
ميسازند. از محتواي جزئي نامه گيلانيان گزارشي در دسترس نيست ولي منصور بالله با مطالعه آن نامه، حال زيديان را مانند حال بني اسرائيل گرفتار در چنگال قبطيان مصر توصيف مينمايد. که خرد سالانشان کشته و بزرگانشان به بردگي برده ميشدند.1120 اين سخن نشانگر اوج فشار اسماعيليان بر زيديان گيل وديلم ميباشد. زيديان يمن همواره همکيشان خود در گيل وديلم را به پايداري در برابر اسماعيليان توصيه مينمودند.1121 در اين راستا منصور بالله يمني در نامهاي سالوک بنفيلواکوش حاکم زيدي گيلان و مخالف اسماعيليان را با تعبير “…نقمه الله المنزله علي… الملحده (اسماعيليه) و سائر الفرق الباغيه” ميستايد.1122
3-2-5- وضعيت شيعيان گيل و ديلم در دوره مغولان
هرچند از وضعيت گيل و ديلم در دوره مغولان اطلاعات زيادي در دست نيست. اما گزارشهاي جسته و گريخته اين دوره، پارهاي از تحولات گيل و ديلم را تبيين ميکنند. در اين روزگار حکمراني پارهاي از مناطق شرق گيلان در دست خاندان سالوک بنفيلواکوش قرار داشت.1123 سالوک بنفيلواکوش همان کسي است که امام منصور بالله يمني (م614ق) دو بار براي وي نامههاي تمجيد آميزي ارسال کرد.1124 جلال الدين منکبرني سلطان خوارزمشاهيان پس از شکست از مغولان در سال به گيلان نزد سالوک (صعلوک) بنفيلواکوش پناهنده گرديد و به مدت هفت روز در گيلان ماندگار شد.1125 در زمان حضور هلاکو در ايران دو تن از فرزندان سالوک به نام فلک الدين ساسان و جمالدين سالوک در نواحي لاهيجان و هوسم حکمفرما بودهاند.1126 ناگفته نماند هيچ گونه گزارشي مبني برحمله مغولان به گيل وديلم در اين دوره در دست نيست. اما در سال 706ق سلطان الجايتو ايلخان مغول به گيلان لشکرکشي کرد. در اين زمان نوپاشا (ظاهرا از تبار سالوک بنفيلواکوش) حاکم لاهيجان با پوشيدن کفن خود را به الجايتو تسليم کرد و خان مغول نيز او را بر جايگاهش ابقا کرد.1127 پس از مدتي نيز الجايتو دختري از تيره مغولان را به ازدواج وي در آورده و تمامي مناطق گيل و ديلم را بدو واگذار نمود.1128 امير محمد علوي حاکم ناحيه تيمجان گيلان پس از عدم قبول مصالحه از سوي مغولان با آنها جنگيد و امير توقتيمور را به قتل رساند. از اينرو سپاهيان ايلخاني متلاشي شدند.1129 البته پس از چندي سلطان الجايتو ناگزير به مصالحه با امير محمد علوي گرديد. 1130 قاسم کياي علوي حاکم کليشم و تالش و برخي ديگر از نواحي گيلان نيز با ايلخان مغول درگير شد و متحمل شکست گرديد.1131
3-2-6- حکومت اشقري علوي (م ؟) در گيلان
در اين دوره يکي از فرزندان سيد جلال الدين اشقر بنداود بنيوسف بنحسن بنعلي بنحسن بنعلي بنابراهيم النقي بنيوسف المحسن بنمحمد ديباج بنامام جعفر صادق (ع) مدتي در گيلان حکمفرما بوده است.1132 نام وي دانسته نيست ولي او را فردي راست عقيده و زيدي مذهب در عقايد، معرفي کردهاند.1133 از دوران حکومت وي آگاهي زيادي نداريم.
