
، گرفتن نمرات ضعيف، زورگويي در مدرسه، امتحانات نهايي و فشار والدين و ايزوله اجتماعي دير رسيدن به سر کلاس، تنبيه يا سرزنش آموزگار، شکست در امتحانات و عقب ماندن از همکلاسيها از اموري هستند که در مدرسه موجب فشار رواني در دانش آموزان ميگردند. فشار رواني مرتبط با مدرسه ممکن است در اثر مشکلات روابط بينفردي مانند تضاد و درگيري با دوستان و ساير دانشآموزان، معلمان و يا بدليل فشار تکاليف مدرسه و ترس
از شکست و عدم دستيابي با اهداف تحصيلي باشد.انتقال از دوره راهنمائي به دبيرستان نيز ممکن است يک تجربه استرسزا براي بسياري از دانشآموزان باشد. بيگرت، ساگرزو واندنگورگزارش کردند که دانشآموزاني که در طول مدت انتقال از راهنمائي به دبيرستان نشانههاي استرس را نشان دادهاند، تاکيد داشتهاند که احساس عدم اعتماد و ناراحتي آنها بدليل عوامل استرسزايي مانند برنامه درسي فشرده، ساعات طولاني، سيستم نمرهدهي پيچيده و کيفيت تکاليف درسي بوده است (15،16و17) .
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت يکي از منابع ايجاد فشار رواني و انتظارات از نوجوان، مدرسه و شرايط تحصيلي ميباشد که ميتواند منبع بزرگي از استرس که به عنوان استرس تحصيلي5 شناخته شده است، لحاظ گردد. تعاريف متعددي درباره استرس مطرح شده است که در يکي از آنها کينگ و همکاران استرس را به عنوان هيجاني منفي که به ترديد درباره مقابله مربوط است، تعريف کردهاند. به نظر ميرسد که اين تعريف با استرس در حوزه تحصيلي ارتباط نزديکي داشته باشد ، چرا که از دانشآموزان به طور فزايندهاي انتظار ميرود با حجم بالايي از تکاليف مواجه شوند و اين مسئله ميتواند زمينه ترديد درباره ” خود ” را فراهم کند. استرس تحصيلي به احساس نياز فزاينده به دانش و به طور همزمان، ادراک فرد مبني بر نداشتن زمان کافي براي دستيابي به آن دانش اشاره ميکند (18و 12).
عملکرد مناسب در مدرسه از پرفشارترين و دشوارترين جنبه زندگي جوانان و نوجوانان است. اين دوران در زمينه تحصيل سرنوشتساز است. نوجواناني که ميخواهند به جائي برسند، عزمشان را جزم ميکنند و درس و مدرسه را مرکز و مدار تلاش خود قرار ميدهند. بهاينترتيب در اين زمينه نيز نوجوانان با تنشهاي فرواني روبهرو هستند (19). مهارتهاي پيشرفته تحصيلي در مدرسه کسب ميشوند و مدرسه به دانشآموزان بيشترين اطلاعات شغلي و دانشگاهي داده ميشود (5).
مطالعه ملي چين در سال 2008 نشان داد که 7/66 درصد نوجوانان دبيرستاني مدرسه را به عنوان بزرگترين منبع استرس خود معرفي مينمايند. همچنين مطالعه ديگر در ويتنام در سال 2009 نشان داد که ميزان فشار ناشي از فعاليتهاي تحصيلي در ميان نوجوانان 40 تا 60 درصدگزارش شده است (20).طبق نتايج پژوهشي در تهران ،72 درصد از کودکان و نوجوانان 16- 7 ساله، استرسهايي را مطرح کردند که با تکاليف و فعاليتهاي مدرسه مرتبط بودهاند (16).
