
مدلهاي استفاده كننده از تركيبات مناسب نسبتها، از نسبتهاي درآمد خالص به كل دارايي، سرمايه در گردش به كل دارايي، كل بدهي به كل دارايي و تفاوت درآمد خالص و جريان نقدي عملياتي به كل دارايي به عنوان شاخص لوجيت استفاده ميكنند.
در ايران پژوهشاتي در زمينه ورشكستگي انجام شده است كه در طي مطالعات براي اين پژوهش به مطالعه رساله دكتري آقاي دكتر غلامرضا امير سليماني پرداختيم كه مدلي را براي ايران بشرح زير طراحي كرده بودند(همان منبع)
Y=0.545(-0.27×1)+0.103×2+0.3397×3+(-0.86×4)+0.414×5+0.52×6+(-0.129×7)+ (-0.888×8) + 0.403×9+(-0.52×10)+(0.109×11)-(0.767×12)+(-0.484×13) +0.279×14+ 0.542×15.
متغيرها به شرح زير مي باشد:
X1 : نسبت دارايي جاري به بدهي حاري
X2 : نسبت نقدينگي به بدهي جاري
X3: نسبت دارايي سريه به بدهي جاري
X4 : نسبت جمع بدهي يه جمع دارايي
X5: نسبت سود خالص به فروش
X6: نسبت سود قبل از ماليات و هزينه هاي مالي
X7: نسبت سود خالص به كل دارايي ها
X8: تناسب يا عدم تناسب ساختار نيروي انساني
X9: وجود يا عدم وجود كنترل سهامداران و طلبكاران
X10: عمر ماشن آلات به سال
X11: سرعت يا عدم سرخت تغيير تكنولوژي صنعت
X12: نسبت (درصد) وابستگي كارخانجات به مواد اوليه وارداتي و نياز ارزي
X13:وجود يا عدم وجود تغيير در قوانين
X14 : وجود يا عدم وجود رقابت
) :X15مدت مديريت به سال) تغيير مديران شركت در كوتاه مدت
موارد x8 وx9 و x10 و x14 و x15 مي توان از گزارشات حسابرس يا گزارش نامه مديريت يا گزارش فعاليت هيات مديره استخراج گرديده است.
9-24-1-2 ارزيابي مدل زاوگين براي رتبهبندي مالي شركتها
الف) ويژگيهاي يك الگوي خوب :
1. كمي بودن متغيرها ي بيان كننده الگو:
اين اصل مي گويد كه الگو زماني با ارزش و مهم خواهد بود كه مقدار زيادي از تغييرات را به وسيله مقدار كمي از متغيرها توضيح دهد به عبارت ديگر براي يافتن اساسي پديده تحت مطالعه تنها بايد متغيرهاي كليدي را در تحليل وارد نمود.
2. قابليت تشخيص:
اين اصل حكم مي كند كه براي مجموعه داده هاي معين پارامترهاي تخمين زده شده بايستي مقادير منحصر به فردي را به دست دهند . به عبارت ديگر تنها يك تخمين براي هر پارامتر مشخص به دست آيد.
3. خوبي برازش:
نظر به اينكه هدف اساسي تحليل رگرسيون ، بيان تا حد امكان تغييرات در متغير وابسته به وسيله متغيرهاي توضيحي ملحوظ در الگو است بنابر اين الگو، زماني به عنوان يك الگوي خوب مد نظر قرار مي گيرد كه اين بوسيله 2 R اندازه گيري مي شود حتي الامكان بالا باشد.
4. سازگار با تئوري:
ممكن است علي رغم داشتن2 R بالا به علت اشتباه بودن علائم يك جند ضريب آن الگوي خوبي نباشد به عبارت ديگر علامت ضرايب الگو بايد با مفاهيم تئوري سازگار باشد.