3-2-7- قيام سيد رکابزن علوي (م766ق) در گيلان
سيد رکابزن کيا از نوادگان مويدبالله احمد1134 (م411ق) بنحسين بنهارون بنحسين بنمحمد بنهارون بنمحمد بنقاسم بنحسن بنزيد بنامام حسن مجتبي (ع) قبل از تأسيس دولت آل کيا در مناطق تنکابن و سخت سر گيلان حکومت داشته است.1135 گويا نياي او سالها قبل در اين منطقه قيام کرده و مناطقي از گيل و ديلم مانند شيرود، هزار و تنکابن را به تصرف خويش درآورده بود.1136 به هر روي از زمان دقيق قدرت گيري سيد رکابزن کيا، در آن نواحي اطلاعي دقيقي در دست نيست. ولي دانسته است که او در سال 756ق ملک جلال الدوله اسکندر امير کياجلالي طبرستان را در مقابل مخالفانش ياري رسانده است. آملي (زنده 760) در اين بار مينويسد: “در اين وقت (سال 756ق) مرتضي اعظم ملک الجيل و الديلم سيف الدوله و الدين سيد رکابزن کيا الحسني1137 مصاحب موکب همايون (جلال الدوله اسکندر) عزت انصاره بود.”1138 از اينرو در مييابيم که وي در سالهاي نخست نيمه قرن هشتم بر بخشهاي از گيل وديلم تسلط داشته است.
3-2-7-1- حمايت اوليه وي از موسس دولت آلکيا
در سال 763ق سيد علي کيا بنسيد امير کيا بنيان گذار دولت آل کيا، موفق به جلب حمايت سيد قوام الدين مرعشي حاکم مرعشيان طبرستان براي قيام در گيلان گرديد. پس از آن وي براي به دست آوردن پايگاهي در گيلان تلاشش را آغاز نمود. او در اين راستا نامهاي براي سيد رکابزن حسني نگاشت که “…فيما بين نسب سيادت ميباشد و موافقت مذهب هم دخلي تمام دارد و مردم مازندران امامي مذهباند و اکنون اکثر ايشان در فقر و درويشياند و تائبان (پيروان سيد علي کيا) ما را نسبت با ايشان حالي ديگر است. اگر در ولايت شما، تائبان ما را جا تعيين فرمايند تا به اتفاق بدآنجا نقل رود منت خواهد بود.”1139 سيد رکابزن حسني پس از استقبال از فرستاده سيد علي کيا، با تقاضاي وي نيز موافقت نمود و در اين زمينه اين بيت را سرود: رواق منظر چشم من آشيانه تست کرم ما و فرود آ که خانه خانه تست.1140 پس از آن سيد علي کيا به تنکابن عزيمت کرد و از آنجا با حمايت کيارکابزن به برخي از نواحي گيلان حمله برد.1141 از اينرو حاکمان محلي گيلان با يکديگر متحد شده وبه سوي سيد علي کيا لشکرکشي کردند. رکابزن حسني که در مقابل نيروهاي حکام گيلان تاب مقاومت نداشت به ناچار از سيدعلي کيا دست برداشت و او را به سوي مازندران روانه ساخت.1142
3-2-7-2- روابط وي با ساير حاکمان محلي گيلان
پس از رفتن سيد علي کيا از تنکابن به مازندران، کيا رکابزن حسني با امير نوپاشا حاکم رانکوه گيلان1143 مصالحه نمود.1144 او پس از مدتي در سال 766ق1145 به همراه امير نوپاشا به جنگ اميرجهان پسر عموي نوپاشا به لاهيجان رفت و در آنجا اميرجهان حاکم لاهيجان را به قتل رساند.1146 از اينرو پيمان دوستي بين وي و امير نوپاشاه حاکم رانکوه گيلان مستحکم گرديد.