نوجوانان زمان زيادي را در مدرسه ميگذرانند که اين مکان ميتواند چالشهاي اجتماعي و تحصيلي براي آنان بوجود آورد. اسپاراتور، استارک، گريس و استامليوس در مطالعات خود گزارش کردند، زماني که از نوجوانان خواسته شد
ناراحتکنندهترين اتفاقات زندگي خود را طي يک ماه گذشته ليست کنند، اتفاقات مدرسه هميشه در ميان سه مشکل رايج ذکر ميشد(17). اثرات و عوارض استرس تحصيلي در مطالعات متعدد داخلي و خارجي مکرر مورد بررسي قرار گرفته است. استرس تحصيلي به عنوان يک استرس مزمن شناخته ميشود که بدنبال نيازهاي تحصيلي دانشآموز ايجاد مي گردد و با نتايج منفي سلامتي مانند افسردگي و بيماريهاي جسماني همراه است (12). همچنين در مطالعات اخير در ميان نوجوانان، استرس مرتبط به مدرسه با افزايش نشانههاي روان تني ارتباط داشته است (17). نتايج پژوهشي در اصفهان، نشان داد که مشکلات و عوامل استرسزا در زندگي تحصيلي باعث افت تحصيلي و گاهي بيماري ميشود (21). نتايج ساير مطالعات نيز نشان دادهاندکه، استرس مربوط به فعاليتهاي تحصيلي با نتايج منفي مختلفي از قبيل بهزيستي پائين و عملکرد تحصيلي ضعيف، عدم دستيابي به اهداف تحصيلي و کاهش حافظه همراه ميگردد (3و12). بروفي و مککاستين در تحقيقي که بر روي دانشآموزان انجام دادند و در مصاحبههايي که با معلمان دانشآموزان در مورد انواع رفتارهاي مشکلآفرين انجام دادند، دريافتند که دشواريهاي رفتاري متعددي که ناشي از عوامل استرسزاي مدرسه است در دانشآموزان مدرسه به چشم ميخورد که ميتواند اثرات منفي بر رشد شخصيت آنها داشته باشد. پوگاس زنياوسکا، متيس و اليسون، چانگ و همکاران، بتوزا و اولدفيلد در بررسيهاي خود به رابطه مثبت و معنادار بين عوامل استرسزاي مدرسه واختلالات روان – تني دست يافتند (14).
در اين ميان زنان استرس تحصيلي و عوامل استرسزايي مانند ، ناکامي ، فشار و استرسخود تحميل شده، فشار رواني بيشتري را تجربه ميکنند و نمره کلي استرس تحصيلي در دانشجويان دختر از پسران بالاتر و علاوه بر اين عملکرد تحصيلي پسران نمرات بالاتري نسبت به دختران دارد. نتايج پژوهش شکري و همکاران نيز مبين اين مطلب ميباشد که دختران استرس تحصيلي بيشتري را نسبت به پسران تجربه ميکنند(1). عملکرد دختران در مقطع ابتدايي به خوبي عملکرد پسران است و حتي شايد بهتر از آنها باشد. عملکرد بهتر دختران در راهنمائي ادامه مييابد ولي عملکرد پسرها در دبيرستان تا حد زيادي بهبود مييابد و شکاف پسران و دختران بسرعت پر ميشود (4).
برخي از نظريهپردازان خاطر نشان ساختهاند که دختران و پسران نوجوان با تجارب متفاوتي از استرس روبه رو ميشوند دليلي که به روشني اين تفاوتها را منعکس ميسازد، زمان جهش رشد است. بطور متوسط دختران زودتر از پسران با اين پديده روبه روميشوند و اين خود نشان دهنده سطوح بالاتري از استرس در ميان دختران نوجوان است (3). عوامل متعددي بر استرس و نحوه پاسخدهي به حوادث استرسزاي زندگي وجود دارد.
*
* استرس و سن: ميزان استرس در سنين ابتدائي و بدو ورود به دوره نوجواني بيشتر ميباشد. در ابتداي دوره نوجواني بدليل بروز تغييرات سريع شناختي، فيزيکي، اجتماعي، عاطفي و رواني استرس بيشتري مشاهده ميگردد(21).
