
علل قرآني ـ و نه توصيف دلايل ـ كرامات اوليا است كه دغدغهي نخستين اين جانب بوده است؛ و در پايان نيز جستاري در گونهشناسي موضوعي قرآن كريم انجام گرفته است. البته راقم سطور بر اين باور است كه هر سه گفتار اخير ميتواند با حجمي چند برابر، از درياي قرآن برگيرد و به ساحل انديشهي بشري نشيند. در اين پژوهش، بزرگترين مشكل و بيشترين نبود را از نيستي منبع مستقيم و پيشينهاي در اين موضوع، ديدهام حتي يك نوشته به نام مباني كرامات اوليا، چه رسد به مباني قرآني آن يا اصل انديشهاي موضوع. از اين رو، بنياد انديشهي اين موضوع، ساختار بحث و چينش عناوين، همه از خود نويسنده است و به راستي اين، دليلي است كه نويسهي حاضر آغازي باشد فريادگونه در اين تفكر اما همراه با لغزشها.
روش پژوهش حاضر
دادههاي نوشته حاضر به شيوهي كتابخانهاي، و در زمينههاي پيدايش انديشهاي موضوع، اندكي ميداني، گرآوري شده، و پرورش آن بهگونهي تبييني و نه توصيفي، به دست آمده است.
به نگاه عالمان روششناس، آنچه سهم عمده و ويژهاي در به بار نشستن يك پژوهش دارد، توجه به آيين نگارش و پژوهش است و متدولوژي، رشتهاي بسيار مهم در ميان همهي مراكز علمي و در ميان انبوه نويسندگان، اعم از مؤلف و مصنف است و اينگونه نيست كه هر كس كه او نوشتهاي فراهم آورد پژوهشي علمي انجام داده و توليد انديشهاي كرده باشد.
اما سياههي پيشچشم خواننده، پس از اتمام چندين كتاب وزين در حوزه آيين پژوهش، آغاز شده و ثمرهاش اين است كه:
در انتخاب موضوع، مسئلهمحور و نيز دغدغهمحور بوده است. در بخش جمع دادهها، از دو روش كتابخانهاي و اندكي هم آنگونه كه ياد شد از شيوهي ميداني بهره برده و در مرحله تدوين، به ساختاري در خور يك پژوهش علمي دست زده و قدم به قدم، و مو به مو، همسو با نگاشتههاي حوزه روششناسي نگارش پيش رفته است.
نگارنده كوشيده است در شيوه نگارش تا آنجا كه شدني است واژهها و نيز رسمالخط پارسي را بهكار گيرد جز آنكه بهكار بستن آن برداشتي نادرست به دنبال آورد و آن واژه، اصطلاح خاصي در يك دانش باشد.
و در بخش اصلي انديشهی اين رساله، مطلوبي را كه در انبوه نوشتهها رعايت نميشود، به دقت از ابتدا تا انتهاي اين رساله پاياني پيگيري شده تا به كژراهه نرفته و در پي آن راه علمي خوانندهاي را نبندد و آن مطلوب اين است كه نويسنده بايد مشخص كند كه به دنبال چيست؟ آيا مي خواهد مطلبي را توصيف كند و جزئيات و دلايل موضوع را به تحرير در آورد؟ يا به دنبال تبيين است و ميخواهد علل وجودي مسئله را بيان نمايد؛ و به عبارت دقيق، مقاله او در جهت توصيف دلايل مسئلهي پژوهش است يا به انگيزهي تبيين علل آن- كه ميان اين دو هدف فاصلهي زيادي است – ويا هر دو را مورد نظر دارد.
چنانكه گذشت پژوهش پيش رو، نوشتهاي است كه به انگيزهي تبيين علل نگاشته شده و نه توصيف دلايل، اما بر متخصصان اين فن پوشيده نيست كه در برخي مطالب مانند مفاهيم كلي و بيان برخي سخنان در لابهلاي نظريهاي ناگزير از بهكار بردن بخش توصيفي است كه البته روش معمول نيز همين است كه در شيوه تبييني، از توصيف بعضي دلايل گريزي نيست؛ لذا تلفيقي از تبيين علل و توصيف دلايل را عجين نموده است.
