
اثر يك عمر پاكى و درستى «محمّد امين» لقب گرفته، مىتواند با شخصيّت تابناك خويش، آفتابوار حجاب تبليغات سوء دشمن را كنار زند و با پايدارى واستقامتشگرف خويش، تدريجاً محيط تاريك جاهليّت را روشن سازد.
گذشته از اين، بديهى است انسانى كه از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى كه فقط پس از بعثت داراى چنين مقامى شده است، برتر است و نقش هدايتى او نيز بيشتر خواهد بود، و مقتضاى حكمت الاهى اين است كه فعل احسن و اكمل را برگزيند.
اصل سوّم
پيامبران، افزون بر عصمت از گناه، در موارد زير نيز مصون از خطا بودهاند:
الف) داورى در منازعات: پيامبران از جانب خدا ماموريت داشتهاند، كه بر طبق موازين قضا داورى كنند، يعنى از مدعى شاهد بطلبند، و اگر مدعى شاهدى نداشت، از منكر سوگند بخواهند، وهيچ گاه با اين ميزان الاهى مخالفت نكردهاند. ولى ممكن استشاهد عمداً يا سهواً بر خلاف واقع گواهى داده، ويا منكر به دروغ يا از روى اشتباه سوگند ياد كند و در نتيجه حكم پيامبر مطابق واقع نباشد، اين نوع مخالفت ضررى به عصمت پيامبران نمىزند، زيرا او مأمور استبر طبق ميزان الاهى قضاوت كند، و آنجا كه داورى او بر خلاف واقع باشد، او از خطاى حكم خود آگاه است، گرچه به خاطر مصالح اجتماعى مأمور به عمل بر وفق آن نمىباشد.
ب) تشخيص موضوعات احكام دينى مثلاّ فلان مايع شراب استيا نه.
ج) مسائل اجتماعى و تشخيص مصالح ومفاسد امور.
د) مسائل عادى زندگى.
دليل عصمت در موارد سهگانه اخير، اين است كه در ذهن غالب افراد، خطا در اينگونه مسائل با خطا در احكام دينى ملازمه دارد. در نتيجه، ارتكاب خطا در اين مسائل، اطمينان مردم را نسبتبه شخص پيامبر خدشهدار ساخته و نهايتاً سبب خدشهدار شدن غرض بعثت مىگردد. هرچند لزوم عصمت در دو صورت نخست، روشنتر از عصمت در صورت اخير است.
اصل چهارم
يكى از مراتب عصمت آن است كه در وجود پيامبران امورى نباشد، كه سبب دورى گزيدن مردم از آنان شود. همگى مىدانيم برخى از بيماريهاى جسمى، يا برخى از خصلتهاى روحى كه حاكى از دنائت و پستى انسان است، سبب تنفّر و انزجار مردم مىگردد. طبعاً پيامبران بايستى از اينگونه معايب جسمى و روانى منزّه باشند، زيرا انزجار مردم از پيامبر و دورى گزيدن از او، با هدف بعثت (كه ابلاغ رسالات الاهى توسط پيامبر به آنان است) منافات دارد.