* استرس و جنس: جامعه رفتارهاي متفاوتي نسبت به هم را از پسران و دختران انتظار دارند. از دختران انتظار ميرود مطيع و سربهزير باشند، به خوبي رفتار کنند. در حالي که از پسران انتظار ميرود پرخاشگر و مستقل باشند. تمامي اين انتظارات باعث ايجاد فشار رواني بر نوجوان ميگردد. با اين وجود نتايج تحقيقات نشان ميدهد که دختران استرس بيشتري را تجربه ميکنند (13).
* استرس و وضعيت اقتصادي و اجتماعي خانواده: وضعيت شغلي والدين، ميزان درامد و طبقه اجتماعي نيز بر ميزان استرس در نوجوانان موثر است. اين عوامل ميزان دستيابي به اهداف وضعيت تحصيلي نوجوان را تحت تاثير قرار ميدهد. ميزان بهرهمندي از خدمات و مزاياي اجتماعي نيز باعث افزايش ميزان فشار رواني در نوجوان ميگردد که بر وضعيت سلامت وي موثر است (21).
* استرس و ارتباطات خانوادگي: کيفيت ارتباط با اعضاي خانواده نشاندهنده ثبات هيجاني و عاطفي است و شبکه حمايتي فرد را نشان ميدهد. بنابراين هرچه شبکه حمايتي و روابط خانوادگي مستحکمتر باشد، استرس کمتري توسط فرد تجربه خواهد شد (21 و 13).
* استرس و فرايندهاي روانشناختي: نوجوانان با شماري از مشکلات روانشناختي و عاطفي مانند بحران هويت، اعتماد به نفس ناکافي و انواع انتظاراتي نقشي مواجه ميشوند. در اين مرحله فرد نه به عنوان بزرگسال و نه به عنوان کودک شناخته ميشود. اين مسئله باعث تضاد عاطفي در نوجوان ميشود و تنش فراواني براي وي ايجاد ميکند ( 21 و 13).
* استرس و عملکرد تحصيلي: محيط مدرسه بخشي اعظمي از زندگي نوجوان را تشکيل ميدهند که در آن نوجوان با مسائل متعددي از جمله، ترس از مدرسه رفتن، فرار از مدرسه، ترک تحصيل و عملکرد ناموفق در مدرسه مواجه ميشوند. فشار تحصيلي خصوصا در دو سال آخر دبيرستان بيشتر ميشود که اين مسئله ميتواند ميزان استرس تجربه شده را افزايش دهد(21).
شکست اجتماعي و عدم آموزش مناسب در کسب مهارتهاي اجتماعي نيز در ايجاد فشار رواني و کاهش عزت نفس در کودکان و نوجوانان بسيار موثر است (6). براي کاهش اثرات منفي استرس بر عملکرد تحصيلي دانشآموزان راههاي مختلفي وجود دارد که از جمله آنها ميتوان به آموزش مهارت مقابله با هيجانها، مهارتهاي مديريت استرس، درمانهاي روانشناختي
و .. نام برد. ايجاد انگيزه براي يادگيري مهارتهايي که به هنگام استرس و نگراني کودک و نوجوان را بکار آيد و سعي در کشف تمايلات و استعدادهاي آنان و انحراف خاطرشان از امور نگرانکننده ، از جمله اقدامات موثر در مبارزه با اين نوع مشکلات رفتاري هستند (6).
يکي از مهارتهاي مفيد جهت کنترل و مديريت استرس مهارتهاي هوش هيجاني2 است. بحث هوش هيجاني در سالهاي پاياني قرن بيستم مطرح گرديد. براساس اين مفهوم انديشه و هيجان آن گونه که قبلا فرض ميشد، جداي از هم نيستند. هوش هيجاني آخرين تحول و مفهوم سازي مهم در فهم ارتباط بين فکر و هيجان است (1).
