
ه حاضر نيز فاصله بين آخرين جلسه آموزشي با اجراي پس آزمون 2 هفته منظور شد. طرح پژوهش در مطالعه حاضر نيز تجربي با پيشآزمون و پسآزمون و همراه با گروه کنترل بود.
در سال 2006 پژوهشي توسط کئو15 با عنوان ” بهبود عملکرد تحصيلي و بهداشت روان با استفاده از برنامه مداخلهاي کنترل استرس” در انگلستان انجام شد. هدف از پژوهش تعيين اثربخشي مداخله کنترل استرس بر عملکرد تحصيلي و بهداشت روان کودکان 15 تا 16 سال مشغول به تحصيل در دبيرستان بود. نوع پژوهش تصادفي و همسانسازي شده با اندازهگيري تکراري بود. شرکت کنندگان از يک سال تحصيل و از يک دبيرستان انتخاب شدند.ابزارهاي بکارگرفته شده در پژوهش شامل پرسشنامه کوتاه شده سلامت عمومي، پرسشنامه تجديدنظر شده اضطراب امتحان، پرسشنامه اختلال در توجه بودند. پرسشنامه سلامت عمومي شامل 28 سوال براي بررسي بهداشت روان ميباشد که بصورت ليکرت و 4 درجهاي است. ابزار اضطراب امتحان داراي 25 سوال و 4 خرده آزمون درباره تنش، نگراني، نشانههاي جسماني و تفکرات نامربوط به امتحان ميباشد. پرسشنامه اختلال در توجه 40 سوالي است و بصورت 7 درجه اي با مقياس ليکرت ميباشد. شرکت کنندگان شامل 209 دانشآموز 16-15 بودند که پرسشنامههاي مذکور را تکميل نمودند. پس از همسان سازي نمونهها از نظر ميزان هوش و جنسيت و با در نظر گرفتن محدوديت مالي پروژه تعداد 160 نفر از دانشآموزان جهت شرکت در مطالعه انتخاب شدند. با شروع ترم بهار از والدين و دانشآموزان دعوت بعمل آمد تا در مدرسه حاضر شوند و در خصوص برنامه مداخله توضيحات لازم در اختيار آنان قرار داده شد و رضايتنامه آگاهانه از آنان کسب گرديد. سپس آزمودنيها بصورت تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه قرار گرفتند. دانشآموزان گروه مداخله در 8 گروه ده نفره تقسيم بندي شده و به مدت ده هفته، هفتهاي يکبار در جلسات آموزشي شرکت ميکردند. مداخلات کنترل استرس برمبناي ايجاد تغييرات شناختي رفتاري در دانشآموزان بود تا عقايد و رفتار آنها در خصوص امتحانات را مورد بررسي و تغيير قرار دهد. در آخرين هفته از ترم بهاره، دانشآموزان مجددا پرسشنامههاي مذکور را براي دومين بار تکميل نمودند و اين در حالي بود که 8 هفته از آخرين جلسه آموزشي گذشته بود. نتايج تجزيه و تحليل آماري نشان داد که ميزان سلامت عمومي دانشآموزان گروه مداخله پس از دريافت برنامه آموزشي بهبود چشمگيري داشته است (01/0p). همچنين ميزان سلامت عمومي گروه آزمايش در مقايسه با گروه کنترل نيز تفاوت آماري معنيداري را نشان داد (05/0P). ميزان اضطراب امتحان در مقايسه گروهها با يکديگر تفاوت معنيداري نداشته است (06/0=p). ميزان اختلات توجه دانشآموزان در گروهها نيز تفاوت آماري معني داري را نشان نداد ( 72/0=p)(73).
مطالعه حاضر نيز در دانشآموزان 17-15 ساله مشغول به تحصيل در دبيرستان انجام شد با اين تفاوت که فقط دختران و از هر سه پايه تحصيلي در اين مطالعه قرار داشتند. تعداد دبيرستانهاي انتخاب شده نيز 3 دبيرستان به شيوه تصادفي و با قرعهکشي ميباشد.
