
از خود نشان میدهد»(براهنی، 295:1368) وحنیف تعریفی شبیه این تعریف میدهد که از ذکر آن خودداری شد. در این پژوهش تعریف براهنی ملاک قرار می گیرد .
1-2-3-4-7. شخصیت ساده (مسطح)
برخی از نویسندگان حوزهی ادبیات به تعریف شخصیت ساده پرداختهاند، از جملهی آنها بهروز مهدیزاده، معتقد است:
« بستهترین نما از یک شخصیت داستانی که نه قابل تعمیم و گسترش باشد و نه درخور تشریح و واکاوی، حضور شخصیت ساده در آثار داستانی است. در نمایش شخصیت ساده هیچ لایهی ضمنی و نهانیای علاوه بر آنچه در روساخت و به یاری واژگان توصیف میشود وجودندارد. »(مهدی زاده، 197:1390) همچنین براهنی از قول فورستر در مورد شخصیت مسطح مینویسد: «مسطح، شخصیتی است راکد، که در مقابل حوادث همیشه رفتاری یکسان دارد و هرگز، رفتار بعدی اش، ناقض رفتار قبلیاش نیست؛حادثه در او چندان تاثیری ندارد و تحجر بر وجود او حاکم است »(براهنی، 296:1368) در این پژوهش تعریف براهنی به علت سادگی و جامعیت، ملاک عمل قرار میگیرد.
1-2-3-4-8. شخصیّت نوعی
در کتاب «واژهنامه فرهنگ داستاننویسی » میخوانیم: « نوع یا تیپ، فردی است که خصوصیّتهای مشخص و عامش او را به عنوان عضوی از طبقه یا دسته و گروهی معرفی میکند. این ویژگیها اگردر داستان جمع آمده باشد، آن فردرا شخصیّت نوعی مینامند.» (میرصادقی، 1377 : 280)سیما داد در تعریف این نوع از شخصیّت مینویسد :
«لازم به ذکر است که شخصیّتهای نوعی شخصیّتهایی هستند که مجسّم کنندهی خصوصیّات و مشخصات گروه یا طبقهای از مردم میباشند مثل پروفسورهای گیج و حواسپرت و وکیلهای همه فن حریف و حیلهگر ». (داد، 1383 : 306) همچنین میرصادقی در کتاب عناصر داستان به نقل از بلینسکی در تعریف این جنبهی ایماژ هنری مینویسد : « تیپ یک غریبهی آشنا » است؛ « آشناست » به این دلیل که خصایص و ویژگیها در شخصیت را نشان میدهد و «غریبه است » به این دلیل که این خصایص و ویژگیها در شخصیّت فردی نوینی یا در تصویر نوینی از زندگی که حاصل خلاقیت هستند، تمرکز مییابند. » (میرصادقی، ۱۰۲:۱۳۹۲) در این پژوهش تعریف میرصادقی ملاک عمل قرار میگیرد.
1-2-3-4-9. شخصیّت شریر
کتاب « واژه نامه هنر داستان نویسی » در تعریف این شخصیت آورده است: «شخصیّتی در رمان، داستان کوتاه، و نمایشنامه و هر اثر ادبی دیگری است که بدی و شیطان صفتی و پلیدی و بدجنسی در وجود او به نمایش گذاشته شود و عملش در تقابل با قهرمان اثر قرار بگیرد. در بعضی از آثار، شخصیّت شریر همچون شخصیّت اصلی درکانون تمرکز قرار میگیرد، در آثارادبی متأخر، صفت بدی و شر شخصیّت شریر کمرنگتر و بیاهمّیّتتر جلوه دادهمیشود و شخصیّت شریر با خصوصیّات روحی و خلقیاش دربرابر تقوا و پرهیزکاری مذهبی قرار میگیرد.» (میرصادقی، 1377 : 179)
1-2-3-4-10. شخصیّت مقابل
جمال میرصادقی در تعریف شخصیت مقابل مینویسد:
«شخصیّت مقابل، شخصیّتی است که در رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و دیگر آثار ادبی در تقابل و مقایسه با شخصیّت اصلی یا شخصیّتهای مخالف است تا خصوصیّتهای آنها، بهتر یا برجستهتر نشان داده شود. ارایهی شخصیّتها، انرژی، کیفیت و ویژگیهای همهی آنها را بهتر خلق و ظاهر میکند.» (میرصادقی،1377 : 179)
1-2-3-4-11. شخصیّت مخالف
نقش این نوع شخصیّت در مخالف بودن با شخصیّت اصلی داستان است و کارکرد مخالفت را ایفا میکند« فرهنگ اصطلاحات ادبی »مینویسد:
«شخصیّت یا شخصیّتهای داستان و نمایشنامه که مخالف و معارض شخصیّت اصلی است. از برخورد و تعارض میان این دو شخصیّت، کشمکش پدید میآید. شخصیّت مخالف بد یا خوب، در هر صورت همدردی و هم حسّی خواننده را در کنار خود ندارد. »(داد، 1383 : 305) و حنیف تعریفی شبیه این تعریف ذکر کرده است که از ذکر آن خودداری شد .