در برگردان واژهها و عبارتهاي وحي نيز نظر به اينكه نگاشتهي پيش رو، كاري قرآني ـ عرفاني است و بخش فزايندهاي از يافتههايش به آيات قرآن زيبايي يافته، نگارنده بر خود لازم دانست كه در برگردان واژهها و جملات وحياني وسواس به خرج دهد بنابراين پژوهندهي اين سطور پس از جستوجو و پرسوجويي علمي از كتابشناسان قرآني بدين رهآورد رسيده كه از برگردان استاد مسعود انصاري بهره جويد تا نزديكترين معنا را بهكار بسته باشد. هر جا كه آيهاي را بهگونهي كامل برگردانده تمام متن ترجمهي مترجم و آنجا كه گزيدهي آيه را برگردانده است نيز باز از ترجمهي اين استاد باريكبين استفاده نموده است. در اين گزينش افزون بر واكاوي و مقابلهي برگردان استاد انصاري با ترجمههاي پرآوازهي به ويژه ترجمهي استاد محمدمهدي فولادوند، در پينوشتي كه كتابشناس دقيق جناب استاد بهاءالدين خرمشاهي بر ترجمهي استاد انصاري نگاشتهاند، اين ترجمه را داراي دقت بيشتري دانستهاند. قابل توجه اينكه جناب استاد خرمشاهي هر دويِ اين دو برگردان از دو استاد را يعني ترجمه استاد فولادوند و استاد انصاري را خود ويراست نموده اند. دليل سوم بهره جستن نويسندهي اين سطور از ترجمهي ياد شده نوتر بودن برگردان ايشان است13. در گفتار نخست بخش پايانيِ نوشته، كه به طور كامل، بررسي مستقيم گونههاي خارق عادت در آيات قران است نيز گر چه يكسره برگردان مستقيم آيه نيست اما وامگيري از ترجمهي ياد شده را به همراه دارد.
بخش يكم:
بررسيهاي مفهومي و ديدگاهها
در مورد كرامات اوليا
• گفتار نخست: دربارهي كرامت
• گفتار دوم: دربارهي وليّ
• گفتار سوم: ديدگاههاي دربارهي كرامات اوليا
گفتار نخست: دربارهي كرامت
1.واژهشناسي كرامت
لفظ «كَرامت» كه جمع آن «كرامات» و از ريشه «كرم» (بر وزن فَرَس) است در حوزههاي مختلف علوم انساني معاني گوناگوني را به خود اختصاص ميدهد. اما واژهاي كه معادل «miracle14» در زبان انگليسي است و در تركيب «miracles of the saints15» به معناي «كرامات اوليا» است، در حوزه تصوف و عرفان قرار ميگيرد.
جوهري در صحاح16 و فيروزآبادي در القاموس المحيط17 مي گويد: «كَرَم» ضدّ لئآمت است پس «كريم» بمعنى سخىّ است چنانكه در دو كتاب ياد شده و نيز در اقرب الموارد18 آمده است.
پارسيزبانان هم كرامت را بزرگي ورزيدن، جوانمرد گرديدن، بزرگي، بزرگواري، جوانمردي، بخشندگي، دهش و خارق عادتي كه به دست «وليّ» [خدا] انجام يابد گرفتهاند، در مقابل معجزه كه از پيامبر صادر ميگردد.19
2. اصطلاحشناسي كرامت و امور خارق عادت
مقصود از اصطلاحشناسي كرامت در اينجا، در فضاي تصوف و عرفان اسلامي است و نه اخلاق، چرا كه در تساويهايي20 كه براي افراد نوع انسان در قران كريم يادكرد شده است دو كرامت ذاتي و اكتسابي را ميتوان اشاره نمود.21 اما در حوزه عرفان، امر خارق عادتي را كه به دست وليّ خدا انجام مييابد كرامت گويند22. در جايي كرامت را از ولايت تكويني كه از تجليات بُعد چهارم انسان ميدانند برميگيرند23. برخي، آن را از نيروي نهفته در درون انسان24 و شماري نيز آن را نتيجهي نيروي نهفته و مرموزي در درون انسان ميدانند كه سرچشمه يك رشته كارهاي شگفتانگيز و خارق عادتي گردد. عدهاي نيز كرامت را به عنوان عملي فرازماني، فرامكاني و فرازباني معرفي و داراي اهميت بسيار ميدانند.25 بحث ما در اينجا به صالحان ـ و نه طالحان ـ اعم از پارسايان و صوفيان و پاكدلان برميگردد؛ و كار مرتاضان و ساحران را خارج ميكند. آنچه هماره انبيا و اوليا در آشكار نمودن معجزات و كرامات، از آن، چهره ترس به خود گرفتهاند اين بوده كه مبادا مردم اين امر را با سحر و امثالش خلط نموده و نپذيرند. بر اين پايه، اميرالمؤمنين، علي(علیه السلام) در تفسير ترس حضرت موسي(علیه السلام) در زمان اژدها شدن عصا، آن را، ترس از نپذيرفتن مردم معنا فرمودهاند.26
