
ك گردند و برنامه و آرمآن هايشان را بدين وسيله عملي سازند و در اين راه به ويژه از وسايل قانوني ياري ميگيرند (رها 1387، 266).
3-2 ویژگی ها و عناصر حزب
احزاب سياسي در معناي جديد خود داراي سابقه طولاني نيستند و پيشينه آن ها به كمتر از دو سده بيشتر ميرسد. بنابراين در تعريف احزاب سياسي نبايد در جستوجوي پديدهها يا شاخصههايي باشيم كه بسيار پيشتر از اين تاريخ بودند؛ چنانچه برخي معتقدند سابقه احزاب به صدها سال قبل برميگردد. شاخصهها و عناصر احزاب جديد به قرار زير است:
اول آن كه از طريق انتخابات و مبارزات پارلماني قدرت سياسي را به دست آوردند، مبارزه مسالمتآميز را براي كسب كرسيهاي بيشتر و تشكيل حكومت گسترش دهند، به ايجاد نظم و ارتباط در اعضا از طريق رأيگيري و محافل ويژه حزبي اقدام نمايند و داراي سلسلهمراتبي باشند كه حافظ انسجام و هماهنگي حزب باشند؛ دوم آن كه داراي جهانبيني، ايدئولوژي، شعار، فلسفه سياسي، جهتگيري طبقاتي، استراتژي و تاكتيك مبارزه باشد؛ سوم آن كه تلاش كنند تا قدرت سياسي را مستقيماً در دست گرفته يا در آن شريك شوند تا در پرتو آن بتوانند به اهداف مادي و غيرمادي خود دست يابند (ضابط پور 1380، 220).
بعضي از محققان نظير لاپالومبارا5 و واينر6 سعي كردهاند كه به جاي ارائه تعريف، از طريق شناسايي و برشمردن عوامل حزب، اين پديده اجتماعي را مشخص كنند. بر اين اساس آن ها حزب را داراي ويژگي ذيل ميدانند:
1. داراي سازمآن هاي پايدار و مركزي و رهبري كننده است، يعني تشكيلات حزب با مردن رهبران و بنيادگذاران حزب از هم نباشد؛
2. داراي سازمآن هاي محلي پايدار هستند كه با سازمان مركزي حزب پيوند هميشگي و گونهگونه دارند؛
3. رهبري مركزي و محلي حزب بايد مصمم باشند كه قدرت سياسي را در پهنه كشور، خواه به تنهايي يا به ياري حزبهاي ديگر، به دست گيرند و آن ها را رهبري و اداره كنند و نبايد تنها به اعمال نفوذ بر قدرت سياسي حاكم بسنده كنند؛
4. از پشتيباني توده مردم برخوردار باشد (ضابط پور 1380، 220).
4-2 تاریخچه شکل گیری احزاب:
تمركز جدي پژوهشگران و نظريهپردازان جامعهشناسي در مطالعهي احزاب و نظامهاي حزبي به دهههاي 1960 و 1970 ميلادي بازميگردد؛ يعني مقطعي كه بسياري از آثاري كه اكنون در زمرهي آثار كلاسيك قلمداد ميشوند، براي نخستين بار چاپ شدند. «موريس دوورژه» كتابي با عنوان احزاب سياسي: سازمان و فعاليتهاي آن ها در دولت مدرن (1954) منتشر كرد؛ «روبرت ميخلز7»، كتاب احزاب سياسي: مطالعه جامعهشناختي روندهاي اليگارشيك در دموكراسيهاي مدرن (1962) را نوشت؛ و «سيمور مارتين ليپست8» و «اشتين ركان9» نيز كتاب نظام حزبي و تعهدات رأيدهندگان (1967) را در همين دوره نوشتند. در دههي 1980م مطالعهي احزاب سياسي با تمركز بر فهم شيوههاي جديد نمايندگي سياسي و فعاليت نهادهاي ميانجي استمرار يافت. در دههي 1990م. متأثر از تحولات نظام بينالمللي و هژموني ايدهي دموكراسي، فعاليت احزاب در رابطه با «موج سوم دمكراتيزاسيون» مورد بررسي و مطالعه قرار گرفت (نظری 1390، 77-76).