1-2-3-4-12. شخصیت تمثیلی
نویسندگان مختلف این شخصیت را به شیوه های متفاوتی تعریف کردهاند که به چند تعریف اشاره میشود.
سیما داد در کتاب« فرهنگ اصطلاحات ادبی» در تکمیل توضیح شخصیّت تمثیلی مینویسد: « این نوع شخصیّتها دو بعدی هستند: بعد فکری و خصلتی که مورد نظر نویسنده یا گوینده بوده است و بعدی که در آن مجسم میشود.» (داد، 1383 : 304) و میرصادقی معتقد است :
شخصیتهای تمثیلی شخصیتهایی جانشینشونده هستند، به این معنا که شخصیت یا شخصیتهایی جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی میشوند؛ مثل آقای دیوسیرت، خانم خوشطینت. این شخصیتها دو بعدی هستند، بعد فکری و خصلتی که مورد نظر گوینده است و بعدی که در آن مجسم میشوند. (میرصادقی، 104:1392) هر چند هر دو تعریف شباهت زیادی دارند ولی به علت جامعیت، در این پژوهش تعریف میرصادقی ملاک قرار میگیرد.
1-2-3-4-13. شخصیت نمادین
شخصیتهایی هستند که نویسنده را قادر میکند تا مفاهیم اخلاقی یا کیفیتهای روحی و روشن فکرانه را در قالب عمل درآورد. هیچ شخصیتی نمیتواند نمادین باشد مگر آنکه نماد چیز دیگر باشد؛ این چیز فقط به شکل نمادین خود قابل درک است. فرد نمادین کسی است که حاصل جمع اعمال و گفتارش، خواننده را به چیزی بیشتر از خودش راهنمایی کند؛ مثلا او را تجسمی از وحشیگری یا نیروی رهاییبخش یا مظهری از امید ببیند. (میرصادقی، 107:1392) سیما داد از فرد نمادین تعریف مشابهی داده است که برای جلوگیری از تکرار، از ذکر آن خودداری گردید
1-2-3-4-14. شخصیّت همه جانبه
جمال میرصادقی مینویسد: «شخصیّت همهجانبه، کسی است که از پیچیدگی و جامعیت بیشتر برخورداراست و توجه بیشتری را به خود جلب میکند و با جزئیات زیادتر و مفصّلتر تشریح و تصویر میشود. خصلتهای فردی او ممتازتر از شخصیّتهای دیگر داستان است. ویژگیهای شخصیّتهای همه جانبه، غالبا با خصوصیّتهای شخصیّتهای جامع یکیاست. (میرصادقی، 1377: 183)
1-2-3-15. شیوههای شخصیت پردازی
نویسندگان مختلف تعاریف تقریباً مشابهی در این زمینه ارائه کردهاند که به ذکر دو تعریف بسنده میشود. ناصر سلیمانی در این زمینه معتقد است: «نویسنده میتواند به دو طریق «مستقیم» و« غیر مستقیم»، شخصیتهای داستانش را معرفیکند. در معرفی مستقیم شخصیت، نویسنده رک و صریح با شرح یا تجزیه و تحلیل، میگوید که شخصیت او چه جور آدمیست و یا به طور مستقیم از زبان کس دیگری در داستان، شخصیت داستان را معرفی میکند. در معرفی غیرمستقیم، نویسنده با «عمل داستانی» شخصیت را معرفیمیکند. یعنی ما از طریق افکار، گفتگوها و یا اعمال خود شخصیت، او را میشناسیم. » (سلیمانی، 48:1362)
میرصادقی در کتاب عناصرداستان میگوید: «شخصیت فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده درحوزه داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه میکنند، شخصیتپردازی میخوانند. »(میرصادقی، 1392 : 84) وی سه شیوه برای شخصیتپردازی ذکر میکند :
«1- ارائهی صریح شخصیت با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم
2- ارائهی شخصیتها از طریق عمل آنان با کمی شرح و تفسیر یا بدون آن
3- ارائهی درون شخصیت بدون تعبیر و تفسیر»(میرصادقی، 1392 : 183)
در این پژوهش تعریف شخصیت و شیوههای شخصیتپردازی از دیدگاه میرصادقی ملاک قرار میگیرد.
1-2-4. دیدگاه/ زاویه دید
سیما داد در کتاب« فرهنگ اصطلاحات ادبی » در تعریف این عنصر مینویسد:
«زاویهی دید، موقعیتی است که نویسنده نسبت به روایت داستان اتخاذ میکند و دریچهای است که پیش روی خواننده میگشاید تا او از آن دریچه حوادث را ببیند و بخواند». (داد، 259:1380)ومستور در مبانی داستان کوتاه دیدگاه را اینگونه تعریف میکند: «منظور از دیدگاه یا زاویه دید در داستان، فرم و شیوه روایت داستان است توسط نویسنده. به عبارت دیگر دیدگاه نویسنده است در گفتن داستان.»(مستور، 35:92)میرصادقی درباره زاویهدید اینگونه سخن گفتهاست :
«زاویهروایت یا زاویه دید، نمایشدهندهی شیوهای است كه نویسنده با آن مواد و مصالح داستان خود را به خواننده ارائه میكند. در واقع رابطهی نویسنده را با داستان نشان میدهد. این نقل یا طرح موضوع ممکن است از طریق اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص صورت بگیرد.