5. توان تصميم دهي و پيشگيري:
تنها آزمون مناسب براي اعتنبار الگو مقايسه پيش بيني آن با تجربه و واقعيت است اما اين سئوال مطرح مي شود كه مگر 2 R بالا دلالت بر توان تعميم دهي الگو ندارد جواب اين سئوال مثبت است و بايد گفت كه اين سئوال مثبت است و بايد كفت كه اين توان بيان شده توسط 2 R فقط در رابطه با يك نمونه براي آن نمونه معين مد نظر است و آنچه كه در اينجا مد نظر است توان پيش بيني تعميم دهي براي خارج از نمونه مد نظر است (منصفی ،1384،ص42)1.
ب)مناسبترين مدل براي ارزيابي تداوم فعاليت
مدلهاي پيشبيني ورشكستگي از مشهورترين اندازهگيرندههاي فشار مالي هستند. سه مرحله در توسعه اندازهگيرندههاي فشار مالي وجود دارد.
1-تحليلهاي يكنواخت:
تحليلهاي خطي فرض ميكند “يك متغير ويژه اي ميتواند براي مقاصد پيشبيني استفاده شود” .
مدلهاي يكنواخت بوسيله ويليام بيور با توجه به يافته “سطح متوسط موفقيت پيشبيني” پيشنهاد شد. تحليلهاي خطي فاكتورهاي مرتبط با فشار مالي را مشخص ميكنند. بهرحال آنها اندازهگيري از ريسك مرتبط را ارائه نمي دهند (برايان گيبسون، 1998، ص 3-2)122.
2-تحليلهاي چندگانه:
در مرحله بعدي اندازهگيري فشار مالي، تحليلهاي چندگانه (كه به عنوان تحليلهاي مميزي شناخته ميشود) براي خارج كردن اثرات مخالف شاخصهاي استفاده شده كوشش مي كند (كوك ونلسون 1998). مشهورترين و كاربرديترين مدل تحليل مميزي بوسيله ادوارد آلتمن، پروفسور مالي مدرسه بازرگاني استرين در نيويورك پيشنهاد شد. آلتمن يا همان مدل “زتا” اندازهگيريهاي مختلف از سود و ريسك را با هم تركيب مي كند. نتيجه مدل در ارائه اندازهاي از ريسك ورشكستگي شركت بصورت استاندارد بازتاب شد. در آزموني كه از مدل آلتمن بعمل آمد، در 94% موارد به درستي ورشكستگي شركت را پيشبيني مي كند. با اين حال آقاي آلتمن در تدوين مدلش فرض كرده بود كه متغيرها از جامعه شركتهايي كه داراي توزيع نرمال هستند، انتخاب شدهاند. ولي اگر همه متغيرها داراي توزيع نرمال نباشند، در آنصورت نتايج ناشي از كاربرد مدل ممكن است در علامتدهي يك مجموعه نامناسب از شركتهاي ورشكسته بازتاب پيدا مي كند.
خانم كريستين زاوگين123 براي حل مشكل، يك مدل جديدي توسعه و پيشنهاد مي كند. وي در تدوين متغيرهاي مدلش از تحليلهاي آمار ناپارامتريك تحت عنوان تحليل لوجيت استفاده مي كند و ديگر مثل آقاي آلتمن براساس فرض نرمال بودن توزيع متغيرها در جامعه عمل نمي كند. اضافه بر آن مدل زاوگين برعكس مدل آلتمن و ساير مدلهاي پيشين بطور صرف به طبقهبندي شركتها به دو دسته شركتهاي ورشكسته و شركتهاي عادي نپرداخت، بلكه وي خروجي مدلش را بصورت يك عددي در دامنه صفر تا يك ارائه مي كند كه نمايشگر احتمال ورشكستگي شركت ميباشد.
به همين دليل حتي براي شركتهاي عادي كه ورشكست نشدهاند و سهامشان در بازار معامله ميشود، يك احتمال ورشكستگي ارائه مي كند كه از يك شركت به شركت ديگر فرق ميكند. در طول دهههاي 1980 و 1990 تمايل به استفاده از تحليلهاي لوجيت در تدوين مدلهاي ورشكستگي در مقايسه با تحليلهاي مميزي كه آلتمن بكار گرفت، افزايش يافته است.