3-2-7-3- فرجام کار کيارکابزن حسني در گيلان
پس از قتل امير جهان حاکم لاهيجان سرداران و فرزندان وي با حمايت امير انوز حاکم کوتم (سنگر فعلي در حوالي رشت) و امير دباج اسحاقي حاکم فومن، براي انتقام خون امير جهان و نيز باز پس گيري لاهيجان به آن شهر هجوم برند.1147 آنان موفق شدند به رکابزن حسني که در آنجا حضور داشت، دست پيدا کرده و او را به قتل برسانند.1148 با مرگ رکابزن حسني، حکومت علويان در گيلان تا پيش از دولت آل کيا به پايان راه خود رسيد.
فصل چهارم: گونهشناسي مذاهب شيعي
در گيل و ديلم و نقش آنها در گسترش تشيع
مقدمه
تا کنون از حضور علويان شيعه مذهب در گيل وديلم سخن گفتيم که در گسترش مذهب تشيع در آن منطقه تلاشهاي فراواني را انجام دادند. آنان در راستاي انديشه شيعي خويش حکومت و قيامهاي را در حوزه جغرافيايي گيل و ديلم راه اندازي کردند. آنها در پارهاي از موارد در اين راه موفق و در برخي از موارد نيز ناکام و از هدف اصلي خود باز ماندند. در اين فصل بنا داريم جايگاه و ميزان حضور هريک از فرق تشيع را در گيل وديلم مورد بررسي قرار داده و سهم هر يک آنها را در فرايند گسترش شيعه گرايي آن ديار را روشن سازيم. با توجه به حضور حد اکثري زيديان در گيل وديلم ناگزيريم بخش قابل توجهي از اين فصل را به فرقه زيديه و گروهها مربوط به آن، اختصاص دهيم. همچنان که به اين دليل در فصلهاي قبلي به ناچار به طور اجمال بعضي از فعاليات آنان سخن به ميان آوريم.
4- 1- زيديه
به پيروان زيد بنعلي بنحسين (ع) زيديه گفته ميشود. بنابر پارهاي از گزارشها پس از شهادت امام حسين (ع) گروهي از شيعيان به امامت فرزندان امام حسن (ع) و امام حسين (ع که در برابر ستمگران قيام نمايد باورمند شدند. در زمان امام باقر (ع) عدهاي از ياران آن حضرت به اين نظريه گرايش پيدا کرده و در اين زمينه نظريه پردازي کردند. البته عدهاي از اين گروه به سرکردگي کثير بناسماعيل بننواء معروف به کثير النواء و ملقب به ابتر در رابطه با جانشيني پيامبر، با وجود افضليت امام علي (ع) خلافت شيخين را پذيرفته و از آنها بيزاري نميجستند. اين گروه به بتريه نامبردار گرديدند. (از اين مباحث ياد شده پيشتر در بخش مفاهيم سخن رفته است.) در مقابل گروهي از آنها به رهبري ابوالجارود به منصوص بودن (نص خفي) امامت امام علي (ع) اعتقاد داشته و شيخين را تکفير مينمودند. اين گروه نيز به جاروديه مشهور شدند. اين دو نحله فکري پس از قيام زيد بنعلي (ع) در سال 121ق در کوفه به وي پيوستند1149 و پس از شهادت زيد رفته رفته پيروان زيد به انديشه جاروديان تمايل پيدا کردند. تا جاييکه فرقه جاروديه را پر جمعيتترين فرقه زيديه پس از قيام زيد برشمردهاند.1150 اين فرقه در بسياري از نقاط جهان اسلام طرفداراني پيدا کرد و ساير رقباي درون گروهي آنان مانند بتريه در قرون اوليه به محاق رفتند. علويان زيدي مسلک که پس از زيد دست به قيام مييازيدند نيز به تفکر جاروديان گرايش داشتند منصور بالله (م614ق) از ائمه و دانشيان ممتاز زيديه