
ن نگاههای متفاوتی وجود دارد. دورکیم که از بزرگترین پایهگذاران علم جامعهشناسی است نگاه نهادی به دین دارد و دین را بهعنوان واقعیتی تاریخی در زندگی اجتماعی انسانها میداند که موجب تقویت زندگی اجتماعی انسانها شده است. بهطور مشخص وجود مناسک و آداب جمعی انسانها را از فردیت خارج کرده و انجام مناسک یک تمرین برای داشتن ارتباطات جمعی در زندگی انسانها بشمار میرود. دورکیم این واقعیت را مورد تأکید قرارداد که ادیان هرگز یک موضوع اعتقادی نیستند. همۀ ادیان متضمن کارهای تشریفاتی و شعارهای منظمی هستند که در آن گروهی از مؤمنان گرد هم میآیند. در مراسم تشریفاتی گروهی، حس همبستگی گروهی تأیید و تقویت میشود. (گیدنز، ص493)
ای وانس پریچارد از شاگردان دورکیم اینگونه نگاه نهادی استاد خود را به انتقاد گرفته و از جریان تعصبآمیز کارکردگرایی ساختاری در مردمشناسی اجتماعی انگلیسی دوری گزید. او برای مثال در اثری به نام دین بدوی مدعی شد که مطالعه و تفسیر دین بهطور مستقل و بر اساس الزامات خود دین دارای اهمیت است؛ بنابراین پژوهش در موضوع دین و دینداری باید از درون دین باشد و همچنین باید دانست دین روشی برای زندگی است نه اینکه نهادی باشد تا در اوقاتی از روز یا هفته به آن رجوع کنیم و یا دین را بر اساس کارکردهایش تعریف کنیم و بشناسیم.
ورود به عرصه مهم بررسی کیفیت و نحوه تعامل و رابطه دین بهعنوان یک پدیده فرا بشری و رسانه بهعنوان پدیدهای بشری همواره از حساسیتهای خاصی برخوردار بوده است بهگونهای که این بررسی و پژوهشها به عمر شکلگیری رسانه، خصوصاً رسانههای جمعی بعضاً دستخوش بیتوجهیهای گستردهای در این حوزه مطالعاتی شده است. در قرون معاصر و جوامع مدرن این بیتوجهیها را شاید بتوان ناشی از جهتگیریهایی دانست که در جوامع جدید نسبت به رسانه وجود دارد و در راستای آن رسانهها نیز تلاش میکنند که از هرگونه سمتوسوی ایدئولوژیک پرهیز کنند و بهعبارتدیگر، این ترس نسبت به جهتگیری دینی رسانه در کنار دیدگاه سنتی موجود، باعث شده که رابطهی میان نسبت دین و رسانه چندان موردبررسی قرار نگیرد. عمده تأملات در مورد رابطه دین و رسانه نیز در این عقیده ریشه دارد که احتمالاً وسایل ارتباطی مدرن، با قرار دادن خود در درون دین، در حال دگرگون کردن ماهیت آن هستند؛ یعنی براثر فرایند رسانهای کردن، ابزار و فرایندهای ارتباطی در حال دگرگون کردن دین هستند؛ زیرا این ظرفیت رادارند که بخشهایی از آن را دوباره سازماندهی کرده و جایگزین کنند. (باهنر،1386، ص 24) نگاههای مختلفی به تعامل دین و رسانه در نوع، میزان و چگونگی آن وجود دارد. با بررسی ریشهها و رویکردهای اصلی نظریات مختلف در این باب میتوان آن را بر مبنای چند رویکرد (پارادایم) اصلی که رواج آنها بستگی زیادی به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی جوامع داشته است، دستهبندی کرد: پارادایم ذاتگرا و ابزارگرا (1930-1940)، کارکردگرا (1940-1970)، فرهنگ گرا (1980)، نو ذاتگرا (1990 تاکنون) و پارادایم نمادگرائی خلاق بهعنوان یک رویکرد جدید در عرصه تعامل دین و رسانه. ممكن است با رویكردی فلسفی و از منظری جوهر گرا برای هر یك از دین و رسانه، ذاتی قائل شد و سپس نسبت این دو را تحلیل كرد. این تلاشی است كه گاه بارقههایی از آن را در سالیان پس از انقلاب در ایران دیدهایم. در برخوردی نظری، با دین و رسانه، گاه این دو را دو زبان فرض ميكنند و به این میپردازند كه چه اقتضائاتی بر ترجمه متنی از یكی از این دو زبان به دیگری حاكم است. (این سنت عمدتاً در میان مسیحیان رواج دارد) این نظریات تعامل دین با رسانه را قبول میکند اما رسانه را در خدمت دین دانسته و وسیلهای برای گسترش و توزیع پیام دین میداند. گاه نیز در عرصه رخدادهای اجتماعی، دین در حد یك نهاد اجتماعی و نه امری همانند با فرهنگ تقلیل داده ميشود و رسانه نهادی دیگر و نه جلوهای از فرهنگ، آنگاه فرض رابطه این دو وارسی ميشود. رویكرد اخیر وجه غالب همان چیزی است كه ميتوان تحت عنوان «جامعهشناسی رسانه» یا «جامعهشناسی ارتباطات» به آن اشاره كرد. در این رویکرد وقتی از دین با عنوان نهاد نام برده میشود و پژوهشگر آن را بهعنوان یک پدیده همچون اشیاء دیگر نظاره میکند نظریات سکولاریته شکل میگیرد.