اما امور خارق عادت يا خوارق عادات(مفرد آن: خارق عادت) كه معناي فراگير و اعم از كرامت دارند، پديدههايياند كه با جريان عادي امور و اشيا و عملكرد معهود قوانين طبيعي منطبق نيستند27. قوانيني كه از نظر دانش امروز، جبري، علّي، كمي و مادياند و بياستثنا و تخطي ناپدير و خرقناشدني انگاشته ميشوند28. نمونه برجسته آن معجزات انبيا و كرامات اوليا و مقدسان و نمونه ديگر استعداد شگرفي است كه بعضي كسان دارند و با همت بستن، شيئي را از فاصله دور جابهجا ميكنند يا ميلهاي را ميخمانند يا انديشهخواني ميكنند، دورآگاهي دارند يا بدون دخالت عادي حواس از اموري اطلاع دارند يا خبري ميدهند كه بدون دخالت حواس نمي توان از آن امور اطلاع داشت. دعاها و شفايابيهاي معجزهآسا هم از امور خارق عادت است. نيز نماز يا دعاي باران كه روايت مستجاب شدن آن در فرهنگ اسلامي به تواتر بازگو شده است. همچنين است بر آتش و آب رفتن و نسوختن و غرق نشدن29. افراد عادي هم در زندگي خود بارها با حدس صائب و به دل براتشدن يك رويداد پيش از رخدادن آن برخوردهاند و برميخورند. رؤياي صادقه يعني خوابي كه درست درميآيد براي بسياري كسان رخ داده و همچنان نيز رخ ميدهد.30
به هر روي با اين سخنان روشن شد كه امر خارق عادت كاري است فراگير كه كرامت، موردي از آن است و هر خارق عادتي را نميتوان كرامت دانست. كرامت، پديدهاي است كه از ناصالح روا نيست و حتي در حوزه واژهشناسي نيز ناگزير از حسن فعلي در عمل و حسن فاعلي در ايمانيم. سيد مير شريف در «كتاب التعريفات» خود، كرامت را اينگونه تعريف نموده كه: كرامت، آشكار شدن كار خارق عادت از سوي شخصي است كه مدعي نبوت نيست، پس آن خارق عادتي كه همراه با ايمان و عمل صالح نباشد استدراج است و آنچه از اين گونه امور به همراه ادعاي پيامبري است را معجزه گويند.31
3. نگاهي به گونههاي امور خارق عادت و كرامت
كرامت از انواع خارق عادت است. خارق عادت چيزي است كه خلاف سنت و نظم طبيعت صورت گيرد. خوارق به شش گونه تقسيم مي شوند. اين امور يا از مؤمن صادر ميشود يا از كافر.
الف. اگر از مومن سر زند و به كمال عرفان مقرون نباشد به آن معونت ميگويند.
ب. و چنانچه به كمال عرفان مقرون و با ادعاي پيامبري همراه باشد معجزه نام دارد.
ج. اما اگر با دعوي نبوت همراه نباشد يا از شخص نبيّ پيش از ادعاي نبوت سر زده است از آن به ارهاص تعبير ميشود.
د. و يا از جز نبي ظاهر ميشود كه در اين صورت كرامت است.
ه. اما آنچه كه از كافر به ظهور ميرسد اگر موافق ادعاي او باشد استدراج.
و. و اگر مخالف ادعاي او باشد اهانت ناميده ميشود.32
از ميان مشايخ پسيني، شيخ احمد جام در«انيس التائبين»، كرامت را بر پنج گونه: كرامات فضلي،
كرامات كسبي، كرامات غرور، كرامات مكافات و كرامات حقيقي تقسيم كرده است. كرامات غرور را مايه خسران و گمراهي ميشمرد اما چهار نوع ديگر را ميستايد33.
4. جدايي كرامت از «معجزه» و «إرهاص»
اين مطلب، سخني است كه بيشتر تصوفنويسان و عرفاننگاران پيشين و پسين بياشاره، از آن نگذشتهاند و به گسست آن دو، انگشت نشانه گرفتهاند.
كلاباذي در كتاب پر سود خود، «التعرف» باب بلندي را به كرامات اوليا اختصاص داده، كرامات را داخل در معجزات ميداند و آن را تاييدي براي پيامبر و اظهار دعوت ايشان و الزام بر حجت و تصديق بر مدعاي نبيّ شناخته است.34 قشيري صوفي تصوفنويس سده پنجم نيز گفتارهايي چند در فرق ميان كرامت و معجزه ارائه ميكند.وي بر اين است كه همه يا بيشتر شرايط معجزات، در كرامات نيز يافت ميشود. او همه يا بيشتر شرايط معجزات به جز همين شرط يادشده، در كرامات يافت ميشود35. هجويري همدوره و همكيش قشيري نيز با لحني خاص، به اين مسئله پرداخته است.36 سرّاج، ديگر عرفاننويس عارف، بخش دوازدهم كتاب «اللمع» را در باب كرامت با حكايت و سخنان لطيف و نغزي، تفاوت اوليا و انبيا و معجزه و كرامت را به نوشته آورده است.37
اما كوتاهسخن اينكه، دستآورد جستوجو در جداسازي كرامت از معجزه «Miracle of a prophet38» در متون عرفاني يادشده را ميتوان در 13 سخن، به چينش درآورد:
يكم. ادعاي نبوت و تحدي در اعجاز و نبود آن ادعا در كرامت.
دوم. معجزات به انبيا اختصاص دارند و كرامات مختص به اوليا.39
سوم. سرّ معجزه، آشكار بودن آن است اما كرامت بايد كه پنهان باشد.
چهارم. رهآورد معجزه براي مردم است و كرامت، سودش تنها براي دارندهي كرامت است.
پنجم. معجزهگر، يقين به معجزه بودن كارش دارد اما ولي، نمي داند كه كارش كرامت است يا استدراج.40
ششم. صاحب معجزه مجاز است كه در دايرهي شرع تصرف ميكند و در نفي و اثبات آن سخن ميكند و انجام ميدهد چرا كه حكم و فرمان
