
يكباره، قانوني الهي را عرضه ميكند، به عنوان نمونه در ميان قصه حضرت موسي(ع) و فرعون، سنّت الهي را چنين بيان ميدارد “ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..”262 يعني خداوند تغيير روش نميدهد و هرگز نعمتي را كه به فرد يا گروهي داد از او نميگيرد مگر آنكه خودشان تغيير كنند و شايستگي برخورداري از آن نعمت را از دست دهند كه در آن صورت ممكن است نعمت از آنها گرفته شود.263
1-2-4-1- ويژگيهاي سنتهاي الهي
اولين ويژگي در ارتباط با اين سنتها، عموميت داشتن آن است و هميشه ثابت و تغييرناپذير خواهد بود. چنانچه خداوند فرمود: “سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً”264 و نيز فرمود: “..وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ..”
دومين ويژگي خدايي بودن بودن اين سنتهاست که در تعبير “سُنَّةَ اللَّهِ” و “لِكَلِماتِ اللَّهِ” به خوبي نمايان است. دليل پافشاري قرآن بر الهي بودن اين سنتها از آن رو است که انديشه وابستگي انسان به خداوند را نهادينه سازد. سومين ويژگي که قرآن کريم به آن تکيه دارد مسأله آزادي اراده و اختيار انسان است. لذا قرآن کريم هنگام بيان اين سنتها، تأکيد فراواني بر اين حقيقت دارد که مرکز حوادث و قضايايي که يکي پس از ديگري بر اين جهان مىگذرد، اراده انسان است. چنانچه فرمود: “..إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..”265 و نيز فرمود: “وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً”266.267
عدم تبديل و تحويل پذيري، اجتماعي بودن، اين جهاني بودن و صلاح انديشي از ديگر ويژگيهاي سنتهاي الهي است که برخي از نويسندگان به آن اشاره کرده است.268
1-2-4-2- تجلي سنتهاي الهي در قصص قرآن
يكي از مهمترين اغراض اساسي قصص قرآن تبيين سنتهاي الهي است آن سنتهاي الهي كه در امم پيشين جاري شده و عدالت الهي و قانونهاي ثابت و لايتغير الهي ايجاب ميكند كه آن سنتها در امت رسول اكرم(ص) در همه زمانها و مکانها تا روز قيامت نيز جاري باشد.
عبرتآموزي و بيان سنّتهاي الهي از ديگر ويژگيهاي قصص قرآني است.269 توضيح اينکه در قصص قرآن فوائد بسياري وجود دارد و بهترين فوائد و مهمترين عبرتها در آن توجه دادن به سنتهاي الهي در جامعه بشري و تأثير اعمال نيک و بد در زندگي انساني است. چنانچه که خداوند مىفرمايد: “..وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ”270 و آيه “..سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ”271. به تعبير ديگر قصص قرآن بخشي از قرآن کريم است که جلوههايي از سنتهاي الهي در آن نمايان است.272
قصص قرآن همانند داستانهاي افسانهاي براي تربيت انسانها ساخته نشده است، بلكه از قضايايي حقيقي حكايت ميكنند؛ مانند آيه “وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ..” درباره قصه فرزندان آدم(ع) است كه در خارج رخ داده است. اصل كلّي آن(فلسفه تاريخ) در همه زمانها و مکانها جريان دارد و به ديگر سخن، قرآن كريم پس از بيان جزئيّاتِ حوادث تاريخي، اصل كلّي را بيان ميكند كه سنّت الهي است.273
گويي قصص قرآن نمونههاي عيني و اجرايي سنتهاي الهي در امتهاي پيشين است. به عنوان نمونه بر اساس آيه “وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ”274 افرادي که اهل صبر و يقين بودند به امامت رسيدهاند. افرادي که به انبياء و رسل الهي ايمان نياوردند و از آنها اطاعت نکردند به هلاکت رسيدند. اينک به نمونههايي از قصص قرآني که گوياي برخي از سنتهاي الهي است اشاره ميکنيم:
1-2-4-2-1- عدم لياقت ظالمان در تصدي امامت
آيه “وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ”275 به صراحت بيانگر اين است که تا روز قيامت هيچ ظالمي لياقت و شايستگي تصدي امامت را ندارد. گفتني است امام رضا(ع) در روايت مشهوري در ذيل اين آيه فرمود: اين آيه امامت هر ستمکار را تا روز قيامت باطل دانسته و امامت را تنها در گروه برگزيده گان مىداند.276
1-2-4-2-2- پذيرش اعمال متقين
خداوند در آيه شريفه “..قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ”277 در بيان قصه قرباني فرزندان آدم(ع) به سخن برادري که کشته شد اشاره ميکند که “..إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ” جز اين نيست که خداوند از متقين قبول ميکند. لذا اين عبارت اگرچه در سياق قصه مذکور بيان شده لکن به صراحت بيانگر سنت تغيير ناپذير الهي در پذيرش اعمال متقين است.
