
اقدام كنى؟! عرض كرد اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفتهام لحظهاى كافر نشدهام، و هرگز به تو خيانت ننمودهام، و هيچگاه دعوت مشركان را از آن زمان كه از آنها جدا شدم اجابت نكردم، ولى مساله اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكه دارند كه از خانواده آنها در برابر مشركان حمايت مىكند، ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم از اين طريق حقى به گردن آنها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مىدانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شكست مىكند، و نامه من براى آنها سودى ندارد.پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم عذرش را پذيرفت، ولى عمر برخاست و گفت: اى رسول خدا! اجازه بده گردن اين منافق را بزنم! پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: از جنگجويان بدر است، و خداوند نظر لطف خاصى به آنها دارد (اينجا بود كه آيات فوق نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هر گونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد) (مکارم شيرازي،1374، ج24،9تا11)
الف-2-4-11 ) سوره معارج – آيات1 و2 : سَأَلَ سائلُ بِعَذَاب وَاقِع(1) ّلِلْكفِرِينَ لَيْس لَهُ دَافِعٌ(2)
تقاضاكنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! (1)اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمىتواند آن را دفع كند (2)
بسيارى از مفسران و ارباب حديث شان نزولى براى اين آيات نقل كردهاند كه حاصل آن چنين است” هنگامى كه رسول خدا ص على ع را در روز” غدير خم” به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه” هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است” چيزى نگذشت كه اين مساله در بلاد و شهرها منتشر شد” نعمان بن حارث فهرى” خدمت پيامبر ص آمد و عرض كرد تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اينكه تو فرستاده او هستى دهيم ما هم شهادت داديم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى ما همه اينها را نيز پذيرفتيم، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان (اشاره به على ع است) را به جانشينى خود منصوب كردى، و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين سخنى است كه از ناحيه خودت يا از سوى خدا؟! پيامبر ص فرمود:” قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خدا است”.” نعمان” روى بر گرداند در حالى كه مىگفت اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:” خداوندا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران”! اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت، همين جا آيه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ نازل گشت”.آنچه را در بالا گفتيم مضمون عبارتى است كه در” مجمع البيان” از” ابو القاسم حسكانى” با سلسله سندش از” امام صادق عليه السلام” نقل شده است .همين مضمون را بسيارى از مفسران اهل سنت، و روات حديث با مختصرى تفاوت نقل كردهاند.مرحوم” علامه امينى” در” الغدير”( ج1، 239 تا 246) آن را از سى نفر از علماى معروف اهل سنت نقل مىكند (با ذكر مدرك و نقل عين عبارت) از جمله:
تفسير غريب القرآن” حافظ ابو عبيد هروى”.
تفسير شفاء الصدور” ابو بكر نقاش موصلى”.
تفسير الكشف و البيان” ابو اسحاق ثعالبى”.
تفسير ابو بكر يحيى” القرطبى”.
تذكره ابو اسحاق” ثعالبى”.
كتاب فرائد السمطين” حموينى”.
كتاب” درر السمطين”” شيخ محمد زرندى”.
تفسير سراج المنير” شمس الذين شافعى”.
كتاب” سيره حلبى”.
كتاب” نور الأبصار”” سيد مؤمن شبلنجى”.
و كتاب شرح جامع الصغير سيوطى از” شمس الدين الشافعى”.
در بسيارى از اين كتب تصريح شده كه آيات فوق در همين رابطه نازل شده است، البته درباره اينكه اين شخص” حارث بن نعمان” بوده يا” جابر بن نذر” يا” نعمان بن حارث فهرى” اختلاف است، و مىدانيم اين امر تاثيرى در اصل مطلب ندارد.