رویكردی دیگر معتقد به تباین، تضاد و تقابل بین دین و رسانه است و معتقد است دین یك نهاد سنتی است كه به توزیع معرفت ميپردازد و باید به آن مثل سایر نهادهای سنتی نگریسته شود اما رسانه مفهومی مدرن است كه دارای كاركردهای کاملاً جدید بوده و با دین تباین دارد. ولی رسانه نیز همانند دین به توزیع معرفت پرداخته و به رابطه انسان با محیط پیرامون خود شكل ميبخشد. در این رویكرد رسانه در دنیای جدید رقیب دین است و ميكوشد جای دین را بگیرد.
در پارادایم ذاتگرا یا ابزارانگارانه که در دوران نوسازی و سالهای 1930 و 1940 میلادی و توسط متفکرانی چون ترنر به کار گرفتهشده، رسانه بهعنوان ابزاری برای مدرن کردن و نوسازی جامعه تلقی میشود. این پارادایم معتقد است که دین و رسانه دو امر جدا بوده و هریک کار خود را میکنند. پدیدههای رسانهای پیوندی انكارناپذیر با فرهنگ عامهپسند دارند. به همین خاطر تا مدتها نه عالمان دین و نه پژوهشگران دین جایگاه ارزشمندی برای مطالعه پدیدههای رسانهای و بهطورکلی پدیدههای مرتبط با آن قائل نبودند. این دو گروه از دو موضع متفاوت این پدیدهها را طرد میکردند. عالمان دینی ازآنجهت كه، فيالمثل، سینما و تلویزیون را فرآوردههای بيدینی، ابزاردست بيدینان و یا باعث بيدینی تودههای مردم ميدانستند، آنها را ضد ارزش و دستکم بيارزش ارزیابی و از توجه به آن پرهیز ميكردند. از منظر پژوهشگران دانشگاهی دین، كه عمدتاً وقت خود را صرف مطالعه متون دینی، فرآوردههای متفكران و به عبارت دقیقتر جلوههایی از فرهنگ والا میکردند، پدیدههای رسانهای امری «مبتذل» و لذا خارج از حوزه مطالعات دانشگاهی دین تلقی ميشد.
چنانکه خواهیم دید این تصور از نسبت دین، فرهنگ و رسانه تا زمانی كه دین از قالبی كه در دوره مدرن برای آن تدارك و بر آن تحمیل شده بود، خارج نشد و معنای اجتماعی دیگری نیافت، چندان تغییر نكرد.
در پارادایم نوذاتگرائی که از دهه نود با جملهی مشهور مک لوهان آغاز شده که میگوید: «رسانه خود پیام است» و این جمله درواقع نقدی بر ابزارگرایی سنتی نسبت به رسانه است. رسانه دیگر مجرا، کانال یا میانجی نیست؛ بلکه خود حاوی ذاتی است که میتواند جهان نمادینی را خلق کند. مثلاً در فیلمی مثل جنگ ستارگان، تصوری که از انسان، جهان و خلقت توصیف میشود، جهانی بازتولید شده توسط رسانه است. پارادایم نو ذاتگرایی رسانه میگوید که رسانه نمیتواند دین را تعریف کند چراکه خود تصویرساز بوده و نماد میآفریند و این بهنوعی سکولار کردن امری قدسی است. درواقع، رسانه به دلیل آنکه نمادهای دینی را پایین آورده و نمایشی میکند، خود حاوی وجهی سکولار است. علاوه بر آن، رسانه در جهان معاصر مروج نوعی فرهنگ نمایش سالاری بوده که درنتیجهی آن، فرهنگ بصری در جوامع، سلطهی بیشتری یافته است. بهعبارتدیگر، افراد ترجیح میدهند ببینند تا بخوانند و این باور کردن از طریق دیدن، ویژگی فرهنگی جوامع معاصر است. شاید عمیق نشدن در آگاهیها، وجود تحلیلهای سطحی از مسائل اجتماعی و سیاسی نوعی بیسوادی مدرن برای جوامع امروز داشته که مرهون بصری شدن آگاهیهاست.
در دیدگاه فرهنگ گرا، رسانه دیگر ابزار نیست بلکه رسانه در اینجا از معانی مشترکی استفاده میکند که ضرورتاً دین نبوده و درواقع، حوزهی فرهنگ است؛ بنابراین طی آن، نوعی استقلال رسانه از دین به وجود میآید. درواقع بحثها کمکم به این سمت میرود که رسانه میتواند حتی نقش میانجیگری را بهجای دین در جوامع معاصر ایفا کند.
بحث دین رسانهای شده هم نشان میدهد که رسانه دیگر تنها مجرایی نیست که چیزی از طریق آن ظهور کند بلکه خود میتواند تغییراتی در محتوا نیز به وجود آورد و درواقع رسانه مبتنی بر فرهنگی است که در جامعه وجود دارد و از طریق آن فرهنگ، دین را بهگونهای که میفهمد، نشان میدهد.
