
و آنان را بر عليه اسماعيليان تحريک ميکرد.967 اين موضوع موجب شد، تا کيا بزرگ اميد (م532ق) رهبر اسماعيليان نزاري در سال 526ق لشکري را براي سرکوب وي روانه ديلم سازد.968 لشکريان اسماعيلي در ديلم پس از در گيري او را به اسارت خود در آورده و به سوي الموت فرستادند.969 بنابر گزارش ابوالقاسم کاشاني (م736ق) علماي اسماعيليه در آنجا درباره حقانيت مذهبشان با ابوهاشم به مناظره پرداختند. تا جاي که وي از عقايد خود دست بر داشته و درخواست عفو نمود.970 اما با وجود تقاضاي بخشش از سوي او، به دستور کيا بزرگ اميد در الموت کشته و جسدش نيز سوزانده شد.971 قتل ابوهاشم علوي به دست اسماعيليان، در سالهاي بعد علاوه بر زيديان972 از سوي برخي از نويسندگان اماميه نيز مورد توجه بوده است.973 نا گفته نماند که در سال 546ق نيز فرزند ابوهاشم علوي به نام هادي کيا و برادر زادهاش و تعدادي از زيديان به دست اسماعيليان، اسيرو تعدادي از آنان نيز کشته شدند. تنها هادي کيا به الموت برده شد.974 از سرانجام او نيز گزارشي در دست نيست.
3-1-35- قيام کيا حسن گرگاني (جرجاني) (نيمه اول قرن 6) در ديلم
قطب الدين کيا حسن گرگاني برادر زاده منتهي975 يا منتمي976 بنابي زيد يا ابي عبدالله ابراهيم بنعبدالله بنکياکي علي بنابي زيد بکرآبادي بنعيسي بنزيد بنعلي بنعيسي بنيحيي بنحسين بنزيد الشهيد بنزين العابدين (ع)977 در دهههاي نخستين قرن ششم در ديلم قيام کرد.978 نام پدر او دانسته نيست. ولي خاندان وي در بکرآباد گرگان سکونت داشتهاند.979 ابنابيالرجال (م) او را از دانشمندان برجسته زيديه و از فقهاء مکتب فقهي امام مؤيد بالله هاروني بر ميشمارد.980 گرگاني پس از قيام در گيل وديلم، در شهر نيشابور نيز رفت و آمد داشته است.981 از چگونگي و نحوه قيام وي چيزي نميدانيم. او در سال 528ق982 يا527ق،983 به دست دو تن از فداييان اسماعيلي به نامهاي ابا منصور اقشيدي يا بنداري و ابراهيم جرابادي (خرآبادي) در تنهجان (تيمجان) ديلم ترور گرديد.984 و پس از چندي اسماعيليان جسدش را از گور برآورده به آتش کشيدند.985 عبدالجليل قزويني در اين باره مينويسد: “سيدحسن کيا جرجاني را ملحدان بکشتند و از گور برآوردند و بسوختند.”986 احتمال ميرود، وي در سال 527ق به دست اسماعيليان ترور و در سال 528ق توسط آنان نبش قبر گرديده است. ناگفته نماند که در سال 494ق يا سال 510ق نيز اسماعيليان در گرگان منتهي علوي عموي حسن گرگاني و مفتي مردم گرگان را به قتل رسانده بودند.987 لازم به تذکر است که نامبرده غير از سيد حسن گرگاني قيام کننده زمان ابوطالب اخير (م520) ميباشد. (قبلا به او اشاره کرديم) چون حسن گرگاني زمان ابوطالب اخير از نسل امام حسن (ع) و در گيلان قيام کرده و در تنهجان به دست طرفداران ابوطالب اخير به قتل رسيده است. اما همانگونه که بيان شد، سيد حسن گرگاني متوفاي 427ق از تبار امام حسين (ع) و در ديلم قيام کرده و توسط دو تن از اسماعيليان کشته شده است.
