
را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت، آن گاه فرمود: اگر راستگوييد، مرا به نامهاى اينها خبر دهيد.»596
سخن راندن و تحليل محورهاي نُهگانه در گفتار بالا مینمایاند كه چه گونهاي از آموزش است كه به ولايت تكويني و تصرف دانشآموخته، در عالم ميانجامد.
2-3-1. تحليل فضاي گفتوشنود خدا و فرشتهها
بررسي فضاي گفتوگوي خدا و فرشتهها نشانگر اين است كه مطلب در يك فضاي مقايسهاي بين آدمي و فرشتگان درگاه حضرت حق، آن هم توسط خداي سبحان انشا شده است و برون از قيل و قال دنيايي است چرا كه در پي اين كريمه، عبارتي است «اگر راستگوييد.597» كه به ادعاي نادرست فرشتگان اشارت دارد زيرا كه فراخواندهي آنها به همراه لازمهي آن، كه علم است نمیباشد،598 «گفتند: آيا كسى را در آنجا مىگمارى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، حال آنكه ما با ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را پاك مىشماريم؟ فرمود: به يقين من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد.»599 و حتي اين داستان، پيش از آفرينش انسان و لوازم و متعلقات دنيايي اوست بنابراين فضاي آموزشي، يك محيطِ يكسره فراحسی است.
2-3-2. بررسي كيستي آموزگار اسماي الهي و دانشاندوز رهیافته به ساحت حق
آموزگار در اين نوع آموزش كسي است كه دانايي او عين همان دارايي اوست، كه همه صفات او عين ذات اوست. در اين راه مسافران سفرهاي چهارگانه600 همان انسانهاي كامل رهيافتگان اين كويند و در اين قافله، انبيا چون ساربانان و نگاران به مكتب نرفته و خط ننوشتهاي هستند كه به غمزهای مسئله آموز صد مدرس شدند. آدمي را او به خود اسما نمود ديگران را از آدم اسما میگشود601
2-3-3. چيستي جنس تعليم
آموزش نامهای الهي از آن جهت كه حقايق است نه مفاهيم، پس امري است تكويني كه البته به استعداد فطري و جعل تكويني و مرآتيت كامل و جامعيت تامّ وي برمیگردد.602 در اين آموزش كه بهگونهاي وضعي است جابهجايي حقايق از آموزگار به دانشاندوز، عين انتقال شيء خارجي به اوست و آموزش دانش از آموزگار به متعلم همان اعطاي داشتنیها به اوست، توشه معرفت در اين فضا از عرش به قلب آويخته شده و دريافت آن با حضور در پيشگاه حق و به شهود دل است.
2-3-4. ايضاح چگونگي تعليم
او با اراده میپروراند. آن، كه مُلك و ملكوت آسمانها و زمين و هر آنچه در آن دو و ميان آن دو است و دنيا و عقبا به دست قدرت او ست چنانكه كلام وحي است كه: «فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه در بين آن دوست از آن خداست، هر چه بخواهد، مىآفريند و خداوند بر هر كارى تواناست.»603، «پاك است كسى كه ملكوت هر چيزى به دست اوست و به سوى او باز گردانده مىشويد.»604، «جز اين نيست كه فرمانش- چون [آفريدن] چيزى را بخواهد [اين است] كه به او گويد: موجود شو. پس بى درنگ موجود مىشود.»605
سخن مهم اين است كه: دريافت حقايق در اين آموزش بيهيچ واسطهاي انجام گرفته است از اين رو حتي فرشتهاي از فرشتگان والامرتبه را نيز از دادهاي اين آموزش آگاهي نداد و نيافتند چنانكه فرمود: «و اگر آن [فرستاده] را فرشتهاى قرار مىداديم بى شك آن را [به شكل] انسانى در مىآورديم. و قطعاً آنچه را [هم اكنون] اشتباه مىكنند بر آنان مشتبه مىكرديم606».607 و نيز اينكه آموختن فرشتگان از خداوند با واسطه و آموزش آدم صورت میپذیرد چرا كه: «فرمود: اى آدم، اينان را به نامهاى آنها خبر ده، پس چون [آدم] آنان را از نامهاى آنها خبر داد.»608
2-3-5. تعيين حجم دادهها در آموزش الهي
