
کتاب “الاحکام” و “المنتخب” هادي الحق، کتاب امالي احمد بنعيسي، کتاب “شرح التجريد” مؤيد بالله و ساير آثار علمي زيديان را از علي بنآموج گيلي روايت کرده است.1291 کساني چون ابوالعباس احمد بنحسن کني و رزقان بناسفنجا در نزد او تلمذ کردهاند.1292 شيخ منتجب الدين علي بنعبيد الله بنبابويه رازي (زنده قرن 6) از علماي اماميه و نويسنده کتاب معروف “الفهرست” نيز در نزد تورانشاه روايت آموخته است.1293 تورانشاه يکي از روايان مهم کتاب “الاثنينيه” امام مرشد بالله علوي (م479ق) ميباشد.1294
4-1-4-10- حزمي دودست
حزمي دو دست در زمره بزرگترين علماي ناصريه به شمار ميرود.1295 او کتابي به نام “ايجاز الشرح” را در شرح کتاب الابانه ناصر اطروش نگاشت.1296
4-1-4-11- قاضي امندوار (اميدوار)
علامه امندوار از علماي هادوي مذهب گيل و ديلم است.1297 برخي ميگويند امام مويدبالله (م411ق) او را وصي پس از مرگ خويش قرار داد.1298
4-1-4-12- محمد بنصالح گيلاني
ابو الحسين محمد بنصالح بنمرتضي خانکجاي گيلاني از برجستهترين عالمان ناصري مذهب گيلان ميباشد.1299 او “کتاب الابانه و زوائد الابانه” را در نزد فقيه محمد بنباجويه و مهدي بنابي طالب فراگرفت.1300 نيز آموزههاي مکاتب قاسميه، هادويه و مويديه را از محمد بنباجويه آموخت.1301 او اين مکاتب را به محمد بنسليمان و محمد بنمهدي بنناصر تعليم داد.1302 محمد بنصالح فردي صاحب نظر بوده است.1303 از اينرو وي را با تعبير “افضل المتاخرين” ستودهاند.1304 فرزندان او به نامهاي علي و حسين نيز از علماي زيديه گيلان به شمار ميرفتند.1305 حسين بنمحمد بنصالح آموزههاي مکتب ناصريه را از نزد پدر فرا گرفته بود.1306
4-1-4-13- علي بنمحمد گيلي
علي بنمحمد بنخليل گيلي از عالمان صاحب نام گيلان که بسياري از آثار علمي زيديان را از قاضي يوسف گيلي اخذ کرده است. قاضي زيد بنمحمد کلاري نيز در نزد او بهره برده است.1307 وي کتابهاي “الافاده” و “الزيادات” را به گونهاي استدلالي جمع کرده بود که به “مجموع علي خليل” معروف بوده است.1308 برخي از نويسندگان زيدي اين کتاب را از مفاخر فقه زيديه دانستهاند.1309
4-1-4-14- محمد بنباجويه الکوکلولي گيلاني
محمد بنباجويه از علماي زيدي اهل روستاي کوکلول واقع در نواحي کوهستاني گيلان است.1310 او در نزد پدرش تعاليم مکاتب ناصريه، قاسميه، هادويه و مويديه را فراگرفت.1311 وي از فقهاي برجسته گيلان به شمار ميرفت.1312 کساني چون جمال الدين علي ديشلي (ديوشلي) و محمد بنصالح گيلاني از شاگردان او محسوب ميشوند.1313 ابنباجويه در گيلان درگذشت و در قريه کوکلول به خاک سپرده شد.1314
4-1-4-15- ابوالفضل شهرآشويه ميالفجاني
ابوالفضل شهرآشويه از علماي زيدي مذهب گيلان که داراي نظرات خاصي نيز بوده است.1315 ابنابيالرجال (م1092ق) او را با عبارت “درياي بي ساحل” ستوده است.1316 وي کتابي به نام “حاشيه الابانه” از خود برجاي گذاشته بود.1317 شهرآشويه در روستاي ميالفجان گيلان چشم از جهان فرو بست و در آنجا نيز مدفون گرديد.1318
