
بر علم خطاناپذير تکيه دارد و ضرورت صدق را اثبات ميکند؛ به اين بيان که هر آنچه که نبي و امام دريافتهاند يا به تعليم الهي است که از علم ربوبي نشأت ميگيرد و يا از سر علم حضوري اتصالي به مرتبه علميه واجب تعالي؛ و يا به علم حضوري احاطي اضافي به کائنات است و هر آنچه را که با اين سه يافتهاند، با قوه قدسيه بوده و با آن قوه به زبان آورده و بيان نمودهاند و قوه قدسيه نه در تلقي، نه در مشاهده و نه در بيان به خطا دچار نميشود. پس هر آنچه را که نبي و امام دانسته و فرمودهاند هرگز خطا نميپذيرد و خبر از محض واقع است. اين منشأ ضرورت صدق گزارههاي ديني است.
براي توضيح اين دليل بايد از سه فراز گذشت:
فراز اول: اقسام علم حضوري؛
فراز دوم: علم حضوري انسان کامل معصوم؛
فراز سوم: خطاناپذيري انسان کامل معصوم در اخذ، تلقي و بيان.
فراز اول: اقسام علم حضوري
علم حضوري مقولهاي نيست که بتوان در اين فراز به تفصيل از آن سخن گفت136؛ ليک در حد نياز آن هم فقط از آن حيث که مقدمه بحث باشد، به آن ميپردازيم.
علم حضوري به معناي حضور بيواسط? واقع نزد عالم است که نزد به معناي ارتباط مستقيم عالم و معلوم است. اين ارتباط بر دو قسم است: يکي ارتباط اتصالي و ديگري ارتباط احاطي. بر اين پايه علم حضوري بر دو قسم است: علم حضوري اتصالي و علم حضوري احاطي که البته علم حضوري احاطي به لحاظ نحوه وجود احاطي عالم به دو قسم علم حضوري احاطي حقيقي و علم حضوري احاطي اضافي تقسيم ميشود.
علم حضوري اتصالي علمي است که عالم پس از اتصال و ارتباط وجودي با معلوم – به دليل موقعيت و سعه وجوديش – تنها به وجهي از وجوه يا اثري از آثار حقيقت و واقعيت معلوم آگاهي دارد. مانند علم حضوري معلول به علتش؛ اما علم حضوري احاطي علمي است که عالم با احاطه وجودي به تمام حقيقت و واقعيت معلوم اشراف و آگاهي دارد. مانند علم حضوري علت به معلولش.
در علم حضوري احاطي اگر احاطه، ذاتي عالم باشد و به نحو بالذات افزون بر ذات و اسما و احکام خود، به همه حقايق علمي و مراتب هستي احاطه وجودي داشته باشد، آن علم، علم حضوري احاطي حقيقي است که فقط از آن ذات وجوبي است؛ اما اگر عالم از چنين احاطه شمولي و ذاتي برخوردار نباشد و فقط به ذات و صفات و احکام و قواي خويش و مراتب وجودي مادونش احاطه وجودي داشته باشد و توان احاطه به حقايق موجود در ساحت برتر از وجودش را نداشته باشد، آن علم، علم حضوري احاطي اضافي است. مانند علم احاطي عقل اول به مراتب امکاني.
متعلق علم حضوري (= معلوم بالذات ) نيز در تقسيم اولي به مفاهيم ذهني و موجودات خارجي تقسيم ميشود و موجودات خارجي و به تعبيري حقايق هستي در دستگاه هستيشناسي عرفاني نيز از حيث نوع موطن تقرر به دو قسم حقايق علمي و حقايق عيني تقسيم ميشوند که حقايق علمي در مرتبه علميه ذات وجوبي تقرر دارند و حقايق عيني نيز همان مراتب عينيه و تعينات کونيه در عالم امکان هستند و البته حقايق عيني نيز به سه قسم حقايق عقلي، حقايق مثالي و حقايق مادي تقسيم ميشوند.
فراز دوم: علم حضوري انسان کامل معصوم
انسان کامل معصوم در اوج قوس صعود و معراج روحي در دايره وجود امکاني به دليل طهارت ذاتيه از تعينات ماسوائيه يعني از جميع تعلقات و تعينات کونيه، صاحب مقام فناي عن ذاته و بقاي بالحق شده است و به دليل اشتداد و اتساع وجودي که به عدم تحدد و تقيد به هيچ مرتبهاي از مراتب امکاني منجر شده، صاحب مقام صمديت امکاني شده است.
