
فرد مهم هستند.
مولزان86 و همکاران (1998؛ به نقل از خزدوز، 1391)، کیفیت زندگی را رفاه یا شادکامی می داند و رفاه را به صورت کلی در دستیابی به اهداف و انتظارات و به کمال رسیدن فرد می داند. کیفیت زندگی شامل، رفاه جسمی- روانی، خصوصیات فردی، روابط اجتماعی، وضعیت اقتصادی و سیاسی می باشد.
سازمان بهداشت جهانی87 (1998؛ اسمیت88، 2000 ؛ به نقل از خزدوز، 1391) کیفیت زندگی را به عنوان درک افراد از موقعیتشان در زندگی و همچنین در ارتباط با بافت فرهنگی و نظام ارزشی محیطی زندگیاشان و مرتبط با اهداف، معیارها و علایقشان تعریف کرده است. این کیفیت تحت تاثیر تعامل عواملی چون سلامتی فرد، حالت ذهنی، مذهبی بودن، روابط و عناصر محیطی می باشد.
هار89(1999؛ به نقل از خزدوز، 1391) میگوید کیفیت زندگی بررسی چند بعدی از شرایط کنونی فرد با توجه به بستر فرهنگی است که شخص در آن زندگی می کند و ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارد، می باشد. کیفیت زندگی درک ذهنی از بهزیستی است و مرکب از ابعاد فیزیکی، روانشناختی، اجتماعی و مذهبی می باشد.
اسکالاک90 (2000 ؛ به نقل از خزدوز، 1391)کیفیت زندگی را به عنوان مفهومی که شرایط مطلوب فرد را در ارتباط با هشت بعد اصلی زندگی یعنی بهزیستی عاطفی، روابط بین فردی، بهزیستی مادی، رشد فرد، بهزیستی فیزیکی، خود فرمانی، شمول اجتماعی و حقوق را منعکس می کند، تعریف کرده است.
دافی91(1992؛ به نقل از خزدوز، 1391) در جمعبندی تعاریف گذشته، کیفیت زندگی را از سه منظر ارائه کرده است:
الف: کیفیت زندگی به عنوان کیفیت شرایط زندگی یک فرد
ب: کیفیت زندگی به عنوان رضایت فرد از شرایط زندگی اش
ج: کیفیت زندگی به عنوان ترکیب شرایط و رضایت از زندگی فرد.
فلس و پری92(1996) دیدگاه چهارمی را نیز مطرح کردند که علاوه بر شرایط زندگی، ارزشها، آرزوها و انتظارات شخص را نیز مدنظر قرار می هد. هر چهار مدل در شکل 1-2 مشهود است.
الف- کیفیت زندگی به عنوان شرایط کیفیت زندگی
ب- کیفیت زندگی به عنوان کیفیت رضایت از زندگی
ج- کیفیت زندگی به عنوان ترکیب شرایط و رضایت از زندگی
د- کیفیت زندگی به عنوان ترکیب شرایط و رضایت از زندگی با تکیه بر ارزشهای شخصی
در تعریف اول کیفیت زندگی مجموع اندازههای عینی از شرایط زندگی است که فرد تجربه میکند. این اندازهها می تواند شامل سلامت جسمی، شرایط شخصی (ثروت، شرایط زندگی و …)، روابط اجتماعی و اقتصادی باشد.
در تعریف دوم کیفیت زندگی به عنوان رضایت از زندگی مطرح می شود. رضایت در حیطه هایی چون سلامتی، کار، یادگیری، تفریح، رفاه مادی و خلاقیت فرد (فلانگن93، 1987؛ به نقل از رنجبر، 1385)، موقعیت زندگی، روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، فراعت، امنیت، سرمایه و مذهب (لمن94، 1988؛ به نقل از خزدوز، 1391)، ازدواج، زندگی خانوادگی، دوستی، استانداردهای زندگی، همسایهها، شهری یا روستایی بودن، ملیت و سطح تحصیلات (کمیبل،1981؛ به نقل از خزدوز، 1391). این تعریف نسبت به تعریف اول کاملاً ذهنی است و بهزیستی را بیشتر مدیون وضعیت درونی می داند تا بیرونی.
در تعریف سوم، هر دو عامل شرایط و رضایت مندی نقش ایفاء می کنند. مثلاً شاخصهای فیزیکی، اجتماعی، رفتاری یا روانی عامل شرایط و احساس ذهنی فرد در هر مورد عامل رضایت مندی را معرفی می کند.
فلس وپری در تعریف چهارم تاکید بر تاثیر ارزشهای شخصی، آرزوها و انتظارات فرد را مطرح می کنند. در واقع این محققان در این تعریف مفهوم تفاوتهای فردی را با دقت وارد کرده اند.
حیطه های کیفیت زندگی یا تقسیم بندی های موضوعی کیفیت زندگی
نخستین پژوهشها در زمینه کیفیت زندگی به کمپبل، کانورس95، راجرز96 (1976؛ به نقل از خزدوز، 1391)، اندروز و وایتی (1976؛ به نقل از خزدوز، 1391) بر می گردد. کمپبل و همکارانش کیفیت زندگی را رضایت از زندگی در حیطه های خاصی می دانستند. آنها حیطه های کار، مسکن، همسایگی، دوستیها، ازدواج، زندگی خانوادگی، سطح تحصیلات و پس انداز را مولفه های کیفیت زندگی قلمداد می کردند.