تعبير «الأَسْمَاء كُلَّهَا: همه نامها [ى آفريدگان] را»609 به روشني بيانگر حجم دادههاي حضرت حق به دانشآموختگان كوي اويند. همهي حقايق عيان و نهانِ هستي را به يكسره در جان آنان ريخته تا لبريز شده، به سوي خلق روانه شوند و تدبير امور آنان را به عهده گيرند. واژه (اسماء) در جمله «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»610 از نظر تحليل صرفي، جمعى است كه «الف و لام» بر سرش آمده، و چنين جمعى به تصريح اهل ادب فايده فراگيري مىدهد، افزون بر اينكه خود آيه شريفه با واژه (كلها: همهاش) بر اين فراگيري پافشاري كرده است. در نتيجه، مراد از آن، همه اسمايى خواهد بود كه ممكن است بر يك مسما نام نهاده شود، چون در كلام، نه قيدى آمده، و نه عهدى وجود دارد تا بگوییم مراد، نامهاي يادشدهاي است. و نيز ضمير هم در واژه «عَرَضَهُمْ»611 رهنمون به اين است كه همه اسمها در صحنه ارائه به فرشتگاني است كه داراي حيات و دانش اند و البته در پشت پرده اي به نام آسمانها و زمين612 پنهان است و به كلى از محيط كون و مكان بيرون بودهاند.613
وقتى اين جهات نامبرده را در نظر بگيريم، يعنى عموميت اسما را، و اينكه مسماهاى به آن اسما، داراى زندگى و علم بودهاند، و اينكه در نهان آسمانها و زمين قرار داشتهاند، آنگاه با كمال روشنى، همان سخن از آيات مورد بحث استفاده مىشود كه آيهي: «و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههايش به نزد ماست. و آن را جز به اندازهاى معين فرود نمىآوريم.»614 آن را بازگو میفرماید.615
چون خداى سبحان در اين آيه آگاهي ميدهد به اينكه آنچه از موجودات كه كلمهي «شىء: چيز» بر آن اطلاق شود، و در وهم و تصور در آيد، نزد خدا از آن چيز، گنجينههايى انباشته است، كه نزد او باقى هستند، و تمام شدنى برايشان نيست، و به هيچ ميزاني هم قابل سنجش، و به هيچ مرزى قابل تحديد نيستند، و سنجش و تحديد را در مقام و مرتبهي انزال و خلقت مىپذيرند، و كثرتى هم كه در اين خزينههاست از جنس كثرت عددى نيست، چون كثرت عددى ملازم با تقدير و تحديد است، بلكه كثرت آنها از جهت مرتبه و درجه است.
پس رهآورد سخن اين است كه: اين موجودات زنده و عاقلى كه خدا بر فرشتگان نماياند، موجوداتى برتر و نگاهداشته نزد خدا بودند، كه در پس پردههاى غيب محجوب بودند، و خداوند با خير و بركت آنها بود كه هر اسمى را كه خواست در عالم فرود آورد، و هر چه كه در آسمانها و زمين هست از نور و بهاى آنها گرفته شده است، و آن موجودات با اينكه بسيارند، در عين حال تعدد عددى ندارند، و اينگونه نيستند كه اشخاص آنها با هم بيگانه و متفاوت باشند، بلكه كثرت و تعدد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحيه آنها نيز به اينگونه فرود آمده است.
2-3-6. تحليل مورد تعليم
در تفسيرهاي مختلف و پرشماري از شيعه و سني مراد از «اسماء» را در اين آيه، مسمّيات و حقايق خارجي و موجودات زندهي داراي علم عقل و شعور معنا شده و آنچه ما آن را به عنوان اسم بر يك مسمي و شيء خارجي مینهیم را «اسم الاسم» میشناسند و نه اسم. از اين رو در محل بحث، مفاهيمِ نامها منتقل نمیشود، كه خود مسميات را به او هديه میدهد.
مفسر گرانمايه شيعي، علامه طباطبايي، چهار دليل ميآورد كه مراد از «اسماء» در آيه ياد شده، سلسله مفاهيم و از سنخ علم ما به موجودات نيست، بلكه حقايق خارجي و موجودات زنده و داراي شعورند.
نخست اينكه: از جمله «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ: و [خداوند] همه نامها [ى آفريدگان] را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت.»616 برمیآید كه اگر آن علم از سنخ دانش ما بود بايد پس از آنكه آدم آگاه به اسما، آنها را به فرشتگان داد آنان نيز همانند آدم داناي به آن نامها شده باشند و در داشتن علم با او يكسان شوند چرا كه هر چند آدم است كه به آنان آموخته، ولي خود او نيز به تعليم خداوند به آن دست يازيده است.
دوم اينكه: اشرفيت آدم نسبت به فرشتگان بيدليل خواهد شد و اصولاً نباید بزرگداشت بيشتري داشته باشد و خدا او را بيشتر گرامي بدارد و اي بسا فرشتگان از آدم برتري و شرافت بيشتري میداشتند.