1-3-36- قيام عمادالدين قزويني (احتمالاً نيمه اول قرن6) در گيلان
ابوشرف عمادالدين عبدالعظيم بنحسين بنعلي حسني988 يا حسيني قزويني در گيلان قيام کرد، و مردم آن سامان نيز امامت وي را پذيرفتند.989 از زمان قيام و نيز از نسب کامل او چيزي دانسته نيست. وي نيز با اسماعيليان دشمني ميورزيد. عبدالجليل قزويني (م قرن 6ق) در اين باره مينويسد: “سيد عمادالدين عبد العظيم حسني قزويني امام جيلان و ديلمان و نقيب حضرت سلطان و جهاد او با ملحدان همه طوايف را معلوم است”.990 عمادالدين قزويني با آنکه در گيلان با اقبال گسترده مردم آنجا قرار گرفته بود به دلايل نامعلومي گيلان به مقصد قزوين ترک گفت.991 وي در قزوين منصب نقابت سادات را بر عهده گرفت.992 ودر آن شهر مورد احترام امراء و علماء اهل سنت قرار داشت.993 از سال وفات ايشان چيزي نميدانيم.
3-1-37- قيام اشرف بنزيد حسني (م554ق) در گيلان
اشرف بنزيد حسني در سال 544ق در گيلان قيام کرد. وبسياري از مردم بدو پيوستند.994 از نسب اشرف بنزيد چيزي نميدانيم ولي با توجه به شهرت حسني احتمال ميرود از نسل امام حسن (ع) بوده باشد. البته بعضي از نويسندگان متاخر به اشتباه او را حسيني پنداشتهاند.995 در قرون پسيني از وي با عنوان جلال الدين اشرف نام برده شده است.996 اشرف بنزيد در سمرقند ميزيست.997 و از آنجا ابتدا به مازندان آمد. ظاهرا پيش شاه غازي بنرستم (م558ق) حاکم مازنداران نيز رفت. آنگاه رهسپار گيلان گرديد.998 دعوت او در آغاز با اقبال قابل توجه مردم لاهيجان گيلان روبرو گشت.999 ولي در پي مخالفت جمال الدين ابويوسف بنعلي خانکجي از علماي زيديه و از اساتيد يوسف بنابي الحسن گيلاني، پيروانش از وي دست کشيدند. و از اينرو او تا آخر عمر منزوي گرديد.1000 دليل اين مخالفت بر ما پوشيده است. شايد مشهور نبودن اشرف بنزيد موجب اين موضع گيري شده است. چه اينکه يوسف بنابي الحسن (زنده 607ق) از ايشان با تعبير “علوي غريب” “سيدي گمنام” ياد مينمايد.1001 البته پس از مرگش امامت او در نزد بزرگان زيديه مورد تاييد قرار گرفت.1002 اشرف بنزيد نيز مانند ساير رهبران زيديه در مبارزه و کشتار اسماعيليان بسيار سرسختي به خرج ميداد.1003 وي سرانجام در سال 554ق1004 در روستاي کجاين (کوچان) واقع در ناحيه تجن گيلان در گذشت.1005 قبر او هماره در طول تاريخ مورد زيارت و توجه اهالي گيلان قرار داشته است. به گونهاي برخي از سرداران خاطي آل کيا براي فرار از مجازات اميران کيايي بدآنجا پناهنده ميشدند.1006 امروزه قبر او در شهر آستانه اشرفيه قرار گرفته و به اشتباه به سيد جلال الدين حسن يا ابراهيم بنموسي بنجعفر (ع) مشهور است.1007
3-1-38- حکومت ابوالرضا رسي علوي (نيمه دوم قرن6) در گيل و ديلم
