
دفتري بدهي)
X5 = (فروش) / (كل دارايي)
در اين مدل اگر Z محاسبه شده براي شركتي كوچكتر از81 /1باشد، آن شركت ورشكسته و اگر بين81 /1و 675 /2باشد، شركت در ناحيه ورشكستگي قرار دارد و اگر بزگتر از 675 /2باشد، احتمال ورشكستگي آن خيلي كم است.
آلتمن براي آزمون مدلش 66 شركت را كه شامل 33 شركت ورشكسته و 33 شركت عادي بود، مورد استفاده قرار داد. ميزان موفقيت مدل وي 95% بود.
نگاره (4-2): نتايج حاصل از آزمون در جدول ذيل قرار دارد:
شركت
تعداد صحيح
درصد صحيح
درصد غلط
تعداد كل
ورشكسته
31
94%
6%
33
غيرورشكسته
32
97%
3%
33
جمع
63
95%
5%
66
آلتمن در توصيف اين جدول به اين نتيجه رسيد كه خطاي نوع نخست تنها 6% بود در حالي كه خطاي نوع دوم به مقدار كمتر از آن يعني 3% ميباشد و همچنين مدل در سطح اطمينان 95% كل نمونه بسيار دقيق عمل كرده است. همچنين با ادامه پژوهش براي دو سال قبل از ورشكستگي مدل فوق دقتي حدود 83% را بدست آورند.
در پس سالهاي بعد از ايجاد مدل و استفاده گسترده از آن، يكسري انتقادات براي مدل مطرح شد. تحليلگران اعتباري، حسابداران و حتي خود شركتها معتقد مي باشد كه مدل تنها براي مؤسسات با ماهيت تجارت عمومي قابل استفاده است.
آلتمن در سال 1983 يك اصلاحيه روي مدل انجام و مدل جديدي به نام Ź ارائه داد. واضحترين اصلاحيه آلتمن، جانشين كردن ارزش دفتري سهام به جاي ارزش بازاري آن و سپس تغيير ضرايب و محدودههاي ورشكستگي مدل بود.
Ź = 0.717×1 + 0.847×2 + 3.1×3 + 0.42×4 + 0.998×5
در اين مدل اگر مقدار محاسبه شده براي شركتها كمتر از 33 /1باشد، احتمال ورشكستگي شركت خيلي بالا و اگر بين 33/1و 9 /2باشد، شركت در ناحيه ورشكستگي و احتمال آن وجود دارد و اگر Ź محاسبه شده شركت بزرگتر از 9 /2باشد، احتمال ورشكستگي شركت خيلي كم ميباشد. آلتمن براي آزمون مدل اصلاح شده از تمونه شامل 33 شركت ورشكسته و 33 شركت فعال استفاده مي كند.
در اين آزمون دقت نوع نخست تنها اندكي كم گشته (91% در مقابل 94%)، اما دقت نوع دوم همان 97% باقي مانده است.
در پژوهش ديگري آقايان آلتمن و مك گوچ105 اظهار داشتند كه ارزيابي حسابرسان از تداوم فعاليت شركتها يك پروسه پيچيدهاي است. آنها بحث كردند كه مدلهاي پيشبيني ورشكستگي ميتوانند به حسابرسان هنگام قضاوت در باره توانايي تداوم فعاليت براي همين منظور آنها در سال 1974 مدارك 34 شركت ورشكسته را در طول دوره 1970 تا 1973 بررسي كردند. نتايج بررسي نشان ميداد كه مدلهاي خطي پيشبيني ورشكستگي زد_ اسکوار106 در 82% موارد، ورشكستگي آنها را پيشبيني و علامتدهي كرده ولي گزارش حسابرسي صادر شده در مورد آنها بطور صرف در 46% موارد به ابهام در بـاره توانايي تداوم فعاليت آنها اشاره داشته است. آقاي آلتمن در سال 1982 دوباره همين آزمون را با كاربرد مدل خطي پيشبيني ورشكستگي خودش در باره دو دسته از شركتهاي ورشكسته تكرار و نتايج زير بدست آمد:
نگاره (5-2): نتایج آزمون مدل آلتمن 1982
شماره آزمون
تعداد نمونه
دوره بررسي
ميزان موفقيت مدل آلتمن در پيشبيني ورشكستگي
ميزان اشاره و انعكاس گزارش حسابرسي شركتهاي نمونه
1
2
37
44
1978ـ1974
1982ـ1978
81.1%
93%
59.1%
40%
نتايج مذكور نشان داد كه استفاده از مدلهاي پيشبيني ورشكستگي توسط حسابرسان حين مواجهه با موارد ابهام در باره توانايي تداوم فعاليت ميتواند مفيد باشد.