مطالعه توسط نوريان و همکاران 1390 با عنوان ” تاثير آموزش مولفههاي هوش هيجاني بر استرس و اضطراب پزشکان و پرستاران شاغل در بخشهاي مراقبت ويژه” در شهر ايروان کشور ارمنستان انجام شد. هدف از اين پژوهش بررسي تاثير آموزش مولفههاي هوش هيجاني بر استرس و اضطراب پزشکان و پرستاران شاغل در بخشهاي مراقبتهاي ويژه بود. مطالعه از نوع مداخلهاي بود و جامعه آماري اين پژوهش را پرستاري و پزشکان متخصص شاغل در بخشهاي مراقبتهاي ويژه بيمارستان کاناکر، زيتون، مارکاريان و اربوني شهر ايروان در کشور ارمنستان تشکيل دادند. پس از بررسي شرايط مورد نظر و تمايل افراد به شرکت در برنامه آموزشي، تعداد 106 نفر شامل 76 پرستار و 30 پزشک متخصص انتخابشده و به صورت تصادفي به دو گروه مساوي مداخله و شاهد تقسيم شدند. افراد هر دو گروه قبل از اجراي برنامه آموزشي در پيشآزمون شرکت نمودند. براي گردآوري دادهها، پرسشنامه هوش هيجاني بار- ان که داراي 123 سوال بودند و از 5 عامل ارتباط بين فردي، ارتباط ميان فردي، مديريت استرس، سازگاري و خلق عمومي تشکيل مي شد که خود شامل 15 خرده مقياس خودآگاهي هيجاني، جراتمندي، حرمت نفس، خودشکوفايي، استقلال، روابط ميان فردي، همدلي، مسئوليتپذيري اجتماعي، حل مساله، واقعيتسنجي، انعطافپذيري، تحمل فشار، کنترل تکانهها، شادکامي و خوشبيني بود، استفاده شد. برنامه آموزشي در اين پژوهش محقق ساخته و شامل پمفلت آموزشي، پوستر، 4 جلسه برنامه کنفرانس عمومي و 6 جلسه درون گروهي بود. برنامه آموزشي هر هفته 2 جلسه و هر جلسه طي 2 ساعت اجرا شد. در اين برنامهها تاکيد بر 15 خرده مقياس هوش هيجاني و به خصوص برنامههاي کاهش اضطراب بود. در برنامههاي آموزشي صورت گرفته، ابتدا آموزش لازم در خصوص موارد فوق انجام شد و سپس شيوههاي انديشيدن ، ابراز هيجانات، دلبستگيها، روشهاي تغيير ادراک خود و شيوههاي قضاوت در مورد باورهاي خود آموزش داده شد. روشهاي سازگاري با عوامل استرسزا و شرايط محيط تنشزا نيز به آنها آموزش داده شد. پس از پايان جلسه آموزشي براي گروه مداخله هر دو گروه مجدد مورد آزمون قرار گرفتند. نتايج پژوهش پس از تجزيه و تحليل آماري نشان داد که ميانگين اضطراب موقعيتي در گروه مداخله قبل از آموزش 22/45 بود که پس از اجراي آموزش مولفههاي هوش هيجاني به 47/40 کاهش يافت. اين در حالي است که ميانگين اضطراب موقعيتي در گروه کنترل قبل از مداخله 77/46 بود که در پسآزمون به 05/47 افزايش يافته بود. يافتهها نشان داد که نمرات پسآزمون دو گروه تفاوت آماري
معنيداري يافته است (001/0P). همچنين ميانگين اضطراب صفتي گروه مداخله قبل از آموزش 03/40 بود که پس از اجراي آموزش به 23/36 کاهش يافت. اين ميزان براي گروه کنترل قبل از مداخله 21/40 بود که در پسآزمون 95/40 افزايش يافت. اين نتايج نشان داد که اضطراب صفتي در دو گروه پس از اجراي آموزش تفاوت آماري معنيداري با هم داشته است ( 001/0p)(74).