اندروز و وایتی (1976؛ به نقل از خزدوز، 1391) با استفاده از سئوالات باز، مصاحبه های ساختار یافته، در نظر گرفتن شاخصهای اجتماعی و ارزشهای شخصی هفت حیطه در کیفیت زندگی مطرح کردند:
زندگی شخصی (خودکارآمدی، میزان اوقات فراغت، سلامتی، فعالیت های فیزیکی).
خانواده فرد (ازدواج، فعالیت های مربوط به خانه، اقوام نزدیک).
ارتباط با دیگران (رفتارهای عادلانه، پذیرش، صمیمیت و صداقت در ارتباط بادیگران).
اقتصاد (درآمد، استانداردهای زندگی، مسکن، آپارتان، شغل، هزینه ها و مالیات).
منطقه زندگی (امنیت، ایمنی در برابر سرقت، روابط، همسایهها، آب و هوا).
جامعه بزرگتر (هنجارهای جامعه، دولت ملی، رسانه های اجتماعی).
سایر موارد (اعتقادات مذهبی، فضایل، روش زندگی).
نظریههای کیفیت زندگی
الف) نظریههای مبتنی بر فرد: پارک و پارک97(1993) در تعریف کیفیت زندگی می نویسند: کیفیت زندگی مجموعهای از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی است که به وسیله یک نفر درک می شود. مانند سلامتی، ازدواج، کار، موقعیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی، خلاقیت، احساس مالکیت و همکاری با دیگران است. آنان در ادامه می افزایند بین مفهوم سطح زندگی شامل معیارهای عینی کیفیت زندگی، شامل ارزیابی ذهنی هر شخص از این معیارها مرز مشخصی کشیده می شود. کیفیت زندگی را با سنجش احساسهای ذهنی مشخص از خشنودی درباره مطالب گوناگون می توان ارزیابی کرد (آدیسو اسمیت98، 1998؛ به نقل از خسروی زاد، 1389).
گوتی و همکاران99(1994)کیفیت زندگی را یک حالت رفاه ویژه می دانند که به ترتیب با دو بعد مطرح است. بعد توانایی انسجام فعالیتهای روزانه که خود به رفاه جسمی، روانی و اجتماعی بر می گردد و در دومین بعد رضایت بیمار در سطوح عملکردی و کنترل بیماری و درمان نشانه های وابسته به بیماری است( به نقل از خسروی زاد، 1389).
کوون100کیفیت زندگی را داشتن کنترل بر زندگی آینده، احساس هدفمندی و رضایتمندی از خود و هستی تعریف کرده است. گرانت و همکاران101 (1990)کیفیت زندگی را با ارزیابی مثبت و منفی فرد از مشخصه ها و خصوصیات زندگی خود در ارتباط می دانند.
الیور و همکاران102 (1995) معتقدند که برداشت و درک افراد از موقعیت خود در زندگی در رابطه با اهداف و سیستم ارزشی مورد قبول آنان، با توجه به شرایط عینی زندگی را می توان کیفیت زندگی نامید. این مفهوم دارای ابعاد مختلف سلامت جسمی، وضعیت روانی، استقلال و تعاملات اجتماعی و اعتقادات فردی است. شاپ و رایت103(1994) می نویسند کیفیت زندگی یک مفهوم وسیع و چند بعدی است که دارای چند اصل محوری به قرار زیر است:
• کیفیت زندگی به بهترین شیوه از طریق دیدگاه فرد قابل فهم باشد.
• کیفیت زندگی مجسم کننده احساس رفاه باشد.
• کیفیت زندگی بالا زمانی احساس می شود که نیازهای اساسی فرد برآورده شده و او فرصت هایی را جهت درگیر شدن و تعقیب اهداف و چالش ها داشته باشد.
• کیفیت زندگی می تواند از طریق اجازه انتخاب دادن به افراد و تشویق آنها به تصمیم گیریهایی که در زندگیاشان تاثیر می گذارند، ارتقاء یابند.
• احساس در جمع بودن کیفیت زندگی را ارتقاء می دهد.
ب) نظریههای مبتنی بر خانواده: فرانس و پاورز104(1993) در مطالعات خود در زمینةکیفیت زندگی یک بعد مجزا را به عنوان بعد خانوادگی مطرح کرده اند. خانواده قلب تکامل انسان، اولین ساختار حمایتی، اجتماعی در زندگی هر فرد و نخستین معلم و مراقب بهداشتی است. ارتباط بین عوامل موثر بر زندگی خانوادگی و کیفیت زندگی، امری روشن و بدیهی است. خانوادههایی که از سطح بالای بهزیستی برخوردارند، قادر به برآورده کردن نیازهای اساسی خود بوده و در نتیجه ظرفیت بهزیستی اعضاء این خانواده ها نیز افزایش می یابد( فینگ105، 1995؛ به نقل از خسروی زاد، 1389).