باید در اینجا يادآور شويم، كه حكم عقل در اينجا به معنى كشف يك واقعيت است، و آن این است که، با توجّه به حكمتخدا، بايد كسانى به پيامبرى برگزيده شوند، كه پيراسته از چنين عيوبى باشند.i
اصل پنجم
حكم قاطع عقل و داورى صريح قرآن را درباره لزوم عصمت پيامبران دانستيم، ولى در اين زمينه برخى از آيات اولین نگاه حاكى از صدور گناه از آنان مىباشد (مانند آيات وارده در باره حضرت آدم و غير آن). در اين موارد چه بايد گفت؟
در پاسخ بايد خاطر نشان ساخت: مسلّماً، با علم به اين مطلب که هيچگونه تناقضى در قرآن راه ندارد، بايد با توجّه به قرائن موجود در خود آيات، به مراد واقعى آنها پى برد، و در اين موارد، ظهور بدوى، هرگز نمىتواند ملاك قضاوت و داورى عجولانه قرار گيرد. خوشبختانه مفسّران و متكلّمان بزرگ شيعه، به تفسير اين آيات پرداخته، و حتّا برخى از آنان در اين باره كتابهاى مستقلى تأليف كردهاند. از آنجا كه بحث درباره تكتك اين آيات از گنجايش اين رساله بيرون است، علاقهمندان مىتوانند به كتب مزبور مراجعه كنند.113
اصل ششم
عامل و منشأ عصمت را مىتوان در دو چيز خلاصه كرد:
الف) پيامبران (و اولياى خاص الاهى) از حيث معرفت و شناختخداوند در مرتبهی بسيار رفيعى قرار دارند كه هيچگاه رضا و خشنودى حضرت حق را با چيزى عوض نمىكنند. به عبارت ديگر، درك آنان از عظمت الاهى و جمال وجلال شگرف وى، مانع از آن مىشود، كه به چيزى غير از خدا توجّه نمايند، و انديشهاى جز رضاى خدا را در سر بپرورند. اين مرتبه از معرفت همان است، كه امير مؤمنان (عليه السّلام) مىفرمايد: «ما رأيتشيئا الاّ رأيت الله قبله وبعده و معه»؛ هيچ چيز را نديدم مگر آنكه پيش و پس و همراه با ديدن آن، خدا را ديدم. و امام صادق (عليه السّلام) نيز مىفرمايد:
«و لكني اعبده حبا له وتلك عبادة الكرام»؛114 من خدا را از روى دوستى با او پرستش مىكنم، و چنين است عبادت بزرگواران.
ب) آگاهى كامل پيامبران از نتايج درخشان طاعت وپىآمدهاى سوء معصيت، سبب مصونيت آنان از نافرمانى خدا مىباشد. البتّه عصمت گسترده و همهجانبه، مخصوص گروه خاصى از اولياى الاهى است، ولى در عين حال برخى از مؤمنان پرهيزگار نيز، در بخش عظيمى از افعال خويش، از ارتكاب گناه مصون مىباشند، مثلاّ يك فرد متّقى هرگز به هيچ قيمتى دستبه خودكشى نمىزند، يا افراد بىگناه را نمىكشد. 115بالاتر از اين، حتّا افراد عادى هم نسبتبه برخى از امور مصونيت دارند، به طور مثال هيچ فردى به هيچ قيمتی حاضر نمىشود به سيم لختى كه برق در آن جريان دارد، دستبزند. پيداست كه مصونيت در اينگونه موارد، ناشى از علم قطعى شخص به آثار سوء عمل خويش است؛ حال اگر چنين علمى در مورد تبعات بسيار خطرناك گناهان نيز حاصل گردد، سبب مصونيت فرد از گناه خواهد بود.
با توجه به اصولی که در مورد عصمت یاد شد بحث در احتیاط به معنای اصولی، در مورد معصومین (علیها السّلام) تخصصاً خارج است.