ابو رضا هادي بنالناصر للحق رضا بنداعي بنحسين1008 بنمحمد المرتضي بنيحيي (هادي الي الحق) بنحسين بنقاسم رسي بنابراهيم بناسماعيل بنابراهيم بنحسن بنحسن مجتبي (ع) در گيل و ديلم حکمفرما بوده است.1009 نيز نقابت علويان آن سامان را برعهده داشته است.1010 ابنفندق (م565ق) در باره وي مينويسد: “الملک السيد الاجل ملک الاشراف والجيل و الديلم”1011 از اين سخن بر ميآيد که وي در عصر ابنفندق زندگي ميکرده است. احتمالاً همو بوده است در سال 521ق به همراه نيروهاي ديلمي به منظور روياروي با مسعود سلجوقي برادر زاده سلطان سنجر سلجوقي، به کمک اصفهبد شاه غازي رستم (م 558ق) حاکم مازنداران شتافت. ابناسفنديار اين باره مينويسد: “کيا بزرگ الداعي الي الحق الهادي با پنج هزار ديلم به مدد اصفهبد آمد و شاه غازي رستم صحت يافته با لشکر خويش رسيد و مسعود از اصفهبد بترسيد…”1012 بنابر اين او در دهههاي بيست و سي و حتي چهار بر بخشهاي از گيل وديلم تسلط داشته است. منصوربالله به نقل از يوسف بنابي الحسن ضمن برشمردن ائمه و علما ي پيشگام زيدي در مبارزه با اسماعيليان از فردي به نام هادي و با لقب ناصر سخن به ميان ميآورد.1013 که احتمال ميرود او همان ابورضا هادي باشد و به لقب پدرش ناصر ملقب بوده است. از پايان کار ابورضا هادي علوي آگاهي نداريم.
3-1-39- قيام حسني غزنوي1014 (نيمه دوم قرن 6) در گيلان
بنابر گزارش يوسف بنابي الحسن، پس از قيام اشرف بنزيد حسني (م554ق) سالها کسي از علويان در گيلان قيامي انجام نداد. تا اينکه در سال 563ق يکي از علويان به نام علي بنمحمد حسني از شهر غزني خراسان به گيلان آمده و در آنجا قيام کرد.1015 از نسب دقيق وي چيزي دانسته نيست. او در گيلان به ترويج مذهب زيديه پرداخت. براي عدالت گستري و مقابله با ستمکاران تلاش فراواني را به عمل آورد.1016 حسني غزنوي هيچگاه مردم را به سوي خويش دعوت نکرد بلکه مخفيانه آنان به امامت متوکل علي الله احمد بنسليمان (م566ق) امام زيديان يمن فرا ميخواند.1017 از اينرو احتمال ميرود وي به توصيه متوکل علي الله يمني از عزنه به سوي گيلان عزيمت کرده است. به هر روي مدتي از قيام غزنوي نگذشته بود که يکي ديگر از علويان به نام محمد بناسماعيل داودي در گيلان قيام کرد. سيد غزنوي از رويارويي با وي عاجز ماند و از اينرو منزوي گرديد.1018 او به خاطر درگيري با سيد داودي از تبليغ آشکارا براي متوکل علي الله يمني پرهيز ميکرد. چرا که جو گيلان براي دعوت يک امام ساکن در خارج از گيل وديلم مهيا نبود.1019 در حالي که سيد داودي در گيلان مردم به امامت خود دعوت مينمود. از سرانجام کار و نيز زمان مرگ سيد غزنوي هيچ گونه اطلاعاتي در دست نيست. قبر وي ظاهرا در ناحيه کيسم لاهيجان قرار داشته است ودر قرن نهم اميران آل کيا به زيارت مرقدش ميرفتند.1020
3-1-40- قيام داودي حسني (م اواخر قرن 6) در گيلان