در مطالعه حاضر نيز تاثير آموزش هوش هيجاني بر استرس مورد بررسي قرار گرفت با اين تفاوت که استرس تحصيلي دانشآموزان دختر مورد ارزيابي قرارگرفت. همچنين برنامه آموزشي محقق ساخته نبوده و براساس الگوي هوش هيجاني ماير و سالووي ميباشد.
مطالعه توسط اصانلو و همکاران در سال 1387 با عنوان” تاثير آموزش مديريت هوش هيجاني بر کاهش نشانگان استرس مادران کودکان کمتوان ذهني آموزشپذير” در تهران انجام شد. هدف از اين پژوهش بررسي نقش آموزش مديريت هوش هيجاني بر نشانگان جسماني، عاطفي، رفتاري و شناختي استرس در مادران کودکان کم توان ذهني بود. پژوهش از نوع مطالعات نيمه تجربي با طرح پيشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماري آن شامل کليه مادراني است که فرزندان کمتوان ذهني آموزش پذير آنها در يکي از مدارس استثنايي شهر تهران در سال تحصيلي 1387 مشغول به تحصيل بود. با استفاده از روش نمونهگيري از بين مناطق 22 گانه شهر تهران يک منطقه و از مدارس استثنائي آن منطقه، يک مدرسه به تصادف انتخاب شد. سپس از بين مادران دانشآموزان آن مدرسه 50 نفر که حداقل داراي تحصيلات ابتدائي بودند و دامنه سني آنها بين 25 تا 45 سال بود انتخاب شدند و پرسشنامه نشانگان استرس را تکميل کردند. ابزار مورد استفاده توسط سيدخراساني و صديقاني 1377 ساخته شده بود که داراي 50 ماده و در مقياس شش درجهاي ليکرت بود و چهار خرده مقياس نشانگان جسماني، رفتاري، عاطفي و شناختي را ارزيابي ميکند. پس از انتخاب نمونه مادران و تکميل پرسشنامه نشانگان استرس بوسيله آنها، شرکت کنندگان به تصادف به دو گروه کنترل و آزمايش ، هر گروه 25 نفر، تقسيم شدند. اعضاي گروه آزمايش در طول 2 ماه و طي 15 جلسه 90 دقيقهاي در برنامه آموزشي مديريت هوش هيجاني شرکت کردند. پس از اتمام جلسات آموزش، مجددا مادران هر دو گروه پرسشنامه نشانگان استرس را تکميل کردند. نتايج تجزيه و تحليل دادهها نشان داد که برنامه آموزشي باعث کاهش نشانگان استرس در مادران دريافتکننده مداخله شده بود و اين کاهش تفاوت آماري معنيداري با گروه کنترل داشت (001/0p). نشانگان جسماني و عاطفي (001/0p) و شناختي( 007/0p) مادران شده
است. همچنين مداخله باعث کاهش نشانگان رفتاري در مادران گروه ازمايش شده است اما اين کاهش از لحاظ آماري معنيدار نبود (059/0=p)(75).
مطالعه حاضر نيز با طرح نيمه تجربي همراه با پيشآزمون – پسآزمون و با گروه کنترل است. مطالعه ما تاثير هوش هيجاني را بر استرس تحصيلي دختران نوجوان سنجيدکه نشانگان استرس نيز بخشي از مطالعه ما ر ا تشکيل ميدهد لذا پژوهش حاضر کاملتر ميباشد.
نتيجهگيري نهايي از مرورها:
با توجه به نتايج مثبتي که در اکثر اين مطالعات از کاربرد هوش هيجاني و ساير روشهاي موثر بر استرس و واکنشهاي هيجاني منفي شده بود و همچنين نظر به اينکه پژوهشي يافت نشد که تاثير آموزش مهارتهاي هوش هيجاني بر استرس تحصيلي دختران نوجوان را بررسي قرار دهد و پژوهشگر پس از جستجوي وسيع پايگاههاي اطلاعاتي دانشگاه علوم پزشکي نتوانست پژوهشي ايندکس شدهاي را در اين باره بيابد از اين رو اين مطالعه به منظور بررسي تأثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر استرس تحصيلي دختران نوجوان، انجام گرديد.