اصلاح بعدي مدل زد_ اسکوار به تحليل مشخصات و دقت مدل، بدون درنظر گرفتن متغير ( نسبت فروش به كل دارايي) پرداخته شد. آلتمن در سال 1995، اين كار را براي به حداقل رساندن تأثيرات بالقوه نوع صنعت انجام داد. وي در اصلاحات خود نسبت فروش به كل دارايي را حذف و سپس تغييراتي در ضرايب مدل بوجود آورند.
Ź = 6.56×1 + 3.26×2 + 6.72×3 + 1.05×4
در اين مدل اگر Ź محاسبه شده براي شركتي كوچكتر از 1/1 باشد، آن شركت ورشكسته و اگر Ź محاسبه شده بين 1/1 و 6 /2باشد، احتمال ورشكستگي آن وجود دارد و اگر بزرگتر از 6 /2باشد، احتمال ورشكستگي شركت خيلي كم ميباشد.
آلتمن اين مدل را براي پيشبيني ورشكستگي مؤسسات غيرتوليدي و بخصوص براي صنايعي كه نوع سرمايهگذاري داراييهاي آن در ميان شركتهاي آن صنعت متفاوت ميباشد، ايجاد نمود. نتايج آزمون اين مدل با نمونهاي شامل 33 شركت ورشكسته و 33 شركت غير ورشكسته تقريباً مشابه نتايج آزمون مدل Ź بدست آمد (رسنمی، 1381:ص59)107.
3-24-1-2 مدل اسپرين گيت108 (1978)
فكر نخستين اين مدل براي نخستين بار در دانشگاه سيمون فريزر توسط گوردون الوي اسپرينگيت مطرح شد. وي همانند آلتمن از تجزيهوتحليل مميزي براي انتخاب 4 نسبت مالي مناسب از ميان 19 نسبت كه بهترين نسبتها براي تشخيص شركتهاي سالم و ورشكسته بود، استفاده مي كند.
Z = 1.3A + 3.07B + 0.66C + 0.4D
ج
= A كل دارايي / سرمايه در گردش
= B كل دارايي / سود ويژه قبل از بهره و ماليات
= C بدهي جاري / سود ويژه قبل از ماليات
= D كل دارايي / فروش
وقتي Z 0.862 شود، شركت ورشكسته خواهد شد.
اسپرينگيت با استفاده از 40 شركت اين مدل را آزمون مي كند و با نتيجه شگفتانگيز 92.5% مواجه شد. در سال 1979 باتراس109 مدل اسپرينگيت را براي 50 شركت استفاده مي كند و به نرخ دقت 95% دست يافت. در سال 1980 سندسن با استفاده از 24 شركت به بررسي مدل پرداخت و با نتيجه 89% صحت مدل را اثبات نمود. (سند گوردون، 1984، ص 37-25) 110
4-24-1-2 مدل اوهلسون 111 (1980) ـ مدل احتمال شرطي112
اوهلسون از نسبتهاي مالي و تجزيهوتحليل لوجستيك113 براي ايجاد مدل خود استفاده مي كند. مدل اوهلسون از 9 متغير از جمله اندازه، نقدينگي، عملكرد و اهرم مالي تشكيل شده است. اوهلسون مدلش را روي يك نمونه شامل 105 شركت ورشكسته و 2058 شركت غير ورشكسته امتحان مي كند كه نرخ دقتي حدود 85% براي يكسال قبل از ورشكستگي حاصل شد.
