
نداشته باشد، حداقل يک خط قرمز دارد و آن “توهين به مقدسات” است؛ نه صاحبان عقيده رسمي جامعه حق توهين به مقدسات ديگران را دارند و نه ديگران اجازه توهين و اهانت به مقدسات آنها را دارند. آزادي بيان حدومرزهايي دارد که مميز آن از توهين به مقدسات محسوب ميشود؛ تا زماني که نقدها و مخالفتها از روي فکر و دليل و منطق باشد، توهين نيست، اما اگر پاي استهزاء، فحش، سخره و … به ميان آيد توهين است.
اگر روح نقدپذيري يا تساهل و تسامح در جامعه به صورت فرهنگ درنيامده و نهادينه نشده باشد، در بطن جامعه نيز صرفنظر از حاکميت آن جايگاهي براي آزادي بيان وجود ندارد، هر فکر يا بيان نو را با حربه توهين بدنام و سرکوب ميکنند.502 آنان را از هر نوع تحقيق و تتبع آزاد فکري و برخورد آراء ميترسانند و بيم از انحراف و انعطاف از اصل ايمان يا سلوک ديني يا مکتبي را به بهانه توهين به ايشان تلقي ميکنند تا خودبهخود به تقليد رويآورند و از تحقيق روي گردانند.503
منشأ اين حق، کرامت انسان است؛ يعني انسان ازآنجاکه داراي عقل است، پس ميفهمد و چون ميفهمد پس کرامت دارد (فرق آدمي با حيوان درواقع با لحاظ اين دو حيث شخصيت انساني او است) و سپس گفته ميشود چون انسان ميفهمد و کرامت دارد، پس حق دارد فهميده خويش را بازگو کند. پس متعلق آزادي بيان، فکر است که يک دستاورد متعالي انساني ميباشد. فکر ارزشمندترين دستاورد و محصولي است که از انسان باکرامت و داراي جايگاه رفيع صادر ميشود. پس در حقيقت آزادي بيان ازآنجهت مجاز است که متعلق آن محترم است. چون فکر ارزشمند است، بيان آن نيز مجاز بلکه لازم است اما اگر کسي بهجاي بيان انديشه و فکر که بالاترين فرآورده کرامت و کمال آدمي است، فحش و ناسزا و طعن و لعن اظهار و اشاعه دهد، آيا اين هم محترم و مجاز است؟ اگر اظهار هر چيزي ازآنجهت که اظهار کردني است، محترم قلمداد شود، پس اظهار و صدور هر قول و فعلي بايد آزاد باشد! آيا آنها به همه لوازم آزادي بدين معنا تن در ميدهند؟ آيا اگر کسي در مقابل خود آنها بايستد و عبارات و واژههاي رکيک به زبان آورد و دشنامهاي قبيحي را بدهد، آيا براي آنها قابل قبول خواهد بود و به روي فرد اهانت کننده و فحاش لبخند خواهند زد؟ آيا در قوانين کشورهاي غربي ضابطهاي وجود ندارد که اگر کسي به ديگري دشنام داد، آن فرد بتواند شکايت کند؟ قطعا اين رفتارها جرم محسوب ميشود؛ اما چگونه است که ارتکاب اين اعمال شنيع را نسبت به پيامبري که علاوه بر پيامبر بودن، منشأ خدمات بزرگي براي بشريت بوده؛ خدماتي که هيچ انساني نميتواند آنها را انکار کند، جرم تلقي نميکنند؟! آنها از مقدسترين ارزشها براي دفاع و توجيه نامقدسترين رفتارها استفاده ميکنند. غرب مغرور ارتکاب هر جنايتي را آزادي مينامد و از هر جرمي به نام دموکراسي دفاع ميکند. آنها در هر جاي عالم جنگ و خونريزي و قتل و غارت راه مياندازند و اين اعمال خود را دفاع از دموکراسي و حفاظت از منافع مينامند، اما آيا اگر کسي در خيابان به يکي از آنها رسيد و سيلي به گوش آنها نواخت، خواهند پذيرفت که اين نيز اقتضاي آزادي است و آيا بهجاي اعتراض، به فرد مذکور با اين توجيه که از آزادي استفاده کرده است، لبخند خواهند زد؟ آيا لطمه زدن به وجود مادي آدمي جرم بزرگي است يا خدشه واردکردن به شخصيت باطني فرد که نفس او است؟ انسان تعجب ميکند که چطور مدعيان تمدن و دفاع از حقوق بشر، کرامت انسان، آزادي، دموکراسي و صلح، چنين حرفهاي بيپايه و مايه بلکه سخيف را ميزنند!