4-2- اسماعيليه
همانطور که در فصل نخست اشاره شد فرقه اسماعيليه يکي از فرقههاي مهم تشيع به شمار ميآيد که امروزه نيز برخي به آن مذهب باورمند هستند. پس از شهادت امام صادق (ع) در سال 148ق گروهي از شيعيان آن حضرت به امامت فرزند ايشان اسماعيل بنجعفر صادق (ع) معتقد گرديدند.1319 اينان درباره مرگ اسماعيل دچار اختلاف شدند. برخي از آنها بر اين باور بودند که اسماعيل در زمان امام صادق نمرده بلکه از نظرها غايب شده است و روزي ظهور خواهد کرد. اين به “اسماعيليه خالصه” نامبردار شدند.1320 گروهي ديگر گفتند اسماعيل در زمان امام صادق (ع) فوت کرده و امامت به فرزندش محمد بناسماعيل منتقل شده است. اين گروه که رهبرشان مبارک غلام اسماعيل بود به “اسماعيليه مبارکيه” مشهور شدند.1321 مبارکيان نيز پس از مدتي دچار انشقاق گرديدند. جمعي از آنان به غيبت محمد بناسماعيل معتقد شدند. که اين گروه در تاريخ به قرامطه معروف شدند.1322 گروهي ديگر از آنها به مرگ محمد اسماعيل اعتقاد پيدا کرده و گفتند امامت در نسل او باقي است. اين گروه همان فاطميان ميباشند.1323 فرقههاي از آن تاکنون نيز زنده هستند.اسماعيليان فاطمي پس از مرگ المستنصربالله (م487ق) امام سيزدهم فاطميان در پي اختلاف بر سر جانشيني مستنصر به دو دسته مستعلوي ونزاري تقسيم شدند. که مستعلويان پيروان مستعلي بنمستنصر ونزاريان پيروان نزار بنمستنصر را تشکيل ميدادند.1324حسن بنصباح (م518ق) يکي از داعيان ايراني اسماعيليان به طرفداري از نزار پرداخت، و در اختيار گرفتن قلاع الموت براي گسترش مسلک نزاريه تلاش فراوان کرد.1325 اين فرقه از اسماعيليان در ايران وخصوصا در کوهستانهاي گيلان فعاليت داشته است. که در ادامه بدان خواهيم پرداخت. لازم به يادآوري است که فرقه آقاخانيه فعلي يکي از گروههاي بازمانده نزاريان يادشده ميباشند. اسماعيليان در منابع تاريخ نگاري و فرقه نگاري با عناويني چون “ملاحده”، “سبعيه”، “باطنيه”، “اساسين يا حشاشين” شناسانده شدهاند.1326
4-2-1- بررسي فعاليتهاي مذهبي اسماعيليان در گيل وديلم پيش از پيدايش حسن صباح
اسماعيليان از دير باز با ديلم و ديلميها ارتباط داشتهاند. برخي از ديلميها در قرون نخستين به کيش اسماعيلي در آمده بودند. ملطي (م377ق) فرقه نگار مشهور، ضمن برشمردن فرقههاي تشيع مينويسد: “فرقه پنجم (از شيعه) قرامطه و ديلم هستند…” او سپس از عقايد آنان سخن به ميان ميآورد.1327 از اين سخن برمي آيد جمع قابل توجهي از ديلميها به عقايد اسماعيليه باورمند بودهاند. پارهاي از منابع از حضور احمد بنعبدالله بنمحمد بناسماعيل از امامان مستور فاطميان در اواخر قرن سوم در ديلم خبر ميدهند. احمد که در اواخر عمرش پنهاني ميزيست در مسافرت خويش به شرق اسلامي از نيشابور وارد ديلم شد و در آنجا غير از پيروانش، کسي از مکان وي آگاه نبود. البته بنابر اين گزارش او دوباره به