فصل سوّم
اصل احتیاط در عصر
صحابه و اهل بیت
گفتار اوّل: اصل احتیاط و صحابه
با توجّه به تفّقه و اجتهاد هایی که در عصر پیامبر (صلی الله علیّه وآله وسلّم) میشد و در بسیاری از موارد، مورد امضای حضرت قرار میگرفت و در مواردی هم که مورد نهی حضرت واقع میشد نهی وارده به مقدّمات و روش اجتهاد بوده، نه به اصل اجتهاد و تلاش برای یافتن حکم الله، این موارد نشان میدهد که اصحاب به این راحتی به برائت عمل نمیکردند بنابراین؛ در مقام خوف و دور اندیشی به دنبال کشف حکم الله بودند، که در این قسمت به مواردی اشاره میشود:
مير محمّد باقر داماد (قدّس سرّه)، در باره كسى است كه جنب بوده و تيمّم گرفته و به حدث اصغر، محدث گشته پس تكليف فعلى او چيست؟ آيا اگر آب به اندازه وضوء داشته باشد تكليف وى وضوء است يا تيمم؟
از رساله (عيون المسائل)116 خود از محمّد بن حسن حلّی نقل كرده كه او در كتاب «ايضاح»117 خويش به اين روايت نبوى «روى انّ صحابيّا و هو امّا عمرو بن العاص او حسان، على اختلاف الروايات، أجنب فتيمّم من شدة البرد فقال النبي (صلی الله علیه و آله) أ صلّيت بأصحابك و أنت جنب؟، و فى رواية: أتصلّى بالنّاس و أنت جنب؟» استناد كرده است پس مير داماد (قدّس سرّه)، در مقام ردّ بر فخر المحقّقين118 گفته است:
«و الجواب أنَّه ان كان قد اقرّه على صحة صلاته، على ما روى، فالغرض انما كان استعلام فقهه لا اثبات الجنابة مع الصلاة و ان كان قد حكم ببطلان صلاته فالسبب ان البرد لم يكن بحيث يسوغ معه التيمم».
و هم مير داماد(قدّس سرّه)، در همان مسأله از همان رساله، عبارت زير را از قواعد شهيد اوّل نقل كرده است:
و قوله لحسّان لما تيمّم: أصلّيت بأصحابك و أنت جنب؟ لاستعلام فقهه كما قال لمعاذ: بم تحكم؟
ابو الفتوح رازى در ذيل وجوه سه گانه كه براى آيه « .. وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ »119در تفسير خود می نویسد:
يكى را از جمله صحابه، رسول (صلی الله علیه و آله) به سريّتى فرستاد و گفت مرا در راه احتلام افتاد و سرما سخت بود من نيارستم غسل كردن، از هلاك شدن ترسيدم تيمّم كردم و نماز كردم به قوم خود، چون باز آمدم رسول را خبر دادم مرا گفت: «يا هذا أ صلّيت بأصحابك و أنت جنب؟» به اصحاب نماز كردى و تو جنب بودى من گفتم:
اى رسول اللَّه سرما سخت بود و من بر خويشتن خائف بودم خواستم تا غسل كنم اين آيتم ياد آمد كه خداى تعالى مىگويد «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» رسول(صلی الله علی و آله) بخنديد و ديگر چيزى نگفت120.
از اين قضيه وقوع تفّقه و استنباط فى الجمله در دوره صدور بلكه مشروع بودن و جواز آن نيز دانسته و ثابت مىگردد، حال بحث این جاست که اصحاب چرا دست به این اجتهاد زدند پاسخ این است که اینها در واقع به احتیاط عمل کردند و شاهد مطلب هم این است که شخص مذبور، دلیل این اجتهاد خویش را، خوف از جان می داند.
در مسأله كيفيت تيمّم ماجرایى به عمّار منسوب شده، كه به گفته صاحب جواهر121 تمام آن ماجرا در كتاب (مستطرفات السرائر)122 در ذيل آن چه از« نوادر احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى صاحب حضرت رضا (علیّه السّلام) استطراف كرده چنين آورده است:
قال احمد: ذكر عبد اللَّه بن بكير عن زرارة عن ابى جعفر قال عمّار بن ياسر لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قال يا رسول اللَّه اجنبت الليلة و لم يكن عندى ماء قال كيف صنعت؟ قال طرحت ثيابى و قمت على الصعيد فتمعّكت فيه فقال(صلی الله علیه و آله) هكذا يصنع الحمار انما قال اللَّه عز و جل فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً؛ فضرب بيده على الارض ثم ضرب إحداهما على الاخرى ثم مسح كفيه كل واحدة على- الاخرى فمسح باليسرى على اليمنى و اليمنى على اليسرى.