گفتار دوم: آزادي عقيده
آزادي عقيده اين است که “هر شخصي هر فکري اعم از اجتماعي، فلسفي، سياسي يا مذهبي را که ميپسندد و يا آن را عين حقيقت ميپندارد آزادانه انتخاب کند بيآنکه مواجه با نگراني يا بيم يا تجاوزي شود.”504
دين اسلام آزادي عقيده را مشروع دانسته و از آن حمايت کرده است. بر طبق شريعت اسلامي هر انساني حق دارد به هر عقيدهاي که بخواهد گردن نهد و هيچ کس حق ندارد او را به ترک عقيده يا پذيرفتن عقيدهاي ديگر مجبور کند.505 قرآن نميگويد مسلمانان و يهوديان و مسيحيان از نظر اعتقاد يکي هستند بلکه آنان در بعضي جاها عقايد متفاوتي دارند. خداوند نخواسته که همه به زور مسلمان شوند که اين اراده خداوند نيست. “و اگر خدا مىخواست آنان شرك نمىآوردند و ما تو را بر ايشان نگهبان نكردهايم و تو وكيل آنان نيستى.”506
بند اول: جنبههاي گوناگون آزادي عقيده:
الف) آزادي از تفتيش عقايد:
واژه تفتيش عقايد بازمانده قدرت و سلطه ارباب کليسا و پدران روحاني قرون وسطي است، آنان براي تحکيم مباني مذهبي و به خاطر استقرار سلطه خويش، محاکمي سرّي به منظور تفتيش عقايد مردم در سراسر اروپا بهويژه اسپانيا پديد آوردند.507 در اين محاکم کساني که به الحاد و کفر متهم بودند و يا افکار و آراي علمي جديدي در کتب مذهبي آنها سابقه نداشت، ابراز ميکردند به وسيله قضات متعصب مسيحي مورد بازجويي قرارگرفته و مجازاتهاي غير انساني و شکنجههاي وحشتآوري در مورد آنها به اجرا درميآمد. در اين محاکم بر خلاف تمام اصول انساني تنها اتهام را براي مجرم شمردن و محکوم کردن افراد کافي ميدانستند.508
ب) آزادي از تحميل عقيده:
شخصيت متعالي انسان به عنوان موجودي مختار و داراي حق انتخاب ايجاب ميکند که هيچ مقامي نتواند عقيده و طرز تفکر خاصي را به او اجباراً بقبولاند. در جوامع امروزي پديده تحميل عقيده به صورت رسمي و صريح کمتر به چشم ميخورد و بعضاً به گونه غير مستقيم از طريق القائات قابل تصوّر ميباشد؛ اما اين امر در گذشته سابقه زيادي داشته و سلاطين و فرمانروايان مردم را وادار به تبعيت از دين و عقيده خود ميکردند.509
ج) آزادي داشتن عقيده و ابراز آن
ظاهراً ميان داشتن عقيده و ابراز آن تفکيک وجود دارد. در اصل 23 قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است: “تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نميتوان بهصرف داشتن عقيدهاي مورد تعرّض و مؤاخذه قرارداد.”
از اين تصريح دو نتيجه به دست مي آيد: اول اينکه منظور از عقيده، هر نوع عقيده اعم از مذهبي و الحادي متصور است، دوم آنکه در کلمه (صرف) منظور فقط داشتن عقيده است نه بيشتر بدين ترتيب که داشتن عقيده (لااقل در متفکر الحادي) در حيطه تفکر و انديشه محدود ميگردد و بيان هر گونه عقيده نظير عقايد الحادي در جمهوري اسلامي ايران جايي ندارد.510
داشتن عقيده يک عمل دروني است و بدون ابراز کردن فاقد ارزش است. بايد توجه داشت که آزادي ابراز عقيده بهتنهايي نشانه وجود آزادي در جامعه نيست،آزادي واقعي ابراز عقيده زماني تحقق مييابد که انديشمندان بلکه مخالفان به ابراز عقايد خويش پرداخته و نهادهاي قانوني جامعه، سلامت و صيانت آنان و تشکلهاي منعکسکننده نظراتشان را در برابر گروه هاي غير رسمي فشار و ارعاب تضمين نموده و از کنار آن تعرضات و فشارها بي تفاوت و آسان نگذرند؛511 اما انسان در ابراز هر عقيدهاي- ولو خرافه و باطل- آزاد نيست. اسلام اجازه نميدهد که انسان، اسير خرافات باشد. بلکه اساساً مبارزات اسلام و همه انبيا الهي براي از ميان بردن عقايد انحرافي و باطل بوده است. عقيده وقتي محترم است که از راه فکر آزاد پديد آمده باشد، نه از روي تقليد، تعصّب، جهل، عادت و امثال آن.512
نمود آزادي عقيده را ميتوان در نهضت کلامي و حضور فعّال فرقههاي اعتقادي در عصر امام رضا 7جستجو کرد. با اين وجود، امام در عين به رسميت شناختن حقّ آزادي داشتن عقيده براي مخالفان و پيروان اديان، هدف عمدهاي که از مناظرات کلامي خود دنبال ميکند، اثبات حقانيت و برتري اسلام و عقيدهي بر حقّ تشيّع با اتّکا به منطق و برهان است.513 چنانکه در مناظرهي حضرت رضا7با پيروان مذاهب و مکاتب مختلف از يهود، نصاري، مجوس، صابئين و ساير فِرَق و نِحَل، هر کس در برابر آن حضرت، ايراد شبهه و ابراز عقيده مينمود، اما در عين حال با پاسخ منطقي و دندانشکن و به دور از هرگونه توهين و تحقيري روبرو ميگرديد.514
بند دوم: رابطه اهانت به مقدسات با آزادي عقيده:
در عقيده، آزادي مطلق است. به اين معنا که براي انتخاب يک عقيده يا ترک و تغيير آن نبايد هيچ گونه جبر و تحميل و يا منع و محدوديتي باشد.515
اگر کسي قائل به آزادي مطلق تفکر شد نميتواند آزادي عقيده را مقيّد به قيودي کند؛ چون از لوازم حتمي و ضروري عدم محدوديت در تفکر اين است که در هر عقيده و مذهبي به شک و ترديد برسد و در نتيجه آن را رد کرده و به دنبال عقيدهاي ديگر برود. اگر به هر دليلي به عقيدهاي و لو شرک و کفر باشد، ايمان آورد و آن را براي خود برگزيد اگر ميدان براي تفکر باز بود و هيچ مانعي بر سر راه نبود بايد يکي از لوازم آنکه گرايش به هر عقيدهاي است نيز پذيرفته شود.