نيشابور بازگشت.1328 برخي از نويسندگان اسماعيلي نزاري در اين باره مينويسند که احمد مستور از رامهرمز (ناحيهاي در خوزستان) وارد ديلم گرديد و در آنجا با زني علويه ازداوج کرد. پسرش محمد نيز در آن ديار به دنيا آمد و سرانجام او در ديلم در گذشت.1329 هرچند اين دو گزارش در پارهاي از موارد با يکديگر اختلاف دارند. ولي هر دو اين گزارشها بر حضور اين امام اسماعيلي در ديلم اتفاق دارند که اين موضوع از اهميت و نيز از سابقه ديرينه حضور اسماعيليان در منطقه ديلم حکايت دارد. پارهاي از گزارشها حکايت از آن دارند، عبيدالله مهدي (حک297ق-322ق) موسس خلافت فاطميان وقتي در سال 297ق شام را به مقصد شمال آفريقا ترک کرد در شهر اسکندريه مصر با کمک يکي از ديلميها به نام “علي بنوهسودان” راه خود را به سوي مغرب ادامه داد.1330 يکي ديگر از نشانههاي حضور پرسابقه اسماعيليان، حضور و فعاليت ابوحاتم رازي (م322ق) داعي پر آوازه اسماعيليان در آن سامان ميباشد که بر اثر تبليغات وي بسياري از ديلمي به مذهب اسماعيليه گرويدند.1331 او در ديلم برخي از ديلميها را عليه علويان حاکم آن ديار شورانيد. تا به راحتي بتواند به فعاليتهاي مذهبي خود دهد. نويسنده کتاب سياست نامه در اين باره مينويسد: “قضا را اين ابوحاتم در اين حال از ري به ديلمان شد و بديشان (ديلميهاي معترض) پيوست. و سر (رهبر)ديلمان سيارشيروي (احتمالاً اسفار بنشيرويه باشد) وردادوندي بود، پيش او شد و با ايشان يکي گشت و در پوستين علويان افتاد و به عيب ايشان مشغول شد و تقرير کرد که سلطاني ايشان (علويان) را نه درست بود. بايد علوي به دين باشدنه به نسب. و زفان (مژده) داد ديلمان را که امامي بيرون آيد به مدتي نزديک ومن مقالت و مذهب او دانم. ديلمان و گيلان رغبت کردند به اجابت کردن او و بازار به نزديک ايشان روا شد در ايام سيار شيرو بعضي در ايام مرداويج زيار. مسکين (بيچارهها) ديلمان و گيلان از باران (علويان زيدي) بگريختند در ناودان (اسماعيليه) آويختند. راه سنت طلب ميکردند به دام بدعت افتادند….”1332 بنابراين ابوحاتم رازي براي مدتي در گيل و ديلم مشغول ترويج آيين اسماعيلي بود و همانطور که ذکر شد او به مردم گيل و ديلم بشارت ظهور قريب الوقوع امام غايب را داده بود. ولي پس از مدتي که ديلميها از ظهور امام نااميد شده بودند از ابوحاتم روي برتافتند. در اين زمينه نيز نويسنده کتاب سياست نامه گزارش ميدهد: “چون ديدند که آن مدت که او وعده کرده بود که امام بيرون آيد درگذشت، گفتند: اصلي ندارد اين مذهب پنداري، اين مردکي (ابوحاتم) طرار است. به يکبار از وي بر گرديدند، و به محبت اهل بيت رسول شدند. (مذهب زيديه را برگزيدند) و قصد ابوحاتم کردند که او را بکشند. ابوحاتم بگريخت ودر آن گريختن بمرد.”1333 پس از اين دوره ديگر از فعاليتهاي اسماعيليان در گيل و ديلم سراغي نداريم ولي در خارج از ديلم عدهاي از ديلميهاي ساکن ري به مذهب اسماعيلي گرويده بودند. پس از آنکه در سال 420ق غزنويان شهر ري را تسخير کردند بسياري از ديلميها رازي را به قتل رساندند و گروهي از آنان را نيز به عنوان اسير روانه خراسان ساختند.1334