ابو الفتوح رازى در ذيل آيه تيمم123 چنين آورده است:
.. و راوى خبر گويد كه مردى نزديك عمر آمد و او را پرسيد از كسى كه او را جنابت رسد و آب نيابد گفت: صبر كند تا آب يابد غسل كند و تا آب نيابد نماز نكند عمّار ياسر حاضر بود او را گفت ياد ندارى كه ما با پيامبر(صلی الله علیه و آله) در فلان سفر بوديم مرا جنابت رسيد برفتم و خويشتن را در خاك بگردانيدم پس بيامدم و رسول را خبر دادم مرا گفت: يا عمّار اين قدر كفايت بود تو را دو دست در زمين زد و در روى ماليد و دگر باره در دست ها و گفت: نگر تا دگر چنان نكنى.
و همچنین سيد بحر العلوم در كتاب رجال خود در ذيل ترجمه حال عمّار میفرماید:
و قصه عمّار فى التيمّم مشهورة، و هو و ان لم يصب فيها الا انه كان [اصوب] من عمر حيث ترك الصلاة لمّا اصابته الجنابة و لم يجد ماء. و امّا عمّار فانه لمّا علم ان الصلاة لا تسقط بذلك راعى التسوية بين البدل و المبدل و ظن ان بدلية التيمم عن الغسل يقتضى الاستيعاب: و هذا لعمري من انظار الفقهاء و دقائقهم بل من قواعدهم و ضوابطهم.
و انما قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله «أ فلا فعلّت هكذا؟» و مسح وجهه و يديه، لان التيمم الذي امر اللَّه به فى كتابه بدلا عن الوضوء و الغسل شيء واحد لا فصل بينهما و التسوية بينهما غير مرادة و الا لوجب استيعاب محلّ الوضوء بالمسح. و فى قوله «أ فلا فعلّت؟» ايماء لطيف إلى ان عمّار لكونه من اهل النظر و الاستنباط كان ينبغى له ان يفعل هكذا و انه لو فعل لصحّ و لا يصحّ ممن لم يكن اهلا لذلك و ان اصاب، على ما يقتضيه اصول الاصحاب.124
به حسب ظاهر، اين قضيه هنگامى رخ داده كه حكم تيمم بدل از وضو و غسل پيش از آن صدور يافته، و شايد كيفيّت تيمّم بدل از وضوء نيز مشروح و معلوم بوده، لكن كيفيّت «تيمّم بدل از غسل» هنوز براى عمر و عمّار مصرّح و منصوص نبوده است، پس عمر چون براى غسل آب نداشته و تيمّم بدل از غسل جنابت را هم نمىدانسته ترك صلاة را در اين حالت تكليف خود پنداشته، از اين رو نماز را نگزارده است، لكن عمّار بيشتر تأمل و تفّقه كرده و حكم را طورى ديگر استنباط نموده و عمل را طبق آن انجام داده است.
طرز تفّقه و استنباط عمّار، در اين زمينه، شايد مبنى بر مقدّمات زير و به طريقى كه حدس مىزنم و در ذيل تحرير و تقرير مىكنم شروع و خاتمه يافته باشد:
1) كليّاتى در باره نماز وارد شده، مانند «الصّلاة عماد الدّين»125 و «الصّلاة معراج المؤمن126» و «الصّلاة قربان كلّ تقيّ127» و از اين قبيل روايات128 كه بر مهم بودن نماز و شدّت علاقه شارع مقدس به آن دلالت دارد و برخى از آنها مىرساند كه ترك آن به هيچ حال روا نيست و اگر آن قبول گردد بقيه اعمال مقبول، و اگر مردود گردد، ديگر اعمال نيز مردود خواهد شد، بنابراین ترك آن در حالى كه عمّار داشته نيز روا نبوده است.
2) در شرع دو نوع پاک کننده معين شده: نخست