به طور كلي در طول دهههاي گذشته، مطالعه احزاب سياسي از سوي پژوهشگران سياسي با دغدغههاي مهمي نظير بررسي رفتارهاي انتخاباتي، نظريههاي رقابت، ساختار ائتلافهاي حزبي، تحليل سياستگذاري، شكلگيري روندهاي تمركزگرايي سازمان حزبي، نقش احزاب در روند دموكراتيزاسيون همراه بوده است؛ اما تاكنون مسئلهي بررسي احزاب از چشمانداز هويتي و بازخواني فعاليتهاي آن ها از اين موضع در دستور كار پژوهشگران اين حوزه نبوده است (نظری 1390، 77).
نقطهي عزيمت و شكلگيري احزاب سياسي را ميبايست در منازعات هويتي جوامع اروپاي غربي رديابي كرد. عوامل و زمينههاي هويتي مختلفي (تاريخي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي) در تبيين علل شكلگيري احزاب سياسي قابل بحث و بررسي است. از ديدگاه تاريخي، شكلگيري احزاب سياسي قابل بحث و بررسي است. از ديدگاه تاريخي، شكلگيري احزاب سياسي معلول نوعي چرخش اساسي در بخشهايي از اروپاي قرن شانزدهم بود كه ضرورت ترسيم هويتي جديد از حوزهي قدرت به عنوان رابطهاي متشكل و پيچيده در درون شبكهي گستردهاي از روابط اجتماعي را مطرح ميكرد. مفهوم اساسي و محوري در اين چارچوب، شكلگيري دولت مدرن و به تبع آن، مفهوم هويت ملي بود كه خصيصهي جمعي يا تعلق اجتماعي افراد متعلق به يك ملت را مشخص ميكرد (نظری 1390، 77).
ريچارد كاتز10 و پیتر ماير11 در مقالهاي كه در سال 1995 به چاپ رساندند از تشكيل كارتلهاي حزبي خبر دادند. احزاب كارتل داراي ويژگيهاي متفاوت با احزاب تودهاي و حتي احزاب فراگير اتو كرچ هايمر12 ميباشند. ماير و كاتز واژه كارتل را براي اين احزاب جديد برگزيدهاند.همانگونه كه پل بكو13 آورده، كارتل در زبان انگليسي بيشتر براي ائتلاف شركتهاي بزرگ تجاري و اقتصادي به كار ميرود اما در زبان فرانسه كه در برشهاي مختلف تاريخي از كارتل جناح چپ در سال 1923 و در سال 1936 سخن رانده ميشود، كارتل در اينجا به معناي ائتلاف است و با مفهومي كه كاتز و ماير به كار بردهاند يكي نيست . در صورتي كه كارتل در دنياي اقتصادي و تجاري به معناي همدستي و اتحاد شركتهاي اقتصادي به منظور از بين بردن رقابت بين خود براي كسب سود بيشتر ميباشد. ماير و كاتز اتفاقاً كارتل را درست به همين معنا به كار بردند. آن ها بر اين باورند كه احزاب سياسي در دوران جديد به جاي رقابت با هم ترجيح ميدهند با يكديگر همدست شده، رقابت را بين خود به كمترين كاهش دهند و هر يك سهمي از قدرت را در اختيار داشته باشند (ایوبی1390، 103-102).