1-2-4-2-3- عطاي اجر نيکوکاران
در فرازي از قصه حضرت يوسف(ع) در قرآن کريم آمده است: “قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ”278 پس از نقل قصه حضرت يوسف(ع) و ديدار با برادرانش ميفرمايد: يوسف گفت: اين برادر من است؛ خداوند به من منّت نهاد و او را برگردانيد؛ آنگاه در بيان علّت آن رخداد آموزنده، اين اصل كلّي را برميشمرد: “..إنَّهُ مَن يَتَّقِ و يَصبِر فَإنَّ اللهَ لايُضيعُ أجرَ المُحسِنينَ” يعني من صبر كردم و سنّت الهي بر اين است كه به صابران پاداش دهد و بر اين اساس به من نيز پاداش داده است.279
1-2-4-2-4- سرانجام منکران
قرآن كريم، در تبيين يكي از سنتهاي الهي، نكته ياد شده را اينگونه بيان فرموده كه خداوند امتهاي متمكّني را كه از هدايت پيامبران خود متذكر نميشدند، با رنج و سختي آزمود تا به هوش آيند؛ ليكن بر اثر قساوت دل، در فشارِ آزمونِ به بأساء و ضرّاء نيز متذكر خدا نشده و تضرع و ناله نكردند و به هوش نيامدند. از آن پس خداوند درهاي نعمت را بر آنان گشود و به نعمت سرگرمشان ساخت؛ همان نعمتهايي كه ساليان متمادي از آن برخوردار بودند و آنها را متذكر نكرده بود. آنگاه كه فرحناك و غرق در نعمت شدند و هيچ راهي براي فرار آنان نماند و به ظاهر از هيچ راهي آسيبپذير نبودند، خداوند ناگهان در درون رفاه، آنها را گرفت، به گونهاي كه به حال “اِبلاس” و سرگرداني افتادند.280
1-2-4-3- گونههاي بيان سنتهاي الهي در قصص قرآن
تأمل در قصص قرآن کريم حکايت از آن دارد که سنتهاي الهي در قصص قرآن کريم به دو گونه تصريح و اشاره بيان شده که ذيلاً مورد بررسي قرار ميگيرد:
1-2-4-3-1- تصريح
گونه اول بيان سنتهاي الهي در قصص قرآن کريم تصريح با عبارات و الفاظ است مانند سنت الهي در پذيرش اعمال متقين بنا بر عبارت “..إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ”281 و يا سنت الهي در عطاي اجر نيکوکاران بنا بر سخن حضرت يوسف(ع) “..إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ”282 و يا سنت الهي در نجات اهل ايمان بنا بر آيه نجات حضرت يونس(ع) “فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ”283 که اين مطلب به نحو قانوني کلي درباره نجات رسولان الهي و و نيز نجات اهل ايمان که در آيه شريفه “ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ”284 به صراحت بيان شده است.
1-2-4-3-2- اشارات داستاني
برخي از حقايق قرآني در قالب قصص قرآن به نحو اشاري بيان شده است بي ترديد غرض الهي در برخي موارد بيان قوانين و سنتهاي لايتغير الهي است كه در همه زمانها جاري و ساري است مثلاً اگر از معاصي يك قوم سخن ميگويد و علت هلاك آنها را بيان ميكند به حقيقت در مقام اين نيست كه اين گناه و اين عقوبت و عذاب مختص آنها بوده و هيچ ارتباطي با مخاطبان قرآن از صدر اسلام تا روز قيامت ندارد بلكه در مقام اين است كه شما هم اگر مرتكب چنين معاصي بشويد عدالت الهي اقتضاء ميكند كه به همان عقوبت و عذاب دچار بشويد در غير اين صورت انذار و هشدار مردم با بيان آيات عذاب و عقوبت كه حجم بسياري از آيات را دربر ميگيرد و عبرت گرفتن عموم مخاطبان لغو ميشود لذا اگرچه بيان برخي حقايق به تصريح نباشد اما جاودانگي قرآن و هدفمندي آن و جريان آن در همه ادوار زندگي تا روز قيامت و پيام داشتن آن در همه زمانها و مكانها تا روز قيامت براي مردم اقتضاء ميكند كه قصص قرآن صرف نقل داستان براي رفع خستگي و صرف يك اطلاع از امم پيشين نباشد بلكه بحث انذار و عبرت پذيري وقتي معناي حقيقي خود را پيدا ميكند كه قصص قرآن در عموم مخاطبان قرآن از صدر اسلام تا روز قيامت قانون زندگي ايشان باشد و لازمه اين مطلب اين است كه قوانين و سنتهايي در ميان قصص قرآن وجود داشته باشد در غير اين صورت براي انذار و عبرت پذيري هيچ مبنا و ملاكي باقي نميماند. حال كه وجود قوانين در اين داستانها لازم شد از ظاهر آيات برميآيد كه اين قوانين و سنتهاي الهي يا به صراحت مشخص شده يا از مجموع داستان قابل برداشت است كه عقل سليم و طبع عموم مردم از ملاحظه داستان به آن پي ميبرد.