سوم اينكه: اگر چنانچه علم نام برده، از سنخ دانش ما بود به صرف اينكه آدم، علم به اسما دارد نبايد قانع شده باشد و استدلالشان به اينكه «گفتند: آيا كسى را در آنجا مىگمارى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، حال آنكه ما با ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را پاك مىشماريم؟ فرمود: به يقين من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد.»617 باطل شده، سر ساییدهاند كه باشد! آخر اين چه حجتي است كه در ابطال استدلال فرشتگان به كار رود كه خدا به انسان علم واژهشناسي بياموزد و به وجود او مباهات كند و او را بر روحانيان آسماني برتري دهد با اينكه فرشتگان، در بندگي او «در هيچ سخنى بر او پيشى نمىگيرند و آنان به فرمان او كار مىكنند.»618 و آن گاه به اين بندگان پاك خود بفرمايد كه اين انسان جانشين من و قابل كرامت من هست و شما اين گونه نيستيد؟ آنگاه بيفزايد که اگر نمیپذیرید و راست میگویید كه شايسته جايگاه خلافت هستيد و يا در خواست اين جايگاه را داريد مرا از واژههایی كه پس از اين آدميان براي خود وضع میکنند تا يكديگر را از منويات يكديگر آگاه سازند خبر دهيد.
چهارم اينكه: علاوه بر اين، بهراستي مگر شرافت علم به واژهها جز براي اين است كه هر شنوندهاي به مقصد دروني و قلبي گوينده پي ببرد؟ حال آنكه فرشتگان، بينياز از واژهها و سخن گفتن كسي هستند و بيهيچ واسطهاي، اسرار مكنونات قلبي هر كسي را آگهاند و كمالي مافوق كمال تكلم دارند. پس اگر مراد از اسما همين واژهها باشد، فرشتگان بر آنها محيطاند بنابراین سخن فراتر از اين، يك سري واژهها و مفاهيم است.
و كوتاهسخن اينكه، روشن میشود كه آنچه آدم به آن دست يازيد و آن علمي كه خدا به وي آموخت، جز آن دانشي است كه فرشتگان از آدم آموختند بلكه علمي كه براي آدم دست داد حقيقت علم به اسما بود كه فراگرفتن آن براي آدم شدني و براي فرشتگان ناشدني بود و اگر آدم شايسته جانشيني خدايي شد به خاطر همين علم به اسما بوده نه به دليل آگهي يافتن از آن، وگرنه فرشتگان نيز همانند وي آگاه شدند و ديگر سزاوار نبود كه فرشتگان اعتراف كنند كه ما دانشي در چنته نداريم، و خاشعانه بگويند: «تو را به پاكى ياد مىكنيم: ما دانشى جز آنچه به ما آموختهاى، نداريم. تويى كه داناى فرزانهاى.»619 و سر نسپارند.620
پس از آنچه گذشت روشن شد، كه علم به نام اسماي آن مسميات، بايد بهگونهاي بوده باشد كه حقايق و اعيان وجودهاى آنها آشكار كند، نه تنها نامها را، كه اهل هر زبانى براى هر چيزى مىگذارند، پس آشكار شد كه آن مسميات و ناميدهها كه براى آدم عيان شد، حقايق و موجوداتى خارجى بودهاند، نه مفاهيمي كه ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نيز موجوداتى بودهاند كه در پس پرده غيب، يعنى نهان آسمانها و زمين پنهان بودهاند، و آگاه شدن به آن موجودات پنهاني، يعنى آن گونهاند كه، از يك سو تنها براى موجود زمينى شدني بوده، و نه فرشتگان آسمانى، و از سوى ديگر آن علم در خلافت الهي دخالت داشته است.621 چرا كه خداي سبحان با علم حضوري داناي به همهي عالم و داراي همه حقايق هستي است و جانشين او نيز كه جلوهگاه او در جهان هستي است بايد كه چنين باشد.
در اينكه حقيقت اسماي ياد شده چيست تأویلهایی نيز وجود دارد كه نامهای تعليمي خدا به آدم(علیه السلام) نامهای پيامبران و محمد و علي و فاطمه حسن و حسين(علیهم السلام) و پاكان از فرزندان محمد و علي(عليهما السلام) و نام مرداني از پيروان ايشان و نيز مستكبران از دشمنان آنان است. نيز در روايتي ديگر اسما را نامهای حجتهای خدا دانسته است. و نيز ابنبابویه میگوید در مراد از اين آيه، به حتم، نامهای امامان شيعه در اين عبارت داخل است و البته اين را از زبان عالمان سني مذهب بازگو میکند.622 لازم به يادكرد است كه سخن در تأويل اينگونه موارد بسيار است و به دليل اتكاي نگاشته حاضر بر قرآن كريم، از روايات پيشوايان معصوم(علیهم السلام) در تأويل را به جاي خويش واميگذاريم تا از ماهيت و هدف نوشته نيز باز نمانيم.
اما مرحوم صدرالمتألهين شيرازي، به سخني استوار در اين زمينه اشارت كرده است كه منظور از همهي اسماي خدا، حقايق عالم هستي است و آموزش آن براي آدم نيز اراده كردن جنسهایی است كه آن را آفريده و الهام نمودن معرفت احوال و لوازم و آثار آن جنسهایی است كه خلق كرده است و ادعاي خويش را اینگونه ترسيم میکند كه خداوند