5-2 کارویژه های احزاب:
1-5-2 شكل دادن به افكار عمومي
احزاب سياسي از طريق ارائه اطلاعات و شكل دادن به افكار عمومي در حفظ يا ايجاد وجدان سياسي مشاركت ميكنند. احزاب سياسي محض رضاي خدا تن به اين كار نميدهند بلكه هدف آن ها هدايت افراد به صندوقهاي رأي و انتخاب شدن نامزدهاي موردنظر حزب است.اما همين انگيزه احزاب سياسي را به يكي از بهترين معلمان دروس سياسي تبديل ميكند. حزب نميتواند به جلب آراء بپردازد مگر در افكار مردم رخنه كند و اين كار نيز مستلزم ارائهي موضوعات، آموزهها، ايدئولوژيها و به دنبال آن تبيين و توجيه اين كالاهاي سياسي است. بيشبهه تلاشهاي عوامفريبانهي زيادي هم در اين راه صورت ميگيرد. اما احزاب رقيب نيز به افشاگري ميپردازند و حزب فرضي را مجبور به پاسخگويي و در نتيجه اصلاح رفتار خود ميكنند. به همين دليل، حزب فقط در يك فضاي رقابتي و آزاد ميتواند مهمترين نقش خود را ايفا كند. افكار و آراء پراكنده اگر به صورت يك جريان منسجم و ملموس درنيايد هرگز نخواهد توانست به اعمال حاكميت بپردازد و بر روندهاي تصميمگيري اثر بگذارد. از اينرو، ايجاد ارتباط سياسي بين افراد و آموزش آن ها و ساخت بخشيدن به افكار عمومي، از بعد ملي مثبتترين نقش احزاب به شمار ميآيد. البته هيچگانه حزب يا مجموعهاي از احزاب قادر نخواهد بود به بيان كامل افكار و ارادهي مردم بپردازد. اما نبايد فراموش كرد كه دموكراسي فقط كوتاهترين راه بين ارادهي مردم و حكومت است، نه صورت انطباق كامل آن دو (نقیب زاده 1389، 5-4).
2-5-2 اطلاعرساني:
اين عمل به منظور تأييد تصميمات دولت و يا نقد و نفي تصميمات دولت انجام ميگيرد كه عمل تأييد، معمولاً در نظامهاي يك حزبي و عمل نقد در نظامهاي چند حزبي انجام ميگيرد.
3-5-2 آموزش تودهها براي مشاركت سياسي:
اين كاركرد احزاب از مهمترين فعاليتها محسوب ميشود كه علاوه بر فعالان درون احزاب، ميتواند تودههاي غيرعضو را نيز با آموزشهايي درگير كرده و در زمان انتخابات، مردم را به سمت شركت فعال بكشاند.
4-5-2 گزينش نامزدها
تجربه نشان ميدهد افرادي كه عضو يك حزب يا گروه و جريان سياسي بودهاند نسبت به افرادي كه نبودهاند به مراتب حساسيت سياسي بيشتري داشتهاند و توان تجزيه و تحليل آن ها از رويدادهاي سياسي افزونتر بوده است. چه بسا افرادي كه تحصيلات عاليه نداشتهاند ولي به دليل عضويت در يك حزب كه خود به منزلهي دانشگاه سياست عملي است از كيفيات بالايي برخوردار شدهاند. نمونهي اين امر، پييربرهگووا14 نخستوزير اسبق فرانسه در دولت سوسياليست ميتران15 بود كه از زمان كارگري به عضويت حزب سوسياليست درآمد و تا آنجا پيش رفت كه به نخستوزيري كشور بزرگ فرانسه رسيد. البته اين مورد نبايد بهآن هاي براي انتخاب ناشايست مسئولان در كشورهاي جهان سوم باشد كه به استناد چند ماه زنداني شدن در رژيم سابق خود را خداي سياست ميدانند. به هر صورت احزاب براي انجام امور خود و همچنين ادارهي اجتماعي كشور دست به تربيت يك گروه سياسي كارآمد و كارورزيده ميزنند كه بدون آن ها آيندهي يك نظام سياسي در ابهام خواهد بود. گرچه همانطور كه ديديم عدهاي مانند ميخلز نسبت به اينگونه گروههاي رهبري بدبينند و ميگويند كه اين گروهها ممكن است حالتي اليگارشيك به خود بگيرند، اما چه راه ديگري متصور است تا از هرج و مرج و بلاتكليفي در جامعه جلوگيري شود؟ موريس دوورژه نيز تعريف تازهاي از دموكراسي به دست ميدهد كه گواه واقعيت جوامع توسعهيافتهي امروز است: «حكومت دموكراسي عبارت است از حكومت مردم از طريق نخبگان منتخب آن ها» اين نخبگان همچنين تضمين خوبي براي انتخاب كنندگان و موجب اعتماد نسبي آن ها به انجام وعدهها و حسن اجراي امور خواهند بود (نقیب زاده 1389، 5)
5-5-2 شایسته گرایی
اگر تقسیم بندی ماکس وبر16 را در خصوص نظام های سیاسی بپذیریم، مبنای انتخاب مدیران در نظام های مختلف پاتریمونیال17،کاریزمایی و عقلی قانونی (بوروکراتیک) تفاوت می یابد.در نظامهای پاتریمونیال، انتخاب مدیران بر اساس سنت اشرافی، قومی و قبیله ای است. در نظام های فرهمندی، ملاک و معیار انتخاب مدیران مادون از طرف مدیران مافوق، مریدی و مرادی است. در نظام های بوروکراتیک، انتخاب مدیران بر اساس شایسته گرایی است. نکته قابل توجهی که در انتخاب شایستگان وجود دارد این است که از طرفی باید زمینه بروز خلاقیت ها و استعداد ها فراهم باشد تا افراد شایسته بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند ومهم تر آن که افراد شایسته مورد شناسایی قرار گیرند و این فرایند تنها از طریق نظام حزبی میسر است. اگر حزب را دولت در سایه قلمداد کنیم، افراد حزبی متناسب با علایق، دانش و مهارت های خود در کمیته های حزبی به فعالیت می پردازند و ضمن کسب تجربه و پرورش استعدادها و توانایی ها، خود را در معرض انتخاب قرار می دهند و رهبران حزبی با شناختی که از افراد فعال حزبی پیدا می کنند، پس از پیروزی حزب، متناسب با توانایی ها و شایستگی هایی که دارند، مسئولیت هایی را به آنان محول می کنند. در غیر این صورت، چنانچه ملاک و معیار انتخاب مدیران نظام سیاسی، لیاقت و کاردانی باشد در حلقه تنگ شناخت شخصی افراد محدود می گردد و بسیاری از افراد لایق در معرض شناسایی قرار نمی گیرند و سطح توان مدیران جامعه از حد پائینی فراتر نمی رود؛ مضافاً این که در نبود احزاب، زمینه پرورش استعدادها و خلاقیت ها نیز زایل می می گردد و لاجرم محیط کار، تبدیل به آزمایشگاه و میدان آزمون و خطا خواهد گردید و این امر، که صدمات جبران ناپذیری را بر نظام سیاسی وارد خواهد ساخت (اطاعت 1378، 85-84).
6-5-2جامعهپذيري:
اگر يكي از مهمترين وظايف دولتها را جامعهپذير كردن افراد و انتقال مفاهيم بدانيم، احزاب نيز ميتوانند اين كاركرد را به نحو مؤثري انجام دهند و در سطوح مختلف فردي، گروهي و جمعي به اين مهم دست بزنند (اکبری 1388، 57).
از سوی دیگر، آلموند18 در كتاب «سياست تطبيقي»، از ديگر كارويژههاي حزب را «نظارت يا نفوذ در ارگآن هاي قدرت» و «پيوند و تجميع منافع» ميدانند كه اين دو كاركرد، بسيار اساسي به نظر ميرسد؛ زيرا نظام سياسي با دو دستنه ورودي، يعني فعاليتها و تقاضاها روبروست كه بايد آن ها را به تصميم و كنش تبديل كند؛ در نتيجه، پيوند و تنظيم خواستهها و سپس هماهنگ كردن تقاضاهاي پراكنده توسط احزاب انجام ميشود
