنمايي میکند اين است كه: گويا كنندهي كار شگفت، خود، آگاه به توانايي بر انجام چنين كاري است.
آنچه در اينجا داراي اهميت است مضافاليه واژهي علم است يعني دانش به چه چيز تعلق گرفته است. به عبارت ديگر،در اين تركيب خاص، واژه «الكتاب» به چه معناست؟ «كتاب» و ريشه آن «ك ت ب» نيز از واژههاي پرشمار كتاب خداست.
در پارهاي از روايات، «علم الكتاب»، به «لا رطب و لا