فصل سوم
روششناسي پژوهش
طرح پژوهش
محيط پژوهش
جامعه و نمونه پژوهش
حجم نمونه و روش نمونهگيري
مشخصات واحدهاي پژوهش
متغيرها و نحوه کنترل انها
ابزار گردآوري دادهها
تعيين روايي و پايايي پژوهش
روش گردآوري اطلاعات
روش تجزيه و تحليل دادهها
محدوديتهاي پژوهش
ملاحظات اخلاقي
طرح پژوهش
اين پژوهش يک مطالعه تجربي همراه با پيشآزمون – پسآزمون و گروه کنترل است؛ که در آن تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر استرس تحصيلي دختران نوجوان مورد بررسي قرار گرفته است.
جامعه پژوهش
جامعه اين پژوهش دختران نوجوان 15 تا 17 ساله مشغول به تحصيل در دبيرستانهاي دخترانه دولتي شهر مشهدميباشند.
محيط پژوهش
محيط پژوهش شامل6 دبيرستان دخترانه دولتي بود که بصورت تصادفي ساده از ميان 7 ناحيه آموزش و پرورش انتخاب شده بودند. اين نواحي در سه طبقه مجزا و همسان قرار دارند که مبناي چنين طبقهبندي، ميزان امکانات آموزشي و سطح اقتصادي خانوادههاي دانشآموزان ميباشد و توسط پژوهشکده آموزش و پرورش عباسزادگان مشهد، تعيين گرديده است. نواحي 1،2 و 5 آموزش و پرورش در سطح نابرخوردار، 4 و 7 برخوردار و 3 و 6 جزء سطح نيمه برخودار هستند. از طبقه نابرخوردار ناحيه 1? از طبقه برخوردار ناحيه 4 و از طبقه نيمه برخوردار ناحيه 3 به روش تصادفي ساده انتخاب شد.
نمونه پژوهش
نمونه اين پژوهش شامل 50 دختر نوجوان 15 تا 17 ساله مشغول به تحصيل در دبيرستانهاي دخترانه دولتي مشهد در سه پايه اول، دوم و سوم دبيرستان در هر گروه مداخله و کنترل است.
حجم نمونه
از آن جايي که متغير “ميزان استرس تحصيلي” در اين پژوهش از نوع کمي فاصلهاي ميباشد، بنابراين تعيين حجم نمونه در اين مطالعه بر اساس فرمول “تعيين حداقل حجم نمونه براي مقايسه ميانگين دو جامعه” و با توجه به يافتههاي مربوط به پژوهش پاشايي و همکاران در سال 88 با عنوان ” تاثير آموزش مهارتهاي مقابله با هيجانها در اضطراب امتحان و عملکرد تحصيلي دختران دبيرستاني” انجام شد به اين ترتيب كه براي اطمينان بيشتر، حداقل حجم نمونه با سطح اطمينان 95 درصد و توان آزمون 80 درصد و بر اساس دو دامنه بودن فرضيه محاسبه شد كه برابر با 41 نفر در هر گروه و با احتساب ريزش نمونه ،50 نفر در هر گروه ، در مجموع 100 نفر، به دست آمد و مورد مطالعه قرار خواهند گرفتند.
N= (Z (1-?/2) + Z1-?) ²(s1²+s2²)/ (m-m2)²
Z(1-?/2) =سطح اطمينان 95 درصد براي مطالعه دو دامنه 96/1=
Z 1-? = توان آزمون 80 درصد 0.84
انحراف معيار نمره استرس در گروه آزمون 37 / 1= S1
S2 انحراف معيار