در اين باره ميگويد: “… زيديان واقعي همان جاروديان ميباشند، امامان (زيدي) و پيروان آنان پس از زيد بنعلي همواره بر مسلک جاروديه بودهاند.”1151 البته فرقه جاروديه به خاطر تکفير شيخين از سوي ساير فرقههاي زيدي مورد طرد وتکفير قرار گرفتند.1152 به هر روي جاروديان در بسياري از نقاط جهان اسلام طرفداراني پيدا کرد و ساير رقباي درون گروهي آنان مانند بتريه به تدريج در قرون اوليه به محاق رفتند. علوي زيدي مذهب که در برخي از نواحي جهان اسلام تشکيل حکومت دادند جاروديه نيز در آن نواحي رشد کرد. مثلا نشوان حميري (م 573ق) درباره حضور جاروديه در يمن مينويسد: “دو گروه از شيعيان در يمن وجود دارند يکي جاروديان زيدي و ديگري مبارکيان اسماعيلي”1153 با ورود علويان در گيل وديلم مذهب زيديه نيز در آن ديار گسترش يافت. عبدالجليل قزويني (زنده قرن 6) در اين باره مينويسد: “اکثر بلاد جيلان (گيلان) و جبال ديلمان و بعضي از بلاد مغرب همه زيديان دارند و خطبه و سکه به نام ائمه خود کنند…..”1154 البته زيديان گيل و ديلم همگي به جاروديه گرايش داشتند. قاضي نور الله شوشتري در اين زمينه مينگارد: “اهالي آنجا (گيلان) از زمان ناصرالحق (م304ق) که باعث اسلام ايشان بود تا ظهور پادشاه صاحبقران مغفور (شاه اسماعيل يا شاه طهماسب صفوي) زيدي جارودي بودند.”1155
4-1-1- حضور مکاتب فکري زيديان جارودي در گيل وديلم
در نيمه اول قرن سوم پس از آنکه قيامهاي علويان زيدي گرا همچنان نافرجام تداوم داشت. گروهي از عالمان زيدي در عراق و در شهر کوفه به تبيين مباني و اصول زيديه همت گماردند. که به مکتب عراق (کوفه) نامبردار است. دو تن از نوادگان زيد بنعلي به نامهاي احمدبن عيسي بنزيد (م247ق) و حسن بنيحيي بنحسين بنزيد (م260ق) از مهمترين شخصيتها و نظريه پردازهاي علمي1156 و حتي سياسي1157 اين مکتب به شمار ميروند. البته مدتي نيز قاسم رسي (م 246ق) در اين زمينه در کوفه با آن دو همراهي ميکرد.1158 احمد بنعيسي بنزيد در اين راستا کتاب “العلوم” به معروف به امالي احمد بنعيسي را نگاشت.1159 اندکي بعد محمد بنمنصور مرادي شاگرد آنها در پويايي مکتب عراق کوشش فراواني به عمل آورد. مکتب عراق تا نيمه قرن پنجم با تنطيم آرا و نظرات انديشمندان آن توسط ابوعبدالله علوي (م445ق) تحت عنوان کتاب “الجامع الکافي” تداوم پيدا کرد.1160 توجه به اين نکته ضروي است که مکاتب پسيني زيديه مانند قاسميه و ناصريه و هادويه به نوعي از مکتب عراق منشعب شدهاند. چرا که قاسم رسي (م246ق) ابتدا در مکتب عراق بود. و نيز نواده وي هادي الي الحق نيز در بستر مکتب جدش قاسم، مکتب هادويه را بنيانگذاري کرد. ناصر اطروش موسس مکتب ناصريه نيز با شاگردي در نزد محمد بنمنصور مرادي به مکتب عراق متصل است.1161 در بين مکاتب زيديه دو مکتب هادويه و ناصريه از همه برجستهتر بودهاند.1162
4-1-1-1- مکتب ناصريه؛
حسن بنعلي بنحسن بنعلي بنعمر اشرف بنامام سجاد (ع) مشهور به ناصر اطروش يکي از مهمترين صاحب نظران زيديه و حتي جهان اسلام به