مدل پيشبيني زاوگين بدليل اينكه در تدوين ضرايب متغيرهاي مدل، فرض نرمال بودن را بكار نگرفته و مستقيماً از آمار ناپارامتريك و تحليل لوجيت استفاده كرده، لذا دقت اندازهگيريش نسبت به مدلهاي پيشين بالاتر است و از طرف ديگر خروجي آن به دو حالت ورشكست ميشود و يا نميشود، منجر نميگردد بلكه براي تعيين وضعيت فشار مالي شركت از يك عدد احتمالي كه بين صفر و يك قرار دارد، استفاده كرده و احتمال ورشكستگي شركت را به ما ميدهد كه براي شركتهاي ورشكسته اين عدد بالاي 0.5 و براي شركتهاي عادي كمتر از 0.5 ميباشد. لذا براي مقاصد ما كه ميخواهيم توانمندي مالي شركتهاي عادي موجود در بورس اوراق بهادار تهران را از لحاظ تداوم فعاليت و ورشكستگي درجهبندي كنيم كه ممكن است اين شركتها نيز توزيعشان نرمال نباشد، مناسب بوده و از اين مدل استفاده مي نماييم.
ج)مدل پيشبيني ورشكستگي و ارزيابي تداوم فعاليت زاوگين
مدل تدوين شده توسط خانم كريستين زاوگين كه از تحليل آماري لوجيت استفاده مي كند، بطور چكيده بشرح زير است:
y = 0.23883 – 0.108×1 – 1.583×2 – 10.78×3 + 3.074×4 + 0.486×5 – 4.35×6 – 0.11×7
= x1 فروش / متوسط موجوديها
= x2 متوسط موجوديها / متوسط حسابهاي دريافتني
= x3 كل داراييها / موجودي نقد + سرمايهگذاري كوتاه مدت
= x4 بدهيهاي جاري / داراييهاي آني
= x5 بدهي جاري / سود عملياتي– كل دارايي
= x6 بدهي جاري/ بدهي بلند مدت – كل دارايي
= x7 داراييهاي ثابت + خالص سرمايه در گردش / فروش
احتمال ورشكستگي= 1/ (1 + e-y )
كاربرد مدل لوجيت نيازمند 4 مرحله است:
مرحله نخست: يكسري نسبتهاي مالي محاسبه ميشود كه در مدل پيشبيني زاوگين 7 نسبت ميبايست محاسبه شود.
مرحله دوم: حاصل هر يك از اين نسبت ها در ضرايب آنها ضرب ميشود. ضرايب هر كشور مختص به آن كشور است و براي محاسبه ضرايب آن در هر كشور از تحليل آماري لوجيت كه شبيه به تحليل رگرسيون است، استفاده ميشود.
مرحله سوم: حاصل ضرب نسبتها در ضرايبشان را با هم جمع كرده وy را بدست ميآوريم.
مرحله چهارم: براي محاسبه احتمال ورشكستگي شركت، y را درفرمول (e-y+1/1) قرار داده و احتمال ورشكستگي هر شركت را كه يك عدد منحصر بفردي است، بدست ميآوريم.
در مدل مربوطه، متغيرهايي با ضراب منفي احتمال ورشكستگي را افزايش ميدهند چون e-y را كاهش ميدهند. متغيرهايي با ضرايب مثبت نيز احتمال ورشكستگي را كاهش ميدهند چرا كه e-y را بطرف “يك” سوق ميدهد.
خروجي مدل كه احتمال ورشكستگي شركت مربوطه است، يك عددي در دامنه بين صفر تا يك قرار دارد. هر چه اين عدد بزرگتر بوده و به يك نزديكتر باشد، احتمال ورشكستگي شركت بيشتر است و برعكس هر چه اين عدد كوچكتر باشد و به صفر نزديكتر باشد، احتمال ورشكستگي پايينتري را براي شركت نشان خواهد داد.