به عنوان نمونه در جواب حلي براي علت غيبت امام عصر(ع) ميتوان به اين مطلب اشاره كرد كه سنت تغييرناپذير الهي به اين تعلق گرفته كه اگر در هر زماني جان انبياء، اوصياء و رسولان الهي و خلاصه جان حجج الهي از ناحيه مخالفان در خطر باشد و شرايط لزوم قيام مهيا نباشد و شخص وي مورد تعقيب باشد و جان وي در خطر جدي باشد، بايد وي از دست مخالفان بگريزد همچون موسي(ع) كه پس از قتل قبطي مورد تعقيب بود و توان مقابله نداشت و شرايط مقابله فراهم نبود از شهر گريخت و به تعبيري از ميان ايشان غائب شد. و نيز هنگامي كه موسي(ع) بار دوم از مصر گريخت كه اين بار همراه با بني اسرائيل بود كه فرعون و سپاهيانش او را تعقيب ميكردند و اگر به موسي(ع) دست مييافتند به يقين او را ميكشتند زيرا انگيزهها بر قتل وي بيشتر شده بود(با قتل يك قبطي قصد قتل موسي را داشتند چه برسد به اينكه اين بار بر عليه قدرت فرعون ايستادگي ميكرد و بر عليه او شورش كرد) اين مطلب با آيه “..وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ..”285 نيز متناسب است. در واقع اين مطلب از اين آيات به عنوان قانون و سنتي الهي استنباط شده هرچند كه در ظاهر لفظ و عبارتي كه به تصريح به آن دلالت كند وجود ندارد اما از سياق آيات و روند و ملاحظه مجموع داستان و ملاحظه اعمال و عكس العملهاي موسي(ع) در اين دو گريز به خوبي بيانگر اين برداشت است به ويژه اينكه آيه شريفه “..وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ..” به خوبي مؤيد اين مطلب است و نيز روايات معصومان(ع) كه بيانگر خوف حضرت مهدي(ع) به عنوان يكي از علتهاي غيبت است و نيز سيره امام حسين(ع) كه مدينه را ترك نمود و به مكه هجرت كرد و از مكه به سمت كربلا هجرت كرد به ويژه اينكه همان آيات حضرت موسي(ع) را تلاوت كرد.286 نيز مؤيد ديگري بر صحت برداشت مذكور به عنوان يك سنت الهي درباره حجج الهي است. خصوصا اينكه با انديشه “هجرت” نيز به خوبي سازگار است.
يكي ديگر از سنتهاي الهي “عدم اعتراض به اعمال و افعال و تصميمهاي حجت الهي برخوردار از علم لدني” است مانند قصه موسي(ع) و خضر(ع) كه اين برداشت نيز از مجموع سياق آيات بر ميآيد در روايات نيز به آن استدلال شده است که در مبحث حکمت غيبت به نحو مبسوطي بيان ميشود.
اما در خصوص ملاکهاي تعيين و تشخيص و استنباط سنت و قانون الهي از قصص قرآن کريم بايد به نکات زير توجه داشت: نخست اينکه ظاهر آيات و ملاحظه سياق آيات و مجموع داستان به آن دلالت كند دوم اينکه آيات ديگري از قرآن بيانگر و مؤيد اين برداشت باشد و اگر آيه ديگري در تأييد آن پيدا نشد يقين حاصل شود که استنباط مذکور با روح قرآن موافقت داشته باشد و بر خلاف آموزههاي قرآن نباشد. ديگر اينکه با سنت و روايات معتبر منافات