وقتي سخن از عقيده به ميان مي آيد معنايش اين است که صاحب آن عقيده به مسلک و مکتبي جزم پيداکرده و به آن عميقاً دلبسته است، هر چند اين عقيده از نظر ما باطل و شرک و خرافه باشد يا از روي تقليد و تبعيت از ديگران و يا به خاطر نفرت از عقيده قبلي خود به آيين جديد گرايش پيداکرده باشد.
ازاينرو هيچ کس نميتواند عقيدهاي را بر ديگري تحميل يا او را بر ترک آن اجبار کند. اگر کسي با عقيده ديگري مخالف است بايد او را با سخني بهتر قانع سازد و وجه اشتباه عقيدهاش را براي او روشن کند، اگر با اين کار عقيدهاش را با رضايت خاطر تغيير داد بر هيچ کدام باکي نيست و اگر تغيير نداد، اجبار او جايز نيست و نميتوان به عقيده او توهين کرد. براي صاحب عقيده مخالف همين امر کافي است که وظيفهاش را انجام داده و اشتباه را روشن ساخته و به حق هدايت کرده است. اين معاني به صورت صحيح و روشن در قول خداوند آمده است.516
صاحب عقيده ملزم است از عقيدهاش حمايت کند و موضع منفي نگيرد517 و اگر از حمايت آن ناتوان شود بايد از سرزميني که در آنجا به عقيدهاش توهين مي شود به سرزميني که عقيدهاش مورد احترام مردم است و ميتواند عقيدهاش را آشکار سازد، مهاجرت کند. اگر با وجود قدرت، مهاجرت نکند پيش از آنکه ديگران به او ستم کنند به خود ستم کرده است و مرتکب گناهي بزرگ و سزاوار کيفر شده است؛ اما اگر قادر به هجرت نباشد، خداوند هيچ کس را جز بهاندازه توانايياش تکليف نميکند.518
شريعت اسلامي هنگامي که آزادي عقيده را براي مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان (پيروان اديان) مقرّر داشته و عهدهدار حمايت از اين آزادي براي غير مسلمانان در سرزمين اسلاميشده، آن را به عالي ترين وجه مقرّر داشته است و اجازه توهين به آن را نداده است. “هر گروهي که به ديني معتقدند، احکام آن دين بر آنان ثابت خواهد شد.” در نتيجه هر ديني مي تواند، دين، مذهب و عقيدهاش را آشکار سازد و به روش هاي ديني خود عمل کند و براي اجراي مراسم ديني بدون هيچ مانعي عبادت گاه بنا کند.
طبيعتاً وقتي نتوان عقايد خاصي را به کسي تحميل کرد، تنوع آئينها و اعتقادات ديني پديد ميآيد و صاحبان اديان مختلف، با حفظ حقوق و احترام به عقايد يکديگر، با روا داري و مدارا در کنار هم به سر ميبرند.519 بنا بر قرآن، نه تنها اصل اديان و شرايع که مناسک ديني هم متعدّد و متنوع است؛ و ما براي هر امتي، شريعت و معبدي مقرر کرديم.520 بنابراين ادب مسلماني حکم ميکند که پيروان دين حق، بيمورد به اهانت، خشونت و انتقاد از آداب و مناسک ديگران نپردازند و بيدليل تخم نفاق و دشمني را در قلوب آنان نکارند که “متاع کفر و دين، بيمشتري نيست.” به هر جهت از آيات قرآن برميآيد که صاحبان اديان مختلف ميتوانند با پذيرش خطوط کلي و مواضع مشترک ديني، در کنار يکديگر زندگي توأم با مدارا و تسامح داشته باشند.521
به موجب آزادي عقيده، حرمت و کرامت انسانها حفظ ميشود و استقلال آنها به رسميّت شناخته ميشود و اين در مسير خدا و کمال انساني گام نهادن است؛ زيرا خداوند به انسان کرامت بخشيده و او را خليفه و نماينده خود در زمين و مسجود ملائکه قرار داده است.522 انساني که مجبور است فرمانهاي بي اساس را اطاعت کند و عقايد