انسان کامل معصوم به دليل فنا و بقا در موقعيت توحد تام روحي و قرب تام الهي قرار گرفته؛ يعني بيواسطه تعينات کونيه با صقع ربوبي ارتباط مستقيم و اتصال تام پيدا کرده است. به حکم اين قرب و توحد و به حکم اين ارتباط اتصالي محاذات معنويه، مواجهه تامه و مناسبت ادراکيه بين او و خداي تعالي حاصل شده 137 و مشاهده صقع ربوبي رخ داده و مطالعه شهودي مرتبه علميه حق تعالي انجام گرفته و از حقايق علمي موجود در آن مرتبه آگاهي حضوري به دست آمده است و اين همان علم حضوري اتصالي به حق تعالي است138؛ به گفته صدرالمتألهين:
و الذي هو الغايه القصوى للعمل و السلوك على الصراط المستقيم هو نحو آخر من العلم و هو المشاهدة الحضورية و الاتصال العلمي المسمى بالفناء في التوحيد 139
انسان کامل با مقام صمديت امکاني کل عالم را دربرگرفته و به همه کائنات احاطه وجودي يافته است؛ يعني به همه مراتب امکاني از عقل کلي و نفس کلي گرفته تا مراتب مثالي و مادي احاطه وجودي پيدا کرده است و اين شأني از شؤون کون جامع است که جامع حضرات الهيه و کونيه و حاصر حقايق الهيه و خلقيه ميباشد140.
اين صمديت امکاني و اين احاطه وجودي دست کم دو خصيصه را براي انسان کامل به ارمغان آورده است:
اول حضور احاطي حقيقت جامعه انسانيه در مراتب کونيه؛ گو اين که انسان کامل به منزله جان جهان است و همه آن مراتب به منزله قواي ظاهري و باطني او ميباشند و او در همه آن مراتب سريان دارد141. اين حضور احاطي وجودي، موجب احاطه علمي او به همه مراتب و حقايق عالم امکان شده و آگاهي حضوري از جميع جهات ظاهر و باطن هر يک از آن مراتب را به همراه آورده که اين همان علم حضوري احاطي اضافي است. فالانسان الکامل جوهر دراک محيط بالاشياء من جميع جهاتها عارف بها من جميع وجوهها.
دوم تطابق کونين است؛ تطابق دو نسخه انسان و عالم به معناي تطابق عالم صغير در انسان و عالم کبير در جهان امکان142. اين تطابق اگرچه براي همه انسانها به نحو بالقوه حاصل است؛ ليک براي انسان کامل معصوم به نحو کمالي بالفعل، آن هم به گونه اعتدال جمعي حقيقي است که با ظهور تمامي احکام حقايق موجود در هر يک از آن مراتب در وي همراه است. لذا هر يک از قواي سهگانه ادراکي – از قوه احساس، قوه تخيل و قوه تعقل – در پي اشتداد و اتساع وجودي نفس نطقي او فعليت يافته و به کمال رسيده و با اين کمال با نشآت متناسب با خود – عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده – ارتباط کامل پيدا کرده و با اين ارتباط همه احکام حقايق موجود در آن مراتب را در خود جمع کرده و به مشاهده آن حقايق پرداخته است و چون اين ارتباط صرفا اتصالي نيست و با احاطه وجودي همراه است، اين علم نه در حد علم حضوري اتصالي، بلکه در رده علم حضوري احاطي اضافي است و البته اين مقام به انسان کامل معصوم اختصاص دارد که به مقام صمديت امکاني رسيده است وگرنه اهل معرفت در قوس سلوک در مراتب عالم فقط به علم حضوري اتصالي و مشاهدات معنوي و صوري حقايق عقلي و مثالي دست مييابند و ياراي يافت حضوري احاطي اضافي را ندارند، مگر به اقدام تبعيت تامه از انسان کامل معصوم143.
فراز سوم: خطاناپذيري انسان کامل معصوم در اخذ و تلقي و بيان
خطاناپذيري انسان کامل معصوم را ميتوان در دو مقام پي گرفت: مقام اول با دليل عام و مقام دوم با دليل خاص.
درباره دليل عام از حضرت استاد علي عابدي شاهرودي پرسيدم و ايشان فرمودند: به دو دليل براي انسان کامل معصوم خطا محال است. اول آن که محدوديت پاسخ گويي براي وي محال است. زيرا صاحب علم لدني است و لذا تحدي به علم دارد و سلوني قبل ان تفقدوني ميگويد. دوم آن که نياز به اکتساب از اسباب براي وي محال است. زيرا مستکفي به تعليم واجب تعالي است.