البته بعضى از مفسران يا محدثانى كه فضائل على ع را با ناخشنودى مىپذيرند ايرادهاى مختلفى بر اين شان نزول گرفتهاند كه در پايان بحث تفسيرى به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.( مکارم شيرازي،1374، ج25 ،7تا10)
الف -3 ) بررسي کلي محتواي آيات ذکر شده
الف -3 – 1) اطاعت از ولي امر در قرآن کريم
در اين قسمت بحث به دوبخش اصلي تقسيم مي شود:
الف -3-1-1) بررسي آيات مصرح به اطاعت از خدا ورسول صلي الله عليه وآله وسلم:
الف -3-1-1-1) دسته اول ؛ امر به اطاعت در تمام شئون تعامل با خدا ورسول صلي الله عليه وآله وسلم:
الف -3-1-1-1-1) سوره انفال-آيه 20 :يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ
اين آيات تعقيب بحثهاى گذشته در زمينه دعوت مسلمانان به اطاعت كامل از پيامبر اسلام در جنگ و صلح و در همه برنامههاست، لحن آيات نشان مىدهد كه بعضى از مؤمنان از وظيفه خود در اين زمينه كوتاهى كرده بودند لذا در نخستين آيه مىگويد:” اى كسانى كه ايمان آوردهايد اطاعت خدا و پيامبرش كنيد” (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ) و باز براى تاكيد اضافه مىكند” هيچگاه از اطاعت فرمان او روىگردان نشويد در حالى كه سخنان او و اوامر و نواهيش را مىشنويد” (وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ)شك نيست كه اطاعت فرمان خدا بر همه لازم است چه مؤمنان و چه كافران ولى از آنجا كه مخاطبين پيامبر و شركت كنندگان در برنامههاى تربيتى او، مؤمنان بودند روى سخن در اينجا با آنهاست.در آيه بعد بار ديگر روى همين مسئله تكيه كرده، مىگويد:” همانند كسانى نباشيد كه مىگفتند شنيديم ولى در حقيقت نمىشنيدند” (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ).اين تعبير جالبى است كه قرآن در باره كسانى كه مىدانند ولى عمل نمىكنند و مىشنوند ولى ترتيب اثر نمىدهند و ظاهرا در صف مؤمنانند ولى مطيع فرمان نيستند ذكر كرده است، مىگويد: آنها گوش شنوا دارند الفاظ و سخنان را مىشنوند و معانى آن را مىفهمند اما چون بر طبق آن عمل نمىكنند گويى اصلا كر هستند، زيرا همه اين مسائل مقدمه عمل است و هنگامى كه عمل نباشد مقدمات بى فايده است.در باره اينكه اين افراد كه قرآن مىگويد داراى چنين صفتى هستند و مسلمانان بايد بهوش باشند كه مثل آنها نشوند چه اشخاصى مىباشند؟ بعضى احتمال دادهاند منظور منافقانى هستند كه خود را در صف مسلمانان جا زده بودند و بعضى گفتهاند اشاره به گروهى از يهود مىباشد و بعضى اشاره به مشركان عرب دانستهاند، ولى هيچ مانعى ندارد كه همه گويندگان بدون عمل، از اين گروههاى سهگانه، در مفهوم آيه وارد باشند. (مکارم شيرازي،1374، ج7، 121)
الف -3-1-1-1-2) سوره نور- آيه 54 : قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ
در آيات گذشته عكس العمل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم و” بعضها فوق بعض” قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ديديم كه چگونه از داورى عدل پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم سر باز مىزدند گويى مىترسيدند خدا و پيامبر ص حق آنها را پايمال كند!.آيات مورد بحث نقطه مقابل آن يعنى بر خورد مؤمنان را با اين داورى الهى تشريح مىكند و مىگويد:” هنگامى كه مؤمنان براى داورى به سوى خدا و رسولش فرا خوانده شوند يك سخن بيشتر ندارند و آن اين است كه مىگويند شنيديم و اطاعت كرديم” (إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).چه تعبير جالبى” سَمِعْنا وَ أَطَعْنا” (شنيديم و اطاعت كرديم) كوتاه و پر معنى.جالب اينكه كلمه” انما” كه براى حصر است مىگويد: آنها جز اين سخنى ندارند و سر تا پايشان همين يك سخن است و راستى حقيقت ايمان نيز همين است و بس” سمعنا و اطعنا”. كسى كه خدا را عالم به همه چيز مىداند، و بى نياز از هر كس، و رحيم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى او ترجيح دهد؟ و چگونه ممكن است عكس العملى جز شنيدن و اطاعت كردن در برابر فرمان و داوريهايش نشان دهد؟ و چه وسيله خوبى است براى پيروزى مؤمنان راستين و چه آزمون بزرگى؟! لذا در پايان آيه مىفرمايد:” رستگاران واقعى آنها هستند” (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).كسى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاكم و داور قرار دهد بدون شك در همه چيز پيروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.دومين آيه همين حقيقت را به صورت كلىتر تعقيب كرده مىفرمايد:” كسانى كه اطاعت خدا و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كنند و از خدا بترسند و تقوى پيشه نمايند آنها نجات يافتگان و پيروزمندانند” (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) در اين آيه مطيعان و پرهيزگاران را به عنوان” فائز” توصيف كرده، و در آيه قبل كسانى كه در برابر داورى خدا و پيامبر تسليمند به عنوان” اهل فلاح” توصيف شدهاند، به طورى كه از منابع لغت استفاده مىشود” فوز” و” فلاح” تقريبا يك معنى دارد،” راغب” در” مفردات” مىگويد:” فوز به معنى پيروزى و رسيدن به كار خير است توام با سلامت” و در مورد فلاح مىگويد:” فلاح همان ظفر و رسيدن به مقصود است” (البته در اصل به معنى شكافتن مىباشد و از آنجايىكه افراد پيروزمند موانع را بر طرف مىسازند و مسير خود را براى رسيدن به مقصد مىشكافند و پيش مىروند، فلاح در معنى پيروزى به كار رفته است) و از آنجا كه در آيه اخير سخن از اطاعت به طور مطلق است و در آيه قبل از تسليم در برابر داورى خدا كه يكى عام است و ديگرى خاص، نتيجه هر دو نيز بايد يكى باشد.قابل توجه اينكه: در آيه اخير براى” فائزون”، سه وصف ذكر شده است: اطاعت خدا و پيامبر، خشيت، و تقوى، بعضى از مفسران گفتهاند كه اطاعت يك معنى كلى است و خشيت شاخه درونى آن، و تقوى شاخه بيرونى آن است، و به اين ترتيب نخست از اطاعت به طور كلى سخن گفته شده، سپس از شاخه درونى و بعد برونيش.لحن آيه بعد- و همچنين شان نزولى كه در بعضى از تفاسير در مورد آن وارد شده- نشان مىدهد كه جمعى از منافقان بعد از نزول آيات قبل و ملامتهاى شديد آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آمدند و شديدا سوگند ياد كردند كه ما تسليم فرمان توايم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعيت به آنها گفت:” آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنها فرمان بدهى از خانه و اموال خود بيرون مىروند (يا جان خود را بر كف گرفته به سوى ميدان جهاد گام بر مىدارند) بگو سوگند لازم نيست، شما عملا طاعت خالصانه و صادقانه نشان بدهيد كه خدا به آنچه عمل مىكنيد آگاه است (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ بسيارى از مفسران، منظور از خروج را در جمله ليخرجن خارج شدن براى جهاد دانستهاند در حالى كه بعضى ديگر به معنى خارج شدن از اموال و زندگى و يا همراه پيامبر ص به هر جا رفتن و در خدمت او بودن تفسير كردهاند.البته كلمه خروج يا مشتقات آن در قرآن مجيد هم به معنى خروج به سوى ميدان جهاد آمده و هم به معنى رها كردن خانه و زندگى و وطن، البته تناسب با آيات قبل كه سخن از داورى پيامبر ص در مسائل مورد اختلاف مىگفت ايجاب مىكند كه تفسير دوم را بپذيريم به اين معنى كه آنها براى اظهار تسليم در برابر داوريهاى پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خدمتش رسيدند و سوگند ياد كردند كه يك قسمت از اموال سهل است اگر دستور فرمايى تمام زندگى را رها كنيد را خواهيم كرد ولى با اين حال مانعى ندارد كه هر دو در معنى آيه جمع باشد يعنى هم حاضريم در راه فرمان تو مال و زندگى خود را رها كنيم و هم حاضريم جان بر كف به ميدان جهاد بشتابيم.اما از آنجا كه افراد منافق در بر خورد