ج) نظریههای روان شناختی: روانشناسان معتقدند که رفاه هر فرد یا هر گروه از افراد دارای اجزای عینی و ذهنی است. اجرای عینی رفاه یا بهزیستی با آنچه که به طور معمول به عنوان استاندارد زندگی با سطح زندگی نامیده می شود، ارتباط دارد و اجزای ذهنی آن به کیفیت زندگی اطلاق می شوند. به عبارتی کیفیت زندگی را با سنجش احساسهای ذهنی، شخصی از خشنودی درباره جنبههای متعدد زندگی می توان ارزیابی نمود (خسروی زاد، 1389).
یکی از مهمترین بحثها در تعریف کیفیت زندگی مفهوم عینی و ذهنی بودن آن است. یکی از مشکلات عمده در استفاده از معیارهای عینی این واقعیت است که می تواند توافق کمی بر روی آنچه که یک کیفیت زندگی پایین و بالا را نشان می دهد، وجود داشته باشد و شرایط عینی زندگی یک فرد می تواند ارتباط اندکی با ارزیابی کیفیت او داشه باشد. معیارهای ذهنی نیز مشکل زا هستند، زیرا به نظر می رسد که آنها ضرروتاً پاسخهای لحظهای از زندگی فرد را در یک نقطه از زمان فراهم میآورند. در حالی که به زندگی باید به عنوان یک دوره زمانی نگریسته شود. که در آن احساس و تجاربی که در یک نقطه از زندگی، منفی نگریسته می شوند، ممکن است بعدها به صورت متفاوتی دیده شوند (سیمونس106،1994؛ به نقل از خسروی زاد، 1389). با وجود بعضی از نگرانیهای تئوریکی و روششناختی، اکثریت محققان، کیفیت زندگی ذهنی ( به معنای درک فرد از شرایط خود) را جزء محوری اندازهگیری کیفیت زندگی می دانند.
برخی دیگر از متخصصان معتقدند که کیفیت زندگی بر ابعاد دوگانه ای دلالت دارد. یکی اوضاع و احوال عینی جامعه انسانی و افراد آن و دیگری دریافت های ذهنی تجربههای زندگی از سوی گروههای اجتماعی و افراد انسانی، جنبههای ذهنی بر زاویههای از تجربه فرد مانند سرخوردگی، احساس بیگانگی از جامعه و از خویشتن، احساس سرگشتگی، احساس رضایت و نارضایتی از زندگی، اشتیاقهای آدمی ادراکات انسانی دلالت دارد. تقریباً همه کسانی که مفهوم کیفیت زندگی را مترادف با آن تعریف کرده اند، چنین باور داشته اند که کیفیت زندگی به ابعاد دوگانه بستگی دارد. در حالی که همبستگی بین این دو بعد ممکن است زیاد نباشد چرا که رابطه میان شرایط عینی اجتماعی با چگونگی ارزشیابی آن از سوی افراد جامعه به درستی روشن نسیت. چنانچه اگر میزان انتظارات مردم به سرعت بیشتری از شرایط عینی زندگی آنان رشد یابد، ممکن است میزان رضایت آنها از وضعیت زندگی کاهش پیدا کند (خسروی زاد، 1389).
فرانس(2001) تعاریف کیفیت زندگی را به 5 معیار تقسیم کرده است:
1. زندگی عادی شامل توانایی در اجرایی عملکردهای خود به طور هم سطح با افراد سالم می باشد. در این حالت استاندارد و معیار مقایسه، کیفیت زندگی عادی تعیین می شود که چه کسی عادی و طبیعی است و کدامیک از جوانب خاص یک زندگی عادی برای بیمار اهمیت دارد.
2. خوشحالی و رضایت یک قضاوت عقلانی، منطقی و با دوام در مورد شرایط زندگی است. از این دیدگاه سنجش کیفیت زندگی بستگی به درک فرد از موقعیت زندگی خود دارد.
3. دست یابی به اهداف شخصی در بررسی کیفیت زندگی مورد تاکید است. در اینجا یک نکته مهم این است که اهداف کلی و یکسان نیستند، بلکه هر فردی به اهداف خاص اهمیت می دهد.
4. سودمندی اجتماعی به معنی مقید بودن زندگی فرد به حال جامعه است.
5. ظرفیت ذاتی شامل تواناییهای فیزیکی و روانی و بالقوه و بالفعل است. فرد در انجام چه اعمالی ناتوان است؟ تا چه حد قادر به مراقبت از خود است و ظرفیت روانی وی تا چه حد است؟( بولاند107 1994).
فرانس چهار عامل وضعیت خانوادگی، وضعیت جسمانی، وضعیت اجتماعی- اقتصادی و وضعیت روانی را چهار متغیر مؤثر بر کیفیت زندگی می داند، که به طور مستقل یا توأم با هم بر روی کیفیت زندگی تاثیر می گذارند. لازم به ذکر است که درک افراد از کیفیت زندگیاشان می تواند بر هر کدام از متغیرهای نامبرده تاثیر گذارد، به