همانطور که گفته شد اندکي همزمان با قيام علي بنمحمد غزنوي در سال 563ق يکي ديگر از علويان به نام محمد بناسماعيل داودي از نسل داود بنعلي بنعيسي بنمحمد بنقاسم بنحسن بنزيد بنامام حسن مجتبي (ع) در گيلان قيام کرد. و اهالي گيلان را به امامت خويش دعوت نمود.1021 او گرايشي فلسفي داشت و کتابي به در اين زمينه نام “الوسيله الي الفضيله” نگاشته بود که يوسف بنابي الحسن گيلاني در باره آن کتاب مينويسد: “من آن کتاب را يافتم که مانند کتاب المنقذ من الضلال ابوحامد غزالي بود بلکه مطالبش از کتاب المنقذ هم عميقتر بود. وي در اين کتاب پارهاي از مسائل اسلامي را با پارهاي ديگر تلفيق کرده بود.”1022 بنابر اين برخي از علماي زيديه مانند ابومنصور بنعلي بناصفاهان امامت او را نپذيرفته وبا امامت وي به مخالفت برخاستند. و گروهي ديگر از عالمان زيدي و به تعبير يوسف بنابي الحسن “الفقهاء المتساهلين في الشرع” از او حمايت کردند.1023 سيد غزنوي در برابر سيد داودي تاب مقاومت نداشت و گوشه نشين گرديد.1024 اين امر نشاندهنده قدرت زياد و اقبال مردمي سيد داودي در گيلان ميباشد. سيد داودي بسياري از پيروان سيد غزنوي را مورد پيگرد و آزار و اذيت قرار داد.1025 عدهاي از بزرگان زيدي اين کشمکشهاي سيد داودي با سيد غزنوي را موجب افول زيديه دانستهاند. 1026 او به مدت سي سال در منطقه گيلان حکمراني کرد. برخي دوران حکومت وي را پراز جور وستم توصيف کردهاند. 1027از سرانجام کار سيد داودي آگاهي نداريم.
3-1-41- قيام محمد مويدي علوي (م قرن 6) در گيلان
در دهه 570ق يکي از علويان به نام محمد از نوادگان امام مؤيد بالله احمد بنحسين بنهارون بنحسين بنمحمد بنهارون بنمحمد بنقاسم بنحسن بنزيد بنامام حسن (ع) در گيلان قيام کرد.1028 از زمان دقيق و سرنوشت قيام و نيز سلسله نسب وي تا مؤيد بالله چيزي نميدانيم.
3-1-42- قيام المنتقم لدين الله ازرقي علوي (م قرن 6) در گيلان
يکي از علويان به نام احمد ازرقي و ملقب به “المنتقم لدين الله” در قرن ششم در منطقه گيلان قيام کرد.1029 و در آن ديار بر يکي از مخالفانش به نام طميس پيروز شد.1030 او در نزد نويسندگان زيدي به ازرقي کبير مشهور است.1031 از زمان دقيق و چگونگي قيام و نيز نسب وي هيچگونه اطلاعي در دست نيست. برخي از زيديان ازرقي را فردي عالم و مروج مذهب امام هادي الي الحق در گيلان، توصيف کردهاند.1032 از فرجام کار وي نيز چيزي نميدانيم.
3-1-43- حکومت رضا بنهادي علوي (م اواخر قرن 6) در ديلم
يکي از سادات گيلان به نام الداعي الي الحق رضا بنهادي با مساعدت اصفهبد شاه اردشير بنعلاءالدوله (م602ق) حاکم مازندران، بر مسند حکومت ديلم تکيه زد. به نظر ميرسد وي فرزند کيا بزرگ داعي الي الحق هادي حاکم و از حاميان شاه غازي رستم (م558ق) نياي شاه اردشير بنعلاءالدوله (قبلا از او سخن گفتيم) ميباشد. ابناسفنديار در اين باره مينويسد: “از گيلان علويي حسيب ونسيب، فاضل و شجاع به خدمت شاه (اردشير بنعلاءالدوله) آمد او را نوبت و علم داد وديلمان را که از آن کيا بزرگ بود الداعي الي الحق الرضا1033 بنالهادي گفتند بدو داد…”1034 سيد رضا بنهادي در ديلم عدالت ورزي و دادگستري پيشه ساخت از اينرو مردم ساير نواحي ديلم به او ميپيوستند.