4-2- 2- بررسي حضور اسماعيليان در گيل وديلم پس از حسن صباح
کوهستان ديلم و قلعه الموت تختگاه فرمانروايان آل جستان از خاندانهاي حکومت گر ديلم بوده است. عطاملک جويني (م 681ق) وزير دانشمند سلجوقيان در اين زمينه مينگارد: “و در اثناي مطالعات تاريخ جيل و ديلم يافتم که به نام فخر الدوله بويه تصنيف کردهاند. در ذکر الموت آورده است که ملوک ديلم را که ارجستان (آل جستان) گفتندي يکي از ايشان در سنه ست واربعين و مأتين (سال 246ق) برين کوه عمارتي آغاز کرد و ملوک ديلم را افتخار بدان بودست و شيعه اسماعيليان را استظهار بدان.”1335 البته حمدالله مستوفي (م740ق) ساخت قلعه را به يکي از علويان نسبت ميدهد او دراين باره مينويسد: “و معتبرترين قعله الموت که دار الملک اسماعيليان ايران زمين بود…الداعي الي الحق حسن بنزيد الباقري در سنه ست و اربعين و مأتين (246ق) ساخت.”1336 مستوفي در نقل اين گزارش دچار اشتباه شده است زيرا علويي به اين نام ولقب در ديلم نبوده است بلکه اين مشخصات به حسن بنزيد بنيانگذار حکومت علويان طبرستان تعلق دارد و او نيز از نسل امام حسن (ع) ميباشد نه از تبار امام باقر (ع). از سوي ديگر ورود حسن بنزيد به ديلم و طبرستان نيز در سال 250ق رخ داده نه در سال 246ق. به هر روي بخشي از نواحي کوهستان ديلم خصوصا قلعه الموت در نيمه دوم قرن پنجم به تصرف اسماعيليان نزاري در آمد و به مدت 171سال نزاريان برآن فرمانروايي کردند.1337 از همين رو مدتها آيين اسماعيلي حتي پس از سقوط قلعه الموت در سال 654ق، در بعضي از مناطق ديلم به حيات خود ادامه ميداد. مستوفي (م740ق) در اين زمينه مينگارد: “چون کوهي اند (ديلميان) از مذهب فراغتي دارند اما به قوم شيعه و بواطنه (اسماعيليان) نزديکترند.”1338 در ادامه به فعاليتهاي آنها در ديلم و نيز به رابطه آنان با اهالي گيل وديلم ميپردازيم.
4-2- 2-1- همراهي ديلميها با حسن صباح در مصر
حسن صباح داعي برجسته اسماعيليان و پايه گذار دولت اسماعيليان نزاري الموت ديلم در سال 469ق با اجازه عبدالملک بنعطاش داعي الدعات اسماعيليان ايران به سوي قاهره مرکز خلافت اسماعيليان عزيمت کرد و در سال 471ق به آنجا رسيد.1339 پارهاي از منابع تاريخي از همراهي گروهي از ديلميان با وي در اين سفر خبر ميدهند و مينويسند پس از آنکه حسن صباح به دليل طرفداري از نزار بنمستنصر مورد غضب وزير امير الجيوش بدر الجمالي قرار گرفت. ديلميها به حمايت از صباح برخاستند. “ديلميان به سيدنا (صباح) گفتند: اگر بفرمايي ما دفع بدر بکنيم.”1340 از اين گزارش بر ميآيد برخي از ديلميها قبل از استقرار حسن صباح در ديلم به مذهب اسماعيليه گرويده بودند. عدهاي از شرق شناسان اين همراهي را به خاطرگرايش ديرتر ديلميها به اسماعيليه مورد ترديد قرار