در رویکرد نمادگرایی خلاق ما باید تصورات کارکردگرا و ابزارگرا را دربارهی رسانه کنار بگذاریم. حتی اینکه رسانه باعث کاهش امر قدسی میشود را نیز باید کنار گذاشت. درواقع اکنون میتوان گفت که رسانه نهتنها به کاهش امر قدسی نمیپردازد، بلکه ما با رسانه، دین را بهتر میشناسیم چراکه تنها راه شناختن دین، ادبیات و گونههای خاص ادبی متن نیست و حتی اساساً ضرورتی هم ندارد که ما از طریق رسانه به امر ناب برسیم. تولید و گردش خلاق نمادها هم در عرصهی دینی ممکن است و هم در عرصهی رسانهای؛ گرچه نقش دین میتواند در به دست آوردن تصورات، بنیانیتر و قویتر باشد.
رسانهها قابلیتهای متفاوتی دارند که دین در بهرهبرداری از نمادسازیهای هر کدام از رسانهها میتواند با مخاطبین ارتباط برقرار کند و مخاطبان میتوانند از واسطههای رسانهای در بهرهبرداری از محتوای دینی سود جویند. باید به این قابلیتها توجه دوبارهای داشت تا بتوان مراتب مختلفی از پیام دین را انتقال داد. بهطور مثال هیچگاه تلویزیون و سینما که خاصیت بصری بودن در آنها پررنگ است نمیتوانند مفاهیم عرفانی را انتقال دهند زیرا ذهنی بودن این مفاهیم جزء لاینفک آن است. باید از هر رسانهای در حد توان آن انتظار انتقال پیام دینی داشت و همهچیز را معطوف به یک قالب رسانهای ندانست.
رسانه دینی بههیچعنوان مانند یک بلندگوی محض نیست که هر پیامی را چه مثبت و چه منفی اشاعه دهد، بلکه رسانه دینی رسانهای «دینمحور» است و این عاملی است که باعث تمایز بین رسانههای دینی و غیردینی میگردد و از طرفی تقدس رسانههای دینی نیز ناشی از همین «دینمحوری» است. پس اگر ما اجازه نداریم که با قرآن، مانند کتابهای دیگر رفتار کنیم، به خاطر محتوای آن است؛ چراکه محتوای آن دین خالص و نابی است که از طرف خداوند صادرشده. همینطور است در مورد مسجد، بهگونهای که ما ملزم به گرامی داشت آن هستیم و این به خاطر وجود محتوای دینی مسجد است که به مخاطبان خود که از دیدگاه اسلام همان بندگان خداوند هستند، ارائه میشود و اگر روزی مسجد، محوریت دینی خود را از دست دهد و به اشاعه محتوای ضد دینی اقدام ورزد، تقدس آن نیز از بین خواهد رفت؛ همانطور که برای مسجد ضرار در زمان پیامبر (ص) چنین اتفاقی افتاد. (تفرجی، ص 28)
افزون بر عامل «محوریت دینی»، از دیگر ویژگیهای منحصربهفرد موجود در تمامی رسانههای دینی میتوان به واقعیتگرایی یا همان بعد حضوری آنها اشاره کرد بدین معنا که برای ارائه حقیقت دین، رسانهای که غیرحضوری باشد و فقط برای مخاطبانش تصاویر دوبعدی پخش میکند، کافی نیست؛ چراکه حقیقت، واقعیتی سهبعدی است، اما تصاویر هرچند هم که بر کیفیت، تأثیر و رنگ و لعاب آن بیفزایم، جایگزین حتی یکلحظه حضور داشتن در مکانی مانند: مسجد، نماز جمعه، حج یا حتی حضور در نماز را نمیگیرد. به همین خاطر است که در تمام رسانههای دینی نهتنها بُعد سوم حذف نشده است، بلکه بُعد چهارمی نیز بر آن افزودهشده که به آن علم شهودی میگویند؛ یعنی همان حال خوشی که به ما دست میدهد. مثلاً در نماز احساس آرامش میکنیم، یا اینکه بعد از عزاداری برای سیدالشهدا، به انسان حالی دست میدهد که با قبل از عزاداریش متفاوت است و این همان بعد چهارم است. (همان)
2.2.3. رسانه دینی و ارتباط مؤثر
ارتباط مؤثر32، ارتباطى است كه محرّكى بهعنوان آغازگر و موردنظر فرستنده با محرّك مشهود گيرنده، برقرار میکند و آن دو را در یکجهت قرار دهد و آنها را بهگونهای به هم نزديك میکند (فرهنگی، ص 37)؛ و در تعريف ديگر، میگویند: ارتباط مؤثر هنگامى تحقق مییابد كه گيرنده، نيت و محتواى پيام ارسال شده از سوى فرستنده را بفهمد. (سوسمان و دیپ، ص 10) گيرنده معمولاً دريافت و درك پيام را به شكلى كه براى فرستنده آشكار شود، به وى اطلاع