خانم زاوگين با استفاده از صورتهاي مالي شركتهاي عادي و ورشكسته ضرايب متغيرهاي مدلش را براي 5 سال محاسبه مي كند. وي شركتهاي ورشكسته سال 1980 را درنظر گرفته و ضرايب متغيرهاي مدلش را براي 5 سال متوالي 1975 تا 1979 حساب مي كند. سپس براساس ضرايب مربوطه، احتمال ورشكستگي يك شركت ورشكسته را براي نمونه بررسي مي كند. وي مشاهده مي كند كه در دوره سالهاي 1975 تا 1979 احتمال ورشكستگي شركت مذكور روند صعودي داشته است. سپس تغييرات روند احتمال ورشكستگي شركت مذكور را با روند قيمت سهام آن شركت در طول آن سالها بررسي مي كند و مشاهده مي كند كه همزمان با روند صعودي احتمال ورشكستگي شركت، قيمت سهام شركت تغييرات نزولي داشته و سال به سال همراه با افزايش احتمال ورشكستگي، كاهش يافته و تنزل پيدا كرده است.
مدل زاوگين بدليل عدم اتكاء به فرض نرمال بودن توزيع جامعه متغيرهاي مورد استفاده در مدل پيشبيني ورشكستگي، به واقعيت نزديك ميباشد، لكن مدل آلتمن به استناد فرضي كه بر اساس آن مدل را تدوين كردهاند، قابليت كاربرد در بسياري از جوامع با شرايط مختلف رادارد. با اين حال يكي از ايرادات وارد بر آن اين مطلب است كه در مدل زاوگين به دليل عدم اتكاء به فرض نرمال بودن توزيع متغيرها و نسبتهاي مدل و استفاده مستقيم از تحليلهاي آمار ناپارامتريك و مدل لوجيت براي پيدا كردن ضرايب نسبت ها و متغيرهاي مدل پيشبيني، در مقايسه با مدلهاي تحليل مميزي مثل مدل آلتمن، ضرايب محاسبه شده متغيرها با هم همبستگي كمتري دارند.
د) مفهوم متغيرها و نسبتهاي مالي مورد استفاده در مدل زاوگين
1ـ نسبت متوسط موجوديها به فروش خالص:
اين نسبت يكي از نسبتهاي فعاليت ميباشد. هدف اين نسبت سنجش كارايي مديريت در استفاده بهينه از سرمايه شركت و ميزان موجودي نگهداري شده در شركت در مقايسه با مبلغ فروش شركت ميباشد. هرچه اين نسبت كمتر باشد، نمايانگر وضعيت مطلوب براي شركت و عدم معطلي سرمايه در موجوديها است و هرچه اين نسبت بزرگتر باشد، بيانگر معطلي سرمايه شركت بيش از اندازه در موجوديها ميباشد. براي محاسبه متوسط موجوديها، ميزان موجوديها در نخست دوره را با ارزش پايان دوره جمع و بر 2 تقسيم ميكنيم (زاوگين،1988، ص 55) 124.
2ـ نسبت متوسط حسابهاي دريافتني به متوسط موجوديها:
اين نسبت نيز يكي از نسبتهاي فعاليت ميباشد. هدف آن سنجش كارايي دايره اعتبارات و وصول مطالبات در وصول سريع مطالبات شركت ميباشد و به سخن ديگر سنجش اين مطلب است كه چه مقدار از موجوديهاي شركت از مكانيزم فروش نسيه تبديل به مطالبات شدهاند. هرچه اين نسبت پايينتر باشد، نمايانگر كارايي دايره اعتبارات و وصول مطالبات در وصول به موقع مطالبات شركت است و برعكس هرچه اين نسبت بالاتر باشد، بيانگر ضعف شركت در وصول مطالبات شركت است. براي محاسبه متوسط حسابهاي دريافتني، حسابهاي دريافتني اول و آخر دوره را با هم جمع و حاصل را بر 2 تقسيم ميكنيم (همان منبع،56)2.
3ـ نسبت وجوه نقد بعلاوه سرمايهگذاريهاي كوتاهمدت به كل داراييها:
هدف اين نسبت سنجش وضعيت نقدينگي شركت است. به سخن