اما مقام دوم با دليل خاص که بر اين ظريفه معطوف ميگردد که چگونه در انسان کامل معصوم حقايق علمي که به علم حضوري اتصالي و يا احاطي به دست آمده، به گونه صحيح بي آن که خبط و خطايي در آن رخ دهد، به صور علمي و قضاياي علمي منتقل و مبدل ميشوند؟ به تعبيري فرايند تبديل خطاناپذير علم حضوري به گزاره خطاناپذير چيست؟
به ديده حکماي الهي چون مولانا صدرالدين شيرازي، انسان کامل معصوم از آن رو که به تمام کلمه از آلودگي گناهها، لذتها، شهوتها، وسوسهها و تعلقها پاک است و از ابدان مادي، مثالي و عقلي تجرد تام يافته است و صاحب انخلاي تام از کل ماسواي الهي و مقام فناي از ذاتش را داراست، جوهري دارد قدسي که به آن روح قدسي گويند. اين روح قدسي به دليل اتصال به مبدأ هستي شديد القوي است و اين شدت همه قواي وجودي او را تحت تأثير قرار داده و همه آنان را قدسي کرده است و لذا قواي عقلي، قلبي، خيالي و حسي او نيز قدسي هستند و از آن طهارت ذاتيه بهرهمندند. صدرالمتألهين مينويسد:
أن الروح الإنساني إذا تجرد عن البدن و خرج عن وثاقة من بيت قالبه و موطن طبعه مهاجرا إلى ربه لمشاهدة آياته الكبرى و تطهر عن درن المعاصي و اللذات و الشهوات و الوساوس العادية و التعلقات لاح له نور المعرفة و الإيمان بالله و ملكوته الأعلى و هذا النور إذا تأكد و تجوهر كان جوهرا قدسيا يسمى عند الحكماء في لسان الحكمة النظرية بالعقل الفعال و في لسان الشريعة النبوية بالروح القدسي.144
بر اين پايه روح قدسي در موقعيت اتصال به مرتبه علميه واجب تعالي همراه با مشاهده حقايق علمي به نحو علم حضوري اتصالي، تحت تعليم و تکليم الهي قرار ميگيرد145. در مرحله تعليم، قوه عقل قدسي معاني آن حقايق را و به تعبير فلسفي حدود وسطاي قياسات را اخذ ميکند و به نحو اجمال و بساطت به عقل بسيط ميسپارد. سپس از عقل بسيط اثري در عقل تفصيلي وي که به آن قلب نيز گويند، به وجود ميآيد که آن اجمال را به تفصيل در ميآورد تا معاني به صورت تفصيلي در عقل سان داده شوند. در همان متن تعليم، تکليم نيز رخ ميدهد، يعني در مرحله تکليم که به گفته ملاصدرا ” عبارة عن افاضة الحقايق الربانيه على ذاته و مقارعته بها سمعه القلبى “146 است آن حقايق در قوه خيال قدسي که تابع قوه عقل است، تمثل مييابند که قوه سمعي اصوات مليحه الهيه ميشنود و قوه بصري کلمات فصيحه الهيه ميبيند. آنگاه پاي حس مشترک که تابع قوه خيال و عقل است و در قداست همانند آن دوست، به ميان ميآيد که صور آن الفاظ را به ادراک حس در ميآورد و کلامي با کمال فصاحت القا ميکند147.
چنان که در اين فرايند ميبينيد، همه مراحل با حضور مستقيم حضرت حق سبحانه در روح قدسي رخ داده؛ يعني همه مراحل از مشاهده حقايق گرفته تا مراتب تعليم الهي؛ هم چنين از تکليم الهي گرفته تا مراتب تمثل و القاي کلمات حاکي از آن حقايق در دامنه علم حضوري رخ داده که علم حضوري خطاناپذير است. از اين رو گزارههاي ديني که از انسان کامل معصوم ( = نبي و امام ) صادر شده، صادقند، بلکه به دليل آن که حدود وسطاي همه آن گزارهها حقايق علمي موجود در مرتبه علميه واجب تعالي است و آن حقايق متن واقع و واقع محض هستند و به علم حضوري نزد نبي و امام حاضرند، لذا آن گزارهها ضرورت صدق دارند و از اين رو معيار سنجش ديگر گزارهها به شمار ميآيند.
اما فرايند تبديل خطاناپذير علم حضوري احاطي اضافي به گزاره خطاناپذير چيست؟
به ديده اهل معرفت انسانهاي کامل معصوم صاحب مزاج اعدل هستند؛ يعني همان گونه که در مزاج جسماني و ساختار بدن عنصري از کاملترين صورت برخوردارند، در مزاج معنوي و ساختار روحاني نيز در برترين حالت قرار دارند. چه اين که در نوع انسانها ترکيبي از جنود و قواي عقل و جهل وجود دارد که مزاج روحاني وي را تشکيل ميدهد؛ اما در انسان کامل معصوم اين ترکيب مزاجي فقط در ميان قواي عقل آن هم به نحو اتم و اعدل وجود دارد و هيچ يک از قواي جهل در وي فعليت ندارند. در فرهنگ عرفاني و فلسفي به اين مزاج روحاني اتم مزاج اعدل گويند148. با وجود مزاج اعدل يعني ترکيب اتم قواي عقل منهاي قواي جهل طهارت ذاتيه حاصل شد و روح به وصف قداست متصف شده است و با قداست روح عقل و خيال و حس نيز قدسي شده است.
بر پايه قانون تطابق کونين وقتي بين انسان کامل معصوم و مراتب عالم امکان مواجهه حضوري رخ داد، انسان کامل با قوه متناسب با مرتبه برابر ايستايش ارتباط برقرار ميکند و بر پايه اصل قداست روح انسان کامل معصوم، مواجهه وي با آن مراتب به هواي مغبر و به حجاب مسود مبتلا نميشود؛ يعني قواي ادراکي وي به دليل قداست به حجاب مبتلا نشده و مواجههاي تام به نام مواصله با مشهود دارد و مشهود را به شهود صريح بي آن که ابهامي در تشخيص نوع آن داشته باشد، رؤيت ميکند؛ به