از آنجا که استرس يکي از هيجانات منفي محسوب مي شوند که توسط آدمي تجربه مي شود، جهت مقابله با آنها ميتوان از مهارتهاي هوش هيجاني استفاده نمود. اين مهارت، توانايي مهار احساسات منفي مانند خشم، ترس ، اندوه و … را دارد و بيشتر بر جنبه مثبت احساسات، تاکيد دارد. به طور کلي، ناتواني در تنظيم هيجانات منفي، در حقيقت، حتي اين باور که شخص از مهارتهاي قوي در اين حيطه برخوردار نيست، به نظر ميرسد که شخص را نسبت به فشار رواني آسيب پذير ميسازد (22 و 23 ). داشتن مهارتهاي هوش هيجاني از ضرورتهاي اساسي زندگي امروز است. اين ضرورت بويژه براي سنين نوجواني و جواني که افراد را در رويارويي با موقعيتهاي متعدد قرار ميدهد، بيشتر ملموس ميباشد (7). اين اصطلاح اولين بار توسط ماير و سالووي پيشنهاد شد. ماير و سالووي هوش هيجاني را توانايي بازشناسي معناي عواطف و ارتباطات شمردند که فرد را قادر ميسازد تا مشکلاتش را حل کند (24). هوش عاطفي نوعي مهارت اجتماعي است که فرد را قادر ميسازد تا احساسات خود وديگران را شناسايي نموده وآنها را از يکديگر افتراق دهد و از اين اطلاعات براي بهبود رفتار خود استفاده کند(25). در واقع ، اين مهارت، قدرت سازگاري صحيح با موقعيتهاي اجتماعي ميباشد. رويدادهاي زندگي ميتوانند مثبت يا منفي باشند و از رويدادهاي عمده ( ازدواج، فوت يکي از اعضاي خانواده و …) تا رويدادهاي هر روزه ( گم کردن چيزي، يا ملاقات يک دوست) گسترش داشته باشد. بطور کلي، انتظار ميرود افرادي که از هوش هيجاني پايين برخوردارند با رويدادهاي فشارروانيزاي زندگي هم سازگاري ضعيف داشته باشند. در مقابل، انتظار ميرود که افرادي که هوش هيجاني بالا دارند زندگيشان را به نحوي ترتيب دهند که رويدادهاي منفي زندگي کمتري را تجربه کنند. اين افراد همچنين در ايجاد و برقراري روابط با کيفيت بالا مهارت بيشتري دارند (23 و 26).
بنا به يک عقيده کلي، اگر فرد از لحاظ هيجاني با هوش باشد، قادر خواهد بود بطور موازي واکنشهاي هيجاني خود را حفظ
2 Emotional intelligent
کرده و متعادل نگه دارد و به موجب آن خود را عليه اثرات استرس مصون سازد. کساني که ناتواني زيادي در بيان حالات رواني خود دارند، معمولا زمان سختي را در جهت کنترل هيجانات و تکانههاي عاطفي خود در عمل و در مقابله با موقعيتهاي پراسترس سپري ميسازند (27).
در مطالعات اخير مشخص شده است که هوش هيجاني با پرخاشگري، رفتارهاي بزهکارانه، استرس و تنش شغلي، اختلالات سوءمصرف مواد، نشانههاي بدني، اختلات تغذيهاي، اختلالات شخصيتي مرزي و اختلالات اضطرابي? افسردگي و ژيشرفت تحصيلي در دانشآموزان دبيرستاني همبستگي منفي معنادار دارد. همچنين هوش هيجاني بالاتر با مصرف پايين تر سيگار و الکل در دانشآموزان دبيرستاني، رضايت از زندگي بالاتر و اضطراب کمتر، مربوط بوده است (3028 29).
لازاروس و فلکمن معتقدند افرادي که