زاویه دید ممكن است درونی باشد یا بیرونی. درزاویه دید، راوی داستان یكی از شخصیتهای داستان (شخصیت اصلی یا فرعی) است و داستان از زاویه دید اول شخص روایت میشود. در زاویه دید بیرونی، راوی داستان و گوینده هیچ نقشی ندارد و داستان از زاویه دید سوم شخص نقل میشود. در این نوع روایت، نویسنده خود، راوی داستان است. زاویهی دید حاوی چند معنی مخصوص است:
1- زاویهی دید
جسمانی: با وضعیت زمانی و مکانی سر و کار دارد که به اتکای آن نویسنده به مواد و مصالحش میپردازد و این مواد و مصالح را از نظر میگذراند و آنها را توصیف و تشریح میکند. 2- زاویه دید ذهنی، با احساس و شیوهی پرداخت نویسنده نسبت به « موضوع »سر و کار دارد. 3- زاویهی دید شخصی: «مربوط است به روایتی که به کمک آن، نویسنده، موضوعی را نقل یا مطرح میکند. این نقل یا طرح موضوع، ممکن است از طریق اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص صورت بگیرد.»(میرصادقی، 385:1392و386) یونسی معتقد است:
«در طریقهی سوم شخص: نویسنده، خود را بیرون از صحنه داستان قرار میدهد و جریانات و وقایعی را که برای اشخاص داستان میگذرد برای خواننده باز میگوید. در طریقهی اول شخص، نویسنده به جلد یکی از اشخاص داستان میرود و وقایع داستان را که انگار خود شاهد و ناظرشان بوده و در آنها شرکت داشته برای خواننده تعریف میکند.» (یونسی، 69:1386). برای روشنتر شدن مطلب به شرح هر كدام از این دو و انواع آنها میپردازیم:
«1- زاویه دید درونی «گاه داستان به وسیلهی شخصیت اصلی و یا توسط شخصیت کم اهمیت تری روایت میشود. » میرصادقی، 388:1392)
2- زاویه دید بیرونی
«زاویه دید بیرونی در حیطهی «عقل كل» یا «دانای كل» قرار گرفتهاست. فكری برتر از خارج، شخصیتهای داستان را رهبری میكند و از نزدیك بر اعمال و افكار آنها آگاه است و در حكم خدایی است كه از گذشته، حال و آینده آگاه است. درحکم خدایی است، از گذشته و حال و آینده آگاه است و از افکار و احساسات پنهان همه شخصیتهای خود، با خبر است. »(همان: 392)
میرصادقی داستان را از لحاظ زاویه دید به پنج گروه تقسیم میکند که به شرح هر یک میپردازیم: «1- من- ما روایتی: در این شیوه از روایت داستان، بازگویی و نقل داستان از طریق «من» انجام میشود كه وقایع و حوادث داستان را بازگو میكند. این راوی یا خود قهرمان اصلی داستان است كه از او به عنوان «راوی – قهرمان» یاد میشود و یا شاهد و ناظر وقایع است كه ارتباط اندكی با او دارد یا هیچگونه به او مربوط نیست كه در این صورت به آن «راوی – ناظر» گفته میشود.
2- دانای كل: این گونه داستانها كه از زاویه دید سوم شخص نقل میشوند و نویسنده همچون گزارشگری رفتار و اعمال شخصیتهای داستان را بازگو میكند و وضعیت و موقعیت و چگونگی زمان و مكان را تصویر میكند. در این نوع زاویه دید نویسنده آزادی عمل دارد و از بیرون داستان، درون شخصیتها را میكاود و افكار و احساسات شخصیتها را برای خواننده بازگو میكند. گاه به قالب شخصیتها میرود و افكار متقابل آنها را نسبت به هم بازگو میكند و گاه به میان متن داستان میآید و نسبت به مسائل داستان اظهارنظر میكند. در واقع نویسنده در این شیوه زاویه دید را از یك شخصیت به شخصیت دیگر تغییر میدهد و به ما امكان آگاهی نسبی و همهجانبه را از موقعیتها و وضعیتهای داستان میدهد. زیرا با این زاویه دید میتوانیم افكار شخصیتهای داستان را بخوانیم.
دانای كل خود به چند گروه تقسیم میشود:
1-1- دانای كل محدود
1-2- زاویه دید نمایشی
1-1- دانای كل نا محدود
در این گونه داستانها وقایع گوناگون و شخصیتهای داستان از