Y = -1.3 – 0.4y1 + 6y2 – 1.4y3 –y4 + 0.1y5 – 1.8y6 + 0.3y7 – 1.7y8 –0.5y9
= Y3 كل دارايي / سرمايه در گردش
= Y4 دارايي جاري / بدهي جاري
= Y5 عدد يك اگر بدهي كل بيشتر از كل دارايي شود وگرنه عدد صفر
= Y6 كل دارايي/ درآمد خالص
= Y7 كل بدهي / وجوه حاصل از فعاليت
= Y8 عدد يك اگر درآمد خالص منفي براي دو سال گذشته باشد وگرنه عدد صفر
= Y9 ميزان تغيير در درآمد خالص
وقتيY شود، شركتها ورشكسته خواهند شد.
تغيير و تحولات اصلي در تكنيكهاي پيشبيني از سال 1970 به منظور استفاده از مدلهاي احتمال شرطي به جاي تكنيك تجزيهوتحليل مميزي صورت گرفته است و تكنيك هاي لجستيک براي برآورد احتمال وقوع يك نتيجه (رويداد) مورد استفاده قرار ميگيرند. اعتقاد بر اين است كه اين مدلها تناسب بيشتري با نيازهاي تصميمگيرندگان دارد بخصوص آنهايي كه ادعا دارند شركت از سلامتي كمتري برخوردار است، اما در مورد ورشكستگي آن اطمينان ندارند. تكنيك تحليل مميزي توانايي توليد نتايج احتمالي را دارد اما قابليت اتكاي آن كمتر از مدلهاي احتمال شرطي است.
اوهلسون با استفاده از روشهاي احتمال شرطي، شكنندگي نتايج را بررسي مي كند. او اين روش را براي نمونهاي با احتمال قبلي شكست كه به واقعيت نزديك بود، انجام داد. معادله برآورد شده 3.88% از نمونهها را بصورت نادرست طبقهبندي مي كند. ولي مدل ساده فرض مي مي كند كه عدم ورشكستگي تنها در مورد 4.95% از نمونهها غلط باشد.
علاوه براين، نتايج كمّي حاصل از مدل احتمال شرطي در مقايسه با مدل مميزي از بهبود مشخصي برخوردار نبود با اينكه دلايلي مبني بر برتري توان تشخيص تكنيك لجستيک وجود داشت (اوهلسون ، 1980 ،ص 131-109) 114.
5-24-1-2 مدل زميجوسكي (1984)
زميجوسكي نسبتهاي مالي كه نقدينگي، عملكرد و اهرمهاي مالي شركت را اندازهگيري ميكنند را براي ايجاد مدل مورد استفاده قرار داد. اين نسبتها فقط بر اساس ديدگاه نظري انتخاب نشده مي باشد، بلكه آنها بر مبناي مطالعات پيشين زميجوسكي روي نسبتهاي مالي انتخاب شده مي باشد. درضمن وي از تجزيهوتحليل پروبيت115 براي ايجاد مدل خوداستفاده مي كند.
Z = -4.3 – 4.5×1 + 5.7×2 + 0.004×3
= X1 كل دارايي / درآمد خالص
= X2 كل دارايي / كل بدهي
= X3 بدهي جاري / درآمد جاري
وقتيZ باشد، شركتها ورشكسته خواهند شد.
زميجوسكي مدل را روي 40 شركت ورشكسته و 800 شركت غير ورشكسته امتحان مي كند كه نرخ دقتي حدود 78% براي يكسال قبل از ورشكستگي بدست آورند (زمیجوسکی، 1982: ص 82-52) 116.
6-24-1-2 مدل فالمر117 (1984)
فالمر از تجزيهوتحليل چند متغيره براي ارزيابي كاربرد 40 نسبت مالي براي يك نمونه 60 تايي شامل 30 شركت ورشكسته و 30 شركت غير ورشكسته استفاده مي كند.
Y =5.5y1+0.21y2– 0.7y3–1.27y4+0.12y5+2.3y6 + 0.57y7 + 1.7y8 + 0.98y9
= Y1 كل دارايي / سود تقسيمي
= Y2 كل دارايي / فروش
= Y3دارايي خالص / سود قبل از ماليات
= Y4كل بدهي / جريان نقد
= Y5كل دارايي / بدهي
= Y6 كل دارايي / بدهي جاري
= Y7لگاريتم كل داراييهاي مشهود
= Y8كل بدهي / سرمايه در گردش
= Y9بهره / لگاريتم سود قبل از بهره و ماليات
وقتيY باشد، شركتها ورشكسته خواهند شد.
7-24-1-2 مدل سی اسکوار118 (1987)
اين مدل توسط دانشمندان دانشگاه كبك در مونترال كانادا ايجاد شد. آنها از تجزيهوتحليل چند متغيره براي ايجاد مدل استفاده كردند. آنها در اين پژوهش از 30 نسبت مالي همراه با يك نمونه 173 تايي از كارخانجات تجاري لوكس كه سالانه فروشي معادل 1 تا 20 ميليون دلار داشتند، استفاده مي كندند.
CA – Score = 4.50913×1 + 4.5080×2 + 0.3936×3 – 0.207
= X1 كل دارايي (1) / حقوق صاحبان سهام (1)
= X2 كل دارايي (1) / هزينههاي مالي + اقلام فوقالعاده و درآمد قبل از ماليات (1)
= X3 كل دارايي (2) / فروش (2)
= رقمهاي باقيمانده از يك دوره قبل
= رقمهاي باقيمانده از دو دوره قبل
وقتي CA-Score باشد، شركتها ورشكسته خواهند شد.
اين مدل در سال 1987 توسط بيلانس119 مورد آزمايش قرار گرفت و نرخ دقتي حدود 83% براي مؤسسات توليدي بدست آمد.
8-24-1-2 مدل گرايس120 (1998)
گرايس مجموعهاي از مدلهاي پيشبيني ورشكستگي را براي ارزيابي حساسيت ساختار آنها نسبت به تركيبات متعدد نسبتهاي مالي، مورد مطالعه قرار داد. او مخصوصاً به مدلها و ضرايب مورد استفاده كه شامل تركيبات متعدد نسبتهاي مالي مي باشد، توجه ويژه ايي داشت.
مدل پيشبيني ورشكستگي كه توسط گرايس ارائه گرديد بر اساس مدل احتمال شرط لوجيت ميباشد. در مدلهاي لوجيت، نسبتهاي مالي شركتها در ضرايب مدل ضرب شده تا يك شاخص لوجيت (LCI) ايجاد شود (امير سليماني، 1381:ص280)121.
احتمال ورشكستگي= 1.1 + e-LCI
مجموعه جوابهاي اين فرمول در حدود صفر تا يك ميباشد. احتمال ميان برد دقت پيشبيني اين فرمول عدد 0.5 ميباشد. انتخاب ميان برد، بر اساس نقطه بيتفاوتي بين خطاهاي نوع نخست و دوم ميباشد. وزنهاي خطاهاي نوع نخست و دوم به خاطر اين توسط گرايس مساوي درنظر گرفته شده بود كه غير قابل اجتناب بودن هر دو نوع خطا را پذيرفته است. بنابراين شركتهايي كه احتمال ورشكستگي بزرگتر از 0.5 دارند به عنوان ورشكسته و شركتهايي كه احتمال كوچكتر از 0.5 دارند به عنوان شركتهاي غيرورشكسته طبقهبندي ميشوند.
گرايس براي اندازهگيري دقت پيشبيني مدل خود نمونهاي شامل شركتهايي كه در يك گروه 5 ساله از سال 1988 تا 1993 تقاضاي ورشكستگي كردهاند و همچنين تعدادي شركت فعال در همان دوره استفاده مي كند. اين حجم نمونه از 24 شركت ورشكسته و 24 شركت غيرورشكسته تشكيل شده بود. در اين آزمايش كه از نسبتهاي درآمد خالص به كل دارايي و كل بدهي به كل دارايي استفاده ميمي كند، دقت پيشبيني حدود 79% براي سال قبل از ورشكستگي و 78% براي دو سال قبل از ورشكستگي بدست آمد.
اغلب مدلهاي پيشبيني ورشكستگي، نسبتهايي كه نشان دهنده نسبتهاي نقد، عملكرد و اهرم مالي شركتها است را براي ارزيابي خود بكار ميبرند. مدل گرايس و تمام